ترجمة معاني القرآن الكريم - الترجمة الفارسية - تفسير السعدي * - فهرس التراجم


ترجمة معاني سورة: القصص   آية:

سورة القصص - سوره قصص

طٰسٓمّٓ ۟
قول مناسب‏تر در رابطه با حروف مقطعه‏ای که در اوایل برخی سوره‏های قرآن آمده، این است که بدون مستند شرعی از ذکر معنی برای آنها خودداری کنیم و در عین حال یقین داشته باشیم که خداوند این‏ها را بیهوده نازل نکرده است، بلکه در پس آن حکمتی است که ما از آن بی خبریم.
التفاسير العربية:
تِلْكَ اٰیٰتُ الْكِتٰبِ الْمُبِیْنِ ۟
این آیات که مستحق و سزاوارِ بزرگداشت و تعظیم‌اند، ﴿ءَايَٰتُ ٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡمُبِينِ﴾ آیه‌های کتاب روشنگرند، که هرآنچه بندگان به آن نیاز دارند، از قبیل: شناخت پروردگارشان، شناخت حقوق او، شناخت دوستان و دشمنان او و دانستن وقایع و روزهای خدا و شناخت پاداش و جزای اعمال را در بر دارند. پس این قرآن، همۀ این مطالب را در نهایت روشنی بیان کرده و آن را برای بندگان توضیح داده است.
التفاسير العربية:
نَتْلُوْا عَلَیْكَ مِنْ نَّبَاِ مُوْسٰی وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یُّؤْمِنُوْنَ ۟
و از جمله چیزهایی که توضیح داده است، داستان موسی و فرعون می‌باشد که در چند جا تکرار کرده و در اینجا به صورت مفصل بیان نموده است. پس فرمود: ﴿نَتۡلُواْ عَلَيۡكَ مِن نَّبَإِ مُوسَىٰ وَفِرۡعَوۡنَ بِٱلۡحَقِّ﴾ زیرا خبر و حکایتِ فرعون و موسی بسیار شگفت‌انگیز است، ﴿لِقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ﴾ برای قومی که ایمان می‌آورند. آنها مورد خطاب‌اند و با آنان سخن گفته می‌شود؛ چون ایمان دارند، و به وسیلۀ ایمان خود، به اندیشیدن در آن روی می‌آورند و از عبرت‌های آن پند می‌گیرند و هدایت می‌شوند، و بر ایمان و یقین و نیکی‌هایشان افزوده می‌گردد. و جز مؤمنان، از قرآن استفاده نمی‌کنند. بلکه قرآن، فقط حجت را بر کفار اقامه می‌گرداند. و خداوند قرآن را از شر آنها مصون داشته و میان آنها و قرآن مانعی قرار داده است که آن را نمی‌فهمند.
التفاسير العربية:
اِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْاَرْضِ وَجَعَلَ اَهْلَهَا شِیَعًا یَّسْتَضْعِفُ طَآىِٕفَةً مِّنْهُمْ یُذَبِّحُ اَبْنَآءَهُمْ وَیَسْتَحْیٖ نِسَآءَهُمْ ؕ— اِنَّهٗ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِیْنَ ۟
داستان چنین است: ﴿إِنَّ فِرۡعَوۡنَ عَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾ همانا فرعون، سلطه و قدرت و لشکریانِ فراوان داشت که دست به سرکشی و استکبار و سلطه گری زد، ﴿وَجَعَلَ أَهۡلَهَا شِيَعٗا﴾ و مردم آنجا را به گروه‌ها و دسته‌های مختلف تقسیم کرد و طبق خواسته و هوای نفس خود، هر کاری که می‌خواست با آنها می‌کرد و قدرت خود را بر آنان تحمیل می‌نمود. ﴿يَسۡتَضۡعِفُ طَآئِفَةٗ مِّنۡهُمۡ﴾ و گروهی از آنان را ـ ‌که بنی‌اسرائیل بودند و خداوند آنها را بر جهانیان برتری داده بود و فرعون می‌بایست آنان را اکرام ‌نماید ‌ـ ضعیف و ناتوان می‌کرد؛ چون می‌دید که آنان قدرتی ندارند که آنها را از آنچه فرعون می‌خواهد با ایشان انجام دهد، مصون بدارد. بنابراین فرعون به آنها اهمیت نمی‌داد. و وضعیت آنها به جایی رسیده بود که فرعون ﴿يُذَبِّحُ أَبۡنَآءَهُمۡ وَيَسۡتَحۡيِۦ نِسَآءَهُمۡ﴾ فرزندانِ پسرِ آنها را سر می‌برید و زنان‏شان را زنده نگاه می‌داشت. هدفِ او از این کار، این بود که جمعیت آنها زیاد نشود و نتوانند به فرعون حمله‌ور شوند و قدرت را از دست او بگیرند. ﴿إِنَّهُۥ كَانَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ﴾ بی‌گمان، فرعون از تباهکاران بود؛ آنهایی که در پی بهبودی وضعیت دینی و دنیوی خود نیستند. و این ناشی از فسادکاری و تباهکاری او بود.
التفاسير العربية:
وَنُرِیْدُ اَنْ نَّمُنَّ عَلَی الَّذِیْنَ اسْتُضْعِفُوْا فِی الْاَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ اَىِٕمَّةً وَّنَجْعَلَهُمُ الْوٰرِثِیْنَ ۟ۙ
﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى ٱلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾ و می‌خواهیم با دور کردنِ اسباب استضعافِ کسانی که ضعیف قرار داده شده‌اند، بر آنان منت بگذاریم و کسانی را که در برابرشان مقاومت می‌ورزند، نابود کنیم و دشمنان‏شان را خوار و ذلیل گردانیم. ﴿وَنَجۡعَلَهُمۡ أَئِمَّةٗ﴾ و آنان را پیشوایان دین قرار دهیم؛ و این، با استضعاف و ناتوانی انجام نمی‌پذیرد، بلکه برای این کار، باید در زمین قدرت کامل داشته باشند. ﴿وَنَجۡعَلَهُمُ ٱلۡوَٰرِثِينَ﴾ و می‌خواهیم آنان را وارثِ حکومت زمین بگردانیم و آنان پیش از آخرت، در دنیا سرانجام نیک دارند.
التفاسير العربية:
وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِی الْاَرْضِ وَنُرِیَ فِرْعَوْنَ وَهَامٰنَ وَجُنُوْدَهُمَا مِنْهُمْ مَّا كَانُوْا یَحْذَرُوْنَ ۟
﴿وَنُمَكِّنَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾ و آنان را در زمین قدرت و حکومت بدهیم؛ و همۀ این کارها، به حکم و ارادۀ الهی انجام شد. ﴿وَنُرِيَ فِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَ وَجُنُودَهُمَا﴾ و همچنین می‌خواهیم به فرعون و هامان و لشکریان‏شان که به وسیلۀ آن یورش می‌بردند و سرکشی می‌کردند، ﴿مِنۡهُم﴾ از سوی این گروه مستضعف و ناتوان، ﴿مَّا كَانُواْ يَحۡذَرُونَ﴾ چیزی را بنمایانیم که از آن ترس داشتند. این بود که مستضعفان، آنها را بالاخره از سرزمین‏شان بیرون ‌کردند. بنابراین برای نابود کردن قدرت‏شان و کشتن فرزندان‏شان -که قدرت آیندۀ آنها را تشکیل می‌داد- تلاش ‌کردند. و همه اینها طبق خواسته خدا بود. و هرگاه خداوند کاری را بخواهد، اسباب آن را فراهم می‌نماید و راه‌هایش را هموار می‌کند. این امر نیز چنین بود و خداوند اسبابی را فراهم نمود –که نه دوستان خدا و نه دشمنانش، فکرش را نیز نمی‏کردند- و این‏گونه آنان را به این هدف ‌رساند. اولین سبب، این بود که وقتی خداوند پیامبرش موسی را پدید آورد، رهایی ملت بنی‌اسرائیل را به او واگذار کرد.
التفاسير العربية:
وَاَوْحَیْنَاۤ اِلٰۤی اُمِّ مُوْسٰۤی اَنْ اَرْضِعِیْهِ ۚ— فَاِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَاَلْقِیْهِ فِی الْیَمِّ وَلَا تَخَافِیْ وَلَا تَحْزَنِیْ ۚ— اِنَّا رَآدُّوْهُ اِلَیْكِ وَجَاعِلُوْهُ مِنَ الْمُرْسَلِیْنَ ۟
در آن موقع فرزندانِ پسر را می‌کشتند. موسی در زمانِ خطرناکی به دنیا آمد و خداوند به مادرش الهام کرد که به او شیر دهد و فرزند را نزد خودش نگهداری کند ﴿فَإِذَا خِفۡتِ عَلَيۡهِ﴾ هنگامی که بر او ترسیدی و احساس کردی کسی می‌خواهد او را به نزد فرعونیان ببرد، ﴿فَأَلۡقِيهِ فِي ٱلۡيَمِّ﴾ او را در داخل صندوق بسته‌ای قرار بده و به رودخانۀ نیل بینداز. ﴿وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحۡزَنِيٓۖ إِنَّا رَآدُّوهُ إِلَيۡكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ﴾ پس خداوند، مادر موسی را مژده داد که به زودی فرزندش را باز می‌گرداند و این فرزند بزرگ می‌شود و از توطئۀ آنها در امان می‌ماند و خداوند او را به پیامبری بر خواهد گزید. و این از بزرگ‌ترین مژده‌ها بود. این مژده، بدان جهت به مادر موسی داده شد تا دلش آرام بگیرد و ترس و اضطراب او از بین برود؛ زیرا بر فرزندش ترسید. وی فرمان را اجرا نمود و فرزندش را به دریا انداخت و خداوند متعال او را مورد حمایت خود قرار داد.
التفاسير العربية:
فَالْتَقَطَهٗۤ اٰلُ فِرْعَوْنَ لِیَكُوْنَ لَهُمْ عَدُوًّا وَّحَزَنًا ؕ— اِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامٰنَ وَجُنُوْدَهُمَا كَانُوْا خٰطِـِٕیْنَ ۟
﴿فَٱلۡتَقَطَهُۥٓ ءَالُ فِرۡعَوۡنَ﴾ پس، خاندان فرعون او را از رودخانه برگرفتند؛ و آنها بودند که او را یافتند، ﴿لِيَكُونَ لَهُمۡ عَدُوّٗا وَحَزَنًا﴾ تا سرانجام موسی، دشمن آنها و مایۀ اندوهشان شود، چراکه پرهیز و احتیاط، انسان را از تقدیر خدا نجات نمی‌دهد. و خداوند چنین تقدیر کرد که ـ آنچه فرعون و خاندانش از ناحیۀ بنی‌اسرائیل از آن ترس داشتند که بدان گرفتار شوند ـ تبدیل به فرماندۀ بنی‌اسرائیل شود و تحت نظر و کفالت آنان، تأمین معاش شود و رشد نماید. اگر تدبر و تأمل شود، می‌بینیم که این امر منافع زیادی برای بنی‌اسرائیل داشت و بسیاری از امور ناگوار را از آنها دور کرد؛ و موسی قبل از رسالتش، از بسیاری تجاوزات جلوگیری ‌کرد، چون از بزرگان خاندان سلطنت بود. و طبیعی است که او از حقوق ملت خود دفاع ‌کند، حال آنکه او دارای همتی بلند و غیرتی جوشان بود. پس وضعیت این ملت مستضعف ـ که خداوند برخی از موارد ذلت آنها را برای ما حکایت کرده است ‌ـ به ‌جایی رسید که برخی از افرادش، با مردم قدرتمند سرزمین فرعون، به کشمکش و ستیز بپردازند -همان‌طور که به زودی بیان خواهد شد- و این مقدمۀ پیروزی بود؛ زیرا یکی از سنت‌های الهی این است که کارها به تدریج پیش می‌رود و یک دفعه به انجام نمی‌رسد. إِنَّ فِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَ وَجُنُودَهُمَا كَانُواْ خَٰطِ‍ِٔينَ﴾) بدون شک، فرعون و هامان و لشکریانشان گناهکار و مجرم بودند. پس ما خواستیم آنان را مجازات کنیم و در برابر توطئه و مکرشان، علیه آنها چاره‌اندیشی ورزیم.
التفاسير العربية:
وَقَالَتِ امْرَاَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لِّیْ وَلَكَ ؕ— لَا تَقْتُلُوْهُ ۖۗ— عَسٰۤی اَنْ یَّنْفَعَنَاۤ اَوْ نَتَّخِذَهٗ وَلَدًا وَّهُمْ لَا یَشْعُرُوْنَ ۟
وقتی خاندان فرعون او را از دریا برگرفتند؛ خداوند، زن فرعون را -که زنی بزرگوار و با ایمان بود- برای موسی مهربان کرد. زن فرعون، آسیه دختر مزاحم بود. ﴿وَقَالَتِ ٱمۡرَأَتُ فِرۡعَوۡنَ قُرَّتُ عَيۡنٖ لِّي وَلَكَۖ لَا تَقۡتُلُوهُ﴾ پس زن فرعون گفت: این بچه را [نکش و] برای ما زنده بگذار، تا مایۀ چشم روشنی و شادی زندگی ما شود. ﴿عَسَىٰٓ أَن يَنفَعَنَآ أَوۡ نَتَّخِذَهُۥ وَلَدٗا﴾ شاید به ما سود بخشد، یا او را به فرزندی بگیریم؛ یعنی یا به مانند خدمتگزاری -که در راستای سود رساندن به ما، و خدمت نمودن‏مان عمل می‌کند- او را به‌کار می‌گیریم و یا منزلتی بالاتر از این به او می‌دهیم و او را فرزند خود قرار می‌دهیم و وی را مورد تکریم و گرامی‏داشت قرار می‌دهیم. پس خداوند مقدّر کرد که زن فرعون سودمند شود؛ همان زنی که این سخن را گفت. و موسی مایۀ روشنی چشم او گردید و آسیه او را به شدّت دوست می‌داشت. بنابراین همواره موسی به منزلۀ فرزند مهربان او بود، تا اینکه بزرگ شد و خداوند او را به پیامبری برگزید. در این وقت، آسیه شتابان مسلمان شد و به موسی ایمان آورد. خداوند از آسیه راضی و خشنود باد، و او را خشنود گرداند! پروردگار متعال این گفتگوها را در مورد موسی بیان کرد، درحالی که ﴿وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ﴾ آنها نمی‌دانستند که تقدیر و قلم الهی به چه چیز رقم خورده، و اینکه موسی به رسالت و قدرت می‌رسد. و این از لطف الهی بود، چون اگر آنها می‌دانستند، برخورد دیگری با موسی می‌کردند.
التفاسير العربية:
وَاَصْبَحَ فُؤَادُ اُمِّ مُوْسٰی فٰرِغًا ؕ— اِنْ كَادَتْ لَتُبْدِیْ بِهٖ لَوْلَاۤ اَنْ رَّبَطْنَا عَلٰی قَلْبِهَا لِتَكُوْنَ مِنَ الْمُؤْمِنِیْنَ ۟
وقتی مادر موسی، موسی را از دست داد؛ بر مقتضای حالت انسانی، به شدت غمگین شد؛ و از شدّت پریشانی و آشفتگی، دلش از صبر و قرار تهی گشت، با اینکه خداوند او را از غم و اندوه و ترس بر حذر داشت و وعده داد که فرزندش را به او باز می‌گرداند. ﴿إِن كَادَتۡ لَتُبۡدِي بِهِۦ﴾ و نزدیک بود آنچه در دل داشت، آشکار کند، ﴿لَوۡلَآ أَن رَّبَطۡنَا عَلَىٰ قَلۡبِهَا﴾ اگر دل او را استوار و پا برجا نمی‌کردیم. پس شکیبایی ورزید و آن را آشکار ننمود. ﴿لِتَكُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ تا به وسیلۀ این صبر و پایداری، از زمرۀ مؤمنان باشد؛ زیرا هرگاه مصیبتی به بنده برسد و صبر و پایداری ورزد، ایمانش افزوده می‌گردد. و این بیانگر آن است که استمرار بی‌صبری و جزع، نشانۀ ضعف ایمان است.
التفاسير العربية:
وَقَالَتْ لِاُخْتِهٖ قُصِّیْهِ ؗ— فَبَصُرَتْ بِهٖ عَنْ جُنُبٍ وَّهُمْ لَا یَشْعُرُوْنَ ۟ۙ
﴿وَقَالَتۡ لِأُخۡتِهِۦ قُصِّيهِ﴾ مادر موسی به خواهر موسی گفت: به دنبال برادرت برو و او را جستجو کن، بدون اینکه کسی متوجّه تو شود، یا منظور تو را بفهمد. خواهر موسی به دنبال او رفت و قضیه را پی‌گیری کرد. ﴿فَبَصُرَتۡ بِهِۦ عَن جُنُبٖ وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ﴾ پس خواهر موسی او را از دور می‌پایید، بدون اینکه منظور او را بفهمند. و این، کمال دور اندیشی و احتیاط است؛ زیرا اگر او را نگاه می‌کرد و به سوی آنها می‌آمد، گمان می‌کردند که او این پسر بچه را به دریا انداخته است. و ممکن بود تصمیم به کشتن و سر بریدن او بگیرند تا خانواده‌اش را کیفر دهند.
التفاسير العربية:
وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ اَدُلُّكُمْ عَلٰۤی اَهْلِ بَیْتٍ یَّكْفُلُوْنَهٗ لَكُمْ وَهُمْ لَهٗ نٰصِحُوْنَ ۟
و از لطف خداوند به موسی و مادرش این بود که او را از گرفتن پستان هر زنی بازداشت. فرعونیان از آنجا که نسبت به او مهربان بودند، وی را به بازار بردند تا شاید کسی او را بخواهد. پس خواهرش در حالی که موسی در چنین وضعیتی قرار داشت، آمد و ﴿فَقَالَتۡ هَلۡ أَدُلُّكُمۡ عَلَىٰٓ أَهۡلِ بَيۡتٖ يَكۡفُلُونَهُۥ لَكُمۡ وَهُمۡ لَهُۥ نَٰصِحُونَ﴾ گفت: آیا شما را به خانواده‌ای رهنمود کنم که سرپرستی او را به عهده بگیرند، و آنان خیرخواه او باشند؟ و این چیزی بود که آنها می‌خواستند؛ زیرا به شدّت موسی را دوست داشتند و خداوند او را از دایگان بازداشت، پس آنها ترسیدند که مبادا بمیرد. وقتی خواهر موسی این سخن را گفت ـ ‌ضمن اینکه آنها را تشویق کرد که این خانواده به طور کامل او را سرپرستی خواهند کرد، و خیرخواه او هستند ـ بلافاصله سخنش را پذیرفتند. پس آنها را از این خانواده خبر داد و آنها را به این خانواده راهنمایی نمود.
التفاسير العربية:
فَرَدَدْنٰهُ اِلٰۤی اُمِّهٖ كَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ اَنَّ وَعْدَ اللّٰهِ حَقٌّ وَّلٰكِنَّ اَكْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُوْنَ ۟۠
((فَرَدَدۡنَٰهُ إِلَىٰٓ أُمِّهِۦ كَيۡ تَقَرَّ عَيۡنُهَا وَلَا تَحۡزَنَ﴾) پس همان‌طور که به مادر موسی وعده داده بودیم، فرزندش را به او بازگرداندیم تا چشمش روشن گردد و اندوهگین نشود. و موسی نزد مادرش پرورش یافت، به صورتی که مادرش امنیّت و آرامش داشت؛ و از دیدن فرزندش خوشحال بود و مزد فراوانی برای پرورش او دریافت می‌کرد. ﴿وَلِتَعۡلَمَ أَنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ﴾ و تا بداند که وعدۀ خدا حق است. پس ما برخی از آنچه را که به او وعده داده بودیم، آشکارا به وی نشان دادیم تا دلش آرام گیرد و ایمانش افزوده شود و بداند که وعدۀ الهی در خصوص اینکه او را محافظت نماید و پیامبرش گرداند، محقّق خواهد شد. ﴿وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ﴾ ولی بیشترشان نمی‌دانند. پس هرگاه ببینند که سبب دچار تشویش شود، این امر ایمان آنها را مشوّش می‌گرداند؛ چون به طور کامل نمی‌دانند که خداوند، سختی‌ها و موانع دشوار را، در راه رسیدن به امور بلند و خواست‌های برتر قرار داده است. موسی همچنان نزد خاندان فرعون پرورش می‌یافت و در دربار آنها رشد می‌کرد. سواری‌های‏شان را سوار می‌شد و لباس‌هایی را می‌پوشید که آنان می‌پوشیدند. و مادرش از مشاهدۀ این وضعیّت موسی احساس آرامش می‌کرد و چنین جا افتاده بود که او مادر رضاعی موسی است. و همواره پیش او می‌رفت و با او مهربان بود، و این چیزِ غریب و قابل اعتراضی نبود. پس در این لطف الهی بیندیش که موسی را از دروغ گفتن در سخنان خود حفاظت کرد و اسباب ارتباط موسی با مادرش را آسان نمود؛ چرا که مردم چنین می‌پنداشتند که او مادر رضاعی موسی است. و چون به موسی شیر داده بود، مادر موسی نامیده می‌شد. پس سخن او و دیگران، در این مورد که آن زن مادر موسی است، راست و حقیقت بود.
التفاسير العربية:
وَلَمَّا بَلَغَ اَشُدَّهٗ وَاسْتَوٰۤی اٰتَیْنٰهُ حُكْمًا وَّعِلْمًا ؕ— وَكَذٰلِكَ نَجْزِی الْمُحْسِنِیْنَ ۟
﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُۥ﴾ و هنگامی که موسی، از نظر قدرت و عقل و خرد به حد کمال رسید؛ و اغلب در چهل سالگی، آدمی به حد کمال می‌رسد، ﴿وَٱسۡتَوَىٰٓ﴾ و سامان یافت و تکامل پیدا کرد؛ یعنی این امور، در او به حد کمال رسید، ﴿ءَاتَيۡنَٰهُ حُكۡمٗا وَعِلۡمٗا﴾ بدو حکمت و فرزانگی بخشیدیم که به وسیلۀ آن، احکام شرعی را می‌دانست و با آن میان مردم داوری می‌کرد. و به او علم و دانش فراوان دادیم. ﴿وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾ و خداوند به آنان که عبادت الهی را به خوبی انجام می‌دهند و با خلق خدا نیکی می‌کنند؛ به اندازۀ احسان‏شان، به آنها علم و فرزانگی می‌دهد. و این بر کمال احسان موسی دلالت می‌نماید.
التفاسير العربية:
وَدَخَلَ الْمَدِیْنَةَ عَلٰی حِیْنِ غَفْلَةٍ مِّنْ اَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیْهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلٰنِ ؗ— هٰذَا مِنْ شِیْعَتِهٖ وَهٰذَا مِنْ عَدُوِّهٖ ۚ— فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِیْ مِنْ شِیْعَتِهٖ عَلَی الَّذِیْ مِنْ عَدُوِّهٖ ۙ— فَوَكَزَهٗ مُوْسٰی فَقَضٰی عَلَیْهِ ؗ— قَالَ هٰذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطٰنِ ؕ— اِنَّهٗ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِیْنٌ ۟
﴿وَدَخَلَ ٱلۡمَدِينَةَ عَلَىٰ حِينِ غَفۡلَةٖ مِّنۡ أَهۡلِهَا﴾ و هنگامی که اهل شهر غافل بودند ـ یا وقت خواب نیمروز آنان بود، یا وقتی بود که در آن بیرون نمی‌آمدند ـ وارد آن شهر شد. ﴿فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيۡنِ يَقۡتَتِلَانِ﴾ پس در آنجا دو مرد را دید که با یکدیگر می‌جنگند و همدیگر را می‌زنند. ﴿هَٰذَا مِن شِيعَتِهِۦ﴾ این یکی، از قوم او؛ یعنی از بنی‌اسرائیل بود، ﴿وَهَٰذَا مِنۡ عَدُوِّهِۦ﴾ و این یکی، از دشمنانش؛ یعنی از قبطی‌ها بود. ﴿فَٱسۡتَغَٰثَهُ ٱلَّذِي مِن شِيعَتِهِۦ عَلَى ٱلَّذِي مِنۡ عَدُوِّهِۦ﴾ پس آن‌که از قومش بود، از او علیه دشمنش کمک خواست. چون مشهور بود و مردم می‌دانستند که موسی از بنی‌اسرائیل است و کمک خواستن او از موسی، بیانگر آن است که موسی به جایی رسیده بود که از او می‌ترسیدند و به خاندان سلطنت چشم امید داشتند. ﴿فَوَكَزَهُۥ مُوسَىٰ﴾ موسی در پاسخ به کمک خواستن مرد اسرائیلی، به مردی که از دشمنانش بود، مشتی زد، ﴿فَقَضَىٰ عَلَيۡهِ﴾ و او را کشت؛ چون مشت شدیدی بود و موسی مردی قدرتمند بود. موسی از آنچه که از وی سر زد، پشیمان شد، ﴿قَالَ هَٰذَا مِنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ﴾ و گفت: این، از کار شیطان است؛ یعنی بر اثر وسوسه و زیبا جلوه دادن شیطان، این کار انجام شد. ﴿إِنَّهُۥ عَدُوّٞ مُّضِلّٞ مُّبِينٞ﴾ بی‌گمان شیطان، دشمنِ گمراه کنندۀ آشکاری است. بنابراین آنچه اتفاق افتاد، به علّت دشمنی آشکار شیطان و تلاش او برای گمراه ساختن بود.
التفاسير العربية:
قَالَ رَبِّ اِنِّیْ ظَلَمْتُ نَفْسِیْ فَاغْفِرْ لِیْ فَغَفَرَ لَهٗ ؕ— اِنَّهٗ هُوَ الْغَفُوْرُ الرَّحِیْمُ ۟
التفاسير العربية:
قَالَ رَبِّ بِمَاۤ اَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ اَكُوْنَ ظَهِیْرًا لِّلْمُجْرِمِیْنَ ۟
﴿قَالَ رَبِّ بِمَآ أَنۡعَمۡتَ عَلَيَّ﴾ موسی گفت: «پروردگارا! به خاطر اینکه [توفیق] توبه و آمرزش و نعمت‌های زیادی به من ارزانی داشته‌ای، ﴿فَلَنۡ أَكُونَ ظَهِيرٗا لِّلۡمُجۡرِمِينَ﴾ از این پس، هرگز یاور و پشتیبان گناهکاران نخواهم بود؛ یعنی هیچ کس را بر انجام گناهی کمک نخواهم کرد. و این پیمانی بود که موسی علیه السلام به سبب نعماتی که خدا به وی داده بود، با او بست؛ و قول داد که هیچ مجرم و گناهکاری را کمک نکند، آن طور که در کشتن قبطی چنین کرد. و این بیانگر آن است که نعمت‌ها بر بنده واجب می‌دارند که کار خیر انجام دهد و از کار بد دوری گزیند.
التفاسير العربية:
فَاَصْبَحَ فِی الْمَدِیْنَةِ خَآىِٕفًا یَّتَرَقَّبُ فَاِذَا الَّذِی اسْتَنْصَرَهٗ بِالْاَمْسِ یَسْتَصْرِخُهٗ ؕ— قَالَ لَهٗ مُوْسٰۤی اِنَّكَ لَغَوِیٌّ مُّبِیْنٌ ۟
﴿فَأَصۡبَحَ فِي ٱلۡمَدِينَةِ خَآئِفٗا يَتَرَقَّبُ﴾ پس به خاطر کشتن فردی از دشمنانش، ترسان و لرزان و در حالی که چشم به راه گرفتاری و مجازات خویش بود و مراقب آن بود که آیا خاندان فرعون متوجّه او می‌شوند یا نه، شب را به روز آورد. و این‌گونه شب را به صبح ‌رساند، چون معلوم بود که جز موسی، هیچ کس از بنی‌اسرائیل جرأت ندارد چنین کاری را بکند. او در این حالت قرار داشت که، ﴿فَإِذَا ٱلَّذِي ٱسۡتَنصَرَهُۥ بِٱلۡأَمۡسِ يَسۡتَصۡرِخُهُۥ﴾ ناگهان کسی که دیروز علیه دشمنش از او یاری و کمک خواسته بود، او را به فریاد خواند، و از او علیه قبطیِ دیگری کمک ‌خواست. ﴿قَالَ لَهُۥ مُوسَىٰٓ﴾ موسی با توبیخ و سرزنش به او گفت: ﴿إِنَّكَ لَغَوِيّٞ مُّبِينٞ﴾ همانا تو، شدیداً گمراه هستی و بسیار گستاخ.
التفاسير العربية:
فَلَمَّاۤ اَنْ اَرَادَ اَنْ یَّبْطِشَ بِالَّذِیْ هُوَ عَدُوٌّ لَّهُمَا ۙ— قَالَ یٰمُوْسٰۤی اَتُرِیْدُ اَنْ تَقْتُلَنِیْ كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْاَمْسِ ۗ— اِنْ تُرِیْدُ اِلَّاۤ اَنْ تَكُوْنَ جَبَّارًا فِی الْاَرْضِ وَمَا تُرِیْدُ اَنْ تَكُوْنَ مِنَ الْمُصْلِحِیْنَ ۟
﴿فَلَمَّآ أَنۡ أَرَادَ أَن يَبۡطِشَ بِٱلَّذِي هُوَ عَدُوّٞ لَّهُمَا﴾ وقتی موسی خواست به سوی دشمن مشترک‏شان حمله برد و دست بگشاید؛ یعنی قبطی و اسرائیلی به زد و خورد مشغول بودند و اسرائیلی از موسی کمک خواست و تعصّب موسی را فرا گرفت، تا اینکه خواست به قبطی حمله‌ور شود. ﴿قَالَ يَٰمُوسَىٰٓ أَتُرِيدُ أَن تَقۡتُلَنِي كَمَا قَتَلۡتَ نَفۡسَۢا بِٱلۡأَمۡسِۖ إِن تُرِيدُ إِلَّآ أَن تَكُونَ جَبَّارٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾ مرد قبطی، او را از کشتن خود باز ‌داشت، و گفت: ای موسی! آیا می‌خواهی مرا بکشی، همان‌گونه که دیروز کسی را کشتی؟ تو می‌خواهی ستمگر باشی؛ چون بزرگ‌ترین ویژگی ستمگر، کشتن مردم به ناحق است. ﴿وَمَا تُرِيدُ أَن تَكُونَ مِنَ ٱلۡمُصۡلِحِينَ﴾ و تو نمی‌خواهی از اصلاحگران باشی، و چنانچه اصلاحگر بودی، من و او را از هم جدا می‌کردی، بدون اینکه کسی را بکشی. پس موسی از کشتن وی منصرف شد و اندرزگویی آن مرد، وی را از ارتکاب قتل بازداشت. و آنچه از موسی در این دو قضیه سر زده بود، شایع گردید تا اینکه سران و درباریان فرعون و خود فرعون تصمیمِ کشتن موسی را گرفتند، و در این زمینه با هم به مشاوره پرداختند.
التفاسير العربية:
وَجَآءَ رَجُلٌ مِّنْ اَقْصَا الْمَدِیْنَةِ یَسْعٰی ؗ— قَالَ یٰمُوْسٰۤی اِنَّ الْمَلَاَ یَاْتَمِرُوْنَ بِكَ لِیَقْتُلُوْكَ فَاخْرُجْ اِنِّیْ لَكَ مِنَ النّٰصِحِیْنَ ۟
پس خداوند آن مرد خیرخواه را برانگیخت و او شتابان به نزد موسی رفت و او را از تصمیم سران قوم فرعون آگاه کرد. پس فرمود: ﴿وَجَآءَ رَجُلٞ مِّنۡ أَقۡصَا ٱلۡمَدِينَةِ يَسۡعَىٰ﴾ مردی از نقطۀ دور دست شهر، شتابان و درحالی که می‌دوید ـ چون خیر خواه موسی بود و می‌ترسید که آنها قبل از اینکه خود متوجه باشد، به او بلایی برسانند ـ آمد و گفت: ﴿يَٰمُوسَىٰٓ إِنَّ ٱلۡمَلَأَ يَأۡتَمِرُونَ بِكَ لِيَقۡتُلُوكَ ﴾ ای موسی! سران دربارۀ کشتن تو مشورت می‌کنند، ﴿فَٱخۡرُجۡ﴾ از شهر بیرون برو، ﴿إِنِّي لَكَ مِنَ ٱلنَّٰصِحِينَ﴾ همانا من از خیرخواهان تو هستم. پس موسی نصیحت او را گوش کرد.
التفاسير العربية:
فَخَرَجَ مِنْهَا خَآىِٕفًا یَّتَرَقَّبُ ؗ— قَالَ رَبِّ نَجِّنِیْ مِنَ الْقَوْمِ الظّٰلِمِیْنَ ۟۠
﴿فَخَرَجَ مِنۡهَا خَآئِفٗا يَتَرَقَّبُ﴾ و درحالی که ترسان و نگران بود و منتظر بود که هر لحظه اتّفاقی رخ دهد و او را بکشند، از شهر بیرون آمد، و دعا کرد و خداوند را فرا خواند و ﴿قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾ گفت: پروردگارا! مرا از گروه ستمکار نجات بده. و از گناهش و کاری که از روی خشم کرده بود ـ‌بدون اینکه قصد کشتن را داشته باشدـ توبه کرد. پس، اینکه او را تهدید کردند، از سرِ ستم و جسارت بود، [چراکه موسی نیّت پلیدی نداشت].
التفاسير العربية:
وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَآءَ مَدْیَنَ قَالَ عَسٰی رَبِّیْۤ اَنْ یَّهْدِیَنِیْ سَوَآءَ السَّبِیْلِ ۟
﴿وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلۡقَآءَ مَدۡيَنَ﴾ وقتی که موسی به قصد شهر مدین، رو به آن سو نمود؛ مدین در جنوب فلسطین قرار داشت و فرعون در آنجا حکم‏فرمایی و پادشاهی نداشت. ﴿قَالَ عَسَىٰ رَبِّيٓ أَن يَهۡدِيَنِي سَوَآءَ ٱلسَّبِيلِ﴾ گفت: امید است که پروردگارم مرا به راه راست هدایت نماید. ﴿سَوَآءَ ٱلسَّبِيلِ﴾ راه راست و کوتاه که به راحتی و آسانی، آدمی را به مقصد می‌رساند. پس خداوند او را به راه راست هدایت کرد و به مدین رسید.
التفاسير العربية:
وَلَمَّا وَرَدَ مَآءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ اُمَّةً مِّنَ النَّاسِ یَسْقُوْنَ ؗ۬— وَوَجَدَ مِنْ دُوْنِهِمُ امْرَاَتَیْنِ تَذُوْدٰنِ ۚ— قَالَ مَا خَطْبُكُمَا ؕ— قَالَتَا لَا نَسْقِیْ حَتّٰی یُصْدِرَ الرِّعَآءُ ٚ— وَاَبُوْنَا شَیْخٌ كَبِیْرٌ ۟
﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَآءَ مَدۡيَنَ وَجَدَ عَلَيۡهِ أُمَّةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ يَسۡقُونَ﴾ و هنگامی که به آب مدین رسید، گروهی از مردم را دید که گوسفندان خود را آب می‌دادند. و مردم مدین، گوسفندان زیادی داشتند. ﴿وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ﴾ و پایین تر از آنان، ﴿ٱمۡرَأَتَيۡنِ تَذُودَانِ﴾ دو زن را دید که گوسفندان خود را، از چاه‌های آب که مردم برای گوسفندان خود آماده کرده بودند، باز می‌دارند. چون آنها، توانایی فشار آوردن و رقابت با مردان را نداشتند. و آن مردم بخیل بودند و آن قدر جوان‏مرد نبودند که به گوسفندان آن دو زن آب بدهند. ﴿قَالَ مَا خَطۡبُكُمَا﴾ موسی به آنها گفت: شما دو نفر چه کار می‌کنید؟ ﴿قَالَتَا لَا نَسۡقِي حَتَّىٰ يُصۡدِرَ ٱلرِّعَآءُ﴾ گفتند: ما به گوسفندان خود آب نمی‌دهیم تا چوپانان همگی گوسفندان خود را بر‌گردانند؛ یعنی عادت بر این است که ما نمی‌توانیم گوسفندان خود را آب بدهیم، مگر بعد از آنکه چوپان‌ها گوسفندان‏شان را از آب بر ‌گردانند و بیرون ‌کنند؛ پس آنگاه که محیط برای ما خالی ‌شد، به گوسفندان خود آب می‌دهیم. ﴿وَأَبُونَا شَيۡخٞ كَبِيرٞ﴾ و پدر ما، پیرمرد کهن‏سالی است که قدرت و توانایی آب دادن را ندارد. پس ما نه قدرتی داریم و نه مردانی داریم که در میان فشار چوپان‌ها، بتوانند گوسفندان‏مان را آب دهند.
التفاسير العربية:
فَسَقٰی لَهُمَا ثُمَّ تَوَلّٰۤی اِلَی الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ اِنِّیْ لِمَاۤ اَنْزَلْتَ اِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیْرٌ ۟
موسی علیه السلام دلش به حال آنان سوخت، ﴿فَسَقَىٰ لَهُمَا﴾ و بدون اینکه مزدی از آنها بخواهد، گوسفندان‏شان را آب داد. او از این کار، هدفی جز رضای خدا نداشت. زمانی که گوسفندان آنها را آب داد، هوا بسیار گرم و نیمۀ روز بود. چون خداوند فرمود: ﴿ثُمَّ تَوَلَّىٰٓ إِلَى ٱلظِّلِّ﴾ سپس به سایه رفت تا بعد از این خستگی، استراحت نماید. ﴿فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَآ أَنزَلۡتَ إِلَيَّ مِنۡ خَيۡرٖ فَقِيرٞ﴾ و او در این حالت، از پروردگارش روزی ‌خواست و گفت: پروردگارا! من به هر خیری که به سویم بفرستی و برایم فراهم ‌کنی، نیازمند هستم. و در اینجا او با بیان حالت خویش، از خداوند خواست؛ و خواستن با زبان حال، رساتر از خواستن با زبان قال است. و او همچنان در این حالت بود و به درگاه پروردگارش دعا می‌کرد و زاری می‌نمود. و امّا آن دو زن، به نزد پدرشان رفتند؛ و او را از آنچه اتّفاق افتاده بود، خبر دادند.
التفاسير العربية:
فَجَآءَتْهُ اِحْدٰىهُمَا تَمْشِیْ عَلَی اسْتِحْیَآءٍ ؗ— قَالَتْ اِنَّ اَبِیْ یَدْعُوْكَ لِیَجْزِیَكَ اَجْرَ مَا سَقَیْتَ لَنَا ؕ— فَلَمَّا جَآءَهٗ وَقَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ ۙ— قَالَ لَا تَخَفْ ۫— نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظّٰلِمِیْنَ ۟
پدرشان یکی از این دو دختر را نزد موسی فرستاد، ﴿تَمۡشِي عَلَى ٱسۡتِحۡيَآءٖ﴾ او در حالی که با نهایت شرم و حیا گام برمی‌داشت، به نزد موسی آمد. و این، بر بزرگواری سرشت و اخلاق خوب آن زن دلالت می‌نماید؛ زیرا حیا، از اخلاق فاضله است، به خصوص برای زنان. همچنین بر این دلالت دارد که موسی علیه السلام این کار –یعنی آب دادن به گوسفندان آن دو دختر- را به قصد مزد و پاداش انجام نداده است؛ چرا که معمولاً از خادم و مزدور شرم نمی‌شود؛ بلکه موسی مستغنی بود و عزّت نفس داشت. و رفتار خوب و فضایل اخلاقی موسی باعث شد تا آن زن از او شرم کند. ﴿قَالَتۡ إِنَّ أَبِي يَدۡعُوكَ لِيَجۡزِيَكَ أَجۡرَ مَا سَقَيۡتَ لَنَا﴾ آن زن به موسی گفت: پدرم تو را دعوت می‌کند تا پاداش آب دادن گوسفندان ما را به تو بدهد؛ یعنی بر تو منّت نمی‌گذارد، بلکه ابتدا شما با ما نیکی کردی و پدرم می‌خواهد نیکی تو را جبران نماید. موسی دعوت او را پذیرفت. ﴿فَلَمَّا جَآءَهُۥ وَقَصَّ عَلَيۡهِ ٱلۡقَصَصَ﴾ وقتی به نزد او آمد و داستان را تعریف کرد و بیان نمود که چه چیز باعث شده تا او فرار کند و به اینجا برسد، ﴿قَالَ لَا تَخَفۡۖ نَجَوۡتَ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾ به موسی دلداری داد و گفت: نترس، که از قوم ستمکار رهایی یافته‌ای؛ یعنی: دیگر نباید ترس و هراس داشته باشی؛ چون خداوند تو را از آنها نجات داده و به اینجا رسانده است و آنها بر اینجا سلطه‌ای ندارند و از قلمرو سلطنت آنها بیرون است.
التفاسير العربية:
قَالَتْ اِحْدٰىهُمَا یٰۤاَبَتِ اسْتَاْجِرْهُ ؗ— اِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَاْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْاَمِیْنُ ۟
﴿قَالَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا يَٰٓأَبَتِ ٱسۡتَ‍ٔۡجِرۡهُ﴾ یکی از دو دختر او گفت: پدر جان! او را نزد خود استخدام کن که گوسفندان را بچراند و آب دهد، ﴿إِنَّ خَيۡرَ مَنِ ٱسۡتَ‍ٔۡجَرۡتَ ٱلۡقَوِيُّ ٱلۡأَمِينُ﴾ همانا موسی، بهترین کسی است که استخدام می‌کنی؛ چون هم قدرت و نیرو دارد و هم امانتدار است. و بهترین کارگر، کسی است که هم بر انجام کاری که به وی واگذار می‌شود، قدرت و توانایی داشته باشد و هم امین باشد و در آن خیانت نورزد. و هر کسی که برای انسان کاری را انجام می‌دهد، باید این دو صفت را داشته باشد؛ و اگر این دو صفت وجود نداشته باشد، یا یکی نباشد، خلل و نقص در کار می‌آید. اما اگر هردو باشد، کار به صورت کامل و تمام انجام می‌گیرد. آن دختر، این سخن را گفت، چون او قدرت و چابکی موسی را به‌هنگامی که گوسفندان‏شان را آب داد، مشاهده کرد و امانتداری و دیانت او را در دلسوزی وی نسبت به خود مشاهده نمود، در حالی که امید سودی از آن دو زن نداشت و هدف موسی از کمک کردن به آنها، فقط جلب رضای خداوند بود.
التفاسير العربية:
قَالَ اِنِّیْۤ اُرِیْدُ اَنْ اُنْكِحَكَ اِحْدَی ابْنَتَیَّ هٰتَیْنِ عَلٰۤی اَنْ تَاْجُرَنِیْ ثَمٰنِیَ حِجَجٍ ۚ— فَاِنْ اَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِنْدِكَ ۚ— وَمَاۤ اُرِیْدُ اَنْ اَشُقَّ عَلَیْكَ ؕ— سَتَجِدُنِیْۤ اِنْ شَآءَ اللّٰهُ مِنَ الصّٰلِحِیْنَ ۟
پدر آن دختر و مرد مدیَنی به موسی گفت: ﴿إِنِّيٓ أُرِيدُ أَنۡ أُنكِحَكَ إِحۡدَى ٱبۡنَتَيَّ هَٰتَيۡنِ عَلَىٰٓ أَن تَأۡجُرَنِي ثَمَٰنِيَ حِجَجٖۖ فَإِنۡ أَتۡمَمۡتَ عَشۡرٗا فَمِنۡ عِندِكَۖ وَمَآ أُرِيدُ أَنۡ أَشُقَّ عَلَيۡكَ﴾ من می‌خواهم یکی از این دو دخترم را به نکاح شما در بیاورم، در برابر اینکه هشت سال برای من کار کنی؛ و اگر ده سال را تمام گردانی، این از جانب شما تبرّع و احسان است و بیش از هشت سال چیزی بر شما نیست و من نمی‌خواهم بر تو سخت‌گیری کنم که حتماً ده سال را کامل گردانی؛ یا نمی‌خواهم شما را به انجام کارهای سخت بگمارم، بلکه برای انجام کارهای آسان و ساده، شما را به کار می‌گیرم. ﴿سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ﴾ پس او را تشویق کرد که کار آسان است و به خوبی با او رفتار می‌شود. و این دلالت می‌نماید که مرد صالح و درستکار تا آنجا که می‌تواند، باید رفتار و اخلاق خوبی داشته باشد.
التفاسير العربية:
قَالَ ذٰلِكَ بَیْنِیْ وَبَیْنَكَ ؕ— اَیَّمَا الْاَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَیَّ ؕ— وَاللّٰهُ عَلٰی مَا نَقُوْلُ وَكِیْلٌ ۟۠
موسی خواستۀ او را پذیرفت و گفت: ﴿ذَٰلِكَ بَيۡنِي وَبَيۡنَكَ﴾ شرطی را که ذکر نمودی، قبول دارم و بر این شرط، با تو قرارداد می‌بندم. ﴿أَيَّمَا ٱلۡأَجَلَيۡنِ قَضَيۡتُ فَلَا عُدۡوَٰنَ عَلَيَّ﴾ هرکدام از این دو مدّت را بر آوردم -خواه هشت سال را تمام کردم- یا اینکه احسان نمودم و بر آن افزودم- نباید به من ستم شود. ﴿وَٱللَّهُ عَلَىٰ مَا نَقُولُ وَكِيلٞ﴾ و خداوند بر آنچه می‌گوییم، گواه است و ما را می‌بیند؛ و آنچه را که بر آن قرارداد بسته‌ایم، می‌داند. بسیاری از مردم گمان می‏کنند که این مرد -یعنی پدر آن دو دختر که اهل مدین بود- شعیب، پیامبر خداست، در حالی که چنین نیست؛ زیرا دلیلی بر صحّت این گفته وجود ندارد. نهایت این است که سرزمین و شهر شعیب علیه السلام مدین بوده و این قضیه در مدین اتّفاق افتاده است. پس، از کجا می‌توان ثابت کرد که آن مرد حتماً شعیب بوده است؟ و این دو قضیه چگونه با هم ملازمت دارند؟ نیز معلوم نیست که آیا موسی زمان شعیب را دریافته است یا نه؟ پس، چگونه مشخّص است که خود شعیب را دیده است؟! و اگر آن مرد، شعیب ‌بود، خداوند از او نام می‌برد؛ و آن دو دختر، اسم او را می‌گفتند. نیز خداوند قوم شعیب علیه السلام را هلاک کرد؛ چون آنها شعیب را تکذیب کردند و جز کسانی که به شعیب ایمان آورده بودند، باقی نمانده بودند. و مؤمنان چنین نبوده‌اند که راضی شوند دختران پیامبرشان، در آن حالت باشند و آنها را از آب باز دارند و نگذارند گوسفندان‏شان را آب بدهند؛ و مرد ناآشنایی بیاید و به دختران پیامبر نیکی کند و گوسفندان‏شان را آب بدهد. و شعیب این‌را نمی‌پسندید که موسی نزد او چوپان شود و خدمتگزار او گردد؛ حال آنکه موسی از شعیب برتر است و مقامش از او بالاتر می‌باشد. مگر اینکه گفته شود: این قضیه، قبل از نبوّت موسی اتفاق افتاده است، پس در این صورت تضادّی وجود ندارد. به هرحال نمی‌توان مطمئن بود که آن مرد، شعیب پیامبر بوده است، بدون اینکه در این مورد روایت صحیحی از پیامبر صلی الله علیه وسلم آمده باشد. والله اعلم.
التفاسير العربية:
فَلَمَّا قَضٰی مُوْسَی الْاَجَلَ وَسَارَ بِاَهْلِهٖۤ اٰنَسَ مِنْ جَانِبِ الطُّوْرِ نَارًا ۚ— قَالَ لِاَهْلِهِ امْكُثُوْۤا اِنِّیْۤ اٰنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّیْۤ اٰتِیْكُمْ مِّنْهَا بِخَبَرٍ اَوْ جَذْوَةٍ مِّنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُوْنَ ۟
﴿فَلَمَّا قَضَىٰ مُوسَى ٱلۡأَجَلَ﴾ و هنگامی که موسی آن مدت را به پایان رساند. ممکن است مدت واجب را به پایان رسانده باشد، همچنین احتمال دارد که مدت اضافه را گذرانده باشد؛ چرا که از موسی و وفاداری‌اش، همین گمان می‌رود. پس از گذراندن مدت، موسی مشتاق دیدار خانواده و مادر و قبیله و وطن خود گردید؛ و گمان برد که به علت گذشت زمان زیاد، آنچه را که از او سرزده است، فراموش کرده‌اند. ﴿وَسَارَ بِأَهۡلِهِۦٓ﴾ و به همراه خانواده‌اش، به قصد مصر حرکت کرد، ﴿ءَانَسَ مِن جَانِبِ ٱلطُّورِ نَارٗاۖ قَالَ لِأَهۡلِهِ ٱمۡكُثُوٓاْ إِنِّيٓ ءَانَسۡتُ نَارٗا لَّعَلِّيٓ ءَاتِيكُم مِّنۡهَا بِخَبَرٍ أَوۡ جَذۡوَةٖ مِّنَ ٱلنَّارِ لَعَلَّكُمۡ تَصۡطَلُونَ﴾ از سوی کوه طور آتشی دید، پس به خانواده‌اش گفت: بایستید که من آتشی را دیده‌ام، امیدوارم از آنجا خبری، یا شعله‌ای از آتش برای‏تان بیاورم تا خود را گرم کنید. آنها را سرما فرا گرفته بود و راه را گم کرده بودند.
التفاسير العربية:
فَلَمَّاۤ اَتٰىهَا نُوْدِیَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْاَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبٰرَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ اَنْ یّٰمُوْسٰۤی اِنِّیْۤ اَنَا اللّٰهُ رَبُّ الْعٰلَمِیْنَ ۟ۙ
وقتی موسی به آتش نزدیک شد، از کنارۀ راست وادی، در جایگاه خجسته و مبارک، از درخت آواز داده شد که ای موسی! من، خداوند، پروردگار جهانیانم. پس خداوند از ربوبیت و الوهیت خود خبر داد. و این بیانگر آن است که خداوند متعال، موسی را به عبادت خود فرمان داد. همانطور که در آیه‌های دیگر تصریح کرده است: ﴿فَٱعۡبُدۡنِي وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِذِكۡرِيٓ﴾ [طه: 4] پس مرا بپرست و نماز را به یاد من برپای دار.
التفاسير العربية:
وَاَنْ اَلْقِ عَصَاكَ ؕ— فَلَمَّا رَاٰهَا تَهْتَزُّ كَاَنَّهَا جَآنٌّ وَّلّٰی مُدْبِرًا وَّلَمْ یُعَقِّبْ ؕ— یٰمُوْسٰۤی اَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ ۫— اِنَّكَ مِنَ الْاٰمِنِیْنَ ۟
﴿وَأَنۡ أَلۡقِ عَصَاكَ﴾ و عصایت را بینداز؛ موسی نیز عصایش را انداخت. وقتی دید که به سرعت حرکت می‌کند و صورت وحشتناکی دارد؛ گویا مار نر بزرگی است، ﴿وَلَّىٰ مُدۡبِرٗا وَلَمۡ يُعَقِّبۡ﴾ پا به فرار گذاشت و برنگشت؛ چون ترس و وحشت، دل او را فرا گرفته بود. بنابراین خداوند به او فرمود: ﴿يَٰمُوسَىٰٓ أَقۡبِلۡ وَلَا تَخَفۡۖ إِنَّكَ مِنَ ٱلۡأٓمِنِينَ﴾ ای موسی! برگرد و نترس، که تو در امانی. و این پیام، در ایجاد امنیت در موسی و فرو ریختن دیوار ترس در او، بسیار مفید واقع شد. ﴿أَقۡبِلۡ﴾ برگرد. او را دستور داد که برگردد؛ و باید از دستور فرمان ببرد. اما احتمالاً موسی همچنان ترسی داشته است. پس فرمود: ﴿وَلَا تَخَفۡ﴾ نترس. او را به دو چیز دستور داد: یکی اینکه برگردد؛ و اینکه در دلش ترسی نداشته باشد. اما این احتمال باقی می‌ماند که او بدون داشتن ترس و هراس بازگشته باشد، اما از امر ناگوار در امان و حفاظت نبوده باشد. بنابراین به او فرمود: ﴿إِنَّكَ مِنَ ٱلۡأٓمِنِينَ﴾ تو در امانی. پس در این وقت، آنچه از آن پرهیز می‌شد، از هر جهت دور گردید. پس موسی بدون هیچ ترس و وحشتی برگشت، بلکه با اطمینان خاطر و اعتماد به پروردگارش برگشت و ایمانش افزوده شد و یقین او کامل گشت. پس این یک معجزه بود که خداوند قبل از رفتن او به سوی فرعون، به وی نشان داد تا بر یقین کامل باشد و این معجزه، به او جرأت بیشتری دهد و قوی‌تر و استوارتر گردد.
التفاسير العربية:
اُسْلُكْ یَدَكَ فِیْ جَیْبِكَ تَخْرُجْ بَیْضَآءَ مِنْ غَیْرِ سُوْٓءٍ ؗ— وَّاضْمُمْ اِلَیْكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذٰنِكَ بُرْهَانٰنِ مِنْ رَّبِّكَ اِلٰی فِرْعَوْنَ وَمَلَاۡىِٕهٖ ؕ— اِنَّهُمْ كَانُوْا قَوْمًا فٰسِقِیْنَ ۟
سپس معجزۀ دیگری را به او نشان داد و فرمود: ﴿ٱسۡلُكۡ يَدَكَ فِي جَيۡبِكَ تَخۡرُجۡ بَيۡضَآءَ مِنۡ غَيۡرِ سُوٓءٖ﴾ دست خود را به گریبانت فرو ببر که سفید و درخشان و بدون اینکه عیب و نقصی داشته باشد، بیرون می‌آید. پس موسی همان‌طور که خداوند فرمود، دستش را به گریبانش فرو برد و بیرون آورد. ﴿وَٱضۡمُمۡ إِلَيۡكَ جَنَاحَكَ مِنَ ٱلرَّهۡبِ﴾ و بازویت را به سوی خود جمع کن تا ترس و خوف از تو دور شود. ﴿فَذَٰنِكَ﴾ تبدیل شدن عصا به مار و بیرون آمدن دست سفید و درخشان بدون آنکه عیب و بیماری داشته باشد، ﴿بُرۡهَٰنَانِ مِن رَّبِّكَ﴾ دو دلیل و حجت قاطع از سوی پروردگارت هستند، ﴿إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِيْهِۦٓۚ إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِينَ﴾ برای فرعون و اشرافِ دربار او. بی‌گمان آنها قومی گناهکار بودند. پس فقط بیم دادن و دستور پیامبر برای آنان بسنده نمی‌کند، بلکه باید معجزات آشکاری به همراه داشته باشد، چنانچه مفید واقع شود.
التفاسير العربية:
قَالَ رَبِّ اِنِّیْ قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَاَخَافُ اَنْ یَّقْتُلُوْنِ ۟
﴿قَالَ﴾ پس موسی ـ علیه السلام ـ با عذر خواستن از پروردگارش و درخواستِ اینکه او را در انجام آنچه که بر دوشش گذاشته است، کمک نماید و نیز با بیان موانعی که بر سر این راه قرار دارد، از پروردگارش طلب نمود تا آنچه را که از آن حذ‌ر دارد، برایش برطرف نماید، گفت: (﴿رَبِّ إِنِّي قَتَلۡتُ مِنۡهُمۡ نَفۡسٗا فَأَخَافُ أَن يَقۡتُلُونِ)) پروردگارا! من از آنها کسی را کشته‌ام، بنابراین می‌ترسم مرا بکشند.
التفاسير العربية:
وَاَخِیْ هٰرُوْنُ هُوَ اَفْصَحُ مِنِّیْ لِسَانًا فَاَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْاً یُّصَدِّقُنِیْۤ ؗ— اِنِّیْۤ اَخَافُ اَنْ یُّكَذِّبُوْنِ ۟
((وَأَخِي هَٰرُونُ هُوَ أَفۡصَحُ مِنِّي لِسَانٗا فَأَرۡسِلۡهُ مَعِيَ رِدۡءٗا يُصَدِّقُنِيٓۖ إِنِّيٓ أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ﴾) و برادرم هارون از من، زبانِِ فصیح‌تر و شیواتری دارد؛ پس او را با من بفرست تا یاور و کمک من باشد، و مرا تصدیق نماید؛ چون این کار، حق را تقویت می‌نماید؛ چرا که من می‌ترسم آنها مرا دروغگو بنامند.
التفاسير العربية:
قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِاَخِیْكَ وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطٰنًا فَلَا یَصِلُوْنَ اِلَیْكُمَا ۚۛ— بِاٰیٰتِنَا ۚۛ— اَنْتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغٰلِبُوْنَ ۟
پس خداوند خواستۀ او را پذیرفت و فرمود: ﴿قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجۡعَلُ لَكُمَا سُلۡطَٰنٗا﴾ تو را به وسیلۀ برادرت یاری خواهیم کرد و به شما توان خواهیم بخشید. سپس مشکل قتل را برایش برطرف نمود و فرمود: ﴿وَنَجۡعَلُ لَكُمَا سُلۡطَٰنٗا﴾ یعنی سلطه و حجّت و تمکّن و ابّهتی الهی در دعوت نمودن دشمنان‏تان به شما می‌بخشم. ﴿فَلَا يَصِلُونَ إِلَيۡكُمَا﴾ پس به سبب معجزات ما و حقی که بر آن دلالت می‌کند، به شما دسترسی پیدا نمی‌کنند؛ چون هر کس به آنها بنگرد، احساس ترس می‌نماید. پس، این معجزات هستند که به شما سلطه و برتری می‌دهند و مکر دشمن را از شما دور می‌سازند و از لشکرهای پرساز و برگ و فراوان برای‏تان کارسازترند. ﴿أَنتُمَا وَمَنِ ٱتَّبَعَكُمَا ٱلۡغَٰلِبُونَ﴾ شما و کسانی که از شما پیروی می‌کنند، پیروز خواهید شد. و این وعده‌ای بود که در آن وقت، خداوند به موسی داد. او در آن وقت تنها بود و در حال برگشتن به شهری بود که از آن آواره شده بود. پس همچنان اوضاع متحوّل می‌شد، تا اینکه خداوند وعده‌اش را محقق نمود و موسی را بر بندگان و شهرها مسلط کرد، و او و پیروانش پیروز و چیره گشتند.
التفاسير العربية:
فَلَمَّا جَآءَهُمْ مُّوْسٰی بِاٰیٰتِنَا بَیِّنٰتٍ قَالُوْا مَا هٰذَاۤ اِلَّا سِحْرٌ مُّفْتَرًی وَّمَا سَمِعْنَا بِهٰذَا فِیْۤ اٰبَآىِٕنَا الْاَوَّلِیْنَ ۟
﴿فَلَمَّا جَآءَهُم مُّوسَىٰ بِ‍َٔايَٰتِنَا بَيِّنَٰتٖ﴾ موسی که رسالت پروردگارش را دریافت کرده بود؛ و همراه با معجزات روشن -که به وضوح بر آنچه به آنها می‌گفت، دلالت می‌کرد و هیچ کمبود و غموضی در آن نبود- به سراغ آنها رفت. و چون موسی به نزد آنها آمد، ﴿قَالُواْ﴾ از روی ستمگری و تکبر و عناد گفتند: ﴿مَا هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ مُّفۡتَرٗى﴾ این، چیزی جز جادوی به هم بافته نیست. و فرعون -آنگاه که حق آشکار گردید و باطل نابود شد؛ و رؤسا و سرانی که حقایق امور را می‌دانستند، در برابر حق سر تسلیم فرود آوردند- گفت: ﴿إِنَّهُۥ لَكَبِيرُكُمُ ٱلَّذِي عَلَّمَكُمُ ٱلسِّحۡرَ﴾ همانا موسی، بزرگ و استاد شماست که جادو را به شما آموخته است. فرعون، آدم هوشیار و ناپاکی بود؛ و مکر ورزی و نیرنگ و حیله گری، او را به جایی رساند که چنین گفت، حال آنکه می‌دانست، ﴿مَآ أَنزَلَ هَٰٓؤُلَآءِ إِلَّا رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾ که اینها را جز پروردگار آسمان‌ها و زمین نازل نکرده است، اما بدبختی و شقاوت بر وی غالب آمد. ﴿وَمَا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِيٓ ءَابَآئِنَا ٱلۡأَوَّلِينَ﴾ و ما نشنیده‌ایم که چنین چیزی در میان نیاکان ما بوده باشد. آنها در این باره دروغ می‌گفتند؛ زیرا خداوند، یوسف را قبل از موسی فرستاده بود. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلَقَدۡ جَآءَكُمۡ يُوسُفُ مِن قَبۡلُ بِٱلۡبَيِّنَٰتِ فَمَا زِلۡتُمۡ فِي شَكّٖ مِّمَّا جَآءَكُم بِهِۦۖ حَتَّىٰٓ إِذَا هَلَكَ قُلۡتُمۡ لَن يَبۡعَثَ ٱللَّهُ مِنۢ بَعۡدِهِۦ رَسُولٗاۚ كَذَٰلِكَ يُضِلُّ ٱللَّهُ مَنۡ هُوَ مُسۡرِفٞ مُّرۡتَابٌ﴾ [المؤمن: 34] «و به راستی که پیش از این، یوسف با معجزات [فراوانی] به نزد شما آمد؛ ولی شما، از آنچه او آورده بود، در شک و تردید بودید تا اینکه درگذشت و شما گفتید: بعد از او، هرگز خداوند پیامبری را مبعوث نخواهد کرد. این‌گونه خداوند هر کس را که اسرافکار و متردد باشد، گمراه می‌نماید».
التفاسير العربية:
وَقَالَ مُوْسٰی رَبِّیْۤ اَعْلَمُ بِمَنْ جَآءَ بِالْهُدٰی مِنْ عِنْدِهٖ وَمَنْ تَكُوْنُ لَهٗ عَاقِبَةُ الدَّارِ ؕ— اِنَّهٗ لَا یُفْلِحُ الظّٰلِمُوْنَ ۟
آنها گمان بردند که آنچه موسی آورده است، جادو و گمراهی می‌باشد؛ و آنچه آنها بر آن هستند، هدایت است. پس موسی گفت: ﴿رَبِّيٓ أَعۡلَمُ بِمَن جَآءَ بِٱلۡهُدَىٰ مِنۡ عِندِهِۦ وَمَن تَكُونُ لَهُۥ عَٰقِبَةُ ٱلدَّارِ﴾ یعنی گفتگو با شما فایده‌ای ندارد؛ و روشنگری معجزات، در مورد شما مفید واقع نمی‌گردد؛ و شما، جز ادامه دادن به گمراهی و لجاجت و اصرار بر کفرتان، چیزی را نمی‌پذیرید. بنابراین خداوند متعال بهتر می‌داند که راهیافته و گمراه کیست و سرانجامِ نیکِ سرای آخرت، ازآنِ چه کسی می‌باشد، از آنِ ما یا از آنِ شما؟! ﴿إِنَّهُۥ لَا يُفۡلِحُ ٱلظَّٰلِمُونَ﴾ بی‌گمان ستمکاران رستگار نمی‌شوند. پس سرانجامِ نیک، از آنِ موسی و پیروانش گردید و آنها رستگار و کامیاب شدند و فرعون و اطرافیانش به سرانجامِ بدی گرفتار آمدند و هلاک شدند.
التفاسير العربية:
وَقَالَ فِرْعَوْنُ یٰۤاَیُّهَا الْمَلَاُ مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِّنْ اِلٰهٍ غَیْرِیْ ۚ— فَاَوْقِدْ لِیْ یٰهَامٰنُ عَلَی الطِّیْنِ فَاجْعَلْ لِّیْ صَرْحًا لَّعَلِّیْۤ اَطَّلِعُ اِلٰۤی اِلٰهِ مُوْسٰی ۙ— وَاِنِّیْ لَاَظُنُّهٗ مِنَ الْكٰذِبِیْنَ ۟
﴿وَقَالَ فِرۡعَوۡنُ﴾ و فرعون با جسارت و گستاخی نسبت به پروردگارش و برای گول زدن قوم نادان خود گفت: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمَلَأُ مَا عَلِمۡتُ لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرِي﴾ یعنی فقط من، خدا و معبود شما هستم! و اگر خدای دیگری ‌بود، از حال وی باخبر می‌شدم. به دور اندیشی و احتیاط کامل فرعون بنگرید که نگفت: «شما غیر از من خدای دیگری ندارید»، بلکه گفت: «غیر از خود خدای دیگری را برای شما نمی‌شناسم»، زیرا فرعون نزد قومش دانا و برتر شمرده می‌شد و هرچه می‌گفت، آن را حق و درست می‌پنداشتند؛ و به هرچه دستور می‌داد، از او اطاعت می‌کردند. پس وقتی سخنی را گفت که از آن، احتمال وجود خدایی غیر از او می‌رفت، خواست تا آن احتمال را نفی کند. پس به هامان گفت: ﴿فَأَوۡقِدۡ لِي يَٰهَٰمَٰنُ عَلَى ٱلطِّينِ﴾ ای هامان! آتشی بر گِل بیفروز و خشت‌ها و آجرهای محکم بساز، ﴿فَٱجۡعَل لِّي صَرۡحٗا﴾ و برای من کاخ بلندی درست کن، ﴿لَّعَلِّيٓ أَطَّلِعُ إِلَىٰٓ إِلَٰهِ مُوسَىٰ وَإِنِّي لَأَظُنُّهُۥ مِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ﴾ شاید خدای موسی را ببینم. و به راستی من او را از دروغگویان می‌پندارم. ما این گمان را ثابت می‌کنیم، و دروغ موسی را به شما نشان می‌دهیم. به این گستاخی بزرگ فرعون نسبت به خدا بنگر که هیچ انسانی چنین جسارتی نکرده است! فرعون موسی را تکذیب کرد و ادعا نمود که خود خداست؛ و گفت: غیر از خود خدای دیگری را نمی‌شناسد. و اسبابی را فراهم کرد تا به خدای موسی برسد و همۀ این کارها را برای فریب و گول زدن انجام ‌داد. اما شگفتا! سران و بزرگانی که گمان می‌بردند آنها بزرگان حکومت و سلطنت هستند و کارهای آن را سامان می‌دهند، چگونه فرعون عقل‌هایشان را به بازی و آنها را به تمسخر و نادانی گرفت. و این به خاطر فسق و تباهکاری‌شان بود؛ چرا که فسق و فجور، تبدیل به صفت و ویژگی آنها شده و در وجودشان ریشه دوانده بود. دین‏شان فاسد گردید و به دنبال آن، عقل‌های‏شان نیز فاسد شد. بار خدایا! پایداری بر مسیر ایمان را از تو می‌خواهیم و از تو می‌طلبیم بعد از اینکه ما را هدایت نمودی، دل‌های ما را منحرف مگردان و از جانب خویش، رحمتی به ما عطا کن. بی‌گمان تو بسیار بخشنده هستی.
التفاسير العربية:
وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَجُنُوْدُهٗ فِی الْاَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوْۤا اَنَّهُمْ اِلَیْنَا لَا یُرْجَعُوْنَ ۟
خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَٱسۡتَكۡبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُۥ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ﴾ فرعون و لشکریانش در زمین بر بندگان خدا استکبار ورزیدند و بدترین شکنجه و عذاب را به آنها رساندند و در برابر پیامبران و معجزاتی که آورده بودند، استکبار ورزیدند و آن معجزات را تکذیب کردند و ادعا نمودند که آنچه بر آن هستند، از نشانه‌هایی که پیامبران آورده‌اند، بهتر و برتر است، ﴿وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُمۡ إِلَيۡنَا لَا يُرۡجَعُونَ﴾ و گمان بردند که آنها به سوی ما باز گردانده نمی‌شوند؛ به همین خاطر این چنین جسارت نمودند. و اگر می‌دانستند یا گمان می‏کردند که به سوی خدا باز می‌گردند، مرتکب چنین کارهایی نمی‏شدند.
التفاسير العربية:
فَاَخَذْنٰهُ وَجُنُوْدَهٗ فَنَبَذْنٰهُمْ فِی الْیَمِّ ۚ— فَانْظُرْ كَیْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظّٰلِمِیْنَ ۟
﴿فَأَخَذۡنَٰهُ وَجُنُودَهُۥ﴾ پس وقتی که عناد و سرکشی آنها ادامه یافت، او و لشکریانش را فرو گرفتیم، ﴿فَنَبَذۡنَٰهُمۡ فِي ٱلۡيَمِّۖ فَٱنظُرۡ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾ و آنان را به دریا افکندیم. بنگر که سرانجامِ ستمگران چگونه شد؟! سرانجامِ آنها، بدترین سرانجامی بود که عقوبت همیشگی دنیا را به دنبال داشت و به عقوبت اخروی متصل شد.
التفاسير العربية:
وَجَعَلْنٰهُمْ اَىِٕمَّةً یَّدْعُوْنَ اِلَی النَّارِ ۚ— وَیَوْمَ الْقِیٰمَةِ لَا یُنْصَرُوْنَ ۟
﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلنَّارِ﴾ و فرعون و سرانِ دربار او را از پیشوایانی گرداندیم که به آنها اقتدا می‌شود و مردمانی به دنبال آنها بسوی سرای خواری و شقاوت گام برمی‌دارند. ﴿وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ لَا يُنصَرُونَ﴾ و روز قیامت از عذاب خدا نجات داده نمی‌شوند. پس آنها بسیار ناتوان‌تر از آن هستند که عذاب را از خود دور نمایند؛ و به جای خدا، یاور و مددکاری ندارند.
التفاسير العربية:
وَاَتْبَعْنٰهُمْ فِیْ هٰذِهِ الدُّنْیَا لَعْنَةً ۚ— وَیَوْمَ الْقِیٰمَةِ هُمْ مِّنَ الْمَقْبُوْحِیْنَ ۟۠
﴿وَأَتۡبَعۡنَٰهُمۡ فِي هَٰذِهِ ٱلدُّنۡيَا لَعۡنَةٗ﴾ و اضافه بر عقوبت و رسوایی‌شان، لعنتی در این دنیا به دنبال آنان روانه کردیم؛ بطوری که در این دنیا نفرین می‌شوند و مردم از آنها به بدی یاد می‌کنند و آنان را مورد مذمّت و نکوهش قرار می‌دهند؛ و این چیزی است که مشاهده می‌شود. پس آنها، پیشوایان و سران نفرین شدگان دنیا هستند. ﴿وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ هُم مِّنَ ٱلۡمَقۡبُوحِينَ﴾ و روز قیامت از دور داشتگان هستند و کارهایشان زشت شمرده می‌شود. هم خداوند بر آنها خشمگین است و هم مردم از آنها متنفّرند و هم خودشان از خویشتن بیزارند.
التفاسير العربية:
وَلَقَدْ اٰتَیْنَا مُوْسَی الْكِتٰبَ مِنْ بَعْدِ مَاۤ اَهْلَكْنَا الْقُرُوْنَ الْاُوْلٰی بَصَآىِٕرَ لِلنَّاسِ وَهُدًی وَّرَحْمَةً لَّعَلَّهُمْ یَتَذَكَّرُوْنَ ۟
﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ﴾ و همانا به موسی کتاب تورات را دادیم، ﴿مِنۢ بَعۡدِ مَآ أَهۡلَكۡنَا ٱلۡقُرُونَ ٱلۡأُولَىٰ﴾ پس از آنکه اقوام روزگاران پیشین را نابود کردیم؛ اقوامی که خاتمه کار آنها، هلاک و نابودی عمومی بود؛ که آخرین آنها، فرعون و لشکریانش بودند؛ و این دلیلی است بر اینکه بعد از نازل شدن تورات، هلاک عمومی و دسته جمعی مردم برداشته شده و جهاد با شمشیر مشروع شد. ﴿بَصَآئِرَ لِلنَّاسِ﴾؛ یعنی: کتابی که خداوند بر موسی نازل کرد، در آن چیزهایی بود که مردم در پرتو آن، آنچه را که به آنها فایده می‌داد و آنچه را که به آنها زیان می‌رساند، می‌دیدند. پس حجت بر گناهکار اقامه می‌گردد و مؤمن از آن بهره‌مند می‌شود و رحمتی برای او و مایۀ هدایتش به راه راست است. بنابراین فرمود: ﴿وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لَّعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ﴾ و مایۀ هدایت و رحمت است، باشد که پند پذیرند.
التفاسير العربية:
وَمَا كُنْتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ اِذْ قَضَیْنَاۤ اِلٰی مُوْسَی الْاَمْرَ وَمَا كُنْتَ مِنَ الشّٰهِدِیْنَ ۟ۙ
پس از آنکه خداوند این داستان‌های غیبی را برای پیامبرش حکایت کرد، بندگان را آگاه نمود که اینها اخبار غیبی هستند که پیامبر، جز از طریق وحی، راهی برای دانستن‌شان ندارد. بنابراین فرمود: ﴿وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ ٱلۡغَرۡبِيِّ﴾ ای پیامبر! تو در جانب غربی کوه طور نبودی، ﴿إِذۡ قَضَيۡنَآ إِلَىٰ مُوسَى ٱلۡأَمۡرَ وَمَا كُنتَ مِنَ ٱلشَّٰهِدِينَ﴾ آنگاه که فرمان نبوت را به موسی دادیم و تو در آنجا حضور نداشتی تا گفته شود از این طریق این خبر به او رسیده است.
التفاسير العربية:
وَلٰكِنَّاۤ اَنْشَاْنَا قُرُوْنًا فَتَطَاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ ۚ— وَمَا كُنْتَ ثَاوِیًا فِیْۤ اَهْلِ مَدْیَنَ تَتْلُوْا عَلَیْهِمْ اٰیٰتِنَا ۙ— وَلٰكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِیْنَ ۟
﴿وَلَٰكِنَّآ أَنشَأۡنَا قُرُونٗا فَتَطَاوَلَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡعُمُرُ﴾ و ما اقوام و نسل‌هایی را پدید آوردیم و زمان‌های طولانی بر آنان گذشت، پس علم از بین رفت و نشانه‌های آنان فراموش شد. پس زمانی که به شدت به تو و به آنچه ما به تو وحی کرده‌ایم، نیاز بود، تو را فرستادیم، ﴿وَمَا كُنتَ ثَاوِيٗا فِيٓ أَهۡلِ مَدۡيَنَ تَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِنَا﴾ و تو در میان اهل مدین اقامت نداشتی تا به آنان بیاموزی و از آنان یاد بگیری تا گفته شود آنچه در مورد موسی گفته‌ای، از آنجا به تو رسیده است. ﴿وَلَٰكِنَّا كُنَّا مُرۡسِلِينَ﴾ ولی خبری که در مورد موسی آ‎ورده‌ای، اثری از آثار نبوت و رسالت تو می‌باشد. و اگر این وحی را نفرستیم، راهی برای آگاه شدن از آن نداری.
التفاسير العربية:
وَمَا كُنْتَ بِجَانِبِ الطُّوْرِ اِذْ نَادَیْنَا وَلٰكِنْ رَّحْمَةً مِّنْ رَّبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْمًا مَّاۤ اَتٰىهُمْ مِّنْ نَّذِیْرٍ مِّنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَكَّرُوْنَ ۟
﴿وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ ٱلطُّورِ إِذۡ نَادَيۡنَا﴾ و تو در کنار کوه طور نبودی بدانگاه که ما موسی را ندا دادیم و به او دستور دادیم تا به نزد قوم ستمگر برود و رسالت و پیام ما را به آنان برساند و نشانه‌ها و معجزات ما را به آنها نشان بدهد؛ نشانه‌هایی که برای تو حکایت کردیم. منظور این است، ماجراهایی که برای موسی علیه السلام در این اماکن اتفاق افتاد -و ما آن را بدون کم و زیاد و آن‌گونه که بودند- برای تو حکایت نمودیم، از دو حال خالی نیستند: یا اینکه تو در آنجا حضور داشته‌ای؛ یا به محل وقوع آن رفته و آن را از اهل آن دیار یادگرفته‌ای. پس اگر چنین باشد، این بدان معنی است که تو پیامبر خدا نیستی، چون کارهایی که انسان می‌بیند و می‌خواند و از آن خبر می‌دهد، امور مشترکی هستند که ویژۀ پیامبران نمی‌باشد. اما معلوم است که چنین نمی‌باشد و تو در آنجا نبوده‌ای و دشمنان تو این را نیک می‌دانند. پس امر دوم مقرر می‌گردد؛ و آن اینکه این اخبار، از جانب خداوند و به وسیلۀ وحی به تو رسیده است. پس صحت رسالت تو، با دلیل قطعی ثابت شد؛ و خداوند با فرستادن تو، بر بندگان رحم نمود، بنابراین فرمود: ﴿وَلَٰكِن رَّحۡمَةٗ مِّن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوۡمٗا مَّآ أَتَىٰهُم مِّن نَّذِيرٖ مِّن قَبۡلِكَ﴾ ولی از روی رحمتی از سوی پرودگارت، وحی و رسالت به سوی تو آمد، تا گروهی را بیم دهی که پیش از تو بیم دهنده‌ای به نزد ایشان نیامده است؛ یعنی عرب و قریش که قبل از آمدن پیامبر، رسالت و پیامبری در میان آنها نبوده است. ﴿لَعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ﴾ باشد که خیر و خوبی را به یاد آورند و آن را انجام دهند؛ و شر را بشناسند و رهایش کنند. پس بر اساس جایگاهی که تو داری، بر آنها لازم بود که بی‌درنگ به تو ایمان آورند؛ و شکر این نعمت را به جای آورند که مقدار و اندازۀ آن را نمی‌توان تعیین کرد؛ و شکر حقیقی آن را نمی‌توان ادا نمود. و بیم دادن عرب‌ها از سوی پیامبر، به این معنی نیست که او به سوی غیر عرب فرستاده نشده است. او عرب بود و قرآنی که بر وی نازل شد، به زبان عربی است؛ و اولین کسانی که دعوت او را پذیرفتند، عرب بودند. پس در اصل او به سوی آنها فرستاده شده؛ اما دعوت او، دیگران را نیز در بر می‌گیرد. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿أَكَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنۡ أَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ رَجُلٖ مِّنۡهُمۡ أَنۡ أَنذِرِ ٱلنَّاسَ﴾ [یونس: 2] «آیا برای مردم شگفت‌آور است که به مردی از آنها وحی نمودیم که مردم را بترساند». ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُمۡ جَمِيعًا﴾ [الأعراف: 158] بگو: «ای مردم! من فرستادۀ خدا به سوی همۀ شما هستم.»
التفاسير العربية:
وَلَوْلَاۤ اَنْ تُصِیْبَهُمْ مُّصِیْبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ اَیْدِیْهِمْ فَیَقُوْلُوْا رَبَّنَا لَوْلَاۤ اَرْسَلْتَ اِلَیْنَا رَسُوْلًا فَنَتَّبِعَ اٰیٰتِكَ وَنَكُوْنَ مِنَ الْمُؤْمِنِیْنَ ۟
﴿وَلَوۡلَآ أَن تُصِيبَهُم مُّصِيبَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيهِمۡ﴾ و اگر پیش از فرستادن پیامبر، عذابی به خاطر کفر و گناهان‏شان گریبان‏گیرشان می‌گردید، می‌گفتند: «پروردگارا! چرا به سوی ما پیامبری نفرستادی تا از آیات تو پیروی کنیم و از مؤمنان باشیم؟؛ یعنی: ای محمد! تو را فرستادیم تا دلیل، بهانه و سخنی نداشته باشند.
التفاسير العربية:
فَلَمَّا جَآءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوْا لَوْلَاۤ اُوْتِیَ مِثْلَ مَاۤ اُوْتِیَ مُوْسٰی ؕ— اَوَلَمْ یَكْفُرُوْا بِمَاۤ اُوْتِیَ مُوْسٰی مِنْ قَبْلُ ۚ— قَالُوْا سِحْرٰنِ تَظَاهَرَا ۫— وَقَالُوْۤا اِنَّا بِكُلٍّ كٰفِرُوْنَ ۟
﴿فَلَمَّا جَآءَهُمُ ٱلۡحَقُّ مِنۡ عِندِنَا﴾ پس چون حقی -که در آن هیچ شک و تردیدی نیست- از سوی ما برای‏شان آمد؛ و آن حق، قرآن است که آن را بر تو وحی نمودیم، ﴿قَالُواْ﴾ آنها با تکذیب کردن و با اعتراض بی‌جا گفتند: ﴿لَوۡلَآ أُوتِيَ مِثۡلَ مَآ أُوتِيَ مُوسَىٰٓ﴾ چرا همانند آنچه که به موسی داده شد، به او داده نشده است؟! یعنی چرا یک دفعه، کتابی از آسمان بر او نازل نشده است؟ [آنها می‌گفتند:] چون این کتاب به صورت پراکنده نازل می‌شود، پس از جانب خدا نیست؛ آنان چه دلیلی بر صحت این گفته دارند؟ و چه شبهه‌ای ایجاد می‌شود مبنی بر اینکه چون به صورت متفرق نازل شده است، از جانب خدا نیست؟! این‌گونه نیست که شما تصوّر می‌کنید، بلکه از آنجا که این قرآن بسی کامل است و خداوند به رسول خود توجه و عنایت فراوانی دارد، آن را به صورت متفرق و جدا جدا نازل کرده است تا دل پیامبرش را با آن استوار بدارد و بر ایمان مؤمنان بیفزاید. ﴿وَلَا يَأۡتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئۡنَٰكَ بِٱلۡحَقِّ وَأَحۡسَنَ تَفۡسِيرًا﴾ و آنان برای تو هیچ مَثَلی نمی‌آورند مگر اینکه ما حق را برایت آورده‌ایم و بهترین تفسیر و توضیح را از آن ارائه داده‌ایم. و آنها که قرآن را با کتاب موسی مقایسه می‌کنند، خودشان این قیاس را نقض کرده‌اند. آنها چگونه قرآن را با کتابی مقایسه می‌کنند که به آن کفر ورزیده و ایمان نیاورده‌اند؟ بنابراین فرمود: ﴿أَوَ لَمۡ يَكۡفُرُواْ بِمَآ أُوتِيَ مُوسَىٰ مِن قَبۡلُۖ قَالُواْ سِحۡرَانِ تَظَٰهَرَا﴾ آیا به آنچه پیش از این به موسی داده شده است، کفر نورزیدند؟ و گفتند: قرآن و تورات، دو [نسخه از] جادو هستند که در جادو و گمراه کردن مردم همدیگر را پشتیبانی و یاری می‌کنند. ﴿وَقَالُوٓاْ إِنَّا بِكُلّٖ كَٰفِرُونَ﴾ و گفتند: ما هیچ‌کدام را قبول نداریم. پس ثابت شد که این قوم می‌خواهند حق را، بدون دلیل باطل کنند؛ و حق را با چیزی نقض ‌نمایند که با آن نقض نمی‌شود. و سخنان متضاد و متناقضی می‌گویند و این حالت هر کافری است. بنابراین تصریح کرد که آنها، به هر دو کتاب و هر دو پیامبر کفر ورزیده‌اند، ﴿وَقَالُوٓاْ إِنَّا بِكُلّٖ كَٰفِرُونَ﴾ ما به هردو کافر هستیم. ولی آیا کفر ورزیدن‏شان به این دو کتاب، به خاطر طلب حق و پیروی کردن از چیزی است که نزد آنهاست و از قرآن و تورات بهتر است؟! یا فقط از روی هوی پرستی چنین می‌کنند؟!
التفاسير العربية:
قُلْ فَاْتُوْا بِكِتٰبٍ مِّنْ عِنْدِ اللّٰهِ هُوَ اَهْدٰی مِنْهُمَاۤ اَتَّبِعْهُ اِنْ كُنْتُمْ صٰدِقِیْنَ ۟
خداوند آنها را در تنگنا قرار داد و فرمود: ﴿قُلۡ فَأۡتُواْ بِكِتَٰبٖ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ هُوَ أَهۡدَىٰ مِنۡهُمَآ﴾ بگو: شما از نزد خداوند کتابی بیاورید که از قرآن و تورات هدایت بخش‌تر باشد، ﴿أَتَّبِعۡهُ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ﴾ تا من از آن پیروی کنم، اگر شما راست می‌گویید. ولی آنها و دیگران، راهی برای آوردن کتابی همانند تورات و قرآن ندارند؛ زیرا از زمانی که خداوند جهان را آفریده است، از نظر علم و هدایت و رحمت، برای مردم کتابی همانند این دو کتاب نفرستاده است. و این، نهایت انصاف دعوتگر است؛ چرا که می‌گوید: هدف من [بیان] حق و هدایت و راهنمایی است و من این کتاب را برای‏تان آورده‌ام که مشتمل بر حق و هدایت و راهیابی است و مطابق با کتاب موسی می‌باشد. پس بر همۀ ما لازم است که به این دو کتاب باور بداریم و از آن‌ها پیروی کنیم؛ چون عین هدایت و حقیقت هستند. پس اگر شما از طرف خداوند برای من کتابی بیاورید که از تورات و قرآن هدایتگرتر باشد، من از آن پیروی می‌کنم؛ وگرنه، حق و هدایتی را که شناخته‌ام، برای چیزی که هدایت و حق نیست، ترک نمی‌کنم.
التفاسير العربية:
فَاِنْ لَّمْ یَسْتَجِیْبُوْا لَكَ فَاعْلَمْ اَنَّمَا یَتَّبِعُوْنَ اَهْوَآءَهُمْ ؕ— وَمَنْ اَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوٰىهُ بِغَیْرِ هُدًی مِّنَ اللّٰهِ ؕ— اِنَّ اللّٰهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّٰلِمِیْنَ ۟۠
﴿فَإِن لَّمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَكَ﴾ و اگر پیشنهاد تو را نپذیرفتند و کتابی هدایت‏بخش‌تر از قرآن و تورات نیاوردند، ﴿فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهۡوَآءَهُمۡ﴾ بدان که آنها از هوی و هوس خود پیروی می‌کنند؛ یعنی بدان که پیروی نکردن آنها از تو، به این معنی نیست که آنها به سوی حقی می‌روند که آن را می‌شناسند؛ و به سوی هدایت گام بر نمی‌دارند، بلکه آنها فقط از خواسته‌های نفس خود پیروی می‌کنند. ﴿وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّنِ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ بِغَيۡرِ هُدٗى مِّنَ ٱللَّهِۚ ﴾ و کیست گمراه‌تر از کسی که از هوی و هوس خود پیروی ‌کند، بدون اینکه از جانب خدا بدان رهنمود شده باشد؟! پس این از گمراه‌ترین مردم است؛ چرا که هدایت و راه راست که انسان را به خدا و سرای بهشت می‌رساند، به او عرضه شد، اما بدان توجه نکرد و به آن روی نیاورد؛ و هوی و هوسش، او را به در پیش گرفتن راهی که انسان را به هلاکت و بدبختی می‌رساند، فرا خواند و از آن پیروی کرد و هدایت را رها نمود. پس آیا گمراه‌تر از چنین کسی وجود دارد؟! اما ستمگری و تجاوز و تنفر از حق، او را بر آن داشت تا بر گمراهی‌اش باقی بماند و خداوند او را هدایت نکند. بنابراین فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾ بی‌گمان، خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمی‌کند؛ یعنی آنها که ستمگری و عناد، تبدیل به صفت و ویژگی‌شان شده است، هدایت برایشان آمد، ولی آن را دور انداختند؛ و هوی و هوس به آنها عرضه شد، پس از آن پیروی کردند. درهای هدایت را به روی خود بستند و درهای گمراهی را به روی خود گشودند. پس آنان در گمراهی و ستمگری‌شان سرگشته‌اند و در هلاکت و بدبختی خود سرگردان‌اند. و اینکه فرمود: ﴿فَإِن لَّمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَكَ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهۡوَآءَهُمۡ﴾ دلیلی است بر اینکه هر کس سخن پیامبر را قبول نکند و به گفته‌ای روی بیاورد که با سخن پیامبر مخالف باشد، به هدایت روی نیاورده، بلکه به سوی هوی وهوس رفته است.
التفاسير العربية:
وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَكَّرُوْنَ ۟ؕ
﴿وَلَقَدۡ وَصَّلۡنَا لَهُمُ ٱلۡقَوۡلَ﴾ و ما سخنان قرآن را پیاپی و به تدریج نازل کردیم، چون به آنها لطف داشتیم و [نسبت به آنان] مهربان بودیم. ﴿لَعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ﴾ باشد که آنها -بدانگاه که آیات قرآن برای‏شان تکرار می‌شود و دلایل آن به ‌هنگام نیاز بر آنها نازل می‌گردد- پند پذیرند. پس نازل شدن قرآن به صورت متفّرق و جدا جدا، برای آنها مایۀ رحمت بود. پس چرا به منافع خود معترض‌اند؟! فواید و درس‌هایی که در این داستان شگفت انگیز وجود دارد: 1- فقط مؤمنان، از نشانه‌های خدا و عبرت‌های او و حوادثی که در میان امت‌های گذشته پدید آورده است، استفاده می‌نمایند. پس بنده به اندازۀ ایمانی که دارد، عبرت می‌آموزد. و خداوند به خاطر مؤمنان این داستان‌ها را ذکر می‌کند، و به دیگران توجهی نمی‌نماید و اصولاً آنها از این داستان‌ها، نور و هدایتی به دست نمی‌آورند. 2- هرگاه خداوند متعال چیزی را بخواهد، اسباب آن را فراهم می‌کند و آن را کم کم و به تدریج می‌آورد، نه اینکه آن را یکباره بیاورد. 3- امّت‌های مستضعف گرچه در اوج ناتوانی و ضعف قرار داشته باشند، نباید در رابطه با گرفتن حق خود، تنبلی کنند؛ و نباید ناامید شوند، به خصوص وقتی که مورد ستم و ظلم قرار گرفتند. همان‌طور که خداوند، بنی‌اسرائیل را که امت ضعیفی بودند، از بند اسارت فرعون و سران قوم او نجات داد و آنها را در زمین، قدرت و ثروت بخشید و آنها را مالک و صاحب شهرهای‏شان گردانید. 4- هر ملّتی که خوار و ذلیل باشد و حق خود را نگیرد و از آن دفاع نکند، دین و دنیایش سامان نمی‌یابد و نمی‌تواند امور دینی و دنیوی خود را رهبری کند. 5- خداوند نسبت به مادر موسی لطف کرد و مژده داد که فرزندش را به او بازمی‌گرداند و او را از زمرۀ پیامبران خواهد گرداند و از این طریق، مصیبت را برایش آسان نمود. 6- خداوند برخی سختی‌ها را برای بنده‌اش مقدّر می‌نماید تا در پس آن به شادی برسد، شادی‌هایی که بزرگ‌تر از این رنج‌هاست؛ و یا شر و بلای بزرگ‌تری را از او دور می‌نماید. همان‌طور که غم شدید و اندوه بزرگی را برای مادر موسی مقدر کرد و آن وسیله‌ای شد برای اینکه فرزندش به او برگردد، به صورتی که آرامش یابد و مایۀ روشنی چشم او باشد و هرچه بیشتر اسباب شادی او را فراهم بکند. 7- داشتن ترس از مردم، با ایمان تضادی ندارد و ایمان را از میان نمی‌برد؛ همان‌طور که برای مادر موسی و خود موسی، چنین هراس‌هایی پیش آمد. 8- ایمان، اضافه و کم می‌شود؛ و یکی از بزرگ‌ترین چیزهایی که ایمان را اضافه می‌گرداند و یقین به وسیلۀ آن کامل می‌شود، شکیبایی و صبر نمودن به هنگام پریشانی‌هاست. و این خداوند است که به هنگام اضطراب و آشفتگی، او را پایدار و استوار می‌گرداند. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿لَوۡلَآ أَن رَّبَطۡنَا عَلَىٰ قَلۡبِهَا لِتَكُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ اگر دلش را استوار نمی‌ساختیم تا از باور داشتگان باشد، نزدیک بود آن را آشکار سازد؛ یعنی تا ایمانش با آن بیشتر گردد، و قلبش آرام بگیرد. 9- بزرگ‌ترین نعمت خدا بر بنده‌اش و بزرگ‌ترین کمک خدا به او، این است که به هنگام خطرها و هراس‌ها، دلش را استوار و پایدار بگرداند؛ چون اگر دلش استوار و پابرجا باشد، می‌تواند سخن درست بگوید و کار درست انجام دهد. به خلاف کسی که همواره در اضطراب و ترس قرار دارد و فکر و عقلش را از دست می‌دهد و در چنین حالتی نمی‌تواند از وجود خویش استفاده نماید. 10- اگر بنده بداند که قضا و تقدیر و وعدۀ الهی نافذ است و حتماً انجام خواهد شد، اتخاذ اسبابی را ترک نمی‌کند که در به‌کارگیری آن دستور داده شده است؛ زیرا استفادۀ از اسباب با ایمان و اعتقاد دینی تضادی ندارد. خداوند به مادر موسی وعده داد که فرزندش را به او باز می‌گرداند، با وجود این، او برای بازگرداندن فرزندش تلاش کرد و خواهرش را فرستاد تا او را بجوید. 11- زن می‌تواند برای تأمین نیازهای خود، از خانه بیرون برود؛ و می‌تواند در این زمینه، با مردان سخن بگوید، البته به شرطی که ترسِ روی دادنِ امر غیر شرعی وجود نداشته باشد. همان‌طور که خواهر موسی و دو دختر مرد مدیَنی، چنین کردند. 12- جایز است در مقابل سرپرستی نمودن و شیر دادن و راهنمایی کردن، به کسی که سرپرستی می‌نماید و شیر می‌دهد، مزد داد. 13- یکی از رحمت‌های خداوند نسبت به بندۀ ضعیفش که می‌خواهد او را مورد تکریم قرار دهد، این است که معجزات خود را به او نشان دهد و او را از دلایل خویش آگاه بگرداند تا ایمانش افزوده گردد؛ همان‌طور که خداوند موسی را به مادرش بازگرداند تا بداند که وعدۀ او حق است. 14- کشتن کافری که پیمان بسته است، یا بر اساس عرف موجود در جامعه [خون و آبرویش] مصون است، جایز نیست؛ زیرا موسی، کشتن قبطی کافر را گناه شمرد؛ و به خاطر این گناه، از خداوند آمرزش خواست. 15- هرکس مردم را به ناحق بکشد، از ستمگران به حساب می‌آید؛ آنهایی که در زمین فساد و تباهی می‌کنند. 16- هرکس مردم را به ناحق بکشد و گمان برد که او می‌خواهد در زمین اصلاح کند و گناهکاران را بترساند، دروغ می‌گوید؛ و او فسادکار و تباهکار است. همان‌طور که خداوند سخن قبطی را حکایت کرده است: ﴿إِن تُرِيدُ إِلَّآ أَن تَكُونَ جَبَّارٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا تُرِيدُ أَن تَكُونَ مِنَ ٱلۡمُصۡلِحِينَ﴾ «تو در زمین جز این نمی‌خواهی که ستمگر باشی، و نمی‌خواهی از اصلاحگران باشی». که خداوند سخن قبطی را تایید نمود و آن را به صورت انکار بیان نکرده است. 17- اگر کسی فردی را از آنچه که در مورد او گفته شده است، خبر دهد، به قصد اینکه او را از بلایی نجات بدهد، این امر سخن‌چینی محسوب نمی‌شود، بلکه انجامِ چنین کاری واجب است؛ همان‌طور که آن مرد، موسی را خبر داد؛ چون خیرخواه موسی بود و می‌خواست وی را نجات دهد. 18- هرگاه انسان، ترس آن را داشت که در صورت اقامت در جایی، کشته یا متضرّر ‌شود، نباید خودش را به هلاکت بیندازد، بلکه باید از آنجا برود، همان‌طور که موسی چنین کرد. 19- در صورتی که دو فساد وجود داشته باشند و چاره‌ای نباشد جز اینکه انسان مرتکب یکی شود، باید مرتکب فساد کوچک‌تر شود. همان‌گونه که موسی وقتی در میان این دو راه قرار گرفت: یا در مصر بماند و کشته شود؛ و یا به یکی از شهرهای دور دست برود که راه آن را بلد نبود، و راهنمایی جز خدا نداشت ـ اما در این گزینه، بیشتر امید سلامتی وی می‌رفت ـ موسی همین کار را کرد. 20- کسی که دارای علم و دانش است و در مواردی ‌باید اظهار رأی ‌نماید؛ اگر از میان دو قول، هیچ یک از دیدگاه‏هایش ارجح نبود، باید از پروردگارش بخواهد تا او را راهنمایی کند و از او بخواهد تا او را به آنچه که درست است، هدایت کند. این در حالی است که هدفش حق باشد و برای رسیدنِ به آن تلاش نماید؛ زیرا هرکس چنین باشد، خداوند او را ناکام نمی‌گرداند. همان‌طور که موسی به طرف «مدین» رفت و گفت: ﴿عَسَىٰ رَبِّيٓ أَن يَهۡدِيَنِي سَوَآءَ ٱلسَّبِيلِ﴾ امید است که پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند. 21- مهرورزی با مردم و نیکی کردن با آشنا و ناآشنا، از اخلاق پیامبران است. و یکی از انواع نیکوکاری، آب دادن به گوسفندان و کمک کردن به افراد ناتوان است. 22- مستحب است انسان وقتی که دعا می‌کند، حالت خود را توضیح دهد، گرچه خداوند حالت او را می‌داند؛ چون خداوند متعال تضرّع و اظهار ذلت و بینوایی بنده‌اش را دوست دارد. همان‌گونه که موسی گفت: ﴿رَبِّ إِنِّي لِمَآ أَنزَلۡتَ إِلَيَّ مِنۡ خَيۡرٖ فَقِيرٞ﴾ خدایا! به هر خیری که به سوی من بفرستی، نیازمندم. 23- حیا و آزرم – به خصوص برای بزرگان - از خلق و خوهای پسندیده است. 24- نیکی کردن در برابر نیکی دیگران، همواره عادت و شیوۀ امت‌های گذشته بوده است. 25- هرگاه انسان کاری را برای رضای خدا انجام بدهد، سپس در مقابل آن، با او نیکی شود، بدون اینکه او چنین هدفی داشته باشد، به سبب اینکه نیکی‌اش جبران شده است، مورد سرزنش قرار نمی‌گیرد. همان‌طور که موسی پاداشِ نیکِ مردِ اهل مدین را پذیرفت، بدون اینکه خودش به دنبال مزدی باشد؛ چراکه در دلش، چشم‌داشت پاداشی نداشت. 26- جایز است کسی را به‌کار گرفت، و به وی مزد داد؛ و می‌توان کسی را اجیر کرد تا گوسفندان را بچراند، یا کارهایی را انجام دهد که خودش نمی‌تواند آنها را انجام بدهد؛ و مزد آن، طبق عرف و عادت معیّن می‌گردد. 27- اشکالی ندارد کسی به دیگری بگوید: یکی از این دختران من را، به اختیار خودت ـ به عنوان همسر ـ انتخاب کن. 28- گرفتن اجازه در مقابل منفعت، جایز است؛ گرچه آن منفعت، ازدواج هم باشد. 29- بهترین کارگر، آن است که نیرو مند و امانتدار باشد. 30- یکی از فضایل اخلاقی، این است که انسان برخورد خود را با خدمتگزارش نیک بگرداند؛ و در کار کشیدن از او بر وی سخت نگیرد؛ چراکه خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَآ أُرِيدُ أَنۡ أَشُقَّ عَلَيۡكَۚ سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ﴾ نمی‌خواهم بر تو سخت‌گیری کنم؛ اگر خدا بخواهد، مرا از شایستگان خواهی یافت. 31- بستن عقد اجاره و دیگر عقدها، بدون گرفتن شاهد و گواه جایز است، چون فرمود: ﴿وَٱللَّهُ عَلَىٰ مَا نَقُولُ وَكِيلٞ﴾ و خداوند بر آنچه می‌گوییم، گواه است. 32- یکی از نشانه‌های آشکار و معجزات روشن خدا، تبدیل کردن عصا به مار؛ و سفید و درخشان نمودن دست موسی بود، بدون اینکه بر اثر عیبی باشد. نیز مصون داشتن موسی و هارون از شر فرعون، و از غرق شدن، از دیگر معجزات آشکار خداوند است که در این حکایت بیان شده‌اند. 33- از بزرگ‌ترین گناهان، این است که انسان پیشوا و رهبر شر و بدی باشد، و این بر حسب مخالفت او با آیات و نشانه‌های خداست. همان‌طور که بزرگ‌ترین نعمتی که خداوند به بنده‌اش ارزانی کرده، این است که راهنما و رهبر خیر باشد. 34- این داستان، بر صحت رسالت محمد صلی الله علیه وسلم دلالت می‌نماید، که به صورت مفصل و مطابق با واقعیت، به آن پرداخته و آن را حکایت کرده و پیامبران را با آن تصدیق کرده است و حق آشکار را به وسیلۀ این اخبار تایید نموده است، بدون اینکه پیامبر در زمان یکی از این رخدادها حضور داشته باشد و یا آن محل را مشاهده کرده باشد، و درسی را نیز نخوانده بود که به بحث و بررسی پیرامون این چیزها بپردازد، و با یکی از اهل علم نیز همنشینی نکرده بود. و اینها فقط پیام و رسالت خداوند بخشنده و مهربان می‌باشند؛ وحی و پیام آسمانی است که خداوند بزرگوار و بخشنده بر او نازل کرده است تا قومی را که جاهل بوده و از هشدارها و پیامبران غافل بودند، بیم دهد. پس درود و سلام خدا بر کسی باد که تا سخن بر آورد، معلوم شد او پیامبر خداست؛ و کسانی که عقل‌های روشن دارند، معترف‌اند که امر و نهی او از جانب خدا است؛ و شریعتی که او آورده، از سوی پروردگار جهانیان است؛ و اخلاق خوبی که خوی اوست، جز از برترین انسان‌ها سر نمی‌زند. دین او و امت او به پیروزی آشکاری دست یافتند تا جایی که دینش به تمام جهانیان رسید و امت او بزرگ‌ترین شهرها را با شمشیر فتح کردند و دل‌های اهالی آنجا را با دانش و ایمان به دست آوردند. به همین جهت که ملّت‌های مخالف و پادشاهان کافر، همواره از یک کمان به آن شلیک می‌کنند و برایش توطئه‌چینی می‌نمایند و در صدد خاموش کردن و از بین بردن آن از روی زمین هستند؛ حال آنکه خداوند چراغ آن را برافروخته است و همواره در حال رشد و نورافشانی است، و نشانه‌ها و دلایل آن آشکارتر و چیره‌تر می‌گردد. و در هر مقطع زمانی، چیزهایی از آیت و نشانۀ خدا آشکار می‌شود که مایۀ عبرت و هدایت جهانیان است و نور و بینشی است برای آنهایی که به دقّت می‌نگرند.
التفاسير العربية:
اَلَّذِیْنَ اٰتَیْنٰهُمُ الْكِتٰبَ مِنْ قَبْلِهٖ هُمْ بِهٖ یُؤْمِنُوْنَ ۟
خداوند متعال عظمت قرآن و راستی و حقّانیت آن را بیان داشته و می‌فرماید: عالمان حقیقی آن را می‌شناسند و به آن ایمان می‌آورند و اقرار می‌کنند که آن حق است. ﴿ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِهِۦ﴾ کسانی که پیش از نزول قرآن به آنها کتاب دادیم؛ و آنها اهل تورات و انجیل هستند و این کتاب‌ها را تغییر نداده و تحریف نکرده‌اند. ﴿هُم بِهِۦ يُؤۡمِنُونَ﴾ آنها به این قرآن و کسی که آن را آورده است، ایمان می‌آورند.
التفاسير العربية:
وَاِذَا یُتْلٰی عَلَیْهِمْ قَالُوْۤا اٰمَنَّا بِهٖۤ اِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَّبِّنَاۤ اِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلِهٖ مُسْلِمِیْنَ ۟
﴿وَإِذَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ﴾ و چون قرآن بر آنها خوانده ‌شود، آن را می‌شنوند و به آن یقین می‌کنند، ﴿قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِهِۦٓ إِنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّنَآ﴾ و می‌گویند: به آن ایمان آورده‌ایم، بی‌گمان آن، حق و از جانب پروردگار ماست؛ چون با آنچه پیامبران آورده‌اند، موافق؛ و با آنچه در کتاب‌ها ذکر شده، مطابق است؛ و اخبار صادق و راستینی را در بر دارد و مشتمل بر اوامر و نواهی‌ای است که در نهایت حکمت می‌باشند. گفته و شهادت این گروه، مفید است؛ چون آنها آنچه را که می‌گویند، از روی دانش و بینش است؛ زیرا آنها آگاه و اهل کتاب هستند؛ و دیگران که آن را رد می‌نمایند، مخالفت‌شان هیچ شبهه‌ای را ایجاد نمی‌کند و مخالفت آنها بی‌دلیل است؛ چون برخی از آنها نادان هستند و برخی خود را به نادانی می‌زنند و با حق مخالف می‌باشند. خداوند متعال فرموده است: ﴿قُلۡ ءَامِنُواْ بِهِۦٓ أَوۡ لَا تُؤۡمِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ مِن قَبۡلِهِۦٓ إِذَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ يَخِرُّونَۤ لِلۡأَذۡقَانِۤ سُجَّدٗاۤ﴾ [الإسراء: 107] «بگو: به آن ایمان بیاورید یا ایمان نیاورید، [سود یا ضرری به خدا نمی‌رسد]؛ همانا کسانی که قبل از نزول قرآن به آنها دانش داده شده است، هنگامی که قرآن بر آنها خوانده ‌شود، به سجده می‌افتند». ﴿إِنَّا كُنَّا مِن قَبۡلِهِۦ مُسۡلِمِينَ﴾ همانا ما پیش از آن فرمانبردار بودیم. بنابراین ما بر ایمان و اسلامی که خداوند به ما ارزانی نمود، ثابت و پا برجا مانده و این قرآن را تصدیق نموده و به کتاب اول و آخر ایمان آورده‌ایم. و دیگران که این کتاب را تکذیب می‌کنند، این کارشان، ایمان آنها را به کتاب اول [=تورات] نقض می‌کند.
التفاسير العربية:
اُولٰٓىِٕكَ یُؤْتَوْنَ اَجْرَهُمْ مَّرَّتَیْنِ بِمَا صَبَرُوْا وَیَدْرَءُوْنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقْنٰهُمْ یُنْفِقُوْنَ ۟
﴿أُوْلَٰٓئِكَ يُؤۡتَوۡنَ أَجۡرَهُم مَّرَّتَيۡنِ﴾ کسانی که به دو کتاب قرآن و تورات ایمان آورده‌اند، دو بار اجر و پاداش‏شان داده می‌شود؛ یک بار به خاطر ایمان به کتاب‌های پیشین؛ و یک بار به خاطر ایمان به قرآن. ﴿بِمَا صَبَرُواْ﴾ به سبب اینکه بر ایمان شکیبایی ورزیدند و بر عمل پابرجا ماندند و هیچ شبهه‌ای آنها را از ایمان و عمل متزلزل نکرد و هیچ ریاست و شهرتی آنها را از ایمان دور نداشت. ﴿وَيَدۡرَءُونَ بِٱلۡحَسَنَةِ ٱلسَّيِّئَةَ﴾ و یکی از ویژگی‌های خوب آنان ـ‌که از آثار ایمان درست آنهاست‌ـ این است که با هرکس نیکی می‌کنند، حتی با کسی که به آنها بدی کرده است. پس با سخن و عمل زیبا با او نیکی می‌کنند؛ و در مقابل بدی او، سخن پسندیده و کار زیبا انجام می‌دهند؛ چون آنها به مقام رفیع صاحب این فضیلت و اخلاق بزرگ واقف‌اند. و به این مهم دست نمی‏یابد مگر کسی که دارای بهره‏ای بزرگ و نصیبی سترگ است.
التفاسير العربية:
وَاِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ اَعْرَضُوْا عَنْهُ وَقَالُوْا لَنَاۤ اَعْمَالُنَا وَلَكُمْ اَعْمَالُكُمْ ؗ— سَلٰمٌ عَلَیْكُمْ ؗ— لَا نَبْتَغِی الْجٰهِلِیْنَ ۟
﴿وَإِذَا سَمِعُواْ ٱللَّغۡوَ أَعۡرَضُواْ عَنۡهُ﴾ و چون سخن بیهوده را از فرد جاهلی بشنوند، از او روی برمی‌تابند، ﴿وَقَالُواْ﴾ و بنده‌های خردمند سخنِ خداوندِ بخشنده را بر زبان می‌آورند و می‌گویند: ﴿لَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَكُمۡ أَعۡمَٰلُكُمۡ﴾ هرکس از ما، طبق عمل خودش مجازات خواهد شد؛ و گناه کسی، بر دوش دیگری گذاشته نمی‌شود. و از این لازم می‌آید که آنها، از سخن لغو و باطل و بی‌فایده‌ای که جاهلان بر زبان می‌رانند، بیزاری می‌جویند. ﴿سَلَٰمٌ عَلَيۡكُمۡ﴾ جز خیر و خوبی از ما نمی‌شنوید؛ و ما به اقتضای جهالت‌تان، شما را مورد خطاب قرار نمی‌دهیم. شما گرچه برای خودتان این چراگاه زشت را پسندیده‌اید، ولی ما خود را از آن پاک و به‌دور می‌داریم و خویشتن را از فرو رفتن در آن حفظ می‌کنیم. ﴿لَا نَبۡتَغِي ٱلۡجَٰهِلِينَ﴾ و ما همنشینی با جاهلان را نمی‌پسندیم.
التفاسير العربية:
اِنَّكَ لَا تَهْدِیْ مَنْ اَحْبَبْتَ وَلٰكِنَّ اللّٰهَ یَهْدِیْ مَنْ یَّشَآءُ ۚ— وَهُوَ اَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِیْنَ ۟
خداوند متعال می‌فرماید: تو ای محمد! ـ‌و دیگران به طریق اولی‌ـ نمی‌توانی کسی را هدایت کنی، گرچه آن فرد را بیش از همۀ مردم دوست داشته باشی؛ چون این کاری است که مردم نمی‌توانند آن را انجام دهند و برای آنها مقدور نیست که به کسی توفیق هدایت بدهند و ایمان را در قلب وی بیافرینند؛ بلکه این کار در دست خداست و هر کس را که بخواهد، هدایت می‌کند؛ و او بهتر می‌داند که چه کسی صلاحیت هدایت را دارد، پس او را هدایت می‌نماید؛ و او می‌داند که چه کسی شایستۀ هدایت نیست، پس او را بر گمراهی‌اش باقی می‌گذارد. و اما اینکه خداوند به پیامبرش فرموده است: ﴿وَإِنَّكَ لَتَهۡدِيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ﴾ و بی‌گمان تو به راه راست هدایت می‌کنی، منظور از هدایت در اینجا، تبیین و راهنمایی است. پس پیامبر صلی الله علیه وسلم راه راست را بیان می‌دارد و مردم را به در پیش گرفتن آن تشویق می‌کند؛ و آنچه را در توان دارد، صرف می‌نماید تا مردم راه راست را در پیش بگیرند. اما اینکه پیامبر، هدایت را در دل‌های مردم بیافریند و آنها را توفیق دهد تا هدایت شوند، هرگز چنین چیزی در دست وی نیست. بنابراین اگر پیامبر توانایی این کار را ‌داشت، عمویش ابوطالب را -که با او نیکی کرد، او را یاری داد، او را از قومش حفاظت ‌کرد و از ایشان دفاع ‌نمود، -هدایت می‌کرد. اما پیامبر این احسان را به او کرد که وی را به دین دعوت کرد و کاملاً دلسوز و خیرخواه او بود و در این راه بسیار کوشید، اما هدایت به دست خداست.
التفاسير العربية:
وَقَالُوْۤا اِنْ نَّتَّبِعِ الْهُدٰی مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ اَرْضِنَا ؕ— اَوَلَمْ نُمَكِّنْ لَّهُمْ حَرَمًا اٰمِنًا یُّجْبٰۤی اِلَیْهِ ثَمَرٰتُ كُلِّ شَیْءٍ رِّزْقًا مِّنْ لَّدُنَّا وَلٰكِنَّ اَكْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُوْنَ ۟
خداوند متعال خبر می‌دهد که آن دسته از قریش و اهل مکه که حقیقت را تکذیب می‌کردند، به پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌گفتند: ﴿إِن نَّتَّبِعِ ٱلۡهُدَىٰ مَعَكَ نُتَخَطَّفۡ مِنۡ أَرۡضِنَآ﴾ اگر همراه تو هدایت را بپذیریم و از آن پیروی کنیم ـ با کشته شدن و اسارت و غارت شدن اموال‏مان ـ از سرزمین خود ربوده می‌شویم؛ چون مردم با تو دشمنی و مخالفت می‌کنند، پس اگر از تو پیروی کنیم، ما را در معرض دشمنی با همۀ مردم قرار می‌دهی و ما توان رویارویی با همۀ مردم را نخواهیم داشت. این سخن آنها، بر بدگمانی به خداوند و اینکه پروردگار دینش را یاری نمی‌کند و آن را تعالی نمی‌بخشد، دلالت می‌نماید؛ و اینکه خداوند، مردم را بر پیروان دینش مسلط می‌گرداند و بدترین عذاب را به آنان می‌چشانند. و گمان بردند که باطل، بر حق چیره و مسلط می‌شود. خداوند با بیان حالتی که به آنها اختصاص داده است، فرمود: ﴿أَوَ لَمۡ نُمَكِّن لَّهُمۡ حَرَمًا ءَامِنٗا يُجۡبَىٰٓ إِلَيۡهِ ثَمَرَٰتُ كُلِّ شَيۡءٖ رِّزۡقٗا مِّن لَّدُنَّا﴾ آیا آنان را در حرمی پر امن و امان جای ندادیم که فرآورده‌های هر چیزی، برای روزی آنان، از نزد ما به سوی آن سرازیر می‌شود؛ یعنی آیا آنها را قدرت و ثروت نبخشیدیم و در حرم جای ندادیم، به گونه‌ای که افراد زیادی به قصد [زیارت] آن می‌آیند و مردمان دور و نزدیک حرم را احترام می‌گذارند و بر اهالی حرم، یورش و هجومی صورت نمی‌گیرد و در هیچ چیزی کمبود ندارند؟! حال آنکه ترس از همه سو، اماکنی را که در اطرافشان هست، فرا گرفته؛ و اهالی آنجا، در امنیت و آرامش قرار ندارند. پس آنها باید پروردگارشان را به خاطر این امنیت کامل که دیگران از آن برخوردار نیستند و برای این روزی فراوان از قبیل: میوه‌ها و خوراکی‌ها و کالاها که مایۀ روزی و رفاه آنهاست و از هرجا برایشان آورده می‌شود، ستایش کنند و خدا را شکر نمایند. و باید از این پیامبر بزرگوار پیروی کنند تا از امنیت و آسایش کامل برخوردار شوند.
التفاسير العربية:
وَكَمْ اَهْلَكْنَا مِنْ قَرْیَةٍ بَطِرَتْ مَعِیْشَتَهَا ۚ— فَتِلْكَ مَسٰكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَنْ مِّنْ بَعْدِهِمْ اِلَّا قَلِیْلًا ؕ— وَكُنَّا نَحْنُ الْوٰرِثِیْنَ ۟
آنها باید از تکذیب پیامبر و مغرور شدن و سرکشی کردن به خاطر نعمت خدا، پرهیز نمایند؛ و بترسند از اینکه امنیت آنها، به ناامنی و ترس مبدل شود؛ و بعد از عزتی که دارند، خوار و ذلیل گردند؛ و بعد از آنکه ثروتمند و توانگر هستند؛ فقیر و نادار شوند. بنابراین خداوند آنها را، از آنچه که نسبت به امت‌های گذشته انجام گرفت، هشدار داد و فرمود: ﴿وَكَمۡ أَهۡلَكۡنَا مِن قَرۡيَةِۢ بَطِرَتۡ مَعِيشَتَهَا﴾ و چه مردمان زیادی را نابود ساخته‌ایم که به زندگی خود مغرور شده و رفاه و نعمت‌های زندگی، آنها را غافل کرده بود! و آنها به پیامبران ایمان نیاوردند و از آنان غافل و رویگردان شدند. پس خداوند آنان را نابود کرد و نعمت‌ها را از آنها گرفت و آنان را به عذاب و بلا گرفتار نمود. ﴿فَتِلۡكَ مَسَٰكِنُهُمۡ لَمۡ تُسۡكَن مِّنۢ بَعۡدِهِمۡ إِلَّا قَلِيلٗا﴾ این خانه‌های ایشان است که بعد ‌از آنان متروک گشته و روی آبادی به خود ندیده است؛ و جز اندکی مورد سکونت واقع نشده است؛ زیرا پیوسته گرفتار هلاکت و تلف و نابودی شدند. ﴿وَكُنَّا نَحۡنُ ٱلۡوَٰرِثِينَ﴾ و ما وارث بندگانیم؛ آنها را می‌میرانیم، سپس همۀ نعمت‌هایی را که آنان را از آن برخوردار کردیم، به ما بر می‌گردد، سپس بندگان را به سوی خود باز می‌گردانیم و آنان را طبق اعمال‏شان مجازات می‌کنیم.
التفاسير العربية:
وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرٰی حَتّٰی یَبْعَثَ فِیْۤ اُمِّهَا رَسُوْلًا یَّتْلُوْا عَلَیْهِمْ اٰیٰتِنَا ۚ— وَمَا كُنَّا مُهْلِكِی الْقُرٰۤی اِلَّا وَاَهْلُهَا ظٰلِمُوْنَ ۟
و از حکمت و رحمت الهی این است که امت‌ها را به محض کفر ورزیدن‏شان و قبل از آنکه با فرستادن پیامبران حجت بر آنها اقامه شود، عذاب نمی‌دهد. بنابراین فرمود: ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهۡلِكَ ٱلۡقُرَىٰ حَتَّىٰ يَبۡعَثَ فِيٓ أُمِّهَا رَسُولٗا يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِنَا﴾ و پروردگارت، به سبب کفر و ظلم اهالی شهرها، هلاک کنندۀ آنها نبوده است، تا اینکه پیامبری را به مرکز و پایتخت آنان نفرستد که در آن رفت و آمد می‌کنند و کارهای‏شان را در آن انجام می‌دهند و اخبار آن از آنان پوشیده نیست که آیات ما را بر آنها بخواند؛ آیاتی که بر صحت آنچه آورده و راست بودن آنچه که آنها را به سوی آن فرا می‌خواند، دلالت می‌نماید. پس سخن او به همۀ ساکنان آن شهر و آبادی می‌رسد؛ به خلاف فرستادن پیامبر در آبادی‌های دور دست و گوشه و کنار که گمان می‌رود رسالت و پیام او از آنان پوشیده بماند. اما شهرهای مرکزی که محل آمد و رفت مردم است و غالباً اخبار و موضوعات، سریعاً میان آنها انتشار پیدا می‌کند، از دیگران جفای کمتری دارند. ﴿وَمَا كُنَّا مُهۡلِكِي ٱلۡقُرَىٰٓ إِلَّا وَأَهۡلُهَا ظَٰلِمُونَ﴾ و ما نابود کنندۀ هیچ شهر و دیاری نیستیم، مگر اینکه ساکنان آنجا با کفر ورزیدن و ارتکاب گناهان، ستمکار و مستحق کیفر باشند. حاصل مطلب اینکه خداوند هیچ کس را جز به خاطر ستمش و اقامه شدن حجت بر او، عذاب نمی‌دهد.
التفاسير العربية:
وَمَاۤ اُوْتِیْتُمْ مِّنْ شَیْءٍ فَمَتَاعُ الْحَیٰوةِ الدُّنْیَا وَزِیْنَتُهَا ۚ— وَمَا عِنْدَ اللّٰهِ خَیْرٌ وَّاَبْقٰی ؕ— اَفَلَا تَعْقِلُوْنَ ۟۠
در اینجا خداوند بندگانش را به دل نبستن به دنیا و فریب نخوردن به خاطر آن؛ و به دل بستن به آخرت تشویق نموده و می‌فرماید: باید آخرت، مقصود و مطلوب بنده باشد؛ و آنها را خبر می‌دهد که همۀ طلا و نقره و اغنام و احشام و کالاها و زنان و فرزندان و خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها و لذت‌هایی که به مردم داده شده ‌است، بهره و کالای زندگی دنیا و زینت آن است و در مدت کوتاهی از آن بهره‌مند می‌شوند؛ برخورداری‌ای کوتاه که سرشار از ناگواری‌ها و آمیخته با رنج‌هاست؛ و انسان مدت اندکی به قصد تفاخر، خود را بدان می‌آراید، سپس به سرعت، این زینت و تجمل ظاهری از بین رفته و نابود می‌شود و صاحبش جز حسرت و پشیمانی و ناکامی و محرومیت، استفاده‌ای از آن نمی‌برد. ﴿وَمَا عِندَ ٱللَّهِ خَيۡرٞ وَأَبۡقَىٰٓ﴾ و نعمت‌های پایدار و زندگی سالمی که نزد خداست، از لحاظ کیفیت و کمیت بهتر بوده و همیشگی و جاودانه است. ﴿أَفَلَا تَعۡقِلُونَ﴾ آیا خرد نمی‌ورزید؟ یعنی آیا شما عقل ندارید که این دو کار را با هم مقایسه کنید تا دریابید که کدام یک قابل ترجیح است و کدام سرا سزاوارتر است تا برای آن کار و فعالیت شود؟! پس این دلالت می‌نماید که بر اساس خرد و عقل، بنده، آخرت را بر دنیا ترجیح می‌دهد؛ و هیچ کس جز آنان که عقل و اندیشه‌ای ناقص دارند، دنیا را ترجیح نداده‌اند. بنابراین صاحبان خرد را یادآور شد که اوضاع و احوال ترجیح دهندگان آخرت را، با ترجیح دهندگان دنیا مقایسه کنند؛ و فرمود: ﴿أَفَمَن وَعَدۡنَٰهُ وَعۡدًا حَسَنٗا فَهُوَ لَٰقِيهِ﴾
التفاسير العربية:
اَفَمَنْ وَّعَدْنٰهُ وَعْدًا حَسَنًا فَهُوَ لَاقِیْهِ كَمَنْ مَّتَّعْنٰهُ مَتَاعَ الْحَیٰوةِ الدُّنْیَا ثُمَّ هُوَ یَوْمَ الْقِیٰمَةِ مِنَ الْمُحْضَرِیْنَ ۟
یعنی: آیا مؤمنی که برای آخرت و وعده‌ای که خدا به او داده است -یعنی پاداش نیک که همان بهشت و نعمت‌های بزرگ آن است- تلاش می‌نماید، و بدون شک به آن خواهد رسید، و تردیدی در آن نیست؛ زیرا این وعدۀ خداوند بزرگوار است که وعده‌اش راستین است و با بنده‌ای که در راه خشنودی او گام برداشته و از مواردی که وی را ناراضی می‌کند، دوری گزیده است، خلاف وعده نمی‌کند. ﴿كَمَن مَّتَّعۡنَٰهُ مَتَٰعَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا﴾ [آیا چنین کسی] مانند شخصی است که کالای زندگی دنیا را به او داده‌ایم و او آن را می‌گیرد، می‌خورد، می‌نوشد و آن طور که چهارپایان از آن بهره می‌برند، وی نیز به همان شیوه از آن استفاده می‌نماید، به دنیا مشغول شده، آخرتش را فراموش کرده و هدایت الهی را نپذیرفته و از پیامبران پیروی نکرده است؟! پس این وضعیتِ همیشگی اوست، و توشه‌ای جز زیان و هلاکت از دنیا نخواهد داشت. ﴿ثُمَّ هُوَ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ مِنَ ٱلۡمُحۡضَرِينَ﴾ سپس او روز قیامت از احضارشدگان برای حساب است. و او می‌داند که هیچ خیر و نیکی برای خود از پیش نفرستاده است؛ بلکه فقط چیزهایی را از پیش فرستاده است که به او زیان می‌رساند؛ و به سرایی منتقل می‌گردد که انسان در آن بر اعمال خود مجازات می‌شود. پس به گمان شما چه سرنوشتی خواهد داشت؟! و پندار شما در رابطه با او چیست؟! پس فرد عاقل باید چیزی را برای خودش انتخاب نماید که اولی‌تر و بیشتر سزاوار ترجیح است.
التفاسير العربية:
وَیَوْمَ یُنَادِیْهِمْ فَیَقُوْلُ اَیْنَ شُرَكَآءِیَ الَّذِیْنَ كُنْتُمْ تَزْعُمُوْنَ ۟
در اینجا خداوند خبر می‌دهد که در روز قیامت از مردم سؤال می‌کند؛ و از مسایل اصولی از آنها می‌پرسد؛ و از آنان در رابطه با عبادت خداوند و اجابت پیامبرانش سؤال می‌کند. پس فرمود: ﴿وَيَوۡمَ يُنَادِيهِمۡ﴾ و روزی خواهد آمد که خداوند کسانی را که انبازهایی را با او شریک ساخته و آنها را پرستش ‌کرده بودند و امیدوار بودند که زیانی را از آنها دفع نمایند، صدا می‌زند تا ناتوان بودن انبازها و گمراهی‌شان را برای‏شان بیان نماید. ﴿فَيَقُولُ أَيۡنَ شُرَكَآءِيَ﴾ پس می‌فرماید: شریکان و انبازهای من کجایند؟! البته که خداوند شریکی ندارد، اما اینجا، بر حسب گمان و دروغ آنها، از آنان می‌پرسد. بنابراین فرمود: ﴿ٱلَّذِينَ كُنتُمۡ تَزۡعُمُونَ﴾ کسانی که گمان می‌بردید [شریکان خداوند می‌باشند] کجا هستند؟ و آیا می‌توانند فایده‌ای برسانند و زیانی را دور کنند؟! در آن حالت برای آنها مشخّص می‌گردد که آنچه را عبادت کرده و به آن امید داشته‌اند، باطل بوده است؛ و خود آنان و امیدی که از آنها داشته‌اند، چیزی عبث بوده است. پس به گمراهی و سرکشی خود حکم می‌کنند.
التفاسير العربية:
قَالَ الَّذِیْنَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنَا هٰۤؤُلَآءِ الَّذِیْنَ اَغْوَیْنَا ۚ— اَغْوَیْنٰهُمْ كَمَا غَوَیْنَا ۚ— تَبَرَّاْنَاۤ اِلَیْكَ ؗ— مَا كَانُوْۤا اِیَّانَا یَعْبُدُوْنَ ۟
بنابراین ﴿قَالَ ٱلَّذِينَ حَقَّ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقَوۡلُ﴾ سران و رهبران کفر و شر که فرمان عذاب دربارۀ آنان محقق شده است، به گمراه بودن خود و گمراه کردن دیگران اعتراف می‌کنند و می‌گویند: ﴿رَبَّنَا هَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ أَغۡوَيۡنَآ أَغۡوَيۡنَٰهُمۡ كَمَا غَوَيۡنَا﴾ پروردگارا! اینان پیروان ما هستند که گمراهشان کردیم، چنانکه خود گمراه شدیم؛ یعنی همۀ ما در گمراهی مشترک هستیم و فرمان عذاب دربارۀ همۀ ما محقق است. ﴿تَبَرَّأۡنَآ إِلَيۡكَ﴾ در پیشگاه تو، از عبادت‏شان بیزاری می‌جوییم؛ یعنی ما از آنها و عمل‏شان بیزار هستیم. ﴿مَا كَانُوٓاْ إِيَّانَا يَعۡبُدُونَ﴾ آنها ما را نمی‌پرستیدند، بلکه شیطان‌ها را عبادت می‌کردند.
التفاسير العربية:
وَقِیْلَ ادْعُوْا شُرَكَآءَكُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیْبُوْا لَهُمْ وَرَاَوُا الْعَذَابَ ۚ— لَوْ اَنَّهُمْ كَانُوْا یَهْتَدُوْنَ ۟
﴿وَقِيلَ ٱدۡعُواْ شُرَكَآءَكُمۡ﴾ و به آنها گفته می‌شود: آنچه را که با خدا شریک می‌ساختید، به فریاد بخوانید، چون از آنها امید نفع و سود داشتید. پس آنها در آن وقت دشوار -که عبادت کننده به آنچه عبادت کرده است، نیاز دارد- فرمان داده می‌شوند تا آنها را بخوانند. ﴿فَدَعَوۡهُمۡ﴾ پس آنان را ندا می‌دهند تا به آنها فایده برسانند و یا چیزی از عذاب خدا را از آنان دور سازند. ﴿فَلَمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَهُمۡ﴾ ولی پاسخی به آنان نمی‌دهند و کافران می‌دانند که آنها دروغگو بوده‌اند و سزاوار عقوبت و کیفر هستند. ﴿وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَ﴾ و عذابی را که آشکارا و به زودی آنها را فرا خواهد گرفت، با چشم خود می‌بینند، بعد از اینکه آن را تکذیب و انکار ‌کردند. ﴿لَوۡ أَنَّهُمۡ كَانُواْ يَهۡتَدُونَ﴾ و اگر هدایت می‌شدند، آنچه که برایشان پیش آمده است، پیش نمی‌آمد و به راه بهشت هدایت می‌شدند. همان‌طور که در دنیا هدایت یافتند، اما آنها هدایت نشدند.
التفاسير العربية:
وَیَوْمَ یُنَادِیْهِمْ فَیَقُوْلُ مَاذَاۤ اَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِیْنَ ۟
﴿وَيَوۡمَ يُنَادِيهِمۡ فَيَقُولُ مَاذَآ أَجَبۡتُمُ ٱلۡمُرۡسَلِينَ﴾ و روزی که خداوند مشرکان را ندا می‌دهد که به پیامبران چه پاسخی دادید؟ آیا آنها را تصدیق کردید و از آنان پیروی نمودید، یا اینکه آنها را تکذیب کردید وبا آنان مخالفت ورزیدید؟!
التفاسير العربية:
فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْاَنْۢبَآءُ یَوْمَىِٕذٍ فَهُمْ لَا یَتَسَآءَلُوْنَ ۟
﴿فَعَمِيَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَنۢبَآءُ يَوۡمَئِذٖ فَهُمۡ لَا يَتَسَآءَلُونَ﴾ آنان پاسخی برای این سؤال ندارند و به راه راست رهنمود نمی‌شوند. و معلوم است که در اینجا جز پاسخ درستی که مطابق با حقیقت باشد -مبنی بر اینکه ایمان آورده‌ایم و از پیامبران اطاعت کرده‌ایم- مفید نخواهد بود. اما از آنجا که می‌دانند پیامبران را تکذیب کرده‌اند و با دستورشان مخالفت ورزیده‌اند، چیزی نمی‌گویند و نمی‌توانند از همدیگر بپرسند که چه پاسخی بدهند، گرچه آن پاسخ دروغ باشد.
التفاسير العربية:
فَاَمَّا مَنْ تَابَ وَاٰمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَعَسٰۤی اَنْ یَّكُوْنَ مِنَ الْمُفْلِحِیْنَ ۟
((فَأَمَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَعَسَى أَنْ يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ)) وقتی خداوند بیان کرد که از بندگان در مورد معبودشان و در مورد پیامبران‏شان سؤال خواهد شد، راهی را بیان کرد که با آن بنده از عذاب خداوند متعال نجات می‌یابد و فرمود: نجاتی نیست مگر برای کسی که اهل توبه باشد و از شرک‌ورزی و گناهان دوری ورزد و به خدا ایمان آورد و او را عبادت نماید، و از پیامبرانش اطاعت کند و آنها را تصدیق نماید و کار شایسته انجام دهد و در این راستا از پیامبرانش پیروی نماید. ﴿فَعَسَىٰٓ أَن يَكُونَ مِنَ ٱلۡمُفۡلِحِينَ﴾ پس امید است کسی که این خصلت‌ها را داشته باشد از زمرۀ رستگاران گردد؛ آنهایی که به مطلوب دست می‌یابند و از امر ناگوار نجات پیدا می‌کنند. پس برای رستگار شدن راهی جز این وجود ندارد.
التفاسير العربية:
وَرَبُّكَ یَخْلُقُ مَا یَشَآءُ وَیَخْتَارُ ؕ— مَا كَانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ ؕ— سُبْحٰنَ اللّٰهِ وَتَعٰلٰی عَمَّا یُشْرِكُوْنَ ۟
در این آیات خداوند بیان می‌دارد که او همۀ مخلوقات را آفریده و مشیّت و ارادۀ او در همۀ آفریده‌ها نافذ است و هرکس را که بخواهد برمی‌گزیند و هر فرمان و زمان و مکانی را که بخواهد انتخاب می‌کند و هیچ کس دیگری حق انتخاب و اختیار ندارد. و خداوند از داشتنِ شریک و پشتیبان و فرزند و همسر و هر آنچه شریک او قرار می‌دهند پاک و منزه است.
التفاسير العربية:
وَرَبُّكَ یَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُوْرُهُمْ وَمَا یُعْلِنُوْنَ ۟
و به آنچه که دل‌های‏شان پنهان می‌دارد و آنچه که آشکار می‌سازند آگاه است. و فقط او معبود ستایش شده در دنیا و آخرت است و به‌خاطر برخورداری از صفت‌های جلال و جمال و به خاطر احسانی که به بندگانش نموده مورد ستایش قرار می‌گیرد.
التفاسير العربية:
وَهُوَ اللّٰهُ لَاۤ اِلٰهَ اِلَّا هُوَ ؕ— لَهُ الْحَمْدُ فِی الْاُوْلٰی وَالْاٰخِرَةِ ؗ— وَلَهُ الْحُكْمُ وَاِلَیْهِ تُرْجَعُوْنَ ۟
و او در هردو جهان حاکم است؛ در دنیا به حکم و فرمان تقدیری حکم می‌نماید که مصداق آن همۀ چیزهایی است که آفریده و پدید آورده است. و حکم دینی نیز از آن اوست که مصداق آن مجموعۀ شریعت‌ها و اوامر و نواهی است. و در آخرت به حکم تقدیری و جزایی خود حکم می‌کند. بنابراین فرمود: ﴿وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ﴾ و به سوی او بازگردانده می‌شوید؛ پس هر یک از شما را به خاطر عمل خوب و بدش جزا و سزا می‌دهد.
التفاسير العربية:
قُلْ اَرَءَیْتُمْ اِنْ جَعَلَ اللّٰهُ عَلَیْكُمُ الَّیْلَ سَرْمَدًا اِلٰی یَوْمِ الْقِیٰمَةِ مَنْ اِلٰهٌ غَیْرُ اللّٰهِ یَاْتِیْكُمْ بِضِیَآءٍ ؕ— اَفَلَا تَسْمَعُوْنَ ۟
این منّتی از جانب خدا بر بندگانش است که آنها را به ادا کردن شکر، و انجام بندگی، و به ‌جای آوردن حق خدا فرا می‌خواند. آری! منّت و فضل خداست که از سر لطف و رحمت خویش، روز را برای آنها آفریده است تا فضل خدا را بجویند و برای طلب روزی‌های خود و زندگی‌شان، در روشنایی روز به اینجا و آنجا بروند و پخش شوند. و شب را آفریده است تا در آن آرام بگیرند و روح و جسم آنها از خستگی کار و فعالیت روزانه بیاساید. پس این، از فضل و رحمت خدا نسبت به بندگانش می‌باشد؛ و آیا کسی می‌تواند این چیزها را به وجود بیاورد؟! ﴿إِن جَعَلَ ٱللَّهُ عَلَيۡكُمُ ٱلَّيۡلَ سَرۡمَدًا إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ مَنۡ إِلَٰهٌ غَيۡرُ ٱللَّهِ يَأۡتِيكُم بِضِيَآءٍۚ أَفَلَا تَسۡمَعُونَ﴾ اگر خداوند شب را تا روز قیامت ماندگار کند، به جز خدا کیست که بتواند برای شما روشنی بیاورد؟ آیا مواعظ خدا و آیات را نمی‌شنوید و نمی‌فهمید؟!
التفاسير العربية:
قُلْ اَرَءَیْتُمْ اِنْ جَعَلَ اللّٰهُ عَلَیْكُمُ النَّهَارَ سَرْمَدًا اِلٰی یَوْمِ الْقِیٰمَةِ مَنْ اِلٰهٌ غَیْرُ اللّٰهِ یَاْتِیْكُمْ بِلَیْلٍ تَسْكُنُوْنَ فِیْهِ ؕ— اَفَلَا تُبْصِرُوْنَ ۟
﴿إِن جَعَلَ ٱللَّهُ عَلَيۡكُمُ ٱلنَّهَارَ سَرۡمَدًا إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ مَنۡ إِلَٰهٌ غَيۡرُ ٱللَّهِ يَأۡتِيكُم بِلَيۡلٖ تَسۡكُنُونَ فِيهِۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ﴾ و اگر خداوند روز را تا قیامت بر شما ماندگار کند، به جز خدا کدام معبوداست که بتواند شبی را برای‏تان بیاورد تا در آن آرام گیرید؟ آیا عبرت نمی‌گیرید و نشانه‌ها و آیات خدا را نمی‌بینید تا بینش شما روشن گردد و راه راست را در پیش گیرید؟! در مبحث شب فرمود: ﴿أَفَلَا تَسۡمَعُونَ﴾ آیا نمی‌شنوید؛ و در مبحث روز فرمود: ﴿أَفَلَا تُبۡصِرُونَ﴾ آیا نمی‌بینید؛ چون قوۀ شنیدن در شب، از قوۀ بینایی قوی‌تر است؛ و در روز، قوۀ بینایی، از شنوایی قوی‌تر می‌باشد. و از این آیات چنین برمی‌آید که بنده باید در نعمت‌های خداوند بیندیشد و به دقت در آن بنگرد و عدم و وجود آن را با هم مقایسه کند؛ زیرا اگر وجود نعمت با عدم آن مقایسه شود، عقل انسان متوجه منّت و احسان خدا می‌گردد. به خلاف کسی که به داشتن چیزهایی عادت کرده و چنین فکر می‌کند که این نعمات همیشه بوده‌اند و همواره ادامه خواهند داشت؛ پس خداوند را بر نعمت‌هایش ستایش نمی‌کند و از ابراز نیاز به درگاه خداوند ابا می‌ورزد. چنین کسی به کوری قلب دچار شده است و فکر شکر گزاردن و ذکر خداوند، به ذهنش هم خطور نمی‌کند.
التفاسير العربية:
وَمِنْ رَّحْمَتِهٖ جَعَلَ لَكُمُ الَّیْلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْكُنُوْا فِیْهِ وَلِتَبْتَغُوْا مِنْ فَضْلِهٖ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُوْنَ ۟
این منّتی از جانب خدا بر بندگانش است که آنها را به ادا کردن شکر، و انجام بندگی، و به ‌جای آوردن حق خدا فرا می‌خواند. آری! منّت و فضل خداست که از سر لطف و رحمت خویش، روز را برای آنها آفریده است تا فضل خدا را بجویند و برای طلب روزی‌های خود و زندگی‌شان، در روشنایی روز به اینجا و آنجا بروند و پخش شوند. و شب را آفریده است تا در آن آرام بگیرند و روح و جسم آنها از خستگی کار و فعالیت روزانه بیاساید. پس این، از فضل و رحمت خدا نسبت به بندگانش می‌باشد؛ و آیا کسی می‌تواند این چیزها را به وجود بیاورد؟! ﴿إِن جَعَلَ ٱللَّهُ عَلَيۡكُمُ ٱلَّيۡلَ سَرۡمَدًا إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ مَنۡ إِلَٰهٌ غَيۡرُ ٱللَّهِ يَأۡتِيكُم بِضِيَآءٍۚ أَفَلَا تَسۡمَعُونَ﴾ اگر خداوند شب را تا روز قیامت ماندگار کند، به جز خدا کیست که بتواند برای شما روشنی بیاورد؟ آیا مواعظ خدا و آیات را نمی‌شنوید و نمی‌فهمید؟!
التفاسير العربية:
وَیَوْمَ یُنَادِیْهِمْ فَیَقُوْلُ اَیْنَ شُرَكَآءِیَ الَّذِیْنَ كُنْتُمْ تَزْعُمُوْنَ ۟
روزی [خواهد آمد] که خداوند کسانی را ندا می‌دهد که چیزهایی را برای او شریک قرار می‌دادند و غیر او را با وی برابر دانسته و ادعا می‌کردند که خداوند شریکانی دارد که سزاوار عبادت هستند و فایده می‌دهند و ضرر می‌رسانند. پس وقتی که روز قیامت فرا برسد، خداوند می‌خواهد جسارت و افترایی که در سر می‌پروراندند و دروغگویی آنان را آشکار ‌سازد، ﴿يُنَادِيهِمۡ فَيَقُولُ أَيۡنَ شُرَكَآءِيَ ٱلَّذِينَ كُنتُمۡ تَزۡعُمُونَ﴾ آنان را ندا می‌دهد و می‌گوید: کجایند انبازهایی که برای من گمان می‌بردید. کجاست آنچه آنها به گمان خود شریک خدا قرار می‌دادند و فقط گمان آنها بود نه واقعیت. همان‌طور که فرموده است: ﴿وَمَا يَتَّبِعُ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُرَكَآءَۚ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ﴾ [یونس: 66] و آنها که غیر خدا را شریک او تلقی می‌کنند، [از برهانی روشن] پیروی نمی‌کنند، [بلکه] فقط پیرو گمان‌اند.
التفاسير العربية:
وَنَزَعْنَا مِنْ كُلِّ اُمَّةٍ شَهِیْدًا فَقُلْنَا هَاتُوْا بُرْهَانَكُمْ فَعَلِمُوْۤا اَنَّ الْحَقَّ لِلّٰهِ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَّا كَانُوْا یَفْتَرُوْنَ ۟۠
پس هر گاه آنها و معبودان‏شان حاضر شدند، خداوند از میان امت‌های دروغگو، گواهانی را بیرون می‌آورد که بر شرک ورزیدن و باور فاسدشان در دنیا گواهی می‌دهند. و اینها به منزلۀ کاندیداهای آنان هستند. ﴿وَنَزَعۡنَا مِن كُلِّ أُمَّةٖ شَهِيدٗا﴾ یعنی از میان سران تکذیب‌کنندگان، کسانی را انتخاب می‌کنیم تا از برادران‏شان دفاع کنند، حال آنکه هر دو گروه بر یک راه هستند. پس وقتی برای محاکمه آورده شوند، ﴿فَقُلۡنَا هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ﴾ می‌گوییم: حجت و دلیل خود را، بر صحت و درستی شرک خویش بیاورید. آیا ما شما را به آن فرمان داده‌ایم؟ آیا پیامبران من شما را به آن دستور داده‌اند؟ آیا این را در یکی از کتاب‌های من دیده‌اید؟ آیا میان معبودان شما، کسی هست که سزاوار چیزی از الوهیت و خدایی باشد؟ آیا به شما می‌توانند فایده برسانند، یا می‌توانند شما را از عذاب خدا نجات دهند؟! پس اگر شایستگی دارند، این کارها را انجام دهند؛ و اگر قدرتی دارند، باید آن را به شما بنمایانند. ﴿فَعَلِمُوٓاْ أَنَّ ٱلۡحَقَّ لِلَّهِ﴾ پس در این هنگام، باطل و فاسد بودن گفتۀ خود را می‌دانند و می‌فهمند که حق از آن خداوند است. آنها دلیلی ندارند و مجادله و گفتگو به ضرر آنها تمام می‌شود و حجت خدا قاطع و والا است. ﴿وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ﴾ و دروغ و تهمتی که به هم می‌بافتند، نابود و متلاشی می‌شود. و می‌دانند که خداوند دربارۀ آنها به عدل رفتار می‌نماید، چون کیفر و عذاب را جز به کسی که سزاوار آن است، نمی‌دهد.
التفاسير العربية:
اِنَّ قَارُوْنَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوْسٰی فَبَغٰی عَلَیْهِمْ ۪— وَاٰتَیْنٰهُ مِنَ الْكُنُوْزِ مَاۤ اِنَّ مَفَاتِحَهٗ لَتَنُوْٓاُ بِالْعُصْبَةِ اُولِی الْقُوَّةِ ۗ— اِذْ قَالَ لَهٗ قَوْمُهٗ لَا تَفْرَحْ اِنَّ اللّٰهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِیْنَ ۟
خداوند از حالت قارون و آنچه که انجام داد و موعظه و نصیحتی که بدو شد، خبر داده و می‌فرماید: ﴿إِنَّ قَٰرُونَ كَانَ مِن قَوۡمِ مُوسَىٰ﴾ همانا قارون از قوم موسی بود، یعنی از بنی‌اسرائیل بود؛ آنهایی که خداوند در آن زمان، بر جهانیان برتری‌شان داده بود؛ و خداوند نعمت‌های فراوانی به آنان بخشیده بود. پس حالت آنها چنین اقتضا می‌کرد که بر دین استقامت داشته باشند. اما قارون از راه قومش منحرف شد، ﴿فَبَغَىٰ عَلَيۡهِمۡ﴾ و به خاطر نعمت‌های فراوانی که به او داده شده بود، سرکشی و فخر فروشی کرد. ﴿وَءَاتَيۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡكُنُوزِ مَآ إِنَّ مَفَاتِحَهُۥ لَتَنُوٓأُ بِٱلۡعُصۡبَةِ أُوْلِي ٱلۡقُوَّةِ﴾ و گنج‌ها و خزانه‌های زیادی به او داده بودیم که کلیدهای آن، بر گروه قدرتمندی سنگینی می‌کرد. کلمۀ «عُصْبه» بر گروه ده، نُه و هفت نفری اطلاق می‌شود؛ یعنی کلیدهای گنجینه و خزانه‌های اموال او، چنان زیاد بود که گروه قدرتمندی به هنگام حمل آن کلیدها، احساس سنگینی می‌کردند. پس در مورد خودِ گنج‌ها چه فکر می‌کنی؟ ﴿إِذۡ قَالَ لَهُۥ قَوۡمُهُۥ لَا تَفۡرَحۡۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡفَرِحِينَ﴾ وقتی که قومش -در حالی که او را نصیحت می‌کردند و او را از طغیان و سرکشی برحذر می‌داشتند- به او گفتند: به این دنیا و ثروت فراوان خود شاد مباش و به آن افتخار مورز که آن تو را از آخرت غافل می‌گرداند؛ زیرا خداوند کسانی را که به مال دنیا شاد می‌شوند و شیفته و غرق محبت آن می‌گردند، دوست ندارد.
التفاسير العربية:
وَابْتَغِ فِیْمَاۤ اٰتٰىكَ اللّٰهُ الدَّارَ الْاٰخِرَةَ وَلَا تَنْسَ نَصِیْبَكَ مِنَ الدُّنْیَا وَاَحْسِنْ كَمَاۤ اَحْسَنَ اللّٰهُ اِلَیْكَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْاَرْضِ ؕ— اِنَّ اللّٰهَ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِیْنَ ۟
﴿وَٱبۡتَغِ فِيمَآ ءَاتَىٰكَ ٱللَّهُ ٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ﴾ تو اموال و دارایی‌هایی داری که وسیله‌ای برای به دست آوردن آخرت است. حال آنکه دیگران این وسیله را ندارند. پس به وسیلۀ این مال‌ها، آخرت را بجوی و از آن صدقه بده. و به این بسنده نکن که ثروت خود را در به دست آوردن لذت‌ها به کار بگیری. ﴿وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ ٱلدُّنۡيَا﴾ یعنی ما به تو نمی‌گوییم که همۀ اموال و دارایی‌ات را صدقه کن و آن را ضایع نما؛ بلکه برای آخرت خود انفاق کن و از دنیای خود چنان بهره‌برداری کن که در دین تو خلل ایجاد نشود و به آخرت تو زیان نرسد. ﴿وَأَحۡسِن كَمَآ أَحۡسَنَ ٱللَّهُ إِلَيۡكَ﴾ و با بندگان خدا نیکی کن، همان‌طور که خداوند با دادن این مال‌ها به تو نیکی کرده است، ﴿وَلَا تَبۡغِ ٱلۡفَسَادَ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾ و با تکبر و انجام دادن گناهان و مشغول شدن به نعمت‌ها و فراموش کردن کسی که نعمت‌ها را داده است، در زمین به دنبال فساد و تباهی مباش، ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُفۡسِدِينَ﴾ همانا خداوند تباهکاران و فساد پیشگان را دوست نمی‌دارد، بلکه آنها را به کیفر تباهکاری‌شان، به شدت مجازات خواهد کرد.
التفاسير العربية:
قَالَ اِنَّمَاۤ اُوْتِیْتُهٗ عَلٰی عِلْمٍ عِنْدِیْ ؕ— اَوَلَمْ یَعْلَمْ اَنَّ اللّٰهَ قَدْ اَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهٖ مِنَ الْقُرُوْنِ مَنْ هُوَ اَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَّاَكْثَرُ جَمْعًا ؕ— وَلَا یُسْـَٔلُ عَنْ ذُنُوْبِهِمُ الْمُجْرِمُوْنَ ۟
قارون نصیحت آنها را نپذیرفت و به نعمت پروردگارش کفر ورزید و گفت: ﴿ إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمٍ عِندِيٓ﴾ من این مال‌ها را، به وسیلۀ تلاش خود و شناختی که از راه‌های کسب و معامله داشتم؛ و به سبب مهارت خویش به دست آورده‌ام؛ و یا از آنجا که خداوند می‌دانست من لایق این اموال هستم، آن را به من داده است. پس چرا شما مرا بر نحوۀ استفاده از چیزی نصیحت می‌کنید که خداوند به من بخشیده است؟ خداوند متعال با بیان اینکه دادن و بخشیدن وی، بیانگر خوب بودن حالت کسی نیست که به او بخشیده است، فرمود: ﴿أَوَ لَمۡ يَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ قَدۡ أَهۡلَكَ مِن قَبۡلِهِۦ مِنَ ٱلۡقُرُونِ مَنۡ هُوَ أَشَدُّ مِنۡهُ قُوَّةٗ وَأَكۡثَرُ جَمۡعٗا﴾ آیا نمی‌داند که خداوند پیش از او، از میان نسل‌های گذشته، کسانی را که از او توانمندتر و مال اندوزتر بودند، هلاک کرده است؟! پس چه مانعی وجود دارد که خداوند نسل‌های دیگری را نیز هلاک کند؟ با اینکه سنت ما این است که هر کس مانند آنها یا بیشتر از آنها قدرت و ثروت داشته باشد، و کارهایی را انجام دهد که موجب هلاکت و نابودی است، او را هلاک خواهیم کرد. ﴿وَلَا يُسۡ‍َٔلُ عَن ذُنُوبِهِمُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ﴾ و گناهکاران از گناهان‏شان پرسیده نمی‌شوند، بلکه خداوند آنها را کیفر می‌دهد؛ و چون حالت آنها را می‌داند، آنان را عذاب می‌دهد. پس آنان، گرچه برای خود حالتی نیکو تجسم ‌کنند و خودرا نجات یافته تلقی نمایند، سخن آنها مورد قبول نیست و چیزی از عذاب خدا را از آنها دور نمی‌کند؛ چون گناهان‏شان ظاهر و آشکار است. پس انکار کردن آنها بیجاست. قارون همچنان به عناد و سرکشی خود و نپذیرفتن نصیحت و اندرز قومش، با سرمستی و غرور و در حالی که گرفتار خود پسندی شده بود، ادامه می‌داد.
التفاسير العربية:
فَخَرَجَ عَلٰی قَوْمِهٖ فِیْ زِیْنَتِهٖ ؕ— قَالَ الَّذِیْنَ یُرِیْدُوْنَ الْحَیٰوةَ الدُّنْیَا یٰلَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَاۤ اُوْتِیَ قَارُوْنُ ۙ— اِنَّهٗ لَذُوْ حَظٍّ عَظِیْمٍ ۟
﴿فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦ فِي زِينَتِهِۦ﴾ وی روزی با زیباترین و بهترین وضعیت خود بیرون آمد. او اموال فراوانی داشت و تا آنجا که می‌توانست، خود را آماده و آراسته کرده بود. و معمولاً امثال قارون بسیار خود را آراسته می‌کنند و مانور می‌دهند؛ و قارون هرآنچه که از آرایش و تجمل و فخر و ناز قابل تصور بود، جمع کرده بود. در این حالت، چشم‌ها به قارون دوخته شد، لباسش دل‌ها را مجذوب؛ و آرایش و خود آرایی‌اش مردم را به سوی خود جلب کرده بود. تماشاگران در مورد قارون به دو گروه تقسیم شده بودند و هریک بر حسب خواست و علاقۀ خودش سخن می‌گفت. ﴿قَالَ ٱلَّذِينَ يُرِيدُونَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا﴾ کسانی که زندگانی دنیا را می‌خواستند و به آن دل بسته بودند و دنیا آخرین مقصدشان بود و خواسته‌ای جز آن نداشتند، گفتند: ﴿يَٰلَيۡتَ لَنَا مِثۡلَ مَآ أُوتِيَ قَٰرُونُ﴾ کاش دنیا و کالا و زیبایی آن، به ما هم داده می‌شد، همان‌طور که به قارون داده شده است! ﴿إِنَّهُۥ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٖ﴾ بی‌گمان او از بهره‌ای بزرگ برخوردار است. البته اگر کار به آنچه که آنها می‌خواستند تمام می‌شد و دنیایی دیگر وجود نداشت و آخرتی در کار نبود، آنها راست می‌گفتند که قارون از بهرۀ بزرگی برخوردار است؛ چون به او امکانات و اموال چنان زیادی داده شده بود که می‌توانست هرطور که بخواهد، از نعمت‌های دنیا استفاده کند؛ و او با این اموال و ثروت می‌توانست همۀ آنچه را که می‌خواست، به دست بیاورد. و بسیاری از مردم، برخورداری از چنین وضعیتی را، عین سعادتمندی به حساب می‌آورند. ولی در واقع هر کس که دنیا و زخارف آن را، آخرین هدف خود قرار دهد، به راستی که پست‌ترین انسان است و هرگز به خواسته‌های عالی و مطالب گرانبها راه نمی‌یابد.
التفاسير العربية:
وَقَالَ الَّذِیْنَ اُوْتُوا الْعِلْمَ وَیْلَكُمْ ثَوَابُ اللّٰهِ خَیْرٌ لِّمَنْ اٰمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ۚ— وَلَا یُلَقّٰىهَاۤ اِلَّا الصّٰبِرُوْنَ ۟
﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ﴾ و کسانی که دانش و آگاهی داشتند و حقایق اشیا را می‌دانستند و به باطن دنیا نگاه می‌کردند، در آن وقت که آن دسته از مردم به ظاهر قارون می‌نگریستند، در حالی که از آنچه آنها برای خود آرزو کرده بودند، ناراحت و دردمند شده بودند و از وضعیت آنها تأسف می‌خوردند و سخن‏شان را قبول نداشتند، گفتند: ﴿وَيۡلَكُمۡ﴾ وای بر شما! ﴿ثَوَابُ ٱللَّهِ خَيۡرٞ لِّمَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا﴾ پاداش خدا در این دنیا که عبارت است از لذت عبادت و دوست داشتن آن و بازگشتن به سوی خدا و روی آوردن به او و پاداشی که در آن دنیا می‌دهد که بهشت و نعمت‌هایی است که در آن وجود دارد و چشم‌ها از دیدن آن لذت می‌برند، برای کسی که ایمان بیاورد و کار شایسته انجام دهد، بهتر از چیزی است که شما آرزو کرده و به آن علاقه‌مند شده‌اید. پس این است حقیقت امر. اما این طور نیست که هرکس آن را بداند، چیز اعلی را بر پست ترجیح دهد؛ و این را در نمی‌یابد و توفیق دستیابی به آن نصیبش نمی‌شود ﴿إِلَّا ٱلصَّٰبِرُونَ﴾ مگر کسانی که شکیبایی می‌ورزند؛ آنهایی که بر طاعت خداوند صبر می‌ورزند و خود را از گناه و نافرمانی خدا باز می‌دارند و به هنگام تقدیرهای دردناک خداوندی صبر و بردباری پیشه می‌کنند و جذابیت‌های دنیا و لذایذش، آن‌ها را از یاد پروردگارشان غافل نمی‌کند و میان او و آنچه که برای آن آفریده شده‌اند، مانعی ایجاد نمی‌نماید. پس چنین کسانی، پاداش خدا را بر دنیای فانی ترجیح می‌دهند.
التفاسير العربية:
فَخَسَفْنَا بِهٖ وَبِدَارِهِ الْاَرْضَ ۫— فَمَا كَانَ لَهٗ مِنْ فِئَةٍ یَّنْصُرُوْنَهٗ مِنْ دُوْنِ اللّٰهِ ؗۗ— وَمَا كَانَ مِنَ الْمُنْتَصِرِیْنَ ۟
وقتی فخر فروشی و سرکشی قارون به اوج رسید و دنیایش نزد او زیبا جلوه ‌نمود و بسیار به آن دلباخته شد، ناگهان عذاب خدا او را فرا گرفت، ﴿فَخَسَفۡنَا بِهِۦ وَبِدَارِهِ ٱلۡأَرۡضَ﴾ پس او و خانه‌اش را به زمین فرو بردیم و سزای او از نوع عملش بود. پس همان‌طور که خودش را از بندگان خدا بالاتر قرار داد، خداوند نیز او را در پایین ترین مکان جای داد. و او و خانه‌اش به همراه اثاثیه و کالاهایش که مایۀ فریب او شده بودند، به دل زمین فرو رفتند. ﴿فَمَا كَانَ لَهُۥ مِن فِئَةٖ يَنصُرُونَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُنتَصِرِينَ﴾ و او را گروه و خدمتگزاران و لشکریانی نبود که در برابر خداوند یاری‌اش کنند. پس عذاب خدا او را فرا گرفت، و کسی او را یاری نداد، و خودش هم نتوانست کاری بکند.
التفاسير العربية:
وَاَصْبَحَ الَّذِیْنَ تَمَنَّوْا مَكَانَهٗ بِالْاَمْسِ یَقُوْلُوْنَ وَیْكَاَنَّ اللّٰهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَّشَآءُ مِنْ عِبَادِهٖ وَیَقْدِرُ ۚ— لَوْلَاۤ اَنْ مَّنَّ اللّٰهُ عَلَیْنَا لَخَسَفَ بِنَا ؕ— وَیْكَاَنَّهٗ لَا یُفْلِحُ الْكٰفِرُوْنَ ۟۠
﴿وَأَصۡبَحَ ٱلَّذِينَ تَمَنَّوۡاْ مَكَانَهُۥ بِٱلۡأَمۡسِ يَقُولُونَ﴾ و کسانی که دیروز آرزو می‌کردند به جای او باشند؛ یعنی زندگانی دنیا را می‌خواستند؛ کسانی که می‌گفتند: کاش مانند آنچه به قارون داده شده است، به ما هم داده می‌شد؛ آنها پس از به زمین فرو رفتن قارون، در حالی که ناراحت بودند و عبرت گرفته و می‌ترسیدند که عذاب خدا آنها را نیز فرو بگیرد، گفتند: ﴿وَيۡكَأَنَّ ٱللَّهَ يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ وَيَقۡدِرُ﴾ وای! انگار خداوند روزی را، برای هر کس از بندگان خود که بخواهد، گسترده می‌گرداند؛ و برای هرکس که بخواهد، آن را تنگ و کم می‌گرداند. پس اکنون دانستیم، خداوند که روزی فراوانی به قارون داده است، دلیل بر این نیست که در او خیر و خوبی وجود دارد و ما در این سخن خود که گفتیم ﴿إِنَّهُۥ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٖ﴾ واقعاً قارون دارای بهرۀ بزرگی است، اشتباه کرده‌ایم. ﴿لَوۡلَآ أَن مَّنَّ ٱللَّهُ عَلَيۡنَا لَخَسَفَ بِنَا﴾ اگر خداوند بر ما منت نمی‌نهاد؛ ما را بر آنچه که گفتیم، کیفر می‌داد؛ پس اگر فضل و منت او نبود، ما را به زمین فرو می‌برد. پس هلاکت شدن قارون، کیفر و سزایی بود برای او؛ و عبرت و پندی بود برای دیگران؛ حتی کسانی که به او رشک می‌بردند، پشیمان شدند و فکرشان تغییر کرد.﴿وَيۡكَأَنَّهُۥ لَا يُفۡلِحُ ٱلۡكَٰفِرُونَ﴾ یعنی کافران در دنیا و آخرت رستگار نمی‌گردند.
التفاسير العربية:
تِلْكَ الدَّارُ الْاٰخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِیْنَ لَا یُرِیْدُوْنَ عُلُوًّا فِی الْاَرْضِ وَلَا فَسَادًا ؕ— وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِیْنَ ۟
وقتی خداوند، ماجرای قارون؛ و دنیایی که به او داده شده بود و سرانجام او را بیان کرد؛ و به گفتۀ اهل دانش نیز اشاره کرد که گفتند: «پاداش خداوند، برای کسی که ایمان بیاورد و کار شایسته انجام دهد، بهتر است»، مردم را به جهان آخرت تشویق کرد و سبب و عاملی که انسان را به بهشت می‌رساند، بیان نمود و فرمود: ﴿تِلۡكَ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ﴾ آنچه که خداوند در کتاب‌هایش بیان نموده و پیامبرانش از آن خبر داده‌اند، سرای آخرت است که همۀ نعمت‌ها را در بر گرفته و هر امر ناگوار و ناخوشایندی از آن دور شده است. ﴿نَجۡعَلُهَا﴾ و آن را سرا و مقری قرار می‌دهیم، ﴿لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوّٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فَسَادٗا﴾ برای کسانی که در زمین به دنبال تکبر و فساد نیستند؛ یعنی آنهایی که قصد فساد و تکبر را ندارند، گذشته از اینکه در زمین کارهایی انجام دهند که به وسیلۀ آن خود را بر بندگان خدا برتر قرار دهند و بر آنها و در برابر حق تکبر ورزند. و فساد شامل همۀ گناهان است. پس وقتی آنها تکبر و فساد در زمین را نمی‌خواهند، از این لازم می‌آید که خواست و ارادۀ آنها به سوی خدا؛ و قصد و هدفشان سرای آخرت؛ و حالت آنها تواضع و فروتنی کردن با بندگان خدا و اطاعت از حق و انجام عمل صالح ‌باشد. و اینها پرهیزگاران‌اند که سرانجام نیک دارند. بنابراین فرمود: ﴿وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِينَ﴾ و رستگاری و کامیابی پایدار و جاودان، از آن کسی است که از خدا بترسد و تقوا پیشه نماید. و دیگران ـ گر چه به برخی موفقیت‌ها و آسایش‌ها دست یابند ـ اما مسلماً این موفقیت و راحتی، به طول نمی‌انجامد و به زودی از بین می‌رود. و از اینکه در آیۀ کریمه، عاقبت نیک منحصراً برای پرهیزگاران قرار داده شده است، دانسته می‌شود کسانی که می‌خواهند در زمین تکبر یا فساد کنند، در جهان آخرت بهره و نصیبی ندارند.
التفاسير العربية:
مَنْ جَآءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهٗ خَیْرٌ مِّنْهَا ۚ— وَمَنْ جَآءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَا یُجْزَی الَّذِیْنَ عَمِلُوا السَّیِّاٰتِ اِلَّا مَا كَانُوْا یَعْمَلُوْنَ ۟
خداوند از چند برابر بودن لطف خویش و عدالت کامل خود خبر داده و می‌فرماید: ﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ﴾ هرکس کار نیکی انجام دهد و آن را پیش بیاورد؛ شرط گذاشت که انجام دهندۀ نیکی، آن را بیاورد، چون گاهی [آدمی] نیکی را انجام می‌دهد، اما چیزی را با آن همراه می‌کند که پذیرفته نمی‌شود؛ و یا نیکی را باطل می‌نماید. بنابراین او نیکی را انجام داده، ولی با خود نیاورده است. و «حسنة» اسم جنس است و شامل همۀ اقوال و افعال ظاهری و باطنی است که مربوط به حقوق خدا و بندگان می‌باشد و خدا و پیامبرش به آن دستور داده‌اند. ﴿فَلَهُۥ خَيۡرٞ مِّنۡهَا﴾ پس او پاداش بزرگ‌تری از آن خواهد داشت. و در آیه‌ای دیگر آمده است که ﴿عَشۡرُ أَمۡثَالِهَا﴾ ده برابر آن نیکی، به او پاداش داده می‌شود. این چند برابر کردن نیکی، حتماً انجام می‌شود؛ و گاهی اسبابی با آن همراه می‌شود که به وسیلۀ آن، چند برابر شدن، افزوده‌تر و بیشتر می‌گردد. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَٱللَّهُ يُضَٰعِفُ لِمَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٌ﴾ و خداوند برای هرکس که بخواهد، پاداش را چند برابر می‌نماید و خداوند گشایشگر داناست؛ یعنی بر حسب حالت انجام دهنده و عملش و فایده و جا و مکان عملش، به پاداش آن می‌افزاید. ﴿وَمَن جَآءَ بِٱلسَّيِّئَةِ فَلَا يُجۡزَى ٱلَّذِينَ عَمِلُواْ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِ إِلَّا مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾ و هر کس بدی انجام دهد، بداند کسانی که بدی را انجام می‌دهند، جز آنچه می‌کردند، جزا نمی‌یابند. و بدی؛ هر آن چیزی است که شارع از آن نهی نموده و آن را حرام کرده باشد. و این آیه، همانند فرمودۀ خداوند متعال است که می‌فرماید: ﴿ مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاء بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ﴾ [انعام: 160] «هرکس کار نيکی انجام دهد پاداش آن ده برابر است و هرکس کار بدی انجام دهد جز به اندازه آن گناه کيفر داده نمی‏شود و بر آنان ستم نمی‏رود».
التفاسير العربية:
اِنَّ الَّذِیْ فَرَضَ عَلَیْكَ الْقُرْاٰنَ لَرَآدُّكَ اِلٰی مَعَادٍ ؕ— قُلْ رَّبِّیْۤ اَعْلَمُ مَنْ جَآءَ بِالْهُدٰی وَمَنْ هُوَ فِیْ ضَلٰلٍ مُّبِیْنٍ ۟
خداوند متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِي فَرَضَ عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ﴾ همانا خداوندی که قرآن را بر تو نازل کرد، احکام را در آن واجب گرداند، حلال و حرام را در آن بیان کرد و تو را دستور داد تا آن را به جهانیان برسانی و همۀ مکلفین را به سوی احکام آن دعوت کنی، شایستۀ حکمت او نیست که زندگی فقط در همین دنیا منحصر گردد و بندگان به خاطر کارهای نیک خود پاداش داده نشوند و به خاطر کارهای بد کیفر نیابند، بلکه حتماً تو را به بازگشتگاهی برمی‌گرداند که در آن نیکوکاران را به سبب نیکوکاری‌شان پاداش می‌دهد و بدکاران را به خاطر گناهشان کیفر می‌دهد. و هدایت و برنامۀ الهی را برای آنها بیان کرده‌ای، پس اگر از تو پیروی کنند، این بهره و سعادت آنهاست؛ و اگر نافرمانی کنند و به هدایتی که آورده‌ای اعتراض نمایند و باطل را بر حق ترجیح بدهند، پس جایی برای مجادله باقی نمی‌ماند و چیزی جز مجازات اعمال، از سوی خدای دانا به پیدا و پنهان و دانا به اهل حق و اهل باطل، باقی نمی‌ماند. و خداوند چیزی را ثابت، و چیزی را باطل و پوچ می‌گرداند. بنابراین گفت: ﴿قُل رَّبِّيٓ أَعۡلَمُ مَن جَآءَ بِٱلۡهُدَىٰ وَمَنۡ هُوَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ﴾ بگو: «پروردگارم بهتر می‌داند که چه کسی هدایت را آورده است و چه کسی در گمراهی آشکار به سر می‌برد.» و دانسته شد که پیامبر خدا، راه یافته و هدایت کننده است؛ و دشمنان او، گمراه و گمراه کننده‌اند.
التفاسير العربية:
وَمَا كُنْتَ تَرْجُوْۤا اَنْ یُّلْقٰۤی اِلَیْكَ الْكِتٰبُ اِلَّا رَحْمَةً مِّنْ رَّبِّكَ فَلَا تَكُوْنَنَّ ظَهِیْرًا لِّلْكٰفِرِیْنَ ۟ؗ
﴿وَمَا كُنتَ تَرۡجُوٓاْ أَن يُلۡقَىٰٓ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبُ﴾ و تو به نازل شدن این کتاب فکر نمی‌کردی و برای آن آمادگی نداشتی، و [قبلاً] به این امر نپرداخته بودی، ﴿إِلَّا رَحۡمَةٗ مِّن رَّبِّكَ﴾ بلکه رحمت و لطفی که خداوند نسبت به تو و بندگان داشت، سبب شد که خداوند، تو را به همراه این کتاب -که مایۀ رحمت جهانیان است- بفرستد؛ و به تو چیزهایی را بیاموزد که آنها نمی‌دانستند. و آنان را تزکیه نمود و کتاب و حکمت را به آنها آموخت، گرچه قبل از آن در گمراهی آشکاری به‌سر می‌بردند. پس وقتی که دانستی این کتاب، رحمت خداست که بر تو نازل شده است، بدان که همۀ آنچه به آن امر نموده و از آن نهی کرده است، رحمت و لطفی از جانب اوست. پس هرگز به دلت خطور نکند که مخالفت با آن، به صلاح تو و سودمندتر است. ﴿فَلَا تَكُونَنَّ ظَهِيرٗا لِّلۡكَٰفِرِينَ﴾ و هرگز پشتیبان کافران مباش؛ یعنی آنها را بر کفرشان یاری مکن. و از جملۀ پشتیبانی آنها، این است که در مورد یکی از دستورات قرآن گفته شود: این، خلاف حکمت و منفعت و مصلحت است.
التفاسير العربية:
وَلَا یَصُدُّنَّكَ عَنْ اٰیٰتِ اللّٰهِ بَعْدَ اِذْ اُنْزِلَتْ اِلَیْكَ وَادْعُ اِلٰی رَبِّكَ وَلَا تَكُوْنَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِیْنَ ۟ۚ
﴿وَلَا يَصُدُّنَّكَ عَنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ بَعۡدَ إِذۡ أُنزِلَتۡ إِلَيۡكَ﴾ آیات خدا را تبلیغ کن و به مکر و حیلۀ کافران توجه مکن؛ و مبادا تو را از رساندن آن باز دارند. و از هوی و هوس آنها پیروی مکن، ﴿وَٱدۡعُ إِلَىٰ رَبِّكَ﴾ بلکه مردم را به سوی پروردگارت دعوت کن. پس هرآنچه با این مخالف باشد، از قبیل: ریا و شهرت طلبی یا موافقت با خواسته‌های اهل باطل، آن را دور بینداز، چون چنین چیزهایی سبب می‌شود تا انسان با کافران باشد و آنها را بر کارشان یاری نماید. بنابراین فرمود: ﴿وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ﴾ و هرگز از مشرکان مباش؛ یعنی نه در دایرۀ شرک آنها قرار بگیر، و نه در فروع و شعبه‌های آن که شامل تمامی گناهان می‏شود.
التفاسير العربية:
وَلَا تَدْعُ مَعَ اللّٰهِ اِلٰهًا اٰخَرَ ۘ— لَاۤ اِلٰهَ اِلَّا هُوَ ۫— كُلُّ شَیْءٍ هَالِكٌ اِلَّا وَجْهَهٗ ؕ— لَهُ الْحُكْمُ وَاِلَیْهِ تُرْجَعُوْنَ ۟۠
﴿وَلَا تَدۡعُ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ﴾ و با خداوند، معبود دیگری را مخوان؛ بلکه عبادت خود را، خالصانه برای «الله» انجام بده؛ زیرا ﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ﴾ معبود به حقی جز او نیست. پس جز خدای ابدی و جاوید، هیچ کس شایسته نیست که معبود و خدا قرار داده شود و مورد محبت و دوستی و پرستش قرار بگیرد. ﴿كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥ﴾ هر چیزی هلاک شونده است جز ذات او؛ و چون هر چیزی جز او هلاک شونده و رفتنی است، پس عبادت کردن برای موجود هلاک شونده، باطل است؛ زیرا سرانجام و نهایت آن بطلان است. ﴿لَهُ ٱلۡحُكۡمُ وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ﴾ فرمانروایی در دنیا و آخرت از آن اوست و به سوی او ـ نه به سوی کسی دیگر ـ برگردانده می‌شوید. پس وقتی هرچیزی غیر از خدا هلاک شونده و باطل است و خداوند باقی و ماندگار است، خداوندی که جز او معبود به حقی نیست و فرمانروایی در دنیا و آخرت از آن اوست و همۀ خلائق به سوی او باز می‌گردند تا آنها را طبق اعمال‏شان مجازات کند، انسان صاحب عقل باید تنها خداوندِ یگانه و بی‌شریک را عبادت کند و کارهایی را انجام دهد که او را به خدا نزدیک می‌نماید و وی را از ناخشنودی و عذاب او دور می‌کند. و باید بپرهیزد از اینکه در حالی به نزد پروردگارش برود که توبه نکرده و از گناه و اشتباه خود دست نکشیده است. پایان تفسیر سوره قصص. حمد و سپاس و ستایش و مجد و بزرگی، برای همیشه از آنِ خداوند متعال است.
التفاسير العربية:
 
ترجمة معاني سورة: القصص
فهرس السور رقم الصفحة
 
ترجمة معاني القرآن الكريم - الترجمة الفارسية - تفسير السعدي - فهرس التراجم

ترجمة تفسير السعدي إلى اللغة الفارسية.

إغلاق