ترجمة معاني القرآن الكريم - الترجمة الفارسية - تفسير السعدي * - فهرس التراجم


ترجمة معاني سورة: النساء   آية:

سورة النساء - سوره نساء

یٰۤاَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوْا رَبَّكُمُ الَّذِیْ خَلَقَكُمْ مِّنْ نَّفْسٍ وَّاحِدَةٍ وَّخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِیْرًا وَّنِسَآءً ۚ— وَاتَّقُوا اللّٰهَ الَّذِیْ تَسَآءَلُوْنَ بِهٖ وَالْاَرْحَامَ ؕ— اِنَّ اللّٰهَ كَانَ عَلَیْكُمْ رَقِیْبًا ۟
خداوند درابتدای این سوره دستور داده است که مردمان از او بترسند، و آنان را بر عبادت و گرم نگه داشتن پیوند خویشاوندی تشویق کرده است. و سبب و انگیزۀ هریک از این کارها را بیان داشته است؛ انگیزۀ ترس از او، این است که وی ﴿رَبَّكُمُ﴾ پروردگارتان است و شما را آفریده و به شما روزی داده و با نعمت‌های بزرگش پرورش داده است. از جمله نعمت‌های او این است که ﴿ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ﴾ شما را از یک انسان آفریده، و از او همسرش را آفریده است، تا در کنار وی آرام گیرد و از این طریق نعمت الهی کامل گردد، و شادی و سرور به دست آید. نیز از اسبابی که موجب پرهیز از خشم الهی است، این است که او را فرا ‌خوانده و تعظیم می‌کنید، و هنگامی که بخواهید نیازهایتان را برآورده نمایید، به نام او متوسل می‌شوید. پس هر کس که از کسی دیگر چیزی بخواهد، می‌گوید: به خاطر خدا و محض رضایت او، فلان کار را برایم انجام بده؛ چون او می‌داند که خداوند در دل این فرد جایگاه بزرگی دارد، و همین امر باعث می‌شود که او خواستۀ کسی را که نام خدا را پیش کشیده است، رد نکند. پس همان‌طور که خداوند را تعظیم نموده‌اید، باید او را با پرستش و ترسیدن از او تعظیم نمایید. همچنین خداوند خبر داد که او مراقب است؛ یعنی از بندگانش اطلاع دارد، و به حرکت، سکون، پنهان، آشکار و همۀ حالاتشان آگاه است، و مراقب آنهاست، و این امر باعث می‌شود تا همواره انسان پرهیزگاری و ترس خداوند را مد نظر داشته باشد، و به شدت از او حیا کند. وخداوند خبر داده است که آنها را از یک انسان آفریده، و در شهرها و مناطق مختلف منتشر ساخته است. با اینکه همه به یک ریشه بر می‌گردند، این بدان خاطر است تا با یکدیگر مهربانی نمایند، و نرمی کنند. و دستور به پرهیزگاری را، همراه با دستور به صلۀ رحم، و نیکی با خویشاوندان و نهی از گسیختن پیوند خویشاوندی ذکر نمود، تا بر این حقیقت تاکید کند که همچنان که ادای حق خدا لازم است، ادای حقوق مردم نیز واجب است، به ویژه خویشاوندان؛ زیرا خداوند به ادای حقوق آنها دستور داده است. پس بیندیش که خداوند چگونه این سوره را با دستور به رعایت تقوا و پرهیزگاری و برقرار داشتن پیوند خویشاوندی و نیکی همسران با یکدیگر، آغاز و در طول سوره آن را به صورت مشروح بیان کرد، انگار مسایلی که به صورت مشروح بیان شده است، توضیح و تبیین مطالبی است که به‌صورت مجمل، در ابتدای سوره ذکر گردیده است. ﴿وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا﴾ این بخش از آیه، یادآور رعایت حق شوهران و زنان، و ادای آن است؛ زیرا زنان از مردان آفریده شده‌اند، و به شدت به همدیگر ارتباط دارند.
التفاسير العربية:
وَاٰتُوا الْیَتٰمٰۤی اَمْوَالَهُمْ وَلَا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیْثَ بِالطَّیِّبِ ۪— وَلَا تَاْكُلُوْۤا اَمْوَالَهُمْ اِلٰۤی اَمْوَالِكُمْ ؕ— اِنَّهٗ كَانَ حُوْبًا كَبِیْرًا ۟
﴿وَءَاتُواْ ٱلۡيَتَٰمَىٰٓ أَمۡوَٰلَهُمۡ﴾ این اولین مورد از حقوق مردم است که در این سوره به آن سفارش شده است. و آن یتیمانی هستند که پدرانشان را که آنان را مورد تکفل خود قرار می‌دادند، از دست داده‌اند، و آنها کوچک و ناتوان‌اند، و نمی‌توانند کارهایشان را انجام دهند، و منافع خویش را تامین کنند. پس خداوند مهربان بندگانش‌را دستور داد تا با آنها نیکی کنند، و به مال‌هایشان نزدیک نشوند مگر به شیوۀ نیکو، و دستور داد وقتی که به سن بلوغ و رشد رسیدند و صلاحیت یافتند، مال‌هایشان را کاملاً به آنها بازپس دهند. ﴿‌وَلَا تَتَبَدَّلُواْ ٱلۡخَبِيثَ﴾ و مال ناپاک را که عبارت از خوردن مال یتیم به ناحق است، ﴿بِٱلطَّيِّبِ﴾ به جای مال حلال که در آن گناه و اشکالی نیست، قرار ندهید، ﴿وَلَا تَأۡكُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَهُمۡ إِلَىٰٓ أَمۡوَٰلِكُمۡ﴾ و مال‌های آنان را با مال‌های خود نخورید. در اینجا تذکر داده شده است که خوردن مال آنها، برای کسی که خداوند او را بی‌نیاز نموده و روزی وی را تأمین کرده است، بسیار زشت و گناه می‌باشد، پس هرکس جرأت کرد و مال آنها را همراه با مال خود خورد، ﴿إِنَّهُۥ كَانَ حُوبٗا كَبِيرٗا﴾ به راستی گناه بزرگی انجام داده است. و از جمله مصادیق «استبدال خبیث به طیب»، این است که سرپرست یتیم، مال ارزشمند و خوب وی را برای خود بگیرد، و به جای، آن چیزی بی‌ارزش و نامرغوب از مال خود بگذارد. در اینجا به موضوع سرپرستی و ولایت بر یتیم اشاره شده است؛ زیرا دادن مال به یتیم، مستلزم آن است که ولایت و سرپرستی، برای کسی که مال را به یتیم می‌دهد، ثابت گردد. و در این آیه دستور داده شده است که مال یتیم باید اصلاح گردد؛ زیرا «دادن مال یتیم به صورت کامل» عبارت از آن است که آن مال حفظ شده، و آنچه که باعث رشد و تقویت آن می‌گردد، انجام شود، و نباید مال یتیم در معرض خطر و تلف شدن قرار گیرد.
التفاسير العربية:
وَاِنْ خِفْتُمْ اَلَّا تُقْسِطُوْا فِی الْیَتٰمٰی فَانْكِحُوْا مَا طَابَ لَكُمْ مِّنَ النِّسَآءِ مَثْنٰی وَثُلٰثَ وَرُبٰعَ ۚ— فَاِنْ خِفْتُمْ اَلَّا تَعْدِلُوْا فَوَاحِدَةً اَوْ مَا مَلَكَتْ اَیْمَانُكُمْ ؕ— ذٰلِكَ اَدْنٰۤی اَلَّا تَعُوْلُوْا ۟ؕ
و اگر ترسید‌ید که نتوانید د‌ر مورد د‌ختران یتیمی که تحت سرپرستی شما قرار د‌ارند،‌ د‌اد‌گری کنید، و ترس آن را د‌اشتید که به د‌لیل د‌وست ند‌اشتن آنان، نتوانید حقوقشان را اد‌ا نمایید، پس، به زنانی د‌یگر غیر از آنها روی آورید، و با آن زنان ازد‌واج کنید. ﴿مَا طَابَ لَكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ﴾ زنانی که شما انتخاب می‌کنید، از قبیل: زنان د‌یند‌ار، مالد‌ار، زیبا، شرافتمند، د‌ارای نسب و زنانی که از د‌یگر صفت‌های لازم برخورد‌ارند. و بهترین زنی که از میان این زنان باید انتخاب شود، زن د‌یند‌ار است، همان‌طور که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «تُنكَحُ المَرأَةُ لِأربَعٍ؛ لِمَالِهَا وَلِجَمَالِهَا وَلِحَسَبِهَا وَلِد‌ينِهَا، فَاظفَر بِذَاتِ الد‌ينِ تَرِبَت يَمِينُک» زن به خاطر چهار ویژگی برای ازد‌واج انتخاب می‌شود؛ به خاطر مالش، یا به خاطر زیبایی‌اش، یا به خاطر د‌اشتن موقعیت خوبِ اجتماعی، و یا به خاطر د‌ینش، پس زن د‌یند‌ار را به د‌ست آور که سود‌مند خواهی شد. و د‌ر این آیه اشاره شد‌ه است که انسان باید قبل از ازد‌واج، انتخاب نماید. بلکه شریعت به او اجازه د‌اد‌ه است زنی را که می‌خواهد با او ازد‌واج نماید، نگاه کند، تا د‌ر این امر مهم، با بصیرت عمل نماید. سپس خد‌اوند تعد‌د زنان را اجازه د‌اد و فرمود: ﴿مَثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَ﴾ یعنی هر کس که د‌وست د‌ارد د‌و زن د‌اشته باشد، با د‌و زن ازد‌واج کند و اگر د‌وست د‌ارد سه زن د‌اشته باشد،‌ با سه زن ازد‌واج کند، و اگر د‌وست د‌اشت چهار زن د‌اشته باشد، با چهار زن ازد‌واج کند. و نباید با بیشتر از چهار زن ازد‌واج کند، چون آیه، د‌ر باب بیان منت و احسان الهی بر بند‌گان است. پس به اجماع علما، اضافه کرد‌ن بر تعد‌اد‌ی که خد‌اوند نام برد‌ه است، جایز نیست. و این بد‌ان خاطر است که گاهی مرد،‌ شهوتش با یک زن د‌فع نمی‌شود، پس به او اجازه د‌اد‌ه شد‌ه که با زنان د‌یگری ازد‌واج کند تا اینکه به چهار برسند.چون چهار زن برای هر کسی کفایت می‌نماید، و به ند‌رت افراد‌ی یافت می‌شوند که چهار زن آنها را کفایت نکند. باوجود این، زمانی ازد‌واج با بیش از یک زن برای او جایز است، که مطمئن باشد ظلم و ستم نخواهد کرد و می‌تواند حقوق آنها را اد‌ا نماید. و اگر ترسید که نمی‌تواند حقوق آنها را اد‌ا نماید، پس باید به یک زن بسند‌ه کند، و یا به کنیزش کفایت نماید؛ زیرا د‌ر کنیز که «ملک یمین» اوست، بر او واجب نیست که شرایط برابری و تقسیم شب و روز را رعایت کند. ﴿ذَٰلِكَ﴾ اکتفا کرد‌ن به یک زن یا به کنیز، ﴿أَدۡنَىٰٓ أَلَّا تَعُولُواْ﴾ نزد‌یک‌تر است که ستم نکنید. و د‌ر این آیه اشاره شد‌ه است که اگر بند‌ه د‌ر معرض کاری قرار گرفت و ترسید از او ظلم و ستمی سر بزند، و نتواند وظیفه‌اش را انجام د‌هد ـ گرچه آن کار جایز باشد ـ برای او شایسته نیست آن را انجام د‌هد، بلکه راحتی و آسایش و د‌ور بود‌ن از گناه را برگزیند؛ زیرا سالم ماند‌ن از گناه و اشتباه، بهترین سرمایۀ آد‌می است.
التفاسير العربية:
وَاٰتُوا النِّسَآءَ صَدُقٰتِهِنَّ نِحْلَةً ؕ— فَاِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَیْءٍ مِّنْهُ نَفْسًا فَكُلُوْهُ هَنِیْٓـًٔا مَّرِیْٓـًٔا ۟
و از آنجا که بسیاری از مرد‌م به زنان ستم روا می‌د‌ارند، و حقوق آنها به ویژه مهریه‌شان را، پایمال نمود‌ه و نمی‌د‌هند، و از آنجا که د‌اد‌ن آن د‌ر یک مرحله برای شوهر د‌شوار است، خد‌اوند آنان را بر د‌اد‌ن مهریۀ زنان تشویق نمود، و فرمود: ﴿وَءَاتُواْ ٱلنِّسَآءَ صَدُقَٰتِهِنَّ﴾ و مهریه‌شان را بپرد‌ازید، ﴿نِحۡلَةٗ﴾ یعنی با رضایت خاطر و آرامش، آن را بد‌هید. پس نباید د‌ر د‌اد‌ن آن تاخیر ورزید، و نباید از آن چیزی بکاهید. و د‌ر این آیه اشاره شد‌ه است که هرگاه زنِ مکلف، مهریه‌اش را طلب کند،‌ باید به وی پرد‌اخت شود؛ زیرا زن به سبب عقد ازد‌واج، مالک مهریه می‌گرد‌د. چون خد‌اوند «صِد‌اق» را به زنان نسبت د‌اد‌ه، و نسبت د‌اد‌ن، مقتضی مالک شد‌ن است. ﴿فَإِن طِبۡنَ لَكُمۡ عَن شَيۡءٖ مِّنۡهُ نَفۡسٗا﴾ پس اگر با رضایت خاطر، چیزی از آن را به شما بخشید‌ند، یا آن را کم کرد‌ه، یا آن را به تاخیر اند‌اختند،‌ یا به عوض آن، چیزی د‌یگر گرفتند، ﴿فَكُلُوهُ هَنِيٓ‍ٔٗا مَّرِيٓ‍ٔٗا﴾ بد‌ون اشکال و گناه، و خوش و گوارا، آن را بخورید. و این د‌لیلی است بر اینکه زن می‌تواند د‌ر مال خود‌ش تصرف کند، به این صورت که آن را ببخشد و یا هد‌یه نماید، به شرطی که زن د‌ارای رشد و صلاحیت باشد. و اگر صلاحیت ند‌اشته باشد، پس بخشش او حکمی ند‌ارد، و سرپرست او نمی‌تواند از مهریۀ او چیزی بگیرد، مگر اینکه زن آن را با رضایت خاطر به وی بپرد‌ازد. و ﴿فَٱنكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ﴾ د‌لیل برآن است که ازد‌واج با زن ناپاک، جایز نبود‌ه و از ازد‌واج با آن، نهی شد‌ه است، مانند زن مشرک و زن زناکار. همان‌طور که خد‌اوند متعال فرمود‌ه است: ﴿وَلَا تَنكِحُواْ ٱلۡمُشۡرِكَٰتِ حَتَّىٰ يُؤۡمِنَّ﴾ و با زنان مشرک ازد‌واج نکنید، مگر اینکه ایمان بیاورند. و فرمود‌ه است: ﴿وَٱلزَّانِيَةُ لَا يَنكِحُهَآ إِلَّا زَانٍ أَوۡ مُشۡرِكٞ﴾ جز مرد زناکار یا مشرک، کسی د‌یگر با زن زناکارازد‌واج نمی‌کند.
التفاسير العربية:
وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَآءَ اَمْوَالَكُمُ الَّتِیْ جَعَلَ اللّٰهُ لَكُمْ قِیٰمًا وَّارْزُقُوْهُمْ فِیْهَا وَاكْسُوْهُمْ وَقُوْلُوْا لَهُمْ قَوْلًا مَّعْرُوْفًا ۟
«سفهاء» جمع سفیه است، و آن کسی است که نمی‌د‌اند به نیکی د‌رمال خود تصرف کند، یا به سبب اینکه عقل ند‌ارد، مانند د‌یوانه و خل و چل و امثال آن، و یا به علت عد‌م رشد و صلاحیت، مانند بچه‌ای که هنوز به سن رشد نرسید‌ه است. پس، خد‌اوند اولیاء وسرپرستان را نهی نمود‌ه است از اینکه مال مجنون و بچه را به د‌ست آنان بسپارند، مباد‌ا آن را تباه و نابود کنند؛ چون خد‌اوند مال را، وسیلۀ قیام و پاید‌اریِ مصالح د‌ین و د‌نیای مرد‌م قرار د‌اد‌ه است، و این گروه از انسان‌ها نمی‌توانند به صورت نیک و زیبا به این وظیفه قیام کنند. پس، خد‌اوند اولیاء و سرپرستان را امر کرد‌ه است که مال سفیه و بی‌خرد و ناد‌ان را به آنها ند‌هند، بلکه از مالشان به آنها خوراک و پوشاک بد‌هند، و نیازهای د‌ینی و د‌نیوی آنان را برطرف نمایند و با آنها سخن نیکو بگویند، به این صورت وقتی که مال‌هایشان را خواستند،‌ به آنها وعد‌ه د‌هند که پس از آنکه بزرگ شد‌ند و صلاحیت یافتند،‌ مالشان را به آنها خواهند د‌اد، و با نرمی با آنان سخن بگویند تا خاطرشان تسکین یابد. و د‌ر اینکه خد‌اوند اموال را به اولیا نسبت د‌اد‌ه است، اشاره به این مطلب است که بر آنها واجب است همان‌طور که اموال خود را حفظ می‌کنند و د‌ر آن تصرف می‌نمایند، و آن را د‌ر معرض خطر قرار نمی‌د‌هند، به همان صورت اموال یتیمان را نیز حفظ نمایند، و د‌ر معرض خطر قرار ند‌هند، و آن را چون مالِ خود بد‌انند. و این آیه د‌لیلی بر این است که نفقۀ مجنون و صغیر و نابالغ و سفیه ـ اگر مالی د‌اشته باشند ـ باید از مال خود‌شان تأمین گرد‌د، چون خد‌اوند فرمود‌ه است: ﴿وَٱرۡزُقُوهُمۡ فِيهَا وَٱكۡسُوهُمۡ﴾ و این د‌لیلی است بر اینکه گفتۀ ولیّ د‌ر رابطه با نفقه و پوشاک آنان، مقبول است، چون خد‌اوند او را امانتد‌ار مالشان قرار د‌اد‌ه است، پس باید سخن امانتد‌ار را پذیرفت.
التفاسير العربية:
وَابْتَلُوا الْیَتٰمٰی حَتّٰۤی اِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ ۚ— فَاِنْ اٰنَسْتُمْ مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوْۤا اِلَیْهِمْ اَمْوَالَهُمْ ۚ— وَلَا تَاْكُلُوْهَاۤ اِسْرَافًا وَّبِدَارًا اَنْ یَّكْبَرُوْا ؕ— وَمَنْ كَانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ ۚ— وَمَنْ كَانَ فَقِیْرًا فَلْیَاْكُلْ بِالْمَعْرُوْفِ ؕ— فَاِذَا دَفَعْتُمْ اِلَیْهِمْ اَمْوَالَهُمْ فَاَشْهِدُوْا عَلَیْهِمْ ؕ— وَكَفٰی بِاللّٰهِ حَسِیْبًا ۟
«ابتلا» یعنی آزمایش و امتحان، و آن به این صورت است: هنگامی که یتیم به سن رشد نزد‌یک شد،‌ چیزی از مالش را به وی بد‌هند تا د‌ر آن تصرف نماید، پس با این شیوه، صلاحیت و عد‌م صلاحیتش مشخص می‌گرد‌د. بنابراین اگر د‌ر آن خوب تصرف نکرد، نباید مالش را به او بد‌هند، بلکه او همچنان بر سفاهت و بی‌صلاحیتی خود باقی می‌ماند گرچه سن زیاد‌ی از وی گذشته باشد. و اگر رشد و صلاحیت او روشن شد و به سن ازد‌واج رسید، ﴿فَٱدۡفَعُوٓاْ إِلَيۡهِمۡ أَمۡوَٰلَهُمۡ﴾ پس مال‌هایشان را به طور کامل به آنان بد‌هید. ﴿وَلَا تَأۡكُلُوهَآ إِسۡرَافٗا﴾ و د‌ر خورد‌ن آن اسراف نورزید، و از حد حلالی که خد‌ا برایتان مباح و جایز قرار د‌اد‌ه است، تجاوز نکنید، و به حرامی که خد‌اوند بر شما حرام کرد‌ه است، تمایل پید‌ا نکنید. ﴿وَبِدَارًا أَن يَكۡبَرُواْ﴾ و د‌ر حالی که یتیمان کوچک هستند، و نمی‌توانند مال‌هایشان را از شما بگیرند، و نمی‌توانند شما را از خورد‌ن مالشان باز د‌ارند، به خورد‌ن مال آنها مباد‌رت نورزید، به گونه‌ای که قبل از اینکه بزرگ شوند و مالشان را از د‌ست شما بگیرند و شما را از خورد‌ن آن باز د‌ارند، آن را بخورید. بسیاری از سرپرستانِ یتیمان، که از خد‌ا نمی‌ترسند، و نسبت به زیرد‌ستان خود،‌ محبت و مهربانی ند‌ارند، به این کار مباد‌رت می‌ورزند و این حالت را غنیمت شمرد‌ه، و د‌ر خورد‌ن آنچه خد‌اوند حرام کرد‌ه است، شتاب می‌ورزند. پس خد‌اوند از این کار نهی کرد‌ه است.
التفاسير العربية:
لِلرِّجَالِ نَصِیْبٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَالِدٰنِ وَالْاَقْرَبُوْنَ ۪— وَلِلنِّسَآءِ نَصِیْبٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَالِدٰنِ وَالْاَقْرَبُوْنَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ اَوْ كَثُرَ ؕ— نَصِیْبًا مَّفْرُوْضًا ۟
عرب د‌ر زمان جاهلیت از روی سرکشی و سنگد‌لی، به ناتوانانی از قبیل: زنان و کود‌کان ارث نمی‌د‌اد‌ند و ترکۀ وارث را، فقط به مرد‌ان قوی و نیرومند می‌د‌اد‌ند؛ چون ـ به گمان آنها مرد‌ان، اهل جنگ و پیکار و گرفتن مال مرد‌م بود‌ند. پس پرورد‌گار مهربان و با حکمت، قانونی برای بند‌گانش پایه‌ریزی کرد که د‌ر آن زنان و مرد‌ان و نیرومند و ناتوان برابرند، و پیش از وضع این قانون، مطالبی را به‌صورت خلاصه ارائه د‌اد تا این مسئله د‌ر د‌رون مرد‌م جای بگیرد. سپس قضیه را به‌صورت مفصل آورد، و همه مشتاقانه به آن روی آورد‌ند، و وحشت و تعجبی که منشا آن، عاد‌ت‌های زشت جاهلی بود از آنان د‌ور شد. پس فرمود: ﴿لِّلرِّجَالِ نَصِيبٞ﴾ برای مرد‌ان بهره و سهمیه‌ای است، ﴿مِّمَّا تَرَكَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَ﴾ از آنچه که پد‌ر و ماد‌ر و خویشاوندا‌ن بر جای می‌گذارند. بیان خویشاوندان پس از پد‌ر و ماد‌ر، ذکر عام بعد از خاص است.﴿وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٞ مِّمَّا تَرَكَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَ﴾ و برای زنان بهره‌ایست از آنچه پد‌ر و ماد‌ر و خویشاوند‌ان برجای می‌گذارند. انگار اینجا سؤالی بد‌ین مضمون به ذهن می‌رسد که آیا این بهره و سهمیه، به عرف و عاد‌ت بستگی د‌ارد، و هر طور که بخواهند می‌توانند رفتار کنند، یا چیز مشخص و معینی است؟ پس خد‌اوند متعال فرمود: ﴿نَصِيبٗا مَّفۡرُوضٗا﴾ بهره و سهمیه‌ای مشخص و مقرر است، که خد‌اوند حکیم آن را مقرر گرد‌انید‌ه، و اند‌ازۀ آن ـ ‌إن ‌شاء الله‌ـ بیان خواهد شد. د‌ر اینجا توهّمی د‌یگر نیز وجود د‌ارد، و آن این است که شاید بعضی گمان برند زنان و کود‌کان بهره‌ای از ارث ند‌ارند، مگر د‌ر مالِ زیاد. خد‌اوند این توهم را این‌گونه از بین برد: ﴿مِمَّا قَلَّ مِنۡهُ أَوۡ كَثُرَ﴾ خواه «ترکه» کم باشد یا زیاد. پس خجسته است خد‌اوند‌ی که بهترینِ د‌اوران است.
التفاسير العربية:
وَاِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ اُولُوا الْقُرْبٰی وَالْیَتٰمٰی وَالْمَسٰكِیْنُ فَارْزُقُوْهُمْ مِّنْهُ وَقُوْلُوْا لَهُمْ قَوْلًا مَّعْرُوْفًا ۟
و این از احکام خوب و گرانقد‌ر الهی است، که باعث آرامش د‌ل‌ها و تسکین خاطر می‌گرد‌د، پس فرمود: ﴿وَإِذَا حَضَرَ ٱلۡقِسۡمَةَ﴾ و هنگامی‌که د‌ر تقسیم میراث ﴿أُوْلُواْ ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾ خویشاوند‌انی که وارث نیستند، حاضر شد‌ند. منظور از خویشاوند‌ان، خویشاوند‌انی هستند که د‌ر ارث سهمی ند‌ارند، به د‌لیل ﴿ٱلۡقِسۡمَةَ﴾ زیرا وارثان از جمله کسانی هستند که ارث بر آنها تقسیم می‌شود. ﴿وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينُ﴾ و یتیمان و فقرای مستحق، ﴿فَٱرۡزُقُوهُم مِّنۡهُ﴾ از این مال که بد‌ون رنج و زحمت وخستگی آن را به د‌ست می‌آورید، چیزی به آنها بد‌هید؛ زیرا به آن چشم د‌وخته‌اند، و د‌ل‌هایشان به آن علاقه‌مند است، پس خاطر آنها را تسکین د‌هید، چرا که د‌اد‌ن این مال به شما زیانی نمی‌رساند،‌ د‌ر حالی که به حال آنها مفید است. و از این عبارت چنین استنباط می‌شود،‌ هر کس مالی د‌ر د‌ست د‌ارد و د‌یگران به آن چشم د‌وخته‌اند، شایسته است د‌ر حد توان چیزی به آنان ببخشد. همان‌طور که پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: «إذَا جَاءَ أحَد‌كُم خَاد‌مهُ بِطَعَامِهِ فَليُجلِسهُ مَعَهُ فَإن لَم يُجلِسهُ مَعَهُ فَلِيُنَاوِلهُ لُقمَةً أو لُقمَتَيْنِ» هرگاه خاد‌م یکی از شما، غذای وی را آورد، او را با خود سر سفرۀ غذا بنشاند؛ و اگر او را با خود ننشاند،‌ باید یک یا د‌و لقمه از آن غذا به وی بد‌هد. و اصحاب -رضی الله عنهم- چنین بود‌ند، وقتی که میوۀ د‌رختانشان شروع به رسید‌ن می‌کرد،‌ اولین میوه‌هایی را که می‌رسید،‌ پیش پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌آورد‌ند و پیامبر د‌عا می‌نمود که خد‌اوند برکت خویش را د‌ر مال آنان بیند‌ازد. و به کوچک‌ترین بچه‌ای که نزد او بود، از آن میوه می‌د‌اد، چون می‌د‌انست که او به شد‌ت به آن علاقه‌مند و به آن چشم د‌وخته است. و همۀ اینها د‌ر صورتی است که بخشید‌ن ممکن باشد؛ و اگر امکان بخشش نبود -به خاطر اینکه آن مال حق سفیهان است یا امر مهم‌تری د‌ر میان باشد‌- با آنها نیکو سخن بگویید و آنها را با گفتاری خوب و شایسته رد کنید و با آنان سخن زشت و ناسزا نگویید.
التفاسير العربية:
وَلْیَخْشَ الَّذِیْنَ لَوْ تَرَكُوْا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعٰفًا خَافُوْا عَلَیْهِمْ ۪— فَلْیَتَّقُوا اللّٰهَ وَلْیَقُوْلُوْا قَوْلًا سَدِیْدًا ۟
گفته شده این آیه، خطاب به کسانی است که در کنار کسی که مرگ او فرا رسیده و در وصیت اشتباه کرده و مرتکب گناه شده است، حاضر می‌شوند، و باید وی را به دادگری و رعایت مساوات در وصیت دستور دهند. به دلیل اینکه خداوند فرموده است: ﴿وَلۡيَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِيدًا﴾ و باید سخنی درست و موافق با عدالت و دادگستری بگویند، و او را آن‌چنان به عدالت و دادگری با فرزندانش توصیه کنند، که دوست دارند بعد از مرگشان با فرزندان آنان، آن گونه به عدالت و انصاف رفتار شود. و گفته شده است که منظور از آن، اولیای سفها و دیوانگان و کودکان و ناتوانان است که باید طبق منافع دینی و دنیوی آنها رفتار کنند؛ آن‌گونه که دوست دارند با فرزندان ناتوانشان، پس از آنها رفتار شود. ﴿فَلۡيَتَّقُواْ ٱللَّهَ﴾ پس در سرپرستی دیگران از خدا بترسند؛ یعنی با آنها به‌گونه‌ای که در آن ترس از خدا باشد، رفتار کنند، به این صورت که به آنها توهین نکنند، و آنها را به ترس از خدا وادارند.
التفاسير العربية:
اِنَّ الَّذِیْنَ یَاْكُلُوْنَ اَمْوَالَ الْیَتٰمٰی ظُلْمًا اِنَّمَا یَاْكُلُوْنَ فِیْ بُطُوْنِهِمْ نَارًا ؕ— وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیْرًا ۟۠
بعد از آنکه خداوند آنها را این‌چنین دستور داد، آنان را شدیداً از خوردن مال یتیم برحذر داشت و فرمود: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡيَتَٰمَىٰ ظُلۡمًا﴾ همانا کسانی که اموال یتیمان را به ناحق می‌خورند. و با قید «خوردن به ناحق» آنچه که قبلاً مبنی بر جواز «خوردنِ به نیکی» برای فقرا، و جواز مخلوط کردن اموال آنان با اموال ایتام، خارج می‌شود. پس کسانی که مال یتیم را به ناحق و ستمگرانه بخورند، ﴿إِنَّمَا يَأۡكُلُونَ فِي بُطُونِهِمۡ نَارٗا﴾ آنچه می‌خورند، آتشی است که در شکم‌هایشان شعله می‌کشد. و آنها خود این آتش را در شکم‌های خود فرو برده‌اند.﴿وَسَيَصۡلَوۡنَ سَعِيرٗا﴾ و به آتشی سوزان و برافروخته وارد خواهند شد. و این بزرگ‌ترین وعیدی است که بر ارتکاب گناهان وارد شده است، و بر زشتی خوردن مال یتیمان دلالت می‌نماید، و اینکه خوردن مال یتیم، باعث وارد شدن به آتش جهنم می‌گردد. پس این آیه دلالت می‌نماید که خوردن مال یتیم، از بزرگ‌ترین گناهان کبیره است. از خداوند می‌خواهیم که ما را از آن دور بدارد.
التفاسير العربية:
یُوْصِیْكُمُ اللّٰهُ فِیْۤ اَوْلَادِكُمْ ۗ— لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَیَیْنِ ۚ— فَاِنْ كُنَّ نِسَآءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ ۚ— وَاِنْ كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ ؕ— وَلِاَبَوَیْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ اِنْ كَانَ لَهٗ وَلَدٌ ۚ— فَاِنْ لَّمْ یَكُنْ لَّهٗ وَلَدٌ وَّوَرِثَهٗۤ اَبَوٰهُ فَلِاُمِّهِ الثُّلُثُ ۚ— فَاِنْ كَانَ لَهٗۤ اِخْوَةٌ فَلِاُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُّوْصِیْ بِهَاۤ اَوْ دَیْنٍ ؕ— اٰبَآؤُكُمْ وَاَبْنَآؤُكُمْ لَا تَدْرُوْنَ اَیُّهُمْ اَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا ؕ— فَرِیْضَةً مِّنَ اللّٰهِ ؕ— اِنَّ اللّٰهَ كَانَ عَلِیْمًا حَكِیْمًا ۟
این آیات و آیه‌ای که در آخر این سوره آمده است، آیات مواریث‌اند که احکام ارث را در بر دارند، و با حدیث عبدالله بن عباس که در صحیح بخاری آمده است: «ألحِقُوا الفَرَائِضَ بِأهلِهَا، فَمَا بَقِيَ فَلِأولَي رَجُلٍ ذَكَر»، بیشترین احکام فرائض را در بر دارند همچنان‌که این حقیقت را خواهید دید، بلکه می‌توان گفت تمام احکام ارث را در بر دارند، به جز موضوع میراث مادربزرگ که در این آیات بیان نشده است. اما در کتاب‌های سنن از «مغیره بن شعبه» و «محمد بن مسلمه» روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه وسلم به مادربزرگ یک ششم داد، و علما نیز بر این اجماع دارند. ﴿يُوصِيكُمُ ٱللَّهُ فِيٓ أَوۡلَٰدِكُمۡ﴾ ـ ای والدین!‌ـ فرزندانتان امانت‌هایی پیش شما هستند، و خداوند شما را در مورد آنها سفارش می‌نماید که منافع دینی و دنیوی‌شان را تأمین کنید. پس باید آنها را تعلیم دهید و تربیت نمایید و از مفاسد باز دارید و به طاعت خدا و ملازمت و مداومت بر پرهیزگاری، دستور دهید. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ وَأَهۡلِيكُمۡ نَارٗا وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُ﴾ ای کسانی که ایمان آورده‌اید! خودتان و خانواده‌هایتان را، از آتشی نجات دهید که سوخت آن، انسان‌ها و سنگ‌ها هستند. پس پدران در مورد فرزندانشان سفارش شده‌اند، و آنها یا این سفارش و وصیت را انجام می‌دهند که در آن صورت به آنان پاداش فراوانی می‌رسد، و یا آن را ضایع می‌کنند و به سبب آن، سزاوار وعید و کیفر می‌گردند. و این دلالت می‌نماید که خداوند نسبت به بندگانش، از پدر و مادر مهربان‌تر است، چون خداوند، پدر و مادر را، با اینکه بی‌نهایت به فرزندانشان مهربان هستند، نسبت به تأمین حقوقشان سفارش نموده است. سپس پروردگار متعال، کیفیت ارث بردن آنها را بیان کرده و می‌فرماید: ﴿لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ﴾ بهرۀ هرکدام از فرزندان ذکور -که از پشت [مرده] هستند- دو برابر بهرۀ دختر است، به شرطی که همراه با آنان فردی که دارای سهمیۀ مشخص است، وجود نداشته باشد، و یا فرد یا افرادی که دارای سهم مشخص هستند «اصحاب الفروض» وجود داشته باشند که پس از تقسیم سهمیه‌های مشخص در میان آنان، آنچه که باقی می‌ماند براساس ﴿لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ﴾ به این فرزندان داده شود. علما بر این مطلب اجماع کرده‌اند. همچنین اتفاق نظر دارند که در صورت وجود فرزندان تنی، ارث از آنِ آنها است، و نوه‌های پسری -دختر باشند یا پسر- در صورتی که فرزندانِ [میت] موجود باشند، سهمیه‌ای ندارند و این در صورتی است که فرزندان، هم پسر باشند و هم دختر. در این میان، دو صورت دیگر نیز قابل تصوّر است، و آن اینکه فرزندان، تنها پسر باشند؛ که حکم آن بیان خواهد شد، و دیگری اینکه فرزندان، تنها دختر باشند؛ که خداوند این صورت را بیان فرموده است: ﴿فَإِن كُنَّ نِسَآءٗ فَوۡقَ ٱثۡنَتَيۡنِ﴾ و اگر فرزندانتان [وفرزندان پسرانتان همگی] دختر و بیش ‌از دو نفر بودند، ﴿فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَۖ وَإِن كَانَتۡ وَٰحِدَةٗ﴾ دو سوم ترکه، مال آنها است. و اگر دختری که ارث می‌برد؛ دختر خودتان یا دختر پسرتان، یک نفر باشد، ﴿فَلَهَا ٱلنِّصۡفُ﴾ نصف ارث، مال اوست، و این اجماع است. فقط این مطلب می‌ماند که به چه دلیل سهم دو دختر، دو سوم است؟ پاسخ این است که این مطلب از آیۀ ﴿وَإِن كَانَتۡ وَٰحِدَةٗ فَلَهَا ٱلنِّصۡفُ﴾ استنباط می‌شود که می‌فرماید: اگر یکی بود نصف ترکه، از آنِ اوست، و مفهوم آن این است که اگر از یکی بیشتر بود، سهم آنان از نصف بیشتر خواهد بود، و بعد از نصف، جز دو سوم چیزی باقی نمی‌ماند. و نیز ﴿لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ﴾ بیانگر آن است که چنانچه فرزندان میت یک دختر و یک پسر باشند، سهم پسر دو سوم است، و خداوند خبر داده است که سهم پسر دو برابر سهم دختر است، پس این بیانگر آن است که سهم دو دختر، دو سوم است. و نیز دختر در صورتی که برادر داشته باشد یک سوم ارث به او تعلق می‌گیرد، ـ در حالی‌که وجود برادر از وجود خواهر بیشتر به ضرر وی است ـ پس در صورتی که برادر نداشته باشد، به طریق اولی یک سوم می‌برد. و همچنین خداوند متعال در مورد دو خواهر فرموده است: ﴿فَإِن كَانَتَا ٱثۡنَتَيۡنِ فَلَهُمَا ٱلثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ﴾ و این نص صراحتاً بیان می‌کند که دو خواهر، دو سوم ترکه را ارث می‌برند. پس وقتی که دو خواهر با اینکه نسبت آنها دورتر است، دو سوم ارث می‌برند. دو دختر با توجه به اینکه نسبتشان نزدیک‌تر است ـ ‌به طریق اولی‌ـ مستحق دو سوم ترکه هستند. و پیامبر صلی الله علیه وسلم آن گونه که در روایت صحیح آمده است، به دو دختر سعد، دو سوم ترکه داد. نکته‌ای که در اینجا مطرح است این است که فایدۀ ﴿فَوۡقَ ٱثۡنَتَيۡنِ﴾ چیست؟ گفته شده است که فایدۀ آن این است تا دانسته شود سهم دو سوم، تا زمانی که فرزندان مؤنث میت از دو بیشتر نشوند، اضافه نمی‌گردد. و آیۀ شریفه دلالت می‌نماید که اگر وارثان عبارت از یک دختر تنی و یک دختر پسر، یا چند دخترِ پسر باشند، به دختر تنی، نصف تعلق می‌گیرد، و از دو سومی که خداوند برای دختران، یا دختران پسر مقرر نموده است، یک ششم باقی می‌ماند، پس یک ششم به نوه‌ها؛ یعنی دختر، یا دختران پسر داده می‌شود. به همین جهت این یک ششم را تکمله «دو سوم» می‌نامند. و از همین قبیل است ـ در حالت نبودن پسرِ تنی ـ دخترِ پسر و دخترانِ پسرِ پسر و پایین‌تر از آنها. و آیه دلالت می‌نماید که هرگاه دختران، یا دختران پسر یا پایین‌تر از آنها، همۀ دو سوم را به ارث بردند، دیگر دخترانِ پسر از ارث محروم می‌شوند؛ زیرا خداوند جز دو سوم را برای آنها مقرر نگردانده، و آن دو سوم تمام شده است؛ زیرا اگر آنها از ارث محروم نشوند، لازم می‌آید که برای دختران بیش از دو سوم مقرر شود و این برخلاف نص است. و علما بر تمام این احکام اجماع دارند. ﴿مِمَّا تَرَكَ﴾ دلالت می‌نماید که وارثان، همۀ آنچه را که مرده از خود برجای گذاشته است، به ارث می‌برند، از قبیل: زمین و اثاث و طلا و نقره و غیره و حتی دیه که واجب نمی‌شود مگر بعد از مردن او، و حتی وام و طلب‌هایی که نزد دیگران دارد. سپس سهم پدر ومادر را بیان کرد و فرمود: ﴿وَلِأَبَوَيۡهِ﴾ و برای پدر و مادرش، ﴿لِكُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِن كَانَ لَهُۥ وَلَدٞ﴾ سهم هر کدام یک ششم ترکه است، اگر مرده فرزند داشته باشد؛ یعنی چه فرزند تنی داشته باشد و چه نوه، خواه پسر باشند، خواه دختر، فرزند یا نوۀ او یک نفر باشد یا بیشتر. ولی سهم مادر، در صورت وجود یکی از فرزندان، از یک ششم بیشتر نخواهد بود. و اما پدر در صورتی که میت اولاد ذکور داشته باشد، بیشتر از یک ششم به وی تعلق نمی‌گیرد. و اگر میت، یک یا چند دختر داشت و بعد از سهمیۀ مقرر چیزی باقی نماند، مانند اینکه وارثان، پدر و مادر و دو دختر باشند، در این صورت پدر چیزی به عنوان عصبه نمی‌برد. و اگر بعد از سهم دختر یا دختران، چیزی باقی ماند، پدر یک ششم را به عنوان سهم خود از ترکه می‌برد و باقیمانده را به عنوان عصبه می‌برد. چون هر یک از مستحقین، سهم خویش را در یافت نموده است، پس آنچه که بعد از تقسیم سهام باقی بماند، برای مردی است که مقدم است و پدر بر برادر و عمو و دیگران مقدم است. ﴿فَإِن لَّمۡ يَكُن لَّهُۥ وَلَدٞ وَوَرِثَهُۥٓ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ ٱلثُّلُثُ﴾ و اگر مرده فرزند نداشت و تنها پدر و مادرش وارث او بودند، یک سوم ترکه، به مادر می‌رسد و بقیۀ مال، سهم پدر است؛ چون خداوند ترکه را، به پدر و مادرنسبت داده است. سپس سهم مادر را مشخص نمود، و این دلالت می‌نماید که باقیمانده سهم پدر است. و از این مطلب در می‌یابیم که پدر ـ در صورتی که میت فرزند نداشته باشد ـ سهم مشخصی ندارد، بلکه همۀ مال را، به عنوان عصبه می‌برد، و یا آنچه را که باقی می‌ماند، می‌برد. و اگر کسی فوت کرد و پدر و مادر و همسرش وارث او بودند – که این مسأله را «عمریتین» می‌گویند – همسر سهم خود را می‌گیرد، سپس مادر یک سوم باقیماندۀ مال را می‌گیرد، و باقی را پدر می‌گیرد. ﴿وَوَرِثَهُۥٓ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ ٱلثُّلُثُ﴾ و یک سوم آنچه به پدر و مادر می‌رسد، سهم مادر است، و سهم مادر یا یک ششم است و آن زمانی است که وارثانِ میت، شوهر و مادر و پدر باشند، و یا یک چهارم است و آن زمانی است که وارثانِ میت، زن و مادر و پدر باشند. و از این آیه چنین استنباط نمی‌شود در صورتی که میت فرزند نداشته باشد مادر یک سوم کل ترکه را می‌برد تا گفته شود این دو صورت از آن مستثنی هستند؛ زیرا آنچه شوهر یا زن از ترکه می‌گیرد به منزلۀ چیزی است که طلبکاران از مال می‌برند، پس شوهر یا همسر سهم خود را از ترکه می‌گیرند و هر چه باقی بماند بین پدر و مادر تقسیم می‌شود؛ زیرا اگر یک سوم ترکه را به مادر بدهیم، لازم می‌آید در صورتی که شوهر، وارث باشد بیشتر از پدر ارث ببرد. و اگر زن، وارث شوهرش باشد پدر نصف یک ششم را بیشتر از مادر ارث می‌برد و این درست نیست، و چنین صورتی در تقسیم ترکه وجود ندارد. بلکه آنچه معروف و شناخته شده است این است که مادر در صورت وجودِ پدر، یا به یک اندازه ارث می‌برند، یا اینکه پدر دو برابر مادر سهم می‌گیرد. ﴿فَإِن كَانَ لَهُۥٓ إِخۡوَةٞ فَلِأُمِّهِ ٱلسُّدُسُ﴾ و اگر مرده، برادران یا خواهران تنی، یا برادران و خواهران پدری یا مادری داشت و ارث می‌بردند، یا اینکه به سبب وجود پدر یا پدربزرگ از ارث محروم می‌شدند، سهمِ مادر، یک ششم خواهد بود. اما عده‌ای می‌گویند: ظاهرِ آیۀ ﴿فَإِن كَانَ لَهُۥٓ إِخۡوَةٞ﴾ غیر از وارثان را در بر نمی‌گیرد، چون شامل کسی نیست که از یک دوم حجب شده است، بنابراین جز برادرانی که از مرده ارث می‌برند، کسی مادر را از یک سوم محروم نمی‌گرداند. و حکمت اینکه آنها مادر را از یک سوم محروم می‌گردانند، این است که مال بیشتری را به دست بیاورند، در حالی‌که چنین چیزی وجود ندارد و الله أعلم. اما [برادران و خواهران میت] باید دو یا بیشتر باشند، ولی عده‌ای این اشکال را وارد کرده‌اند که کلمۀ «اخوه» با صیغۀ جمع آمده است، که در جواب گفته شده است: منظور تعدد است نه جمع، و بر دو نیز صدق می‌نماید. و گاهی منظور از جمع دو است، همان طور که خداوند در مورد داود و سلیمان فرموده است: ﴿وَكُنَّا لِحُكۡمِهِمۡ شَٰهِدِينَ﴾ و ما بر داوری آنها گواه بودیم. و در مورد برادران مادری فرمود: ﴿وَإِن كَانَ رَجُلٞ يُورَثُ كَلَٰلَةً أَوِ ٱمۡرَأَةٞ وَلَهُۥٓ أَخٌ أَوۡ أُخۡتٞ فَلِكُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُۚ فَإِن كَانُوٓاْ أَكۡثَرَ مِن ذَٰلِكَ فَهُمۡ شُرَكَآءُ فِي ٱلثُّلُثِ﴾ در اینجا کلمۀ جمع را به‌کار برده و اجماع بر این است که منظور از آن، دو یا بیشتر از آن است، بنابراین اگر کسی فوت کرد، و مادر و پدر و برادرانی داشت، سهم مادر از ترکه یک ششم است، و بقیۀ مال، سهم پدر است. پس وجود برادران باعث شده است مادر از یک سوم محروم شود، هرچند که پدر نیز باعث شده است آنها از ارث محروم شوند، البته اگر احتمال دیگر را درنظر بگیریم آنگاه سهم مادر یک سوم خواهد بود و بقیۀ ترکه، مال پدر می‌شود. سپس خداوند متعال فرمود: ﴿مِنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ يُوصِينَ بِهَآ أَوۡ دَيۡنٖ﴾ تمامی این سهام و حقوق بعد از پرداختن وام و بدهی‌هایی که میت نسبت به خدا و بندگان خدا داشته، و بعد از انجام وصیت‌هایی که او بدان سفارش نموده است، تقسیم می‌شود. پس، آنچه از وام و دیون و وصیت باقی ‌ماند، ترکه است که به وارثین تعلق می‌گیرد. و «وصیت» را بر «وام» مقدم کرد، هرچند که پرداختن وام مقدم است، تا به اهمیت وصیت اشاره نماید؛ زیرا انجام وصیت بر وارثان دشوار است، وگرنه پرداخت وام بر اجرا کردن وصیت، مقدم است و از سرمایۀ مرده باید پرداخت شود. و وصیت برای فردی بیگانه که وارث میت نیست، فقط در یک سوم مال صحیح است، و چنانچه از یک سوم بیشتر باشد، وصیت اجرا نمی‌شود، مگر با اجازۀ وارثان. خداوند متعال فرموده است: ﴿ءَابَآؤُكُمۡ وَأَبۡنَآؤُكُمۡ لَا تَدۡرُونَ أَيُّهُمۡ أَقۡرَبُ لَكُمۡ نَفۡعٗا﴾ شما نمی‌دانید کدام‌یک از پدران و فرزندانتان برایتان سودمندترند. پس اگر تعیین ارث به شما محول می‌شد، دچار زیان می‌شدید و خداوند به این مسأله واقف بود؛ زیرا عقل آدمی ناقص ‌است و آنچه را که برای زمان و مکان متفاوت شایسته و بهتر است، درک نمی‌کند، پس نمی‌دانید کدام یک از فرزندان یا پدر و مادر برای اهداف دینی و دنیوی شما، سودمندتر است. ﴿فَرِيضَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا﴾ [این]، سهم مقرر شده‌ای است از جانب خدا، همانا خداوند دانا و باحکمت است؛ یعنی خداوندی آن را فرض گردانیده است که علم او هر چیز را احاطه نموده، و آنچه را که مشروع نموده، محکم و متقن است، و به بهترین صورت معین کرده است. و عقل‌ها نمی‌توانند احکامی همچون احکام شایستۀ او برای زمان و مکان‌های مختلف، پیشنهاد کنند.
التفاسير العربية:
وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ اَزْوَاجُكُمْ اِنْ لَّمْ یَكُنْ لَّهُنَّ وَلَدٌ ۚ— فَاِنْ كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُّوْصِیْنَ بِهَاۤ اَوْ دَیْنٍ ؕ— وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ اِنْ لَّمْ یَكُنْ لَّكُمْ وَلَدٌ ۚ— فَاِنْ كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِّنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوْصُوْنَ بِهَاۤ اَوْ دَیْنٍ ؕ— وَاِنْ كَانَ رَجُلٌ یُّوْرَثُ كَلٰلَةً اَوِ امْرَاَةٌ وَّلَهٗۤ اَخٌ اَوْ اُخْتٌ فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ ۚ— فَاِنْ كَانُوْۤا اَكْثَرَ مِنْ ذٰلِكَ فَهُمْ شُرَكَآءُ فِی الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُّوْصٰی بِهَاۤ اَوْ دَیْنٍ ۙ— غَیْرَ مُضَآرٍّ ۚ— وَصِیَّةً مِّنَ اللّٰهِ ؕ— وَاللّٰهُ عَلِیْمٌ حَلِیْمٌ ۟ؕ
سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَلَكُمۡ﴾ و برای شما است ای شوهران! ﴿نِصۡفُ مَا تَرَكَ أَزۡوَٰجُكُمۡ إِن لَّمۡ يَكُن لَّهُنَّ وَلَدٞۚ فَإِن كَانَ لَهُنَّ وَلَدٞ فَلَكُمُ ٱلرُّبُعُ مِمَّا تَرَكۡنَۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ يُوصِينَ بِهَآ أَوۡ دَيۡنٖ﴾ این آیه شامل فرزند تنی، فرزند پسر خواه دختر باشد یا پسر، یکی باشد یا بیشتر، فرزند شوهر باشد یا شخصی دیگر را شامل می‌شود. و طبق اجماع علما، این آیه فرزندان دختران را شامل نمی‌شود. سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَإِن كَانَ رَجُلٞ يُورَثُ كَلَٰلَةً أَوِ ٱمۡرَأَةٞ وَلَهُۥٓ أَخٌ أَوۡ أُخۡتٞ﴾ و چنانچه مرد یا زنی که به صورت کلاله از او ارث برده می‌شود دارای برادر یا خواهری باشد که از مادر او بوده و از پدر او نیستند، همان طور که در بعضی قرائت‌ها چنین آمده است. علما اجماع کرده‌اند که منظور از برادران در اینجا برادران مادری است. پس اگر از او به صورت کلاله ارث برده می‌شد؛ یعنی میت پدر و فرزندی نداشت؛ یعنی پدر و پدر بزرگ و پسر و نوۀ پسری، و دختر و نوۀ دختری ـ هرچند که پایین‌تر برودـ نداشته باشد. این مسأله به «کلاله» موسوم است، همان‌طور که حضرت ابوبکر صدیق آن را تفسیر نموده است. سپاس خداوند را که همه علما بر این تعریف اتفاق دارند. ﴿لِكُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا﴾ و به هر یک از برادر و خواهر، ﴿ٱلسُّدُسُ﴾ یک ششم ترکه تعلق می‌گیرد. ﴿فَإِن كَانُوٓاْ أَكۡثَرَ مِن ذَٰلِكَ﴾ و اگر از یک نفر بیشتر بودند،﴿فَهُمۡ شُرَكَآءُ فِي ٱلثُّلُثِ﴾ سهم آنها از یک سوم بیشتر نخواهد بود و همگی در آن مشارکت دارند. و ﴿فَهُمۡ شُرَكَآءُ فِي ٱلثُّلُثِ﴾ دلالت می‌نماید که دختر و پسرشان برابرند، چون کلمۀ شریک، مقتضی برابری و مساوات است. و واژۀ «الكلالة» دلالت می‌کند که «فروع»، هر اندازه پایین‌تر بروند، و «اصول مذکر» هراندازه بالاتر بروند فرزندان مادر را ساقط می‌کنند، چون خداوند فرزندان مادر را وارث قرار نداده است مگر در مسألۀ «کلاله»، پس اگر به صورت کلاله از میت ارث برده نشود، اجماع بر این است که فرزندان مادر از او ارث نمی‌برند. و ﴿فَهُمۡ شُرَكَآءُ فِي ٱلثُّلُثِ﴾ دلالت می‌نمایدکه برادران تنی در مسئله‌ای که «حماریه» نامیده می‌شود، از ارث محروم می‌شوند. و مسئلۀ «حماریه» آن است که وارثان بدین قرار باشند: شوهر، مادر، برادران مادری، و برادران تنی. در این صورت شوهر نصف ترکه را می‌برد، و سهم مادر یک ششم است، و برادران مادری یک سوم را می‌برند، و برادران تنی از ارث محروم می‌شوند، چون خداوند یک سوم را به برادران مادری نسبت داده است، و اگر برادران تنی با آنها در ارث شریک قرار داده شوند در این صورت چیزی را که خداوند حکم آن را به‌صورت جداگانه بیان کرده است، به دیگران تعمیم داده می‌شود، و این درست نیست. و نیز برادران مادری، صاحب سهم هستند اما برادران تنی، عصبه می‌باشند. و پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است: (ألحِقُوا الفَرَائِضَ بِأهلِهَا فَمَا بَقِيَ فلأولي رجلٍ ذكرٍ) «ارث را به صاحبانش بپردازید، و آنچه را که باقی ماند به نزدیک‌ترین مرد بدهید». و صاحبانش کسانی هستند که خداوند سهم آنها را مقرر نموده است. و در این مسئله، از صاحبان سهم چیزی باقی نمی‌ماند. پس برادران تنی از ارث ساقط شده و ارثی نمی‌برند. و در این مسئله همین درست است و بس. و اما ارث خواهران و برادران تنی یا خواهران و برادرانی که از پدر هستند، در این فرمودۀ الهی بیان شده است: ﴿يَسۡتَفۡتُونَكَ قُلِ ٱللَّهُ يُفۡتِيكُمۡ فِي ٱلۡكَلَٰلَةِ﴾ پس نصف ترکه به یک خواهر تنی یا خواهری که از پدر است، می‌رسد، و اگر دو تا بودند، دو سوم به آنها می‌رسد، و یک خواهر تنی، با خواهر یا خواهرانی که از پدر هستند نصف ترکه را می‌گیرد، و دو سوم باقیمانده، از آن خواهر یا خواهرانی است که از پدر هستند، و آن یک ششم است، که تکملۀ دو سوم است. و اگر خواهران تنی دو سوم را به صورت کامل بردند، خواهرانی که از پدر هستند ساقط می‌شوند، و ارث نمی‌برند، همان طور که قبلاً در مورد دختران و دختران پسر گذشت. و اگر خواهر و برادر بودند؛ مرد دو برابر زن سهم می‌گیرد. اگر گفته شود: آیا حکم میراث قاتل، بَرده و کسی که دینش با دین صاحب ارث فرق می‌کند، و کسی که بخشی از او آزاد است و بخش دیگرش هنوز آزاد نشده است، خنثی، ارث پدربزرگ در صورت وجود برادرانی که از مادر نیستند، عول، ردّ ذوی الارحام و بقیه عصبه‌ها، و ارث خواهرانی که از مادر نیستند در صورت وجود دختران و دختران پسر، از قرآن استنباط می‌شود؟ در جواب می‌گوییم: بله! در قرآن اشارات و نکات دقیق و باریکی است که فهم آن بر کسی که نمی‌اندیشد، مشکل است و این اشارات بر همۀ امور مذکور دلالت می‌نماید. اما «قاتل و کسی که دینش فرق می‌کند» ارث نمی‌برند؛ زیرا خداوند حکمت تقسیم ترکه بر وارثان را خویشاوندی و فایدۀ دینی ودنیوی آنها بیان کرده است، و خداوند به این حکمت اشاره نموده و فرموده است: ﴿لَا تَدۡرُونَ أَيُّهُمۡ أَقۡرَبُ لَكُمۡ نَفۡعٗا﴾ نمی‌دانید کدام‌یک از خویشاوندان برای شما دارای استفادۀ بیشتری هستند. و مشخص است که قاتل بزرگ‌ترین زیان را به مورّث خود رسانده است. پس آنچه که موجب ارث بردن قاتل است، در برابر زشتی و قباحت قتلی که از او سر زده است، نادیده گرفته می‌شود؛ زیرا کسی که مرتکب قتل می‌شود عملاً نسبت و ارتباط خود را با مورّث خویش قطع می‌کند. پس قتل بزرگ‌ترین مانعی است که مانع ارث بردن است و پیوند خویشاوندی را از هم می‌گسلد. خداوند در مورد رابطۀ خویشاوندی فرموده است: ﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ﴾ و در کتاب خدا برخی از خویشاوندان بر برخی دیگر اولویت دارند. و قاعدۀ شرعی مقرر داشته است که «هر کس برای رسیدن به چیزی قبل از فرا رسیدن وقتش شتاب ورزد، مجازاتش این است که از آن محروم شود». و همچنین کسی که دینش با دین مورّث مخالف باشد، ارث نمی‌برد؛ زیرا پیوند نسبی که موجب ارث است با مخالفت در دین که مانع ارث است، تضاد دارد، و جدا بودن دین، موجب از هم گسستن پیوند نسبی می‌گردد. پس مانع ارث بردن، قوی بوده و بر عامل ارث بردن، غالب می‌آید، و موجب ارث بردن، به خاطر وجود مانع، عمل نمی‌کند. برای توضیح بیشتر باید بگوییم که خداوند حقوق مسلمین را، نسبت به حقوق خویشاوندانِ کافر، در اولویت قرار داده است. پس وقتی که مسلمانی بمیرد، مال او به کسی می‌رسد که نسبت به او اولی‌تر و سزاوارتر است. و فرمودۀ الهی ﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ﴾ در صورتی است که دینشان یکی باشد، اما در صورتی که دین خویشاوندان با یکدیگر متفاوت باشد، برادران دینی بر برادران نسبی مقدم‌اند. ابن القیم جوزی در کتاب «جلاء الافهام» می‌گوید: «به آیۀ ارث بیندیش که خداوند ارث بردن زن را با کلمۀ «زوجة» بیان کرده است، نه با کلمۀ «مرأة»: ﴿وَلَكُمۡ نِصۡفُ مَا تَرَكَ أَزۡوَٰجُكُمۡ﴾ پس این بیانگر آن است که ارث بردن زن و شوهر از یکدیگر، به سبب همسر بودن است، که مقتضی تناسب و تشابه با یکدیگر است، و مؤمن و کافر، تشابه و تناسبی با یکدیگر ندارند، بنابراین از یکدیگر ارث نمی‌برند؛ و اسرار کلمات قرآن و جملات آن، از عقل و اندیشۀ عقلا بالاتر است». اما برده نه ارث می‌برد و نه از او ارث برده می‌شود. اما اینکه از او ارث برده نمی‌شود، روشن است؛ زیرا مالی ندارد که از او به ارث برده شود، بلکه همۀ آنچه با اوست از آنِ آقا و مولایش می‌باشد. و اما اینکه او از کسی ارث نمی‌برد، به خاطر این است که او نمی‌تواند مالک چیزی باشد؛ زیرا اگر مالک چیزی باشد آن چیز از آنِ آقا و صاحبش می‌باشد و او نسبت به مرده بیگانه است. پس دستوراتی از قبیل ﴿لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ﴾ ، ﴿وَلَكُمۡ نِصۡفُ مَا تَرَكَ أَزۡوَٰجُكُمۡ﴾ ،﴿لِكُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُ﴾ و امثال آن، در حق کسی است که می‌تواند مالک باشد، و برده نمی‌تواند مالک چیزی باشد، پس او ارثی ندارد. و اما کسی که بخشی از وجودش آزاد گردیده، و بخش دیگرش برده است، احکام او به دو گونه است؛ از طرفی به خاطر آزادی‌ای که دارد، مستحق میراثی است که خداوند مقرر داشته است، چون آزاد بوده و می‌تواند مالک باشد، و از طرفی به خاطر بردگی‌ای که در او هست، قابلیت مالک بودن را ندارد. پس کسی که هم آزاد و هم برده است، هم ارث می‌برد و هم از او ارث برده می‌شود، و به اندازه‌ای که آزادی در او هست دیگران را از ارث محروم می‌کند؛ زیرا وقتی که برده، هم مورد ستایش و هم مورد نکوهش قرار می‌گیرد، و هم به او پاداش می‌رسد، و هم سزا می‌بیند، در باب ارث بردن نیز، این حالت بر او صدق می‌کند. اما خنثی از دو حال خالی نیست؛ یا مرد بودن، و یا زن بودن او غالب و روشن است، و یا اینکه تشخیص مرد یا زن بودن او، مشکل می‌باشد. پس اگر مرد یا زن بودن او واضح بود، مسئله در مورد وی روشن است. بنابراین اگر مرد بود، حکم مردان را دارد، و آیه‌هایی که در مورد سهم ارث مردان بیان شده است در مورد وی صدق می‌کند. و اگر زن بود، حکم زنان را دارد و آیه‌های وارد شده در مورد زنان شامل او نیز می‌شود. و چنانچه «خنثی مشکل» باشد، اگر در حالتی قرار داشت که در آن حالت ارث مرد و زن فرق نمی‌کرد مانند ـ برادران مادر ـ پس مسئله روشن است. و اگر ارث او به فرض مرد یا زن بودنش فرق می‌کرد، و هیچ راهی برای تشخیص او نداشتیم، سهمی بیشتر از این دو حالت را به او نمی‌دهیم؛ زیرا احتمال دارد که به دیگر وارثان ستم شود، و نیز سهمی کمتر از این دو حالت را به او نمی‌دهیم، چون احتمال دارد که ما به او ستم کرده باشیم. پس لازم است راه میانه را انتخاب کنیم، و میانه‌ترین و منصفانه‌ترین راه را در پیش گیریم. خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰ﴾ پس ما در این زمینه راهی منصفانه‌تر از راه مذکور نداریم: ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا﴾ خداوند هیچ کس را مکلف نمی‌نماید، مگر به اندازۀ توانش. ﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُمۡ﴾ از خداوند به اندازه‌ای که می‌توانید، بترسید. اما در رابطه با «میراث پدربزرگ» با برادران تنی یا برادران پدری، و اینکه آیا برادران در صورت وجود پدربزرگ، ارث می‌برند یا نه؟ همانا در این زمینه کتاب خدا بر قول ابوبکر رضی الله عنه دلالت می‌نماید، و اینکه پدربزرگ، برادران تنی، و برادران پدری، و برادران مادری را از ارث محروم می‌گرداند، همان طور که پدر آنها را محروم می‌کند . برای توضیح این مطلب باید بگوییم که از پدربزرگ در چند جای قرآن به عنوان پدر سخن به میان آمده است، همان طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِذۡ حَضَرَ يَعۡقُوبَ ٱلۡمَوۡتُ إِذۡ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعۡبُدُونَ مِنۢ بَعۡدِيۖ قَالُواْ نَعۡبُدُ إِلَٰهَكَ وَإِلَٰهَ ءَابَآئِكَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ﴾ آنگاه که مرگ یعقوب فرا رسید، وقتی که به فرزندانش گفت: «چه چیزی را بعد از من می‌پرستید؟» گفتند: «خدای تو و خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را می‌پرستیم.» و یوسف -علیه السلام- فرمود: ﴿وَٱتَّبَعۡتُ مِلَّةَ ءَابَآءِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ﴾ و از آیین پدرانم، ابراهیم و اسحاق و یعقوب، پیروی نمودم. پس خداوند، پدربزرگ و پدربزرگِ پدر را پدر نامیده است، و این بیانگر آن است که پدربزرگ به منزلۀ پدر است، و آنچه را که پدر به ارث می‌برد، او نیز به ارث می‌برد، و کسانی را که پدر از ارث محروم می‌گرداند، پدربزرگ نیز از ارث محروم می‌گرداند. علما اجماع کرده‌اند که حکم پدربزرگ همانند حکم پدر است، پس در صورتی که پدر موجود نباشد، حکم پدربزرگ در ارث بردن با فرزندان و دیگران از قبیل برادران و عموها و فرزندان عموها و در سایر احکام ارث، مانند حکم پدر است. پس شایسته است که حکم پدربزرگ، در محروم قرار دادن برادرانی که از مادر نیستند، همانند حکم پدر باشد. و زمانی که پسرِ پسر به منزلۀ پسر تنی است، چرا پدربزرگ به منزلۀ پدر نباشد؟ و وقتی که به اتفاق همۀ علما، پدربزرگِ پدر، برادر زاده را از ارث محروم می‌گرداند، چرا پدربزرگ مرده، برادر مرده را از ارث محروم نکند؟ و کسانی که برادران را همواره با پدربزرگ، وارث قرار می‌دهند، هیچ نص و اشاره و قیاس صحیحی در دست ندارند. و اما مسائل مربوط به «عول» از قرآن استنباط می‌شود؛ زیرا خداوند برای وارثان سهامی را معین کرده است، و آنها دو حالت دارند؛ یا برخی، به سبب وجود برخی، از ارث محروم می‌شوند، یا نمی‌شوند. پس اگر برخی، به سبب برخی دیگر، از ارث محروم شدند، آن‌که از ارث محروم شده است، ساقط می‌گردد و مزاحمتی ایجاد نکرده و استحقاق هیچ چیزی را ندارد. و اگر به سبب برخی، برخی دیگر از ارث محروم نشدند، از یکی از این حالات خارج نیست؛ یا سهام موجود، همۀ ترکه را در بر نمی‌گیرد، و یا اینکه ترکه بدون کم و زیاد به اندازۀ سهام است، و یا اینکه سهام از مقدار ترکه بیشتر است. در دو صورت اول، هر کسی سهمش را به طور کامل می‌گیرد، و در صورت آخر که سهام از ترکه بیشتر است، از دو حالت خالی نیست: یا اینکه ما به بعضی از وارثان از سهمی که خداوند برای آنها مقرر نموده است کمتر می‌دهیم، و سهم دیگر وارثان را کامل می‌کنیم، و این ترجیح بدون دلیل است، چرا که هیچ یک از دیگری برتر نیست و نباید سهم یکی کم گردد و بر سهم دیگری افزوده شود.پس حالت دوم تعیین می‌گردد، و آن این است که به هر یک، در حد امکان، بهره‌اش را بدهیم، و میان آنها تقسیم کنیم. به عنوان مثال اگر وام طلبکاران از مال بدهکار بیشتر باشد، برای این کار راهی جز «عول» وجود ندارد. پس دانسته شد که خداوند «عول»را در فرائض و سهام بیان کرده است. و چنانچه عین این قضیه را بر عکس کنیم، قضیۀ «ردّ» دانسته می‌شود؛ زیرا صاحبان سهام وقتی که سهام آنان تمام ترکه را در بر نگیرد، و چیزی از آن باقی بماند، و مستحقی از قبیل خویشاوندِ نزدیک و دور وجود نداشته باشد، برگرداندن آن به یکی از خویشاوندان، ترجیحِ بدون دلیل است، و دادن آن به کسی دیگر غیر از خویشاوندان، اشتباه و انحراف، و مخالف فرمودۀ الهی است که می‌فرماید: ﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ﴾ و خویشاوندان نسبت به یکدیگر [از دیگران] در کتاب خدا سزاوارترند. پس مشخص گردید آنچه که اضافه مانده است، به هرکدام از صاحبان سهام، باید به اندازۀ سهمی که دارند برگردانده ‌شود. و چون ارثی که زن و شوهر از یکدیگر می‌برند، به سبب خویشاوندی نیست، عموم کسانی که معتقد به قضیۀ «ردّ» هستند، می‌گویند آنچه از سهام اضافه مانده است، به آنها برگردانده نمی‌شود. طبق این نظریه، «ردّ» به کسی تعلق می‌گیرد که صاحبِ فرض و خویشاوند باشد. و اما قول دیگری که در این زمینه مطرح می‌باشد این است که حکم زن و شوهر در قضیۀ «ردّ»، همانند حکم دیگر وارثان است، پس «ردّ» به زن و شوهر تعلق می‌گیرد همان‌طور که «عول» آنها را در برمی‌گرفت. و آنچه که از دلالت کتاب و سنت و قیاس صحیح آشکار و پیداست، همین می‌باشد. والله أعلم. و از این طریق میراث «ذوی الأرحام» خویشاوندان نیز دانسته می‌شود؛ زیرا اگر مرده بعد از خود کسی که صاحب سهم است، و یا عصبه‌ای را بر جای نگذاشت، و مسئله از این قرار باشد که مال به بیت‌المال داده شود و بیگانگان از آن سود ببرند، یا اینکه مال او به خویشاوندانش برگردانده شود، خویشاوندانی که بر حسب فرمودۀ خداوند مستحق به ارث بردن مال او هستند: ﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ﴾ پس دادن مال مرده به غیر از خویشاوندان، ترک کردن و کنار گذاشتن کسی است که مستحق‌تر است، پس وارث قرار دادن خویشاوندان تعیین می‌گردد، و چنانچه وارث قرار دادن آنها مقرر گردد، معلوم است که سهم هر یک از آنها در کتاب خدا مشخص و معین نشده است، و به سبب ارتباطی که میان آنها و مرده هست، خویشاوند او شده‌اند، پس به سبب این پیوند در جایگاه کسانی قرار می‌گیرند که با میت قرابت دارند و از وی ارث می‌برند. والله اعلم. اما در رابطه با میراث دیگر «عصبه‌ها» مانند فرزند، و برادران و فرزندانشان و عموها و فرزندانشان... ، پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است: «سهام را به صاحبان آن بدهید، پس هرچه باقی ماند آن را به مردی که سزاوارتر است، بدهید». و خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلِكُلّٖ جَعَلۡنَا مَوَٰلِيَ مِمَّا تَرَكَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَ﴾ پس وقتی که سهام را به صاحبان آن دادیم و چیزی باقی نماند، «عصبه» مستحق چیزی نخواهد بود، و اگر چیزی باقی ماند، «عصبه» بر حسب نسبت و جهت‌شان آن را می‌گیرند. جهات «عصوبت» و خویشاوندی، پنج جهت است؛ فرزند، پدر، برادر، و فرزندانشان، عموها و فرزندانشان، سپس ولاء، و آن کس که جهتش نزدیک‌تر است، مقدم می‌شود. پس اگر همه در یک جهت بودند آن کس که منزلت وی نزدیک‌تر است، مقدّم داشته می‌شود.پس اگر همه در یک رتبه بودند، قوی‌ترین آنها، مقدم داشته می‌شود که برادر است، و اگر از هر نظر برابر بودند، همه شریک هستند. و الله اعلم. اما علت اینکه خواهرانی که از مادر نیستند در صورتی که میت دختر یا دخترِ پسر [نوۀ پسری] داشته باشد، عصبه شمرده شده و آنچه از سهم دختران اضافه باشد، می‌گیرند، آن است که در قرآن چیزی وجود ندارد که مبین آن باشد خواهران به سبب وجود دختران از ارث محروم و ساقط می‌شوند. پس اگر دختران سهام خود را گرفتند، و چیزی باقی ماند، به خواهران داده می‌شود. و این سهم به عصبه‌ای که از خواهران دورترند، مانند برادرزاده، و عموزاده، و کسانی که از اینها دورتر هستند، عدول نمی‌شود. والله اعلم.
التفاسير العربية:
تِلْكَ حُدُوْدُ اللّٰهِ ؕ— وَمَنْ یُّطِعِ اللّٰهَ وَرَسُوْلَهٗ یُدْخِلْهُ جَنّٰتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهٰرُ خٰلِدِیْنَ فِیْهَا ؕ— وَذٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِیْمُ ۟
تفاصیلی که خداوند در رابطه با احکام میراث بیان کرد، حدود الهی است و نباید از آن تجاوز کرد، و در انجام آن کوتاهی ورزید. و این بیانگر آن است که وصیت برای وارث، منسوخ است؛ چرا که خداوند، سهم آنان را معیّن کرده است. سپس بر اساس فرمودۀ الهی ﴿تِلۡكَ حُدُودُ ٱللَّهِ﴾ [این حدود الهی است و از آن تجاوز نکنید] وصیت برای وارث، بیشتر از حقّی که دارد، مشمول تعدی و تجاوز است. پیامبر نیز صلی الله علیه وسلم فرمود است: «لاوَصِيَّةَ لِوَارِث» وصیتی برای وارث نیست. سپس خداوند متعال به طور عموم از طاعت و فرمانبرداری از خدا و پیامبر و نافرمانی از آنها سخن گفت، تا پایبندی به حدود الهی در فرائض و ارث را نیز در برگیرد، و فرمود: ﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ﴾ هر کس از دستورات خدا و پیامبرش فرمان بَرَد، [که بزرگ‌ترین فرمان بردن از خدا و پیامبر، اعتقاد به توحید خدا است]، سپس دستورات دیگر را ـ با اختلاف و تفاوتی که در درجات و مراتب دارند ـ اجرا نماید و از آنچه خدا و پیامبرش از آن نهی کرده‌اند، پرهیز کند [که بزرگ‌ترین آن شرک ورزیدن به خدا است]، و از دیگر گناهان ـ با اختلاف و تفاوتی که در گروه‌بندی آنها وجود دارد ـ بپرهیزد، ﴿يُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَا﴾ [خداوند] او را به باغ‌هایی وارد می‌کند که رودها از زیر درختان آن روان است، و برای همیشه در آن می‌ماند. پس هرکس دستورات خداوند را به جا آوَرَد، و از منهیات او پرهیز نماید، حتماً وارد بهشت می‌شود، و از جهنم نجات می‌یابد. ﴿وَذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ﴾ و این است رستگاری بزرگ که به وسیلۀ آن از خشم و عذاب خداوند نجات می‌یابید، و از پاداش و خشنودی او و نعمت پایدار بهشت که قابل توصیف نیست، برخوردار می‌شوید.
التفاسير العربية:
وَمَنْ یَّعْصِ اللّٰهَ وَرَسُوْلَهٗ وَیَتَعَدَّ حُدُوْدَهٗ یُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِیْهَا ۪— وَلَهٗ عَذَابٌ مُّهِیْنٌ ۟۠
﴿وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ ...﴾ و هرکس که از خدا و رسولش نافرمانی کند. کفر و گناهانی که پایین‌تر از آن هستند، همه در معصیت داخل‌اند. پس خوارج در این زمینه نباید شبهه‌ای داشته باشند که می‌گویند: کسانی که مرتکب گناه می‌شوند، کافر هستند؛ زیرا خداوند وارد شدن به بهشت را نتیجۀ فرمانبرداری و طاعت خود و پیامبرش قرار داده است، و نتیجۀ نافرمانی خدا و پیامبرش را، وارد شدن به جهنم قرار داده است. پس هرکس که به طور کامل از خداوند اطاعت نماید، بدون عذاب وارد بهشت می‌شود، و هر کس از خدا و پیامبرش به طور کامل فرمان نبرد، و سرپیچی کند ـ که شرک و گناهانی که پایین‌تر از آن هستند در نافرمانی خدا داخل‌اند ـ وارد جهنم می‌شود، و برای همیشه در آن می‌ماند. و کسی که هم مرتکب گناه شده و هم اطاعت خدا را کرده باشد، بر حسب طاعت و معصیتی که در او هست، پاداش و عذاب می‌یابد. و نصوص متواتر دلالت می‌نمایند که اهل توحید، برای همیشه در جهنم نخواهند بود؛ زیرا توحید و یکتاپرستی مانع از خلود در جهنم است.
التفاسير العربية:
وَالّٰتِیْ یَاْتِیْنَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِّسَآىِٕكُمْ فَاسْتَشْهِدُوْا عَلَیْهِنَّ اَرْبَعَةً مِّنْكُمْ ۚ— فَاِنْ شَهِدُوْا فَاَمْسِكُوْهُنَّ فِی الْبُیُوْتِ حَتّٰی یَتَوَفّٰهُنَّ الْمَوْتُ اَوْ یَجْعَلَ اللّٰهُ لَهُنَّ سَبِیْلًا ۟
﴿وَٱلَّٰتِي يَأۡتِينَ ٱلۡفَٰحِشَةَ﴾ و زنانی که‌مرتکب زنا می‌شوند. زنا را به ‌فاحشه تعبیر کرد، چون کاری بسیار زشت است.﴿فَٱسۡتَشۡهِدُواْ عَلَيۡهِنَّ أَرۡبَعَةٗ مِّنكُمۡ﴾ پس چهار نفر از مردان عادل و مؤمن‌تان را بر آنها گواه بگیرید.﴿فَإِن شَهِدُواْ فَأَمۡسِكُوهُنَّ فِي ٱلۡبُيُوتِ﴾ سپس اگر چهار نفر گواهی دادند، از بیرون رفتن آنها جلوگیری کنید؛ چرا که باعث فتنه و شک می‌شود؛ زیرا نگاه داشتن در خانه، یک عقوبت است. ﴿حَتَّىٰ يَتَوَفَّىٰهُنَّ ٱلۡمَوۡتُ﴾ تا دم مرگ آنها را زندانی کنید، ﴿أَوۡ يَجۡعَلَ ٱللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلٗا﴾ یا اینکه خداوند برای آنها، راهی غیر از زندانی شدن در خانه‌ها قرار می‌دهد. این آیه منسوخ نیست؛ زیرا تا وقتی که خداوند راهی را روشن کرد به صورت یک راهکار موقت باقی ‌ماند. و در اول اسلام چنین بود، تا اینکه خداوند برای زنان راهی روشن ساخت، و آن این بود که مرد و زن [محصن] متأهلی که مرتکب زنا می‌شوند، سنگسار شده، و مرد و زن [غیر محصن] مجردی که مرتکب زنا می‌گردیدند، شلاق زده می‌شدند.
التفاسير العربية:
وَالَّذٰنِ یَاْتِیٰنِهَا مِنْكُمْ فَاٰذُوْهُمَا ۚ— فَاِنْ تَابَا وَاَصْلَحَا فَاَعْرِضُوْا عَنْهُمَا ؕ— اِنَّ اللّٰهَ كَانَ تَوَّابًا رَّحِیْمًا ۟
همچنین ﴿وَٱلَّذَانِ يَأۡتِيَٰنِهَا مِنكُمۡ﴾ مردان و زنانی از شما که مرتکب زنا می‌شوند، ﴿فَ‍َٔاذُوهُمَا﴾ آنها را با حرف و سرزنش و عیب‌جویی و زدنی که از این عمل زشت باز دارد، بیازارید. بنابراین هرگاه مردان مرتکب زنا ‌شوند، مورد اذیت وآزار قرار می‌گیرند، و زنان زندانی و اذیت می‌شوند. پس زندانی کردن، تا زمان فرا رسیدن مرگ است، و آزار رساندن، تا وقتی است که فرد توبه کند و به اصلاح خود بپردازد. بنابراین فرمود: ﴿فَإِن تَابَا﴾ اگر از گناهی که انجام داده‌اند، بازگشتند و پشیمان شدند، و تصمیم گرفتند آن گناه را تکرار نکنند، ﴿وَأَصۡلَحَا﴾ و به اصلاح رفتار خود پرداختند، که بر توبۀ راستین دلالت می‌نماید، ﴿فَأَعۡرِضُواْ عَنۡهُمَآ﴾ از آزار رساندن به آنها دست بردارید. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ تَوَّابٗا رَّحِيمًا﴾ همانا خداوند بسیار توبه‌پذیر است، و توبۀ گناهکار را می‌پذیرد، و رحمت و احسان او، بسیار فراوان است. از جمله مهربانی و احسان او این است که به آنها توفیق توبه داده، و توبۀ آنان را می‌پذیرد، و از آنچه از آنها سر زده است، می‌گذرد. از این دو آیه استنباط می‌شود که برای اثبات زنا، باید چهار مرد مؤمن گواهی دهند، و به طریق اولی شرط است که عادل باشند؛ چون خداوند در مورد این کار زشت، سخت گرفته است، تا عیب بندگانش را بپوشاند، تا جایی که گواهی دادن زنان به تنهایی، برای اثبات زنا، پذیرفته نمی‌شود، و گواهی آنها همراه با مردان نیز، پذیرفته نمی‌شود، و گواهی دادن کمتر از چهار مرد نیز، پذیرفته نمی‌شود، و باید به صراحت گواهی دهند، همان طور که احادیث صحیح بر این مطلب دلالت می‌نمایند. و این آیه نیز به آن اشاره می‌کند؛ زیرا خداوند متعال فرموده است: ﴿فَٱسۡتَشۡهِدُواْ عَلَيۡهِنَّ أَرۡبَعَةٗ مِّنكُمۡ﴾ و به این نیز اکتفا نکرده، و می‌فرماید: ﴿فَإِن شَهِدُواْ﴾ اگر شهادت دادند؛ یعنی باید شهادت و مشاهده صریح باشد و به چیزی شهادت دهند که آن را به طور آشکار و عیان مشاهده کرده‌اند، و گواهی دادن آنان، باید شفاف و خالی از هر گونه تعریض و کنایه باشد. و از این دو آیه استنباط می‌شود که خداوند متعال به منظور ترک زنا، آزار رساندن از طریق گفتار و کردار و زندانی کردن را مشروع نموده است.
التفاسير العربية:
اِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّٰهِ لِلَّذِیْنَ یَعْمَلُوْنَ السُّوْٓءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوْبُوْنَ مِنْ قَرِیْبٍ فَاُولٰٓىِٕكَ یَتُوْبُ اللّٰهُ عَلَیْهِمْ ؕ— وَكَانَ اللّٰهُ عَلِیْمًا حَكِیْمًا ۟
خداوند به دو صورت توبۀ بندگان را می‌پذیرد، یکی اینکه به بنده توفیق توبه می‌دهد، و دیگر اینکه توبۀ او را می‌پذیرد. در این آیه خداوند می‌فرماید: پذیرفتن توبه، حقی است بر خدا، و خداوند از روی بخشش و بزرگواری، آن را بر خود واجب گردانده است، برای کسی که از روی نادانی مرتکب گناه شده است. ﴿بِجَهَٰلَةٖ﴾ یعنی نسبت به عاقبت و سرانجام گناه جاهل است و فراموش کرده که گناه باعث ناخشنودی و عذاب الهی است. فراموش کرده است که خداوند او را می‌بیند، و مراقب او است، و اطلاع ندارد که گناه یا ایمان را ناقص می‌کند، و یا آن را به طور کلی از بین می‌برد. پس هرکس مرتکب گناه و نافرمانی خدا ‌گردد، به این اعتبار جاهل و نادان است، گرچه به حرام بودن گناه دانا باشد؛ زیرا علم داشتن به حرام بودن کاری شرط است برای اینکه آن کار گناه شمرده شود، و مرتکب آن مورد مجازات قرار گیرد. ﴿ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٖ﴾ احتمالاً به این معنی است که آنها قبل از مشاهده و فرا رسیدن مرگ، توبه می‌کنند؛ زیرا خداوند توبۀ بنده را به شرطی می‌پذیرد که قبل از مشاهدۀ مرگ و عذاب قطعی، توبه کند. اما بعد از فرا رسیدن مرگ، توبۀ گناهکاران پذیرفته نمی‌شود، و بازگشتن کفار به دین خدا پذیرفته نخواهد شد. همان طور که خداوند در مورد فرعون فرموده است: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَآ أَدۡرَكَهُ ٱلۡغَرَقُ قَالَ ءَامَنتُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱلَّذِيٓ ءَامَنَتۡ بِهِۦ بَنُوٓاْ إِسۡرَٰٓءِيلَ﴾ چون غرق شدن او را فرا گرفت، گفت: «ایمان دارم که هیچ معبود برحق و خدایی جز آن ذاتی که بنی‌اسرائیل به او ایمان آورده‌اند، وجود ندارد». و خداوند متعال فرموده است: ﴿فَلَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَا قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥ وَكَفَرۡنَا بِمَا كُنَّا بِهِۦ مُشۡرِكِينَ فَلَمۡ يَكُ يَنفَعُهُمۡ إِيمَٰنُهُمۡ لَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَاۖ سُنَّتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي قَدۡ خَلَتۡ فِي عِبَادِهِۦ﴾ سپس هنگامی که عذاب خدا را دیدند، گفتند: «ایمان آوردیم به خدای یگانه، و کافریم به آنچه که قبلاً برای خدا شریک قرار می‌دادیم». اما ایمانشان سودی به آنها نرساند، هنگامی که عذاب و سختی ما را دیدند. این سنت و روش خدا است که در میان بندگان گذشته است. و در اینجا فرمود: ﴿وَلَيۡسَتِ ٱلتَّوۡبَةُ لِلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِ﴾ و توبۀ کسانی که مرتکب گناه می‌شوند ـ‌گناهانی که از کفر پایین‌ترند‌ـ ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ إِنِّي تُبۡتُ ٱلۡـَٰٔنَ وَلَا ٱلَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمۡ كُفَّارٌۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَعۡتَدۡنَا لَهُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا﴾ تا زمان فرا رسیدن مرگشان. توبۀ چنین کسانی پذیرفته نمی‌شود؛ زیرا توبه کردن در حالت فرا رسیدن مرگ، توبۀ اجباری است و به توبه‌کننده سودی نمی‌بخشد. بلکه توبه‌ای سودبخش است که از روی اختیار باشد. و احتمال دارد که معنی ﴿مِن قَرِيبٖ﴾ چنین باشد: هر چه زودتر پس از انجام گناه، توبه می‌کنند. پس معنی آیه این طور می‌شود: هرکس که پس از مرتکب شدن گناه، بلافاصله از آن دست بکشد، و به سوی خدا باز گردد، و از گناه پشیمان شود، خداوند توبه‌اش را می‌پذیرد. به خلاف کسی که به گناهش ادامه می‌دهد، و بر عیب‌هایش اصرار می‌ورزد، تا جایی که زشتی‌ها و گناهان تبدیل به صفت و ویژگی ریشه‌دار او می‌گردد. برای چنین کسی، توبه کردن مشکل خواهد بود، و غالباً این گونه افراد موفق به توبه کردن نمی‌شوند و به اسباب و عوامل توبه دست نمی‌یازند. مانند کسی که گناه انجام می‌دهد و به یقین می‌داند که خداوند او را می‌بیند، اما این موضوع او را متأثر نمی‌کند، چنین کسی دروازۀ رحمت الهی را به روی خود می‌بندد. آری! گاهی خداوند بنده‌اش را که از روی قصد و یقین بر انجام گناه اصرار می‌ورزد، توفیق می‌دهد که توبه کند، و گناهان و جنایت‌های گذشته‌اش را می‌بخشد، اما رحمت الهی و توفیقِ توبه به فرد اول نزدیک‌تر است. بنابراین آیۀ اولی را با ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا﴾ به پایان رسانید. از جمله علم الهی این است که توبه‌کنندۀ راستین و دروغین را می‌شناسد، و هر یک را بر حسب حکمت الهی‌اش پاداش و سزا می‌دهد. و از جملۀ حکمت‌های الهی این است که بر اساس حکمت و رحمت خویش، عده‌ای را توفیق می‌دهد که توبه کنند، و بر اساس حکمت و عدل خویش، چنین توفیقی را از عده‌ای دیگر دریغ می‌دارد و آنها را خوار و ذلیل می‌گرداند.
التفاسير العربية:
وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِیْنَ یَعْمَلُوْنَ السَّیِّاٰتِ ۚ— حَتّٰۤی اِذَا حَضَرَ اَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ اِنِّیْ تُبْتُ الْـٰٔنَ وَلَا الَّذِیْنَ یَمُوْتُوْنَ وَهُمْ كُفَّارٌ ؕ— اُولٰٓىِٕكَ اَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا اَلِیْمًا ۟
و در اینجا فرمود: ﴿وَلَيۡسَتِ ٱلتَّوۡبَةُ لِلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِ﴾ و توبۀ کسانی که مرتکب گناه می‌شوند ـ‌گناهانی که از کفر پایین‌ترند‌ـ ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ إِنِّي تُبۡتُ ٱلۡـَٰٔنَ وَلَا ٱلَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمۡ كُفَّارٌۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَعۡتَدۡنَا لَهُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا﴾ تا زمان فرا رسیدن مرگشان. توبۀ چنین کسانی پذیرفته نمی‌شود؛ زیرا توبه کردن در حالت فرا رسیدن مرگ، توبۀ اجباری است و به توبه‌کننده سودی نمی‌بخشد. بلکه توبه‌ای سودبخش است که از روی اختیار باشد. و احتمال دارد که معنی ﴿مِن قَرِيبٖ﴾ چنین باشد: هر چه زودتر پس از انجام گناه، توبه می‌کنند. پس معنی آیه این طور می‌شود: هرکس که پس از مرتکب شدن گناه، بلافاصله از آن دست بکشد، و به سوی خدا باز گردد، و از گناه پشیمان شود، خداوند توبه‌اش را می‌پذیرد. به خلاف کسی که به گناهش ادامه می‌دهد، و بر عیب‌هایش اصرار می‌ورزد، تا جایی که زشتی‌ها و گناهان تبدیل به صفت و ویژگی ریشه‌دار او می‌گردد. برای چنین کسی، توبه کردن مشکل خواهد بود، و غالباً این گونه افراد موفق به توبه کردن نمی‌شوند و به اسباب و عوامل توبه دست نمی‌یازند. مانند کسی که گناه انجام می‌دهد و به یقین می‌داند که خداوند او را می‌بیند، اما این موضوع او را متأثر نمی‌کند، چنین کسی دروازۀ رحمت الهی را به روی خود می‌بندد. آری! گاهی خداوند بنده‌اش را که از روی قصد و یقین بر انجام گناه اصرار می‌ورزد، توفیق می‌دهد که توبه کند، و گناهان و جنایت‌های گذشته‌اش را می‌بخشد، اما رحمت الهی و توفیقِ توبه به فرد اول نزدیک‌تر است. بنابراین آیۀ اولی را با ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا﴾ به پایان رسانید. از جمله علم الهی این است که توبه‌کنندۀ راستین و دروغین را می‌شناسد، و هر یک را بر حسب حکمت الهی‌اش پاداش و سزا می‌دهد. و از جملۀ حکمت‌های الهی این است که بر اساس حکمت و رحمت خویش، عده‌ای را توفیق می‌دهد که توبه کنند، و بر اساس حکمت و عدل خویش، چنین توفیقی را از عده‌ای دیگر دریغ می‌دارد و آنها را خوار و ذلیل می‌گرداند.
التفاسير العربية:
یٰۤاَیُّهَا الَّذِیْنَ اٰمَنُوْا لَا یَحِلُّ لَكُمْ اَنْ تَرِثُوا النِّسَآءَ كَرْهًا ؕ— وَلَا تَعْضُلُوْهُنَّ لِتَذْهَبُوْا بِبَعْضِ مَاۤ اٰتَیْتُمُوْهُنَّ اِلَّاۤ اَنْ یَّاْتِیْنَ بِفَاحِشَةٍ مُّبَیِّنَةٍ ۚ— وَعَاشِرُوْهُنَّ بِالْمَعْرُوْفِ ۚ— فَاِنْ كَرِهْتُمُوْهُنَّ فَعَسٰۤی اَنْ تَكْرَهُوْا شَیْـًٔا وَّیَجْعَلَ اللّٰهُ فِیْهِ خَیْرًا كَثِیْرًا ۟
اعراب در جاهلیت این گونه بودند که هر گاه یکی از آنها می‌مُرد، خویشاوندش از قبیل برادر و پسرعمو و امثال آن، فکر می‌کرد او از هرکسی به همسر برادرش محق‌تر است، و اجازه نمی‌داد با دیگری ازدواج کند، خواه آن زن دوست داشت یا دوست نداشت. و اگر برادر شوهر یا خویشاوندش آن زن را می‌پسندید، وی را با مهریه‌ای به دلخواه خود به عقد خویش در می‌آورد، و اگر وی را نمی‌پسندید، او را تحت فشار قرار می‌داد و به عقد کسی درمی‌آورد که او انتخاب می‌کرد. و در بسیاری مواقع از ازدواج مجدد وی، امتناع می‌ورزید، مگر اینکه زن چیزی از ترکۀ شوهرش یا چیزی از مهریه‌اش را، به او ‌می‌داد. و نیز در زمان جاهلیت مرد، زنش را که دوست نداشت، تحت فشار قرار می‌داد تا بخشی از آنچه را که به وی داده بود، به دست بیاورد. پس خداوند مؤمنان را از همۀ این حالت‌ها نهی کرد، مگر دو حالت؛ یکی اینکه زن خودش راضی باشد و با خویشاوند شوهر اولش ازدواج نماید. همان طور که مفهوم فرمودۀ الهی ﴿كَرۡهٗا﴾ چنین است، و اگر زنان مرتکب گناه آشکار شدند، مانند زنا و سخن زشت و اذیت کردن شوهر، در این حالت شوهر می‌تواند زنش را به سزای کارهایش تحت فشار قرار دهد، تا چیزی بدهد، و خودش را از مرد برهاند، به شرطی که تحت فشار قرار دادن، منصفانه و با عدالت انجام شود. سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾ و با زنان به طور شایسته و نیک زندگی کنید. و این، معاشرتِ قولی و فعلی را در بر می‌گیرد. پس بر شوهر لازم است که به گونه‌ای شایسته و خوب، از قبیل: صحبت زیبا، اذیت نکردن، و نیکوکاری با همسرش معاشرت نماید. و تهیۀ خوراک و پوشاک و امثال آن در معاشرت نیکو داخل‌اند. پس بر شوهر لازم است آن‌گونه که دیگر شوهران با زنانشان در آن زمان و مکان رفتار می‌کنند به همان شیوه رفتار کند.و این با توجه به تفاوت حالت‌ها فرق می‌کند. ﴿فَإِن كَرِهۡتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡ‍ٔٗا وَيَجۡعَلَ ٱللَّهُ فِيهِ خَيۡرٗا كَثِيرٗا﴾ ای شوهران! شایسته است که همسرانتان را علی رغم اینکه از آنها خوشتان نمی‌آید، نگاه دارید؛ زیرا در این کار، خیر فراوانی وجود دارد. از آن جمله: فرمان بردن از دستور خدا و پذیرفتن سفارش الهی است، که سعادت دنیا و آخرت در آن نهفته است. همچنین او خود را مجبور ساخته است با زنی زندگی کند که وی را دوست ندارد، و این کار مجاهده با نفس و خود آرایی به اخلاق زیبا است، و چه بسا که نفرت از بین ‌رود، و محبت و دوستی جای آن را بگیرد. و چه بسا که خداوند از آن زن، فرزند صالحی پدید آورد که به پدر و مادرش در دنیا و آخرت نفع و فایده برساند، و اینها همه در صورتی است که نگاه داشتن زن امکان داشته باشد، و خطر ستم و انجام کار نابجا نباشد. واگر چاره‌ای جز جدایی نبود، و برای نگاه داشتن زن، هیچ راهی وجود نداشت، نگاه داشتن وی لازم نیست.
التفاسير العربية:
وَاِنْ اَرَدْتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَّكَانَ زَوْجٍ ۙ— وَّاٰتَیْتُمْ اِحْدٰىهُنَّ قِنْطَارًا فَلَا تَاْخُذُوْا مِنْهُ شَیْـًٔا ؕ— اَتَاْخُذُوْنَهٗ بُهْتَانًا وَّاِثْمًا مُّبِیْنًا ۟
بلکه هرگاه ﴿وَإِنۡ أَرَدتُّمُ ٱسۡتِبۡدَالَ زَوۡجٖ مَّكَانَ زَوۡجٖ﴾ خواستید زنی را طلاق دهید، و به جای آن با زنی دیگر ازدواج کنید، پس بر شما گناهی نیست. اما اگر ﴿وَءَاتَيۡتُمۡ إِحۡدَىٰهُنَّ﴾ به زنی که او را طلاق می‌دهید، و یا به زنی که با او ازدواج می‌کنید، ﴿قِنطَارٗا﴾ مال فراوانی دادید، ﴿فَلَا تَأۡخُذُواْ مِنۡهُ شَيۡ‍ًٔا﴾ از او چیزی نگیرید، بلکه آن را به طور کامل به وی داده، و در دادن آن تأخیر نکنید. این آیه دلالت می‌کند که مهریۀ زیاد حرام نیست، هر چند که بهتر و شایسته‌تر آن است با اقتدا به پیامبر صلی الله علیه وسلم مهریه‌ها کم باشد؛ زیرا خداوند از کاری خبر داده است که مسلمانان انجام می‌دهند، و به خاطر انجام این کار بر آنها اعتراض نکرده است، پس آیه بر عدم حرمت آن دلالت می‌نماید. اما اگر مهریۀ زیاد، فساد دینی را در بر داشته و مصلحتی در زیاد بودن آن نباشد، از آن نهی شده است. سپس فرمود: ﴿أَتَأۡخُذُونَهُۥ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِينٗا﴾ این عمل حلال نیست، گرچه انواع حیله را به‌کار ببرید؛ زیرا گناهی آشکار است.
التفاسير العربية:
وَكَیْفَ تَاْخُذُوْنَهٗ وَقَدْ اَفْضٰی بَعْضُكُمْ اِلٰی بَعْضٍ وَّاَخَذْنَ مِنْكُمْ مِّیْثَاقًا غَلِیْظًا ۟
خداوند حکمت آن را بیان کرده و می‌فرماید: ﴿وَكَيۡفَ تَأۡخُذُونَهُۥ وَقَدۡ أَفۡضَىٰ بَعۡضُكُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ وَأَخَذۡنَ مِنكُم مِّيثَٰقًا غَلِيظٗا﴾ صورت مسأله به این شیوه است: زن قبل از عقد نکاح بر شوهر حرام است، و زوجه جز در قبال مهریه‌ای که شوهر به او می‌دهد، راضی به حلال بودنش برای زوج نیست. پس وقتی شوهر به طور کامل با او آمیزش کرد، آن گونه که قبل از این برایش حرام بود، بر او لازم می‌آید که مهریه را بپردازد. پس چگونه شوهر که باید به طور کامل مهریه را بپردازد، آن را از زن باز پس می‌گیرد؟! این بزرگ‌ترین ظلم و ستم است و خداوند از شوهران پیمان محکمی گرفته است که حقوق همسرانشان را رعایت کنند.
التفاسير العربية:
وَلَا تَنْكِحُوْا مَا نَكَحَ اٰبَآؤُكُمْ مِّنَ النِّسَآءِ اِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ ؕ— اِنَّهٗ كَانَ فَاحِشَةً وَّمَقْتًا ؕ— وَسَآءَ سَبِیْلًا ۟۠
یعنی با زنانی که با پدرانتان یا پدربزرگانتان ازدواج کرده‌اند، ازدواج نکنید. ﴿إِنَّهُۥ كَانَ فَٰحِشَةٗ﴾ این عمل، کار بسیار زشتی است، ﴿وَمَقۡتٗا﴾ و باعث خشم خدا و نفرت مردم از شما شده، و به سبب این کار، پسر از پدر، و پدر از پسر، متنفر می‌گردد. در صورتی که امر شده است پسر با پدر نیکی کند. ﴿وَسَآءَ سَبِيلًا﴾ و این عمل، شیوه و راه زشت و بسیار بدی است؛ چون از عادت‌های جاهلیت است، و اسلام آمد تا مردم را از رسوم جاهلیت پاک بگرداند.
التفاسير العربية:
حُرِّمَتْ عَلَیْكُمْ اُمَّهٰتُكُمْ وَبَنٰتُكُمْ وَاَخَوٰتُكُمْ وَعَمّٰتُكُمْ وَخٰلٰتُكُمْ وَبَنٰتُ الْاَخِ وَبَنٰتُ الْاُخْتِ وَاُمَّهٰتُكُمُ الّٰتِیْۤ اَرْضَعْنَكُمْ وَاَخَوٰتُكُمْ مِّنَ الرَّضَاعَةِ وَاُمَّهٰتُ نِسَآىِٕكُمْ وَرَبَآىِٕبُكُمُ الّٰتِیْ فِیْ حُجُوْرِكُمْ مِّنْ نِّسَآىِٕكُمُ الّٰتِیْ دَخَلْتُمْ بِهِنَّ ؗ— فَاِنْ لَّمْ تَكُوْنُوْا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْكُمْ ؗ— وَحَلَآىِٕلُ اَبْنَآىِٕكُمُ الَّذِیْنَ مِنْ اَصْلَابِكُمْ ۙ— وَاَنْ تَجْمَعُوْا بَیْنَ الْاُخْتَیْنِ اِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ ؕ— اِنَّ اللّٰهَ كَانَ غَفُوْرًا رَّحِیْمًا ۟ۙ
این آیات شریفه مشتمل بر بیان حرمت ازدواج با زنانی است که به واسطۀ نسب، رضاع، خویشاوندی از راه پیوند زناشویی، و جمع کردن حرام‌اند. همچنین این آیات مشتمل بر بیان آن دسته از زنانی است که [نکاح آنها] حلال است. اما زنانی که به واسطۀ نسب حرام‌اند، همان هفت تایی هستند که خداوند آنها را بیان کرده است: مادر، که شامل هر زنی می‌شود که در به دنیا آمدن آدمی نقش واسطه را ایفا کرده باشد، از قبیل: مادر بزرگ، و مادر مادر بزرگ و...، دختر، و آن کسی است که از تو متولد شده است، خواهران تنی و یا خواهری که تنها از پدر است، یا تنها از مادر است، و عمه، و آن خواهر پدر یا پدربزرگ است هر اندازه که بالا رود، و خاله، و آن خواهر مادر یا خواهر مادربزرگ است هر اندازه که بالا رود، خواه ارث ببرد یا نبرد، و برادرزاده‌ها، و خواهرزاده‌ها، و فرزندانشان. اینها به اجماع علما به سبب نسب حرام‌اند، همان طور که نص آیۀ شریفه بیان می‌کند. و حلال بودن دیگر زنان از این آیه فهمیده می‌شود: ﴿وَأُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَآءَ ذَٰلِكُمۡ﴾ و غیر از اینها برای شما حلال‌اند، مانند: دخترعمه، و دخترعمو، و دختردایی، و دخترخاله. و اما زنانی که به سبب شیرخوارگی و رضاع حرام‌اند، خداوند از میان آنها مادر و خواهر را بیان کرده است، و با اینکه شیر متعلق به مادر نیست، اما حرام قرار داده شده است؛ زیرا شیر متعلق به پدر می‌باشد که سبب پدید آمدن آن شده است. پس وقتی پدر بودن و مادر بودن ثابت شد، آنچه که بر این اصل متفرع می‌گردد برای آنان نیز ثابت می‌شود، مانند برادران و خواهران، و پدران و مادران، و فرزندانشان. پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: (يَحرُمُ مِنَ الرَّضَاعِ مَا يَحرُمُ مِنَ النَّسَب) به سبب رضاع، حرام می‌گردد آنچه که به سبب نَسَب، حرام می‌شود. پس حرمت از طرف زنی که شیر می‌دهد، و از طرف کسی که شیر از آنِ اوست، منتشر می‌گردد، همان‌طور که به سبب نسب، خویشاوندان حرام می‌گردند. و در رابطه با کودک شیرخوار، حرمت فقط به فرزندان او سرایت می‌کند، اما به شرطی که پنج بار شیر داده شود، و شیر خوردن در دو سال باشد، و بعد از دو سالگی اعتبار ندارد، همان طور که سنت و حدیث این مطلب را بیان کرده است. و اما زنانی که به سبب خویشاوندی از راه ازدواج حرام هستند، چهار تا می‌باشند؛ زنان پدران هر اندازه که بالاتر روند، و زنان فرزندان هر اندازه که پائین‌تر روند، خواه ارث ببرند یا محروم شوند. و مادران همسر و مادران مادرانشان. این سه گروه به محض عقد ازدواج حرام می‌گردند. و چهارم، دختر زن که از شوهری دیگر باشد، این یکی تا وقتی که شوهر با مادرش آمیزش نکرده است، حرام نمی‌شود. همان طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَرَبَٰٓئِبُكُمُ ٱلَّٰتِي فِي حُجُورِكُم مِّن نِّسَآئِكُمُ ٱلَّٰتِي دَخَلۡتُم بِهِنَّ﴾. و جمهور علما گفته‌اند: ﴿ٱلَّٰتِي فِي حُجُورِكُم﴾ دخترانی هستند که تحت کفالت و رعایت شما پرورش یافته‌اند. این قید، قید اغلبیت است؛ زیرا چنین دخترانی غالباً با مادرانشان زندگی می‌کنند. و گرنه دختر زن حرام است حتی اگر تحت کفالت شوهر پرورش نیافته باشد. اما این قید ـ دخترانی که تحت کفالت شما پرورش یافته‌اند ـ دو فایده را می‌رساند، یکی اینکه خداوند مردم را به حکمت حرام بودن ازدواج با دختری که تحت کفالت شوهر پرورش یافته است، آگاه نموده و اینکه آن دختر مانند دختر خود انسان است. پس ازدواج با او جایز نیست. دوم اینکه خلوت کردن با دختر زن جایز است، چرا که او مانند دختر آدمی است. و اما زنانی که نمی‌توان آنها را با هم جمع کرد، ازدواج با دو خواهر است، و پیامبر صلی الله علیه وسلم جمع کردن زن با عمه یا خاله‌اش را حرام کرده است. پس دو زنی که با همدیگر خویشاوند و محرم هستند، چنانچه یکی مرد فرض شود و دیگری زن و بر یکدیگر حرام باشند، جمع کردن آنها حرام است، چون این کار سبب قطع پیوند خویشاوندی می‌گردد.
التفاسير العربية:
وَّالْمُحْصَنٰتُ مِنَ النِّسَآءِ اِلَّا مَا مَلَكَتْ اَیْمَانُكُمْ ۚ— كِتٰبَ اللّٰهِ عَلَیْكُمْ ۚ— وَاُحِلَّ لَكُمْ مَّا وَرَآءَ ذٰلِكُمْ اَنْ تَبْتَغُوْا بِاَمْوَالِكُمْ مُّحْصِنِیْنَ غَیْرَ مُسٰفِحِیْنَ ؕ— فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهٖ مِنْهُنَّ فَاٰتُوْهُنَّ اُجُوْرَهُنَّ فَرِیْضَةً ؕ— وَلَا جُنَاحَ عَلَیْكُمْ فِیْمَا تَرٰضَیْتُمْ بِهٖ مِنْ بَعْدِ الْفَرِیْضَةِ ؕ— اِنَّ اللّٰهَ كَانَ عَلِیْمًا حَكِیْمًا ۟
و ازجمله زنانی که ازدواج با آنها حرام است، ﴿وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلنِّسَآءِ﴾ زنانی هستند که شوهر دارند، و ازدواج با آنها تا وقتی که در عقد شوهر خود هستند حرام است، و زمانی حلال می‌شوند که شوهرانشان آنها را طلاق دهند و عده‌شان تمام شود. ﴿إِلَّا مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ﴾ مگر کنیزانی که اسیر کرده‌اید، پس وقتی زن کافری اسیر شد و شوهر داشت برای مسلمین حلال ‌است، بعد از اینکه مدتی گذشت و مشخص شد که حامله نیست. اما اگر کنیز شوهرداری فروخته شد یا هدیه داده شد، نکاح وی فسخ نمی‌شود، چون صاحب دوم به جای صاحب اول است، و چون پیامبر صلی الله علیه وسلم به بریره اختیار داد. ﴿كِتَٰبَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ﴾ به کتاب خدا پایبند باشید و آن را راهنمای خویش قرار دهید، که در آن شفا و روشنایی است، و حلال و حرام در آن به صورت مشروح بیان شده است. ﴿وَأُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَآءَ ذَٰلِكُمۡ﴾ و هر آنچه که در این آیه ذکر نشده است، برای شما حلال و پاک است. پس حرام محصور و مشخص است، و حلال حد و حصری ندارد و این لطف و رحمت الهی است که نسبت به بندگان دارد و امور را برای آنها آسان می‌گرداند. ﴿أَن تَبۡتَغُواْ بِأَمۡوَٰلِكُم﴾ با مال‌هایتان زنانی را بجویید که آنها را دیده‌اید و پسندیده‌اید و خداوند ازدواج با آنها را برایتان حلال نموده است، در حالی که شما ﴿مُّحۡصِنِينَ﴾ پاکدامن باشید و از زنا دوری کنید و زنان خود را پاکدامن دارید.﴿غَيۡرَ مُسَٰفِحِينَ﴾ «سفح» یعنی اینکه مرد شهوت خود را در حلال و حرام خاموش نماید، و چنین کسی زنش را پاکدامن نگه نمی‌دارد. چون او شهوت خود را در راه حرام قرار داده و انگیزۀ استفاده از زن حلال در او ضعیف گشته است، پس او نیز پاک نگهدارندۀ دامن زنش باقی نمی‌ماند. و این دلالت می‌نماید که چنین کسی جز با زن ناپاک نباید ازدواج کند؛ زیرا خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱلزَّانِي لَا يَنكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوۡ مُشۡرِكَةٗ وَٱلزَّانِيَةُ لَا يَنكِحُهَآ إِلَّا زَانٍ أَوۡ مُشۡرِكٞ﴾ مرد زناکار ازدواج نمی‌کند، مگر با زن زناکار یا با زن مشرک، و با زن زناکار نباید ازدواج کند، مگر مردی که زناکار یا مشرک است. ﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ﴾ و زنانی را که به عقد خویش در آورده‌اید، ﴿فَ‍َٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ مهریه‌شان را در مقابل استفاده از آنها بپردازید. بنابراین وقتی شوهر با زنش آمیزش کرد مهریه‌اش بر او لازم می‌گردد. ﴿فَرِيضَةٗ﴾ و باید مهریۀ آنها را بدهید؛ زیرا خداوند آن را بر شما فرض گردانیده است، و بخشش و هدیه‌ای نیست که اگر شوهر بخواهد آن را بدهد و اگر بخواهد آن را ندهد. و یا اینکه معنی ﴿فَرِيضَةٗ﴾ این است که شما آن را تعیین کرده‌اید، پس بر شما واجب است آن را بپردازید. بنابراین چیزی از آن‌را کم نکنید. ﴿وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ فِيمَا تَرَٰضَيۡتُم بِهِۦ مِنۢ بَعۡدِ ٱلۡفَرِيضَةِ﴾ و اگر بعد از تعیین مهریه با یکدیگر توافق کردید، و شوهر مهریه را بیشتر کرد، یا زن مهریه را با رضایت خاطر کم کرد، اشکالی ندارد، و این گفتۀ بسیاری از مفسرین است. و بسیاری از آنها گفته‌اند: «این آیه در مورد «متعه» است که در ابتدای اسلام حلال بود، سپس پیامبر صلی الله علیه وسلم آن را حرام گردانید. به فردی که نکاح متعه انجام می‌دهد دستور داده می شود که زمان خاصی را برای این کار معین کند و نرخ و مزد آن را نیز مشخص گرداند، سپس هرگاه زمان آن به اتمام رسید ایرادی ندارد که مبلغی غیر از آنچه که قبلاً تعیین شده بود، با رضایت طرفین پرداخت شود». ﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا﴾ همانا علم الهی گسترده، و حکمت او کامل است. پس خداوند این آیین و احکام را از روی دانش و حکمت خویش برایتان مشروع نموده، و حدودی که حرام و حلال را به‌وسیلۀ آن از یکدیگر جدا می‌نماید برای شما تعیین کرده است.
التفاسير العربية:
وَمَنْ لَّمْ یَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا اَنْ یَّنْكِحَ الْمُحْصَنٰتِ الْمُؤْمِنٰتِ فَمِنْ مَّا مَلَكَتْ اَیْمَانُكُمْ مِّنْ فَتَیٰتِكُمُ الْمُؤْمِنٰتِ ؕ— وَاللّٰهُ اَعْلَمُ بِاِیْمَانِكُمْ ؕ— بَعْضُكُمْ مِّنْ بَعْضٍ ۚ— فَانْكِحُوْهُنَّ بِاِذْنِ اَهْلِهِنَّ وَاٰتُوْهُنَّ اُجُوْرَهُنَّ بِالْمَعْرُوْفِ مُحْصَنٰتٍ غَیْرَ مُسٰفِحٰتٍ وَّلَا مُتَّخِذٰتِ اَخْدَانٍ ۚ— فَاِذَاۤ اُحْصِنَّ فَاِنْ اَتَیْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنٰتِ مِنَ الْعَذَابِ ؕ— ذٰلِكَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ ؕ— وَاَنْ تَصْبِرُوْا خَیْرٌ لَّكُمْ ؕ— وَاللّٰهُ غَفُوْرٌ رَّحِیْمٌ ۟۠
سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَمَن لَّمۡ يَسۡتَطِعۡ مِنكُمۡ طَوۡلًا﴾ و هرکس توانایی دادن مهریۀ زنان آزادۀ مؤمن را نداشت، و این ترس وجود داشت که به زنا یا مشقت فراوان مبتلا ‌شود، برای او جایز است که با کنیزان مؤمن ازدواج کند. و این بر حسب ظاهر است، و گرنه خداوند مؤمن صادق را از مؤمن غیرواقعی می‌شناسد، و امور دنیا بر اساس ظاهر آن سنجیده می‌شوند، و احکام آخرت بر اساس حقیقت و ماهیّت باطنی آن.﴿فَٱنكِحُوهُنَّ﴾ پس با کنیزان ازدواج کنید،﴿بِإِذۡنِ أَهۡلِهِنَّ﴾ با اجازۀ صاحبشان با یکی یا چند تا ﴿وَءَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾ و مهریۀ آنها را به نیکی بپردازید، گرچه کنیز باشند. پس همان‌طور که دادن مهریۀ زن آزاده واجب است، پرداختن مهریۀ کنیز نیز واجب است. اما ازدواج با کنیزان جایز نیست مگر اینکه ﴿مُحۡصَنَٰتٍ﴾ پاکدامن و به دور از زنا باشند، ﴿غَيۡرَ مُسَٰفِحَٰتٖ﴾ [و] آشکارا مرتکب زنا نشوند، ﴿وَلَا مُتَّخِذَٰتِ أَخۡدَانٖ﴾ و دوستانی نامشروع و پنهانی برنگزینند. پس ازدواج با کنیز برای مرد مسلمانِ آزاد جایز نیست مگر با چهار شرط که خداوند آنها را بیان کرده است: 1- ایمان‌دار باشند. 2- در ظاهر و باطن پاکدامن باشند. 3- فردی که با کنیزی ازدواج می‌کند توانایی ازدواج با زن آزاده را نداشته باشد. 4- ترس مبتلا شدن به زنا یا مشقت را داشته باشد. پس وقتی که این شرایط موجود باشد، برای او جایز است با کنیز ازدواج کند. اما صبر کردن و خودداری از ازدواج با کنیزان بهتر است؛ زیرا با ازدواج با آنان، فرزندانشان در معرض بردگی قرار می‌گیرند، و ازدواج با آنها خواری و عیب تلقی می‌شود. و این زمانی است که صبر کردن و خودداری از ارتکاب حرام ممکن باشد، و چنانچه برای دوری کردن از حرام جز ازدواج با آنها راهی نباشد، ازدواج با آنان واجب است. بنابراین خداوند فرمود: ﴿وَأَن تَصۡبِرُواْ خَيۡرٞ لَّكُمۡۗ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾ و چنانچه بردباری پیشه کنید، برایتان بهتر است، و خداوند آمرزنده و مهربان است. ﴿فَإِذَآ أُحۡصِنَّ﴾ وقتی که کنیزان ازدواج کردند یا مسلمان شدند، ﴿فَإِنۡ أَتَيۡنَ بِفَٰحِشَةٖ فَعَلَيۡهِنَّ نِصۡفُ مَا عَلَى ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ مِنَ ٱلۡعَذَابِ﴾ اگر مرتکب زنا شدند، سزای آنان نصف سزای زنان آزاد است، و این مربوط به سزایی است که نصف کردن آن ممکن باشد و آن سزای شلاق است، که اگر کنیز مرتکب زنا شود به او پنجاه ضربه شلاق زده می‌شود، و سنگسار نمی‌گردد؛ زیرا سنگسار کردن را نمی‌توان نصف کرد. پس بنا بر قول اول اگر کنیزان ازدواج نکرده بودند، و مرتکب زنا شدند، حد زنا بر آنها اجرا نمی‌شود بلکه آنها تنبیه و تعزیر می‌شوند تا از زنا باز آیند. و بنا بر قول دوم کنیزان غیر مسلمان وقتی که مرتکب زنا شوند نیز تعزیر می‌شوند. خداوند این آیه‌را با این دو اسم بزرگوار ﴿غَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾ به پایان رساند؛ زیرا این احکام، یکی از مصادیق مهربانی و بزرگواری و نیکویی پروردگار نسبت به بندگان است، و خداوند آنها را در تنگنا قرار نداد، بلکه آنها را در نهایت فراخی قرار داده است، و شاید بیان مغفرت و آمرزش پس از ذکر حد، اشاره به این مطلب است که حدود، کفارۀ گناهان‌اند، و خداوند به وسیلۀ حدود گناهان بندگانش را می‌آمرزد، همان‌طور که در حدیث چنین آمده است. حکم بردۀ مذکر در حد مذکور، حکم کنیز است، چون کنیز و برده فرقی ندارند.
التفاسير العربية:
یُرِیْدُ اللّٰهُ لِیُبَیِّنَ لَكُمْ وَیَهْدِیَكُمْ سُنَنَ الَّذِیْنَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَیَتُوْبَ عَلَیْكُمْ ؕ— وَاللّٰهُ عَلِیْمٌ حَكِیْمٌ ۟
خداوند متعال از احسان و بخشش بزرگ و تربیت بندگان مؤمن، و آسانی دینش خبر داده و می‌فرماید: ﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمۡ﴾ خداوند می‌خواهد همۀ آنچه را که به بیان و روشن شدن آن نیاز دارید، از قبیل: حلال و حرام و حق و باطل، برایتان روشن نماید. ﴿وَيَهۡدِيَكُمۡ سُنَنَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ﴾ و خداوند می‌خواهد شما را به راه‌های کسانی که پیش از شما بوده‌اند، راهنمایی کند؛ یعنی می‌خواهد شما را به راه پیامبران و پیروانشان و سیرۀ پسندیده و کارهای درست و عادات آنها هدایت نماید، همان کسانی که خداوند بر آنها انعام کرده است. بنابراین خداوند آنچه را که خواست، اجرا نمود و برایتان بیان و روشن کرد، همان‌طور که برای کسانی که پیش از شما بودند، بیان کرد، و خداوند شما را به علم و عمل بزرگی رهنمود کرد. ﴿وَيَتُوبَ عَلَيۡكُمۡ﴾ و نسبت به شما مهربانی می‌ورزد، و در آنچه که برایتان مشروع نموده است با شما به نرمی رفتار می‌نماید، تا بتوانید حدود الهی را رعایت نمایید، و به آنچه که برایتان حلال نموده است، بسنده کنید. پس به سبب سهولتی که خداوند نسبت به شما روا داشته است، گناهانتان کم می‌شود. این است توبه پذیری خدا. و از جمله توبه پذیری الهی این است که هرگاه بندگان مرتکب گناه شوند، درهای رحمت را به روی آنها می‌گشاید، و انگیزۀ بازگشت به سوی خدا و فروتنی در بارگاه الهی را در مقابل دل‌هایشان پدید می‌آورد، سپس توبۀ آنها را می‌پذیرد. پس خداوند را سپاس و ستایش می‌گوییم. ﴿وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ﴾ و خداوند، دانا و حکمت او کامل است. از جمله علم الهی این است که به شما چیزهایی آموخت که نمی‌دانستید. و ازجملۀ آن، حدود الهی است. و از جمله حکمت الهی این است که او توبۀ کسی‌را که حکمت و رحمتش اقتضا نماید، می‌پذیرد، و کسی‌را که شایستگی و لیاقت نداشته باشد، به مقتضای حکمت و عدل خویش خوار می‌گرداند.
التفاسير العربية:
وَاللّٰهُ یُرِیْدُ اَنْ یَّتُوْبَ عَلَیْكُمْ ۫— وَیُرِیْدُ الَّذِیْنَ یَتَّبِعُوْنَ الشَّهَوٰتِ اَنْ تَمِیْلُوْا مَیْلًا عَظِیْمًا ۟
﴿وَٱللَّهُ يُرِيدُ أَن يَتُوبَ عَلَيۡكُمۡ﴾ و خداوند می‌خواهد توبۀ شما را بپذیرد، توبه‌ای که از هم ‌پاشیدگی و پراکندگی‌تان را جمع نماید و شما را به خدا نزدیک کند. ﴿وَيُرِيدُ ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلشَّهَوَٰتِ﴾ و کسانی که به دنبال هواهای نفسانی هستند و شهوات را بر خشنودی معبود و خدایشان مقدم می‌دارند، و آرزوهای خود را می‌پرستند، از قبیل: کافران و گناهکارانی که خواهش‌های نفسانی خود را بر طاعت پروردگارشان مقدم می‌دارند. پس اینها می‌خواهند ﴿أَن تَمِيلُواْ مَيۡلًا عَظِيمٗا﴾ شما را از راه راست به راه گمراهان و راه کسانی که خداوند بر آنها خشم گرفته است، منحرف نمایند. می‌خواهند شما را از طاعت پروردگار رویگردان کنند و به اطاعت شیطان درآورند، و از سعادت کامل که در فرمان بردن از دستورات خدا نهفته است به بدبختی کامل که در پیروی از شیطان است، رهنمون کنند. پس وقتی که دانستید خداوند شما را به چیزی دستور می‌دهد که صلاح و رستگاری و سعادتتان درآن است، و دانستید که پیروان شهوات به چیزی دستور می‌دهند که زیان و بدبختی شما درآن است، برای خود بهترین دعوتگر و بهترین راه را برگزینید.
التفاسير العربية:
یُرِیْدُ اللّٰهُ اَنْ یُّخَفِّفَ عَنْكُمْ ۚ— وَخُلِقَ الْاِنْسَانُ ضَعِیْفًا ۟
﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمۡ﴾ خداوند با آسان نمودن چیزهایی که شما را به انجام آن دستور داده و یا از آن نهی کرده است، می‌خواهد کار را بر شما آسان کند. و چنانچه برخی از احکام در بعضی حالت‌ها بر شما سنگینی کند، آنچه را که نیاز دارید در حالت دشوار از آن استفاده کنید، برایتان جایز قرار دادهاست، مانند: خوردن مردار و خون و امثال آن که برای کسی که در شرایط اضطراری قرار گرفته، جایز است. و مانند ازدواج مرد آزاد با کنیز که با شرایطی که گذشت جایز است. و این از روی رحمت کامل و احسان فراگیر خداوند، و بدان خاطر است که وی ضعف و ناتوانی انسان را می‌داند، و واقف است که انسان از همۀ جهات ناتوان است. جسم انسان ضعیف است، اراده و تصمیم او ضعیف است، و ایمان و صبرش کم. پس به این خاطر خداوند خواست چیزهایی را که آدمی توانایی انجام آن را ندارد، و ایمان و صبر و نیرویش تاب و تون آن را ندارد، برای او آسان بگرداند.
التفاسير العربية:
یٰۤاَیُّهَا الَّذِیْنَ اٰمَنُوْا لَا تَاْكُلُوْۤا اَمْوَالَكُمْ بَیْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ اِلَّاۤ اَنْ تَكُوْنَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِّنْكُمْ ۫— وَلَا تَقْتُلُوْۤا اَنْفُسَكُمْ ؕ— اِنَّ اللّٰهَ كَانَ بِكُمْ رَحِیْمًا ۟
خداوند بندگان مؤمن خویش را نهی می‌کند که مال‌های یکدیگر را به ناحق بخورند، و خوردن مال به ناحق، شامل خوردن آن به طریق غصب، دزدی، قمار و معاملات نامشروع می‌گردد. بلکه چه بسا اگر آدمی مال خود را به صورت اسراف و ولخرجی بخورد مالش را به طریق نامشروع خورده باشد؛ چرا که اسراف و ولخرجی امری باطل است و حق نمی‌باشد. بعد از آنکه خداوند خوردن مال را به ناحق حرام گرداند، خوردن مالی را برای آنها حلال نمود که از طریق کسب و تجارت مشروع به‌دست می‌آید، کسب و تجارتی که تمامی شرایط داد و ستد از قبیل: رضایت و غیره را دارا می‌باشد و هیچ مانعی در آن وجود ندارد. ﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ﴾ و یکدیگر را نکشید. و انسان نباید خودکشی کند، و نیز خود را در معرض هلاکت قرار دهد و به انجام کارهایی مبادرت ورزد که منجر به تلف شدن و هلاک گشتن انسان می‌گردد. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِكُمۡ رَحِيمٗا﴾ همانا خداوند نسبت به شما مهربان است. از جمله مهربانی خداوند این است که جان‌ها و مال‌هایتان را محافظت نموده، و شما را از تلف کردن و ضایع نمودن آن نهی کرده است، و برای تلف کردن جان و مال، حدود و تعزیراتی را وضع کرده است. به این ایجاز و اختصار در فرمودۀ الهی بیندیش ﴿لَا تَأۡكُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَكُم﴾ ، ﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ﴾ که چگونه اموال دیگران و اموال خودت را، و کشتن دیگران و خودکشی را در یک عبارت آورده است که از عبارت «لَا یَأکُل بَعضُکُم مَالَ بَعض» [بعضی از شما مال بعضی دیگر را نخورند]، و از عبارت «لَا یَقتُل بَعضُکُم بَعضاً» [برخی از شما برخی دیگررا نکشند] مختصرتر است، ضمن اینکه دو عبارت اخیر، منحصراً مال و جان دیگران‌را شامل می‌شود.و نسبت دادن مال‌ها و جان‌ها به مؤمنان بر این دلالت می‌نماید که مؤمنان در دوستی و دلسوزی و مهربانی با یکدیگر و در داشتن منافع مشترک، مانند یک پیکر هستند؛ زیرا ایمان، منافع دینی و دنیوی آنها را مشترک گردانده است. خداوند مؤمنان را از خوردن اموال و گرفتن آن به ناحق نهی کرد؛ چراکه این کار نهایت زیان را برای کسی که آن را به ناحق می‌خورد و یا آن را می‌گیرد دربر دارد. سپس از انواع کسب و تجارت و مشاغل و اجاره‌ها سخن به میان آورد که برای آنها سودمند و حلال است، پس فرمود: ﴿إِلَّآ أَن تَكُونَ تِجَٰرَةً عَن تَرَاضٖ مِّنكُمۡ﴾ مگر اینکه تجارتی باشد که از رضایت طرفین سرچشمه بگیرد. برای صحیح قلمداد کردن هر بیع و معامله‌ای، باید رضایت طرفین موجود باشد، اما شرط «رضایت طرفین»، برای معاملاتی است که ربوی نباشند. [پس نباید چنین تصور کرد که هرگاه در یک معاملۀ ربوی طرفین رضایت داشته باشند، آن معامله صحیح است؛ زیرا شرط رضایت طرفین، برای معاملات غیر ربوی است]؛ زیرا ربا تجارت نیست، بلکه با اهداف تجارت مخالفت دارد. و دو طرف معامله باید رضایت داشته باشند و هر یک با اختیار خودش معامله را انجام دهد. یکی از عواملی که سبب ایجاد رضایت کامل می‌شود، این است که مورد معامله باید مشخص باشد؛ زیرا اگر چنین نباشد نمی‌توان تصور کرد که پس از تسلیم نمودن مورد معامله، فرد رضایت دارد یا نه؛ زیرا چیزی که در دسترس نباشد، مانند معامله قمار می‌ماند. پس در تمام معاملاتی که موردِ معامله مشخص نمی‌باشد، رضایت وجود ندارد، و عقد معامله در آنها جاری نمی‌شود. و نیز از این آیه استنباط می‌شود که معاملات با رضایت قولی یا فعلی منعقد می‌گردد؛ زیرا خداوند رضایت را شرط قرار داده است، پس به هر صورتی که رضایت حاصل شود، معامله منعقد می‌گردد. سپس خداوند آیه را با ﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِكُمۡ رَحِيمٗا﴾ به پایان رسانید. و از جمله رحمت الهی این است که خون و مال‌هایتان را مصون و محفوظ گردانده، و شما را از تلف کردن و هتک حرمت آن نهی کرده است.
التفاسير العربية:
وَمَنْ یَّفْعَلْ ذٰلِكَ عُدْوَانًا وَّظُلْمًا فَسَوْفَ نُصْلِیْهِ نَارًا ؕ— وَكَانَ ذٰلِكَ عَلَی اللّٰهِ یَسِیْرًا ۟
سپس فرمود: ﴿وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ﴾ و هر کس چنین کند؛ یعنی مال‌ها را به ناحق بخورد، و انسان‌ها را بکشد، ﴿عُدۡوَٰنٗا وَظُلۡمٗا﴾ و این کار را از روی ستم و تجاوز انجام دهد، نه از روی نادانی و فراموشی، ﴿فَسَوۡفَ نُصۡلِيهِ نَارٗا﴾ او را با آتش بزرگی می‌سوزانیم. عظمت و بزرگی آن آتش، از نکره بودنش «ناراً» مستفاد می‌گردد. ﴿وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرًا﴾ و این کار برای خدا آسان است.
التفاسير العربية:
اِنْ تَجْتَنِبُوْا كَبَآىِٕرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَیِّاٰتِكُمْ وَنُدْخِلْكُمْ مُّدْخَلًا كَرِیْمًا ۟
این از فضل و نیکویی و احسان خداوند بر بندگان است که به آنها وعده داده است؛ اگر از گناهان کبیره‌ای که از آن نهی شده‌اند، پرهیز کنند، خداوند همۀ گناهان و بدی‌هایشان را می‌بخشد و آنها را به جایگاه بزرگوارانه‌ای که نعمت آن فراوان است وارد می‌نماید، و آن بهشت است، که چیزهایی در بر دارد که هیچ چشمی مانند آن را ندیده، و هیچ گوشی آن را نشنیده، و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است. و پرهیز از گناهان کبیره، شامل انجام دادن فرایض می‌باشد که ترک‌کنندۀ آن، مرتکب کبیره می‌گردد. مانند نمازهای پنج‌گانه و نماز جمعه و روزۀ رمضان. همان گونه که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است: (الصَّلَوَاتُ الخَمسُ وَالجُمُعَةُ إلَي الجُمُعَةِ وَرَمَضَانُ إلَي رَمَضَانَ مُكَفِّرَاتٌ لِمَا بَينَهُمَا مَا اجتُنِبَتِ الكَبَائِر) نمازهای پنج‌گانه و جمعه تا جمعه‌ای دیگر، و رمضان تا رمضانی دیگر، گناهانی را که در این میان انجام گرفته‌اند، محو می‌کنند، به شرطی که از گناهان کبیره پرهیز شود. و بهترین تعریف برای گناهان کبیره چنین است: گناهی است که در دنیا برای آن حدی تعیین شده، و در آخرت مرتکب آن عقاب و عذاب می‌چشد. و یا می‌توان گفت: گناه کبیره؛ گناهی است که ایمان آدمی را منتفی می‌کند، و یا به دنبال آن لعنتی قرار داده شده است، یا خداوند بر مرتکب آن خشم می‌گیرد.
التفاسير العربية:
وَلَا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللّٰهُ بِهٖ بَعْضَكُمْ عَلٰی بَعْضٍ ؕ— لِلرِّجَالِ نَصِیْبٌ مِّمَّا اكْتَسَبُوْا ؕ— وَلِلنِّسَآءِ نَصِیْبٌ مِّمَّا اكْتَسَبْنَ ؕ— وَسْـَٔلُوا اللّٰهَ مِنْ فَضْلِهٖ ؕ— اِنَّ اللّٰهَ كَانَ بِكُلِّ شَیْءٍ عَلِیْمًا ۟
خداوند بندگان مؤمنش را نهی می‌کند که برخی از آنها، آرزوی چیزی را بکنند که خداوند با دادن آن چیز به کسی دیگر، او را برتری داده است، اعم از چیزهایی که به‌دست آوردن آن ممکن است و یا چیزهایی که به دست آوردنش ممکن نمی‌باشد. پس زنان نباید آرزوی دارا بودن ویژگی‌های مردان را بکنند که خداوند با آن ویژگی‌ها، آنان را بر زنان برتری داده است. و نباید فقیر آرزو کند که به مقام سرمایه‌داری برسد، بدون اینکه در مقام کسب و عمل، تکانی به خویش بدهد؛ زیرا این حسادت است که آرزو کنی مال کسی از آن تو باشد و از او گرفته شود. و نیز این کار به منزلۀ ناخشنودی از تقدیر الهی است، و تنبلی و آرزوهای پوچ، و خیال پردازی را به همراه دارد. بلکه شایسته است بنده، بر حسب توانایی‌اش، برای به‌دست آوردن منافع دینی و دنیوی خود تلاش نماید، و فضل خداوند را بجوید. پس نه بر خودش توکل و تکیه کند، و نه بر کسی دیگر، بلکه به پروردگارش تکیه و اعتماد نماید. بنابراین خداوند تعالی فرمود: ﴿لِّلرِّجَالِ نَصِيبٞ مِّمَّا ٱكۡتَسَبُواْ﴾ مردان از کارهایی که انجام می‌دهند و منتهی به نتیجۀ مطلوب می‌شود، بهره‌ای دارند. ﴿وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٞ مِّمَّا ٱكۡتَسَبۡنَ﴾ و زنان از آنچه به دست می‌آورند، بهره‌ای دارند. پس هرکس زحمت نکشد، چیزی را حاصل نخواهد کرد. ﴿وَسۡ‍َٔلُواْ ٱللَّهَ مِن فَضۡلِهِۦٓ﴾وتمام منافع دینی و دنیوی‌تان را از فضل الهی بجویید، و این نشانۀ کمال بنده و سعادت اوست. اما کسی که کاری انجام نداده، و بر خود اعتماد می‌کند، و خود را نیازمند و محتاج پروردگارش نمی‌داند، یا اینکه هم کار نمی‌کند، و هم به خودش تکیه می‌نماید، چنین فردی خوار و زیان‌دیده است. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٗا﴾ پس خداوند به هرکس چیزی را می‌دهد که شایستگی برخورداری آن را دارد، و نعمات خود را به کسی نمی‌دهد که شایستۀ آن نباشد.
التفاسير العربية:
وَلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِیَ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدٰنِ وَالْاَقْرَبُوْنَ ؕ— وَالَّذِیْنَ عَقَدَتْ اَیْمَانُكُمْ فَاٰتُوْهُمْ نَصِیْبَهُمْ ؕ— اِنَّ اللّٰهَ كَانَ عَلٰی كُلِّ شَیْءٍ شَهِیْدًا ۟۠
﴿وَلِكُلّٖ﴾ و برای هرکس، ﴿جَعَلۡنَا مَوَٰلِيَ﴾ وارثانی قرار داده‌ایم ـ که او را سرپرستی می‌کنند و در کارهایش او را یاری می‌دهند، و وی نیز آنها را سرپرستی نموده و در کارهایشان آنان را یاری می‌دهد ـ و باید ﴿مِمَّا تَرَكَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَ﴾ از آنچه خویشاوندان و پدر و مادر برجای گذاشته‌اند، سهم آنان داده شود. و این همۀ وارثان اصل از قبیل: پدر و پدربزرگ، و وارثان فرع از قبیل: فرزندان و نوه‌ها و وارثان اطرافیان از قبیل: برادران و پسرانشان و عموها و پسرانشان را دربر می‌گیرد. این وارثان به سبب خویشاوندی، ارث می‌برند. سپس نوعی دیگر از وارثان را بیان کرد و فرمود: ﴿وَٱلَّذِينَ عَقَدَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ﴾ و کسانی که با آنها پیمان بسته‌اید، همکار و یاریگرشان باشید و در اموالتان شریک باشند. آنچه ذکر شد، از نعمت الهی بر بندگانش است؛ زیرا دوستان و وارثان با یکدیگر در کارهایی همکاری می‌کنند که به تنهایی نمی‌توانند آن را انجام دهند.﴿فَ‍َٔاتُوهُمۡ نَصِيبَهُمۡ﴾ به وارثانی که از طریق پیمان بستن وارث گشته‌اند، بهره و سهم آنان را از کمک و یاری دادن ـ بر غیر معصیت خدا ـ بدهید. نیز ارث را به وارثان نزدیک بدهید که به سبب خویشاوندی ارث می‌برند. (إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدًا)) خداوند از همه چیز اطلاع دارد، همه چیز را می‌داند، تمامی حرکات و سکنات بندگانش را می‌بیند و تمامی صداهای آنها را می‌شنود.
التفاسير العربية:
اَلرِّجَالُ قَوّٰمُوْنَ عَلَی النِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ اللّٰهُ بَعْضَهُمْ عَلٰی بَعْضٍ وَّبِمَاۤ اَنْفَقُوْا مِنْ اَمْوَالِهِمْ ؕ— فَالصّٰلِحٰتُ قٰنِتٰتٌ حٰفِظٰتٌ لِّلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللّٰهُ ؕ— وَالّٰتِیْ تَخَافُوْنَ نُشُوْزَهُنَّ فَعِظُوْهُنَّ وَاهْجُرُوْهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوْهُنَّ ۚ— فَاِنْ اَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوْا عَلَیْهِنَّ سَبِیْلًا ؕ— اِنَّ اللّٰهَ كَانَ عَلِیًّا كَبِیْرًا ۟
خداوند متعال خبر می‌دهد که ﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ﴾ مردان، سرپرست زنان هستند تا آنها را به انجام حقوق الهی، از قبیل: محافظت بر انجام فرائض و دور کردن از کارهای زشت ملزم دارند. مردان باید آنها را به انجام این کارها ملزم کنند. و نیز مردان، سرپرست زنان هستند تا مخارج و پوشاک و مسکن آنها را تهیه نمایند. سپس سببی را که موجب سرپرستی مردان است، بیان فرمود: ﴿بِمَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ وَبِمَآ أَنفَقُواْ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ﴾ به خاطر اینکه خداوند، مردان را بر زنان فضیلت داده است. مردان از چند جهت از زنان برتر هستند؛ از آن جمله اینکه ولایت و حکومت و پیامبری و رسالت، ویژۀ مردان است، و بسیاری از عبادت‌ها مانند جهاد و نماز اعیاد و جمعه به مردان اختصاص دارد. و به خاطر عقل و متانت و آرامش و شکیبایی و قدرتی که خداوند به آنها داده است، در حالی‌که زنان از آن مقدار قوۀ عاقله و متانت و توانایی و شکیبایی برخوردار نیستند، و نیز خداوند تهیۀ مخارج زنان را به مردان اختصاص داده است؛ چراکه بسیاری از مخارج را مردان می‌پردازند. و راز حذف مفعول در فرموده الهی: ﴿وَبِمَآ أَنفَقُواْ﴾ این است تا عموم نفقه را در بر گیرد. پس دانسته شد که مرد، سرپرست و آقای زنش است، و زن در اختیار مرد، و در بند اوست. بنابراین مرد باید حقوق زن را، که امانت الهی در دست اوست، ادا کند. و زن نیز باید از پروردگارش اطاعت نماید، و از شوهرش فرمان برد. بنابراین فرمود: ﴿فَٱلصَّٰلِحَٰتُ قَٰنِتَٰتٌ﴾ زنان صالحه فرمانبردار خدا هستند، ﴿حَٰفِظَٰتٞ لِّلۡغَيۡبِ﴾ و حتی در غیاب شوهرانشان، از آنها اطاعت می‌کنند، و دامان خویش را حفاظت نموده، و مال وی را پاس می‌دارند، و این به سبب توفیقی است که خدا به زنان داده است، و از جانب خودشان نیست؛ زیرا نفس، انسان را به کار بد دستور می‌دهد، اما کسی که بر خدا توکل نماید، آنچه برای او در دین و دنیایش مهم است، خداوند او را در آن زمینه کفایت می‌کند. سپس فرمود: ﴿وَٱلَّٰتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ﴾ و زنانی که شما بیم دارید از اطاعت و فرمان شوهرانشان سرپیچی کنند، به این صورت که زن در سخن یا در عمل از شوهرش سرپیچی نماید. باید شوهرش او را به شیوه‌هایی که یکی از دیگری آسان‌ترند تربیت و ادب کند. ﴿فَعِظُوهُنَّ﴾ آنها را با بیان حکم خدا در رابطه با اطاعت از شوهر و تشویق به فرمانبرداری، و ترساندن از نافرمانی، اندرز دهید. پس اگر زن باز آمد چه بهتر، و اگر باز نیامد، او را در بستر رها ‌کند؛ به این صورت که با او نخوابد و با او به اندازه کافی آمیزش نکند؛ و اگر باز نیامد، او را بزند، اما زدنی که به او آسیب نرساند. اگر به وسیلۀ یکی از این کارها، به هدف دست یافتید و زنان از شما فرمان بردند ﴿فَلَا تَبۡغُواْ عَلَيۡهِنَّ سَبِيلًا﴾ پس به مقصود رسیده‌اید، و زن را به خاطر کارهای گذشته سرزنش نکنید، و به جستجوی عیب‌هایی نپردازید که ذکر آن ضرر دارد و به سبب آن، شر برپا می‌شود. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيّٗا كَبِيرٗا﴾ همانا خداوند بلند مرتبه و بزرگ است؛ یعنی او دارای علو مرتبه و بلندی مطلق است و از هر جهت بالا است. ذات او بلند است، و قدر و منزلتش رفیع، و از چیرگی و قدرت بالایی برخوردار می‌باشد. خداوندی که از او بزرگ‌تر وجود ندارد و ذات و صفاتش رفیع است.
التفاسير العربية:
وَاِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَیْنِهِمَا فَابْعَثُوْا حَكَمًا مِّنْ اَهْلِهٖ وَحَكَمًا مِّنْ اَهْلِهَا ۚ— اِنْ یُّرِیْدَاۤ اِصْلَاحًا یُّوَفِّقِ اللّٰهُ بَیْنَهُمَا ؕ— اِنَّ اللّٰهَ كَانَ عَلِیْمًا خَبِیْرًا ۟
و اگر ترسیدید که زن و شوهر دچار اختلاف و جدایی شوند و هر یک رو به سمتی ‌رود، ﴿فَٱبۡعَثُواْ حَكَمٗا مِّنۡ أَهۡلِهِۦ وَحَكَمٗا مِّنۡ أَهۡلِهَآ﴾ دو مرد مکلف و مسلمان و عادل و عاقل را، به عنوان داور بفرستید که مسائل بین زن و شوهر، و صلاحیت تشخیص با هم بودن یا جدایی آنها را، می‌دانند. و این مطلب که ذکر شد، از کلمۀ «حَکَم» استنباط می‌شود؛ زیرا برای داور بودن، جز کسی که دارای این صفات باشد، شایسته نیست. پس آن دو داور اعتراضی را که هر یک از زن و شوهر نسبت به دیگری مطرح می‌نمایند، بررسی کنند، سپس هر یک از زن و شوهر را به انجام مسئولیتشان موظف بگردانند، و اگر نتوانستند زن و شوهر را به رعایت توصیه‌های خویش ملزم نمایند، یکی از آنان را قانع کنند، تا به آنچه از روزی و اخلاقی که برای همسرش میسّر است، رضایت دهد. و هر چقدر که توان جمع و اصلاح بین زن و شوهر را دارند، از آن دریغ نورزند. و اگر کار به جایی رسید که جز با درگیری و قهر و معصیت خدا، ادامۀ زندگی و اصلاح زن و شوهر امکان نداشت، و هردو داور به این نتیجه رسیدند که جدایی میان آنان بهتر است، آنها را از یکدیگر جدا کنند. و رضایت شوهر برای جدا شدن، شرط نیست؛ زیرا آیه دلالت می‌نماید که خداوند آن دو نفر را داور و حکم نامیده است، و داور حکم می‌کند، گرچه کسی که بر او حکم می‌شود راضی نباشد، بنابراین فرمود: ﴿إِن يُرِيدَآ إِصۡلَٰحٗا يُوَفِّقِ ٱللَّهُ بَيۡنَهُمَآ﴾ اگر آن دو داور، خواهان اصلاح باشند، خداوند به سبب رای و نظر درست و سخنی که دل‌هارا جذب می‌کند، میان آنها توافق حاصل کرده وهردو همدم را به یکدیگر نزدیک می‌نماید. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرٗا﴾ همانا خداوند همۀ امور آشکار و پنهان‌را می‌داند، و به کارهای پوشیده و اسرار آن آگاه است. از جمله علم و آگاهی الهی، این است که برای شما این احکام بزرگ و آیین‌های زیبا را مشروع نموده است.
التفاسير العربية:
وَاعْبُدُوا اللّٰهَ وَلَا تُشْرِكُوْا بِهٖ شَیْـًٔا وَّبِالْوَالِدَیْنِ اِحْسَانًا وَّبِذِی الْقُرْبٰی وَالْیَتٰمٰی وَالْمَسٰكِیْنِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبٰی وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْۢبِ وَابْنِ السَّبِیْلِ ۙ— وَمَا مَلَكَتْ اَیْمَانُكُمْ ؕ— اِنَّ اللّٰهَ لَا یُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالًا فَخُوْرَا ۟ۙ
خداوند بندگانش را دستور می‌دهد تا تنها او را که خدای یگانه است، و شریکی ندارد، عبادت کنند. عبادت؛ یعنی بندگی خدا، و گردن نهادن به اوامر الهی و نواهی او، و اینکه از روی محبت و فروتنی همۀ عبادت‌های ظاهری و باطنی خالص برای او انجام شود. و خداوند نهی کرده است که برای او شریک قرار داده شود. پروردگار نه شرک اصغر و نه شرک اکبر را نمی‌پذیرد، و نباید ملائکه و پیامبر، و کسی دیگر از آفریدگان را که نمی‌توانند برای خود سود و زیانی بیاورند، و مالک مرگ و زندگی و حشر نیستند، با او شریک قرار داد، بلکه باید عبادتِ خالصانه برای کسی انجام گیرد که از هر جهت دارای کمال مطلق است، و تدبیر کامل در دست اوست، خداوندی که هیچ کس با او شریک نیست و هیچ کس او را در تدبیر امور کمک نمی‌کند. بعد از اینکه خداوند بندگانش را به عبادت خویش و ادای حقوق الهی فرمان داد، آنان را دستور داد تا حقوق بندگان را به جا آورند، و هر آن کس که نزدیک‌تر است، مهم‌تر است و در اولویت قرار دارد. پس فرمود: ﴿وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗا﴾ با سخن خوب و خطاب مهربانانه، و کار زیبا و فرمان بردن از دستورات آنها، و پرهیز از آنچه نهی می‌کنند، و با انفاق بر آنها، و احترام گذاشتن به کسی که خویشاوند آنان است، با آنها نیکی کنید. احسان و نیکی با پدر و مادر دو امر متضاد را دربر دارد: یکی بدی کردن، و دیگری نیکی نکردن، و از هر دو نهی شده است. ﴿وَبِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾ و با خویشاوندان نیکی کنید، که تمام خویشاوندان نزدیک و دور را شامل می‌شود، و باید با آنها در قول و عمل نیکی شود، و نباید پیوند خویشاوندی را در قول و عمل قطع نمود. ﴿وَٱلۡيَتَٰمَىٰ﴾ و کسانی که کوچک هستند و پدرانشان را از دست داده‌اند، آنها خواه خویشاوند باشند یا نه، بر مسلمین حق دارند، و باید آنها را تحت کفالت خود قرار داده و با آنها نیکی کنند و خاطر آنها را تسکین دهند، و به بهترین صورت، آنها را در رسیدن به مصالح دینی و دنیوی‌شان، یاری نمایند. ﴿وَٱلۡمَسَٰكِينِ﴾ و درماندگان؛ یعنی کسانی که فقر و نیازمندی، آنها را درمانده کرده است و نمی‌توانند از عهدۀ مخارج خود و کسانی که باید آذوقه زندگی‌شان را فراهم کنند، بر‌آیند. خداوند دستور داده نیازهایشان برآورده شود، و به اندازۀ توان، به این کار اقدام شود. ﴿وَٱلۡجَارِ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾ و همسایۀ خویشاوند که دو حق دارد، حق همسایگی و حق خویشاوندی. پس او بر همسایه‌اش طبق عرف و عادت، حق و د‌َینی دارد. ﴿وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ﴾ و همسایه‌ای که خویشاوند نیست، و هر اندازه همسایه، نزدیک‌تر باشد، حقش مؤکدتر و بیشتر است. پس باید با دادن هدیه و صدقه، و دعوت کردن، و نرمی در سخن، و کردار، و اذیت نکردن، در سخن و کردار رفتار خوبی را با همسایه درپیش گرفت. ﴿وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ﴾ برخی گفته‌اند یعنی همراه سفر. وگفته شده به معنی همسر است. و گفته شده که منظور هر همراهی است به طور مطلق، و شاید این مفهوم بهتر است؛ زیرا شامل همراه در سفر و همراه در اقامت و شامل زن نیز می‌گردد. پس همراه، اضافه بر حق مسلمان بودن، حقی دیگر بر همراهش دارد، و باید او را در امور دین و دنیایش یاری کند، و خیرخواهش بوده، و در توانگری و مستمندی و خوشی و ناخوشی نسبت به او وفادار باشد، و آنچه را برای خود دوست دارد برای همراهش نیز دوست بدارد، و آنچه را برای خود نمی‌پسندد برای او نیز نپسندد. وهر اندازه مدت همراهی بیشتر باشد، حق نیز مؤکدتر و بیشتر می‌شود. ﴿وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ﴾ و آن ناآشنایی است که در سرزمین غربت، نیازمند کمک می‌باشد یا نیازی به کمک نداشته باشد. پس بر مسلمین حق دارد؛ چرا که او از وطن خود دور شده، و به شدت نیازمند آن است که به مقصدش رسانده شود، و مسلمین باید او را احترام کنند، و به او محبت ورزند. ﴿وَمَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ﴾ و انسان‌ها و حیوان‌هایی که در مالکیت شما هستند، بر شما حق دارند و باید نیازهایشان را برآورده سازید، و باری بر دوش آنها نگذارید که توان تحمل آن را ندارند. و باید آنها را در کاری که بر دوششان گذارده شده است، کمک کنید، و به صورتی مطلوب تربیت کنید. پس هرکس این دستورات الهی را انجام دهد، دربرابر پروردگارش فروتن بوده، و در برابر بندگان خدا متواضع گشته و از دستور خدا و آیین الهی فرمان برده است، و سزاوار پاداش زیاد و ستایش زیبا است. و هرکس این کارها را انجام ندهد، از پروردگارش رویگردان گشته و از فرمان وی اطاعت نکرده است، و در برابر بندگان خدا فروتن نبوده، بلکه تکبر ورزیده و راه خودخواهی و خودپسندی را درپیش گرفته است. بنابراین خداوند متعال فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ مُخۡتَالٗا فَخُورًا﴾ بی‌شک خداوند کسی را دوست ندارد که خودپسند باشد، و در برابر مردم تکبر ورزد. ﴿فَخُورًا﴾ یعنی کسی که از روی تکبر بر بندگان خدا، به خود می‌بالد، و خویشتن را ستایش و تمجید می‌کند. پس خودستایی و تکبر، آنها را از انجام حقوق باز می‌دارد.
التفاسير العربية:
١لَّذِیْنَ یَبْخَلُوْنَ وَیَاْمُرُوْنَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَیَكْتُمُوْنَ مَاۤ اٰتٰىهُمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهٖ ؕ— وَاَعْتَدْنَا لِلْكٰفِرِیْنَ عَذَابًا مُّهِیْنًا ۟ۚ
بنابراین خداوند، آنها را مذمت کرده و می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِينَ يَبۡخَلُونَ﴾ کسانی که حقوقی را که بر آنها است، ادا نمی‌کنند، ﴿وَيَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبُخۡلِ﴾ و مردم را با گفتار و کردارشان به بخل فرمان می‌دهند. ﴿وَيَكۡتُمُونَ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ﴾ و علمی را که به وسیلۀ آن، گمراهان هدایت می‌شوند و نادانان راهنمایی می‌گردند، پنهان می‌کنند، و باطل را برای آنها آشکار می‌سازند، و از روی آوردن آنان به حق جلوگیری می‌نمایند. پس اینها هم در مال‌هایشان بخل می‌ورزند، و هم در علم خود. و برای زیان رساندن به خود و هم برای زیان رساندن به دیگران تلاش می‌کنند. و این صفات، صفات کافران است. بنابراین خداوند متعال فرمود: ﴿وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا﴾ و همان‌طور که بر بندگان خدا تکبر ورزیدند و حقوق را ادا نکردند، و سبب بخل ورزیدن دیگران و هدایت نیافتن آنها شدند، خداوند نیز آنها را با عذاب دردناک و رسوایی همیشگی خوار می‌گرداند. بار خدایا از هر کار بدی به تو پناه می‌بریم!
التفاسير العربية:
وَالَّذِیْنَ یُنْفِقُوْنَ اَمْوَالَهُمْ رِئَآءَ النَّاسِ وَلَا یُؤْمِنُوْنَ بِاللّٰهِ وَلَا بِالْیَوْمِ الْاٰخِرِ ؕ— وَمَنْ یَّكُنِ الشَّیْطٰنُ لَهٗ قَرِیْنًا فَسَآءَ قَرِیْنًا ۟
سپس از نفقه‌ای که از روی ریا و شهرت‌طلبی و ایمان نداشتن به خدا انجام می‌گیرد، خبر داد و فرمود: ﴿وَٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ رِئَآءَ ٱلنَّاسِ﴾ و کسانی که مال‌هایشان را برای اینکه مردم آنها را ببینند، و تمجید وستایش کنند، و آنها را تعظیم نمایند، انفاق می‌کنند، ﴿وَلَا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَلَا بِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ﴾ و انفاق و بخشش آنها، از اخلاص و ایمان به خدا و امید به پاداش او سرچشمه نگرفته است. پس این، گام شیطان و کار اوست، که گروه خود را به سوی آن فرا می‌خواند، تا از اهل جهنم شوند، و انفاق ریاکارانه آنها، به سبب همدمی شیطان و کشاندن آنها به سوی آتش می‌باشد. بنابراین فرمود: ﴿وَمَن يَكُنِ ٱلشَّيۡطَٰنُ لَهُۥ قَرِينٗا فَسَآءَ قَرِينٗا﴾ و هرکس که شیطان، همدم او باشد، بسیار همراه و همدم بدی است؛ چراکه می‌خواهد وی را هلاک کند، و برای هلاکت همراهش به شدت تلاش می‌کند. پس هرکس در آنچه خداوند به او داده است، بخل بورزد و آن را که خداوند به او ارزانی داشته است، پنهان نماید، نافرمان و گناهکار است، و با پروردگارش مخالفت ورزیده است. همچنین کسی که مال خود را ببخشد، و عبادت را برای غیر خدا انجام دهد، او گناهکار شده و از دستور پروردگارش سرپیچی کرده است، و سزاوار عقوبت و سزا است؛ زیرا خداوند دستور داده است تا مخلصانه از او فرمانبرداری شود. همان‌طور که فرموده است: ﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ﴾ و فرمان داده نشده‌اند، مگر اینکه دین و عبادت را مخلصانه برای خدا انجام دهند. پس عمل مخلصانه، عملی است که مورد پذیرش خدا باشد، و انجام ‌دهنده آن سزاوار تمجید و ستایش است. بنابراین خداوند بندگان‌را بر انجام چنین عملی، تشویق نموده و فرموده است:
التفاسير العربية:
وَمَاذَا عَلَیْهِمْ لَوْ اٰمَنُوْا بِاللّٰهِ وَالْیَوْمِ الْاٰخِرِ وَاَنْفَقُوْا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللّٰهُ ؕ— وَكَانَ اللّٰهُ بِهِمْ عَلِیْمًا ۟
﴿وَمَاذَا عَلَيۡهِمۡ لَوۡ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ﴾ چه چیزی آنها را دچار سختی و دشواری می‌گرداند، اگر به خدا ایمان بیاورند؛ ایمانی که عین اخلاص است، و از مال‌هایی که خدا به آنها بخشیده است، ببخشایند، پس هم ایمان و هم اخلاص داشته باشند؟ و از آنجا که اخلاص، رازی است میان بنده و پروردگارش و جز خدا، کسی به آن آگاهی ندارد. خداوند خبر داد که او همۀ حالت‌ها را می‌داند. پس فرمود: ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ بِهِمۡ عَلِيمًا﴾ و خداوند به [تمامی حالات] آنان آگاه است.
التفاسير العربية:
اِنَّ اللّٰهَ لَا یَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ ۚ— وَاِنْ تَكُ حَسَنَةً یُّضٰعِفْهَا وَیُؤْتِ مِنْ لَّدُنْهُ اَجْرًا عَظِیْمًا ۟
خداوند از کمال عدل و فضل خویش، و مبرا بودنش از ستم کم و فراوانی که با عدل و فضل او منافات دارد، خبر ‌داده و می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ﴾ خداوند به اندازۀ ذره‌ای، ستم روا نمی‌دارد و از نیکی‌های بنده‌اش، کم نمی‌کند و بدی‌هایش را، نمی‌افزاید. همان‌طور که فرموده است: ﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ﴾ هرکس ذره‌ای کار خوب انجام دهد، پاداش آن را می‌بیند، و هر کس ذره‌ای کار بد انجام دهد، پاداش آن را می‌بیند. ﴿وَإِن تَكُ حَسَنَةٗ يُضَٰعِفۡهَا﴾ و اگر کار نیکی انجام شود، خداوند بر حسب حالت انجام دهنده و اخلاص و محبت او، پاداش آن را ده برابر و یا بیشتر می‌نماید. ﴿وَيُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِيمٗا﴾ و خداوند از جانب خود، اضافه بر پاداش کار نیکش، او را پاداش می‌دهد. از قبیل اینکه او را به انجام کارهای نیک دیگری توفیق می‌دهد، و نیکی فراوان و خیر زیاد به او می‌بخشد.
التفاسير العربية:
فَكَیْفَ اِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ اُمَّةٍ بِشَهِیْدٍ وَّجِئْنَا بِكَ عَلٰی هٰۤؤُلَآءِ شَهِیْدًا ۟ؕؔ
سپس خداوند متعال فرمود: ﴿فَكَيۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن كُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِيدٖ وَجِئۡنَا بِكَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِيدٗا﴾ یعنی چگونه خواهد بود اگر خداوند که علم و عدالت و حکمتش کامل است، بر اساس گواهی دادن پاکیزه‌ترین انسان‌ها که پیامبران‌اند بر امت‌هایشان حکم نماید؟! این در حالی است فردی که بر او حکم می‌شود، به گناه خویش اعتراف می‌کند. پس سوگند به خدا این فراگیرترین و منصفانه‌ترین و بزرگ‌ترین حکم است. و در اینجا کسانی که بر آنها حکم شده، به کمال فضل، عدل و ستایش اعتراف می‌کنند و گروه‌هایی با به‌دست آوردن موفقیت و رستگاری و عزت و کامیابی خوشبخت گشته و گروه‌هایی نیز به رسوایی و عذاب آشکار گرفتار می‌آیند.
التفاسير العربية:
یَوْمَىِٕذٍ یَّوَدُّ الَّذِیْنَ كَفَرُوْا وَعَصَوُا الرَّسُوْلَ لَوْ تُسَوّٰی بِهِمُ الْاَرْضُ ؕ— وَلَا یَكْتُمُوْنَ اللّٰهَ حَدِیْثًا ۟۠
بنابراین فرمود: ﴿يَوۡمَئِذٖ يَوَدُّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَعَصَوُاْ ٱلرَّسُولَ﴾ در آن روز، آنان که به خدا و پیامبرش کفر ورزیده و از پیامبرش سرپیچی کرده‌اند، دوست دارند، ﴿لَوۡ تُسَوَّىٰ بِهِمُ ٱلۡأَرۡضُ﴾ [و آرزو می‌کنند] که کاش زمین آنها را فرو می‌برد و تبدیل به خاک می‌گشتند و نابود می‌شدند. همان طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَيَقُولُ ٱلۡكَافِرُ يَٰلَيۡتَنِي كُنتُ تُرَٰبَۢا﴾ و کافر می‌گوید: «کاش که خاک بودم.» ﴿وَلَا يَكۡتُمُونَ ٱللَّهَ حَدِيثٗا﴾ و هیچ سخنی را از خدا پنهان نمی‌دارند، بلکه به همۀ کارهایی که کرده‌اند نزد خدا اعتراف می‌کنند، و زبان و دست و پاهایشان به کارهایی که کرده‌اند، گواهی می‌دهند. خداوند در این روز، پاداش و سزای آنها را کامل می‌دهد، و می‌دانند که خداوند، حق و روشنگر است. اما آنچه در احادیث آمده است مبنی براینکه کافران کفر و انکار خود را کتمان می‌کنند، مربوط به بعضی جاهای قیامت است، زمانی که آنها گمان می‌برند انکارشان به آنها سودی می‌بخشد و از عذاب الهی نجات می‌دهد. پس، وقتی که حقائق را دریافتند، واعضای بدنشان بر آنها گواهی داد، در این هنگام مسئله روشن می‌شود و جایی برای پنهان کردن باقی نمی‌ماند؛ زیرا پنهان کردن، فایده و سودی ندارد.
التفاسير العربية:
یٰۤاَیُّهَا الَّذِیْنَ اٰمَنُوْا لَا تَقْرَبُوا الصَّلٰوةَ وَاَنْتُمْ سُكٰرٰی حَتّٰی تَعْلَمُوْا مَا تَقُوْلُوْنَ وَلَا جُنُبًا اِلَّا عَابِرِیْ سَبِیْلٍ حَتّٰی تَغْتَسِلُوْا ؕ— وَاِنْ كُنْتُمْ مَّرْضٰۤی اَوْ عَلٰی سَفَرٍ اَوْ جَآءَ اَحَدٌ مِّنْكُمْ مِّنَ الْغَآىِٕطِ اَوْ لٰمَسْتُمُ النِّسَآءَ فَلَمْ تَجِدُوْا مَآءً فَتَیَمَّمُوْا صَعِیْدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوْا بِوُجُوْهِكُمْ وَاَیْدِیْكُمْ ؕ— اِنَّ اللّٰهَ كَانَ عَفُوًّا غَفُوْرًا ۟
خداوند، بندگان مؤمنش را نهی می‌کند از اینکه به نماز بایستند درحالی که مست هستند، تا بدانند که چه می‌گویند. و این نهی، نزدیک شدن به جایگاه‌های نماز مانند مسجد را نیز در بر می‌گیرد. پس فرد مست نمی‌تواند وارد مسجد شود. و نیز نماز را دربر می‌گیرد؛ زیرا برای فردی که مست می‌باشد، انجام دادن هیچ نماز و عبادتی جایز نیست، چون عقل او آشفته است و نمی‌داند چه می‌گوید. بنابراین خداوند مقرر نمود که نباید به نماز و مسجد نزدیک شد تا زمانی که فرد می‌داند چه می‌گوید. و این آیۀ شریفه، به وسیلۀ آیه‌ای که شراب را به طور مطلق حرام می‌نماید، منسوخ است؛ زیرا شراب، ابتدا حرام نبود اما بعداً خداوند بندگانش را به طور ضمنی بر تحریم آن تشویق کرد و فرمود: ﴿يَسۡ‍َٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَيۡسِرِۖ قُلۡ فِيهِمَآ إِثۡمٞ كَبِيرٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَإِثۡمُهُمَآ أَكۡبَرُ مِن نَّفۡعِهِمَا﴾ از تو در مورد شراب و قمار می‌پرسند، بگو: «در شراب و قمار، گناه بزرگی است و فایده‌هایی [نیز] برای مردم دارند، اما گناهشان از فایده‌شان بزرگ‌تر است.» سپس خداوند متعال بندگان مؤمنش را از نوشیدن شراب به هنگام ایستادن به نماز نهی کرد، همان‌طور که در این آیه آمده است. سپس خداوند آن را به طور مطلق در همۀ وقت‌ها حرام نمود و فرمود: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَيۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ﴾ ای کسانی که ایمان آورده‌اید! شراب و قمار و بت‌ها و [استفاده از] تیرها [ی مخصوصی که به قصد بخت آزمایی و فال بینی به کار می‌برید] پلید و از کار شیطان هستند، پس از آن بپرهیزید. و حرمت شراب در هنگام نماز شدیدتر است، چون این فساد بزرگ را در بر دارد. گذشته از این، روح و مغز نماز، فروتنی و حضور قلب است، و شراب، دل را مست می‌کند و از یاد الهی و از نماز باز می‌دارد. و از مفهوم این آیه استنباط می‌شود، درحالت چرت زدن که فردِ خواب‌آلود نمی‌داند چه می‌گوید و چه می‌کند، نباید به نماز ایستاد، و آیه به صورت تلویحی به این موضوع اشاره می‌کند که مناسب است هرکس می‌خواهد نماز بخواند، خود را از هرچیزی که فکرش را به خود مشغول می‌دارد، دوری کند. مانند اینکه اگر نیاز به قضای حاجت دارد، باید برود قضای حاجت کند، سپس به نماز مشغول می‌شود. و نیز اگر خیلی گرسنه است، ابتدا غذا بخورد، و پس از آن به نماز بپردازد تا در نماز، گرسنگی فکرش را به خود مشغول ندارد. در این زمینه، حدیث صحیح نیز وارد شده است. سپس فرمود: ﴿وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ﴾ یعنی در حالت جُنُب به نماز نزدیک نشوید، مگر در این حالت و آن عبارت است از اینکه در داخل مسجد عبور کنید و توقف ننمایید. ﴿حَتَّىٰ تَغۡتَسِلُواْ﴾ جنب تا زمانی که غسل نکرده است، نمی‌تواند به نماز بایستد، و هرگاه غسل کرد، می‌تواند نماز بخواند. و برای جنب، فقط گذشتن از مسجد جایز است. ﴿وَإِن كُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوۡ جَآءَ أَحَدٞ مِّنكُم مِّنَ ٱلۡغَآئِطِ أَوۡ لَٰمَسۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآءٗ فَتَيَمَّمُواْ﴾ پس تیمم را برای مریض به طور مطلق ـ خواه آب وجود داشته باشد یا نه ـ جایز قرار داد. علت جایز بودن تیمم برای مریض، بیماریی است که استفاده از آب، آن بیماری را تشدید می‌کند. نیز تیمم را در سفر جایز قرار داده است، چرا که گمان آن می‌رود در سفر آب یافت نشود. پس اگر مسافر آب نداشت و فقط به اندازۀ نیاز خودش از قبیل: نوشیدن و غیره آب همراه داشت، تیمم کردن برای او جایز است. و همچنین هر گاه انسان به سبب ادرار یا قضای حاجت یا آمیزش با زنان، ناپاک شد، اگر آب را نیافت برایش جایز است تیمم کند -‌خواه در سفر باشد یا نه- همان‌طور که عموم آیه بر این مطلب دلالت می‌کند. خلاصۀ مطلب این است که خداوند، تیمم را در دو حالت جایز قرار داده است: یکی در صورت عدم وجود آب -خواه در سفر باشد یا نه- و یکی در صورت مشقت و سختی ناشی از بیماری و غیره که اگر آب استفاده کند، دچار مشقت بیشتر می‌شود. و مفسرین در رابطه با معنی ﴿أَوۡ لَٰمَسۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ﴾ اختلاف کرده و عده‌ای می‌گویند: منظور از آن، آمیزش است. پس اگر چنین باشد، آیه به صراحت جایز بودن تیمم را برای جنب بیان می‌دارد. همان طور که احادیث صحیح زیادی در این مورد وارد شده است. و عده‌ای معتقدند که منظور از آن، دست زدن به زن است، مشروط به اینکه گمان بیرون آمدن مذی باشد، و آن دست‌زدنی است که به خاطر شهوت انجام می‌شود. پس آیه، به شکستن وضو به علت دست زدن دلالت می‌کند. و فقها از آیۀ ﴿فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآءٗ﴾ استنباط کرده‌اند هنگامی که وقت نماز فرا رسید باید به جستجوی آب پرداخت. کسی که آب را جستجو نکند، گفته نمی‌شود آن را نیافته است، بلکه یافتن یا نیافتن پس از جستجو کردن معلوم می‌شود. نیز از این استنباط شده است وضو گرفتن با آبی که به علت مخلوط شدن با چیز پاکی تغییر کرده است نه تنها جایز است بلکه واجب نیز می‌باشد؛ زیرا چنین آبی در فرمودۀ الهی ﴿فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآءٗ﴾ داخل است؛ زیرا آبی که به سبب مخلوط شدن با چیز پاکی تغییر کرده است، آب محسوب می‌شود. اما در این مورد که آن آب، آبی است غیرمطلق، اختلاف وجود دارد. و در این آیه، حکم بزرگی تشریع شده و خداوند از این طریق بر این امت منت نهاده است و آن، مشروعیت تیمم است. و تمامی علما ـ‌الحمد لله‌ـ بر این مطلب اجماع و اتفاق دارند. و تیمم با هرآنچه که از سطح زمین ارتفاع پیدا کند ـ غبار داشته باشد یا نه ـ خواه خاک باشد یا شن، یا درخت یا سنگ و یا گیاه، به شرطی که پاک باشد، انجام می‌شود. البته اگر گفته شود «صعید» یعنی آنچه که با آن تیمم صورت می‌گیرد باید غبار داشته باشد، محتمل به‌نظر می‌رسد؛ زیرا خداوند متعال در آیۀ(6) سورۀ مائده فرموده‌است: ﴿فَٱمۡسَحُواْ بِوُجُوهِكُمۡ وَأَيۡدِيكُمۡ﴾ از آن به چهره‌ها و دست‌هایتان بمالید و مسح کنید، و آنچه که غبار ندارد، مسح کرده نمی‌شود. ﴿فَٱمۡسَحُواْ بِوُجُوهِكُمۡ وَأَيۡدِيكُمۡ﴾ یعنی از آن به چهره‌ها ودست‌هایتان مسح کنید، و محل مسح کردن در تیمم تمام چهره و هر دو دست تا مچ می‌باشند. همان طور که احادیث صحیح بر این دلالت می‌نمایند. و مستحب است با یک ضربه چهره و دست‌ها تا مچ مسح شوند، همان طور که حدیث عمار بر این مطلب دلالت می‌نماید. و نیز در این حدیث اشاره شده است که تیمم جنب، مانند تیمم دیگران است و فقط چهره و دست‌ها را مسح می‌کند. فایده: ابن القیم می‌فرماید: «بدان که قواعد طب و بهداشت در سه مطلب خلاصه می‌شود: 1- حفظ سلامت و تندرستی. 2- دفع بیماری‌هایی که به بدن زیان می‌رساند. 3- واکسینه کردن بدن در مقابل تمام بیماری‌ها. و به درستی که خداوند متعال ما را بر این [سه مطلب] در کتاب عزیز خود آگاه ساخته است. در رابطه با حفظ سلامت و تندرستی بدن، و واکسینه کردن آن، خداوند به خوردن و نوشیدن و اسراف نکردن دستور داده است، و برای مسافر و مریض تجویز کرده که روزه نگیرند تا صحت و سلامتی آنها به وسیلۀ آنچه که برای بدن مفید است حفظ شود، و از مریض در مقابل چیزهایی که به او ضرر می‌رساند، حمایت به‌عمل آید. و اما در مورد دفع بیماری‌ها، خداوند برای مردی که در حال احرام است و در سرش بیماری دارد، اجازه داده است سرش را بتراشد تا میکروب‌های آن از بین بروند. پس این بیانگر آن است آنچه که ماندنش در بدن زیان‌آورتر است، به طریق اولی باید دفع گردد مانند ادرار، مدفوع، استفراغ، منی، خون و غیره. و در این آیه اشاره شده است که باید تمام چهره و دست‌ها مسح شود. و نیز اشاره شده است که تیمم جایز است گرچه وقت تنگ نباشد، و از وی خواسته نمی‌شود که آب را بجوید، مگر بعد از اینکه سبب وجوب موجود باشد. والله تعالی اعلم. سپس آیه را این‌گونه ختم کرد: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَفُوًّا غَفُورًا﴾ عفو و آمرزش الهی برای بندگان مؤمنش زیاد است، و فرامینش را بسیار آسان نموده است، طوری که بنده با انجام آن دچار مشقت نمی‌گردد. از جمله بخشش و آمرزش الهی این است که بر این امت رحم نموده و طهارت با خاک را به جای آب ـ در صورت مشکل بودن استفاده از آب ـ برای آنان مشروع کرده، و دروازۀ توبه و بازگشت را برای گناهکاران باز نموده، وآنها را به سوی خود فرا خوانده، و به آنها وعده داده است که گناهانشان را می‌آمرزد. و از جمله عفو و آمرزش الهی این است که اگر مؤمن تمامِ زمین را از گناه مملو سازد، اما چیزی را شریک پروردگارش قرار ندهد، خداوند به اندازۀ زمین با آمرزش پیش او می‌آید.
التفاسير العربية:
اَلَمْ تَرَ اِلَی الَّذِیْنَ اُوْتُوْا نَصِیْبًا مِّنَ الْكِتٰبِ یَشْتَرُوْنَ الضَّلٰلَةَ وَیُرِیْدُوْنَ اَنْ تَضِلُّوا السَّبِیْلَ ۟ؕ
این بیان مذمت و نکوهش کسانی است که ﴿أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ﴾ بهره‌ای از کتاب داده ‌شده‌اند. ضمناً بندگانش را از تبعیت از آنها وافتادن در دام‌هایشان بر حذر داشته است. پس خبر داده که آنها ﴿يَشۡتَرُونَ ٱلضَّلَٰلَةَ﴾ گمراهی را می‌خرند؛ یعنی آن را خیلی دوست دارند، و برای به‌دست آوردنش از هر چیزی می‌گذرند، مانند کسی که در طلب آنچه که دوست دارد، مال فراوانی را خرج می‌کند. پس آنها گمراهی را بر هدایت، و کفر را بر ایمان، و شقاوت را بر سعادت، ترجیح می‌دهند. با این وجود ﴿وَيُرِيدُونَ أَن تَضِلُّواْ ٱلسَّبِيلَ﴾ می‌خواهند شما را گمراه کنند. پس آنها بی‌نهایت به گمراه کردن شما، علاقه‌مندند و تلاش خود را در این راه مبذول می‌دارند. و از آنجا که خداوند سرپرست و یاور بندگان مؤمنش است، گمراهی و گمراه کردن آن دسته از یهودیان را بیان کرد.
التفاسير العربية:
وَاللّٰهُ اَعْلَمُ بِاَعْدَآىِٕكُمْ ؕ— وَكَفٰی بِاللّٰهِ وَلِیًّا ؗۗ— وَّكَفٰی بِاللّٰهِ نَصِیْرًا ۟
و فرمود: ﴿وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَلِيّٗا﴾ و کافی است که خدا سرپرست باشد؛ یعنی بندگانش را سرپرستی نماید و نسبت به آنها مهربانی ورزد و در همۀ کارهایشان یاور آنان باشد و آنچه را که سبب خوشبختی و رستگاری آنان است، برایشان آسان ‌گرداند. ﴿وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ نَصِيرٗا﴾ و کافی است که خدا یاور باشد و آنها را علیه دشمنانشان یاری ‌نماید و برای آنها چیزهایی را بیان ‌دارد که از آن بر حذر باشند، و آنها را علیه دشمنانشان کمک ‌کند. پس سرپرستی الهی، باعث به‌دست آوردن خیر و نیکی، و دور شدن از هر شر و بدی است.
التفاسير العربية:
مِنَ الَّذِیْنَ هَادُوْا یُحَرِّفُوْنَ الْكَلِمَ عَنْ مَّوَاضِعِهٖ وَیَقُوْلُوْنَ سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا وَاسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ وَّرَاعِنَا لَیًّا بِاَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنًا فِی الدِّیْنِ ؕ— وَلَوْ اَنَّهُمْ قَالُوْا سَمِعْنَا وَاَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانْظُرْنَا لَكَانَ خَیْرًا لَّهُمْ وَاَقْوَمَ ۙ— وَلٰكِنْ لَّعَنَهُمُ اللّٰهُ بِكُفْرِهِمْ فَلَا یُؤْمِنُوْنَ اِلَّا قَلِیْلًا ۟
سپس خداوند کیفیت گمراهی و عناد و ترجیح دادن باطل از سوی آنان را بیان نمود و فرمود: ﴿مِّنَ ٱلَّذِينَ هَادُواْ﴾ دسته‌ای از یهودیان که علمای گمراهشان بودند، ﴿يُحَرِّفُونَ ٱلۡكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِۦ﴾ سخنان را از جای خود تحریف می‌کنند؛ به گونه‌ای که کلمه یا معنی آن را تغییر می‌دهند، یا هردو را تحریف می‌کنند. ازجمله تحریفشان این است در رابطه با صفت‌هایی که در کتاب‌هایشان بیان شده و جز بر محمد صلی الله علیه وسلم صدق نمی‌کند، می‌گویند: منظور از این صفت‌ها، محمد نیست بلکه منظور، کسی دیگر است، و این حقیقت را پنهان می‌دارند. پس علم و آگاهی آنان بدترین علم و آگاهی است؛ چراکه حقایق را وارونه نموده و باطل را به جای آن قرار داده و حق را انکار می‌کنند. و اما در میدان عمل و فرمانبرداری می‌گویند: ﴿سَمِعۡنَا وَعَصَيۡنَا﴾ شنیدیم و نافرمانی کردیم؛ یعنی ما سخن تو را شنیدیم و از فرمانت سرپیچی کردیم و این نهایت کفر و عناد و بیرون رفتن از دایرۀ فرمانبری است. همچنین پیامبر صلی الله علیه وسلم را به بدترین صورت و دورترین روش از ادب و نزاکت خطاب کرده، و می‌گویند: ﴿وَٱسۡمَعۡ غَيۡرَ مُسۡمَعٖ﴾ بشنو از ما، امید که سخنی را از ما بشنوی که آن را دوست داشته باشی، بلکه سخنی را از ما بشنوی که آن‌را دوست نمی‌داری. ﴿وَرَٰعِنَا﴾ منظورشان از آن، متصف نمودن حضرت به کم خردی و عیب و زشتی بود و گمان می‌بردند با استعمال کلمات دو پهلو، خدا و پیامبر فریب می‌خورند. آنها با استعمال این‌گونه کلمات، و پیچ دادن زبانشان، به عیب‌جویی از دین و پیامبر می‌پرداختند و در میان خود، این مطلب را به صراحت بیان می‌کردند. بنابراین خداوند متعال فرمود: ﴿لَيَّۢا بِأَلۡسِنَتِهِمۡ وَطَعۡنٗا فِي ٱلدِّينِ﴾ سپس خداوند آنها را به انجام آنچه که برایشان بهتر است، راهنمایی نمود و فرمود: ﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ قَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَا وَٱسۡمَعۡ وَٱنظُرۡنَا لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡ وَأَقۡوَمَ﴾ و اگر آنان می‌گفتند: «شنیدیم و فرمان بردیم، و بشنو و به ما نظر کن»، قطعاً برایشان بهتر بود؛ زیرا این سخن، متضمِّن خطاب نیک و رعایت ادب شایسته در تعامل با پیامبر است و این عمل، به مثابۀ فرمان بردن از دستور خدا و منقاد شدن در برابر اوامر اوست. این آیه همچنین مشتمل بر آن است که در سؤال کردن، باید ادب و نزاکت و متانت را رعایت کرد، و اینکه پیامبر صلی الله علیه وسلم به سؤالات اصحاب گوش فرا دهد و از حال و اوضاع آنان اطلاع پیدا کند. پس شایسته بود که آنها این رفتار را در پیش بگیرند. ولی از آنجا که سرشتشان ناپاک بود از این شیوه روی گرداندند و خداوند آنها را به سبب کینه‌ورزی و کفرشان، از رحمت خویش دور کرد. بنابراین فرمود: ﴿وَلَٰكِن لَّعَنَهُمُ ٱللَّهُ بِكُفۡرِهِمۡ فَلَا يُؤۡمِنُونَ إِلَّا قَلِيلٗا﴾ اما خداوند به سبب کفرشان، آنان را نفرین کرد. پس، به جز عدۀ کمی، ایمان نمی‌آورند.
التفاسير العربية:
یٰۤاَیُّهَا الَّذِیْنَ اُوْتُوا الْكِتٰبَ اٰمِنُوْا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَكُمْ مِّنْ قَبْلِ اَنْ نَّطْمِسَ وُجُوْهًا فَنَرُدَّهَا عَلٰۤی اَدْبَارِهَاۤ اَوْ نَلْعَنَهُمْ كَمَا لَعَنَّاۤ اَصْحٰبَ السَّبْتِ ؕ— وَكَانَ اَمْرُ اللّٰهِ مَفْعُوْلًا ۟
خداوند اهل کتاب، اعم از یهود و نصارا، را فرمان می‌دهد تا به پیامبر و کتاب بزرگی که بر او نازل شده و تصدیق کنندۀ کتاب‌های پیشین است، ایمان بیاورند. کتاب‌های پیشین، از آمدن قرآن خبر داده بودند. پس وقتی که قرآن آمد، خبر دادنِ کتاب‌های پیشین را تصدیق نمود. و اگر آنها به این قرآن ایمان نیاورند، به کتاب‌هایی که در دستشان هست نیز ایمان ندارند؛ زیرا کتاب‌های خدا، یکدیگر را تصدیق می‌نمایند و با یکدیگر موافق‌اند. پس ادعای آنها مبنی بر اینکه به برخی ایمان داریم و به برخی ایمان نداریم، ادعای باطلی بوده و راست نیست. و در ﴿ءَامِنُواْ بِمَا نَزَّلۡنَا مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَكُم﴾ آنها را تشویق نموده تا ایمان بیاورند، و آنها باید قبل از دیگران، به ایمان آوردن مبادرت ‌ورزند؛ زیرا خداوند علم و کتاب را به آنان ارزانی داشته است. و این امر وظیفۀ آنان را سنگین‌تر می‌کند. بنابراین خداوند آنها را به خاطر ایمان نیاوردنشان، تهدید نمود و فرمود: ﴿مِّن قَبۡلِ أَن نَّطۡمِسَ وُجُوهٗا فَنَرُدَّهَا عَلَىٰٓ أَدۡبَارِهَآ﴾ این پاداش از نوع کاری است که آنها انجام می‌دادند، پس همان طور که آنها حق را ترک گفته و باطل را ترجیح دادند و حقایق را وارونه کردند و باطل را حق و حق را باطل جلوه دادند، به سزایی از نوع کارشان مجازات شدند، و چهره‌هایشان محو گردید همان طور که آنها حق را محو کردند. و برگرداندن چهره‌هایشان به صورتی بود که چهرۀ آنان در پشت قرار گرفت، و این زشت‌ترین صورت و چهرۀ ممکن است. ﴿أَوۡ نَلۡعَنَهُمۡ كَمَا لَعَنَّآ أَصۡحَٰبَ ٱلسَّبۡتِ﴾ یا آنها را نفرین کنیم، همان‌طور که یاران شنبه را نفرین کردیم. یعنی آنها را از رحمت خویش دور نماید و تبدیل به بوزینه گرداند، همان طور که خداوند با برادرانشان که در روز شنبه تجاوز و سرپیچی کردند، چنین کرد: ﴿فَقُلۡنَا لَهُمۡ كُونُواْ قِرَدَةً خَٰسِ‍ِٔينَ﴾ پس به آنها گفتیم بوزینگانی خوار باشید. ﴿وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ مَفۡعُولًا﴾ و فرمان خدا همواره انجام شدنی است. در جای دیگری نیز در همین رابطه می‌فرماید: ﴿إِنَّمَآ أَمۡرُهُۥٓ إِذَآ أَرَادَ شَيۡ‍ًٔا أَن يَقُولَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ﴾ امر او این گونه است که هرگاه چیزی را بخواهد، به آن می‌گوید: «پدید بیا»، پس پدید می‌آید.
التفاسير العربية:
اِنَّ اللّٰهَ لَا یَغْفِرُ اَنْ یُّشْرَكَ بِهٖ وَیَغْفِرُ مَا دُوْنَ ذٰلِكَ لِمَنْ یَّشَآءُ ۚ— وَمَنْ یُّشْرِكْ بِاللّٰهِ فَقَدِ افْتَرٰۤی اِثْمًا عَظِیْمًا ۟
خداوند متعال خبر می‌دهد کسی را که چیزی از مخلوقات را شریک وی گرداند، نمی‌بخشد، اما دیگر گناهان صغیره و کبیره را می‌آمرزد؛ و این زمانی است که حکمت خدا، مقتضی آمرزیدن وی باشد. خداوند برای آمرزیدن گناهان پایین‌تر از شرک، اسباب زیادی قرار داده است؛ مانند نیکی‌هایی که بدی‌ها را از بین می‌برند، و مصیبت‌های دنیوی، عذاب برزخ و عذاب روز قیامت که کفارۀ گناهان‌اند. و مانند دعای مؤمنان برای یکدیگر، که باعث بخشوده شدن گناهان می‌شود و خداوند گناهان پایین‌تر از شرک را، با شفاعت شفاعت‌کنندگان می‌آمرزد. بالاتر از همۀ اینها، رحمت الهی قرار دارد که مؤمنان و اهل توحید سزاوار آن هستند. برخلاف شرک؛ زیرا مشرک همۀ درهای آمرزش و رحمت را به روی خود بسته است، پس طاعات بدون توحید، فایده‌ای به او نمی‌رساند، و مصیبت‌هایی که برای او پیش می‌آید، به او سودی نمی‌بخشد، و در روز قیامت کسی برای وی شفاعت نمی‌کند: ﴿فَمَا لَنَا مِن شَٰفِعِينَ وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٖ﴾ نه شفاعت‌کننده‌ای دارند و نه دوست صمیمی! بنابراین خداوند متعال فرمود: ﴿وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱفۡتَرَىٰٓ إِثۡمًا عَظِيمًا﴾ و هر کس به خدا شرک ورزد، به راستی که گناه بزرگی مرتکب شده است؛ یعنی جنایت بزرگی کرده است، و چه ستمی بزرگ‌تر از آن است که مخلوقِ آفریده شده از خاک را، شریک خداوند قرار داده شود؟! مخلوقی که از همۀ جهات ناقص و نیازمند است، و نمی‌تواند سودی به خود برساند و زیانی از خویش دور کند، و مرگ و زندگی در اختیار او نیست، و نمی‌تواند به کسی که او را عبادت کرده است، سودی برساند. پس چگونه چنین چیزی با ذاتی شریک می‌شود که همۀ هستی را آفریده و از همۀ جهات کامل است و از تمام مخلوقاتش بی‌نیاز است؟! خداوندی که سود و زیان، و دادن و محروم کردن، در دست اوست و آفریدگان از نعمات او برخوردار هستند! آیا ستمی بزرگ‌تر از این وجود دارد؟! بنابراین کسی که مرتکب شرک شود، برای همیشه در عذاب می‌ماند و از پاداش الهی محروم می‌گردد: ﴿إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُ﴾ هرکس به خدا شرک ورزد، به راستی که خداوند بهشت را بر او حرام گردانیده و جایگاهش جهنم است. این آیۀ کریمه، در حق کسی است که توبه نکرده است، اما کسی که توبه کند، شرک و دیگر گناهانش بخشیده می‌شود: ﴿ قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًا﴾ بگو: «ای بندگانم که زیاده‌روی کرده‌اید! از رحمت الهی ناامید نباشید، بی‌گـمان خداوند همۀ گناهان را می‌آمرزد”؛یعنی گناهان کسی که، به سوی خدا برگشته و توبه نموده است.
التفاسير العربية:
اَلَمْ تَرَ اِلَی الَّذِیْنَ یُزَكُّوْنَ اَنْفُسَهُمْ ؕ— بَلِ اللّٰهُ یُزَكِّیْ مَنْ یَّشَآءُ وَلَا یُظْلَمُوْنَ فَتِیْلًا ۟
این بیانگر تعجب خدا از بندگانش است، و سرزنشی است از جانب خدا، برای یهودیان و نصارا و امثال آنها که خود را پاک می‌پندارند و ادعای پاکی می‌کنند در حالی‌که چنین نیستند، و می‌گویند: ﴿ نَحۡنُ أَبۡنَٰٓؤُاْ ٱللَّهِ وَأَحِبَّٰٓؤُهُۥ﴾ ما فرزندان و دوستان خدا هستیم. و می‌گویند: ﴿ وَقَالُواْ لَن يَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰ﴾ هرگز وارد بهشت نخواهد شد، مگر کسی که یهودی یا نصرانی باشد. و این ادعایی بدون دلیل است؛ زیرا خداوند در قرآن می‌فرماید: ﴿ بَلَىٰۚ مَنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَلَهُۥٓ أَجۡرُهُۥ عِندَ رَبِّهِۦ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ﴾ آری! هرکس مخلصانه به خدا روی آورد -در حالی که نیکوکار است- پاداش او نزد پروردگارش است، و نه ترسی بر آنها است و نه اندوهگین می‌گردند. پس خداوند چنین کسانی را پاک قرار داده است، بنابراین اینجا فرمود: ﴿بَلِ ٱللَّهُ يُزَكِّي مَن يَشَآءُ﴾ بلکه خداوند هر کس را که بخواهد، تزکیه می‌نماید؛ یعنی او را به سبب ایمان و عمل صالح و به وسیلۀ دوری از اخلاق زشت و آراستگی به اخلاق و صفت‌های زیبا، پاک می‌گرداند. اما اینها گرچه خود را پاک بدانند و ادعا کنند بر راه راست هستند و پاداش فقط از آنِ آنها است، دروغگو می‌باشند. و به سبب ستم و کفرشان، از خصلت‌های پاکان بهره‌ای ندارند و خدا بر آنها ستم روا نداشته است. بنابراین فرمود: ﴿وَلَا يُظۡلَمُونَ فَتِيلًا﴾ این جمله مفید عموم است؛ یعنی هیچ ستمی به آنها نمی‌شود، حتی به اندازۀ نخی که روی هستۀ خرما است، یا نخی که از چرک دست و غیره برمی‌آید.
التفاسير العربية:
اُنْظُرْ كَیْفَ یَفْتَرُوْنَ عَلَی اللّٰهِ الْكَذِبَ ؕ— وَكَفٰی بِهٖۤ اِثْمًا مُّبِیْنًا ۟۠
خداوند متعال می فرماید: ﴿ٱنظُرۡ كَيۡفَ يَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ﴾ نگاه کن چگونه با پاک قرار دادن خود، به خدا دروغ می‌بندند، و این بزرگ‌ترین دروغی است که به خدا نسبت داده می‌شود؛ زیرا این بدان معنی است عقیده و ستمی که آنها دارند، حق است و آنچه مسلمین بر آن هستند، باطل می‌باشد و این بزرگ‌ترین دروغ و وارونه کردن حقائق است؛ زیرا حق را باطل، و باطل را حق جلوه دادند. بنابراین خداوند متعال فرمود: ﴿وَكَفَىٰ بِهِۦٓ إِثۡمٗا مُّبِينًا﴾ و کافی است که این، گناهی آشکار و موجب عقوبت فراوان و عذاب دردناک باشد.
التفاسير العربية:
اَلَمْ تَرَ اِلَی الَّذِیْنَ اُوْتُوْا نَصِیْبًا مِّنَ الْكِتٰبِ یُؤْمِنُوْنَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوْتِ وَیَقُوْلُوْنَ لِلَّذِیْنَ كَفَرُوْا هٰۤؤُلَآءِ اَهْدٰی مِنَ الَّذِیْنَ اٰمَنُوْا سَبِیْلًا ۟
و این یکی از اعمال زشت یهودیان، و مصداقی از حسد آنان نسبت به پیامبر و مؤمنان است. اخلاق زشت و سرشت پلیدشان، آنان را وادار کرد تا از ایمان به خدا و پیامبرش روی بگردانند، و به بتان و طاغوت ایمان بیاورند. ایمان به جبت و طاغوت شامل هرعبادتی است که برای غیر خدا انجام ‌شود، یا حکم کردن به غیر از آنچه که خدا مشروع نموده است. پس سِحر و غیب‌گویی و پرستش غیر خدا و اطاعت شیطان، همه مصادیقی از جبت و طاغوت‌اند. و همچنین کفر و حسد، یهودیان را وا داشت تا طریقۀ کافران بت‌پرست را بر راه مؤمنان ترجیح دهند. پس فرمود: ﴿وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾ و به خاطر چاپلوسی و سازش با کافران، و به علت نفرت شدیدی که از ایمان دارند، می‌گویند: ﴿هَٰٓؤُلَآءِ أَهۡدَىٰ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ سَبِيلًا﴾ اینها [کافران] از مؤمنان راه یافته‌ترند. چه سُمِج و سرکش بودند! و چقدر بی‌خرد و کینه‌توز! بنگر که چه راه و رسم وخیم و نادرست و ناپسندی را در پیش گرفتند! فکر می‌کردند افراد عاقل و خردمند، سخن پوچ آنان را باور می‌کنند؟! آیا دینی که بر ستم و پرستش بت‌ها، و حرام قرار دادن پاکی‌ها، و حلال کردن پلیدی‌ها و امور حرام، و برابر دانستن مخلوق و خالق، و کفر ورزیدن به خدا و پیامبر و کتاب‌هایش استوار است، بر دینی ترجیح داده می‌شود که بر پایۀ عبادت خدا و اخلاص برای او در پنهان و آشکار، و کفر ورزیدن به آنچه که به غیر از خدا از بت‌ها و همتایان دروغین پرستش می‌شوند، و برقرار داشتن پیوند خویشاوندی، و نیکوکاری با همۀ مخلوقات حتی با حیوانات استوار است؟ همچنین بر اقامۀ عدل و انصاف در میان مردم، و حرام قرار دادن هر خبیث و ستمی و بر صداقت در گفتار و کردار استوار است؟! آیا ترجیح آیین بت‌پرستی بر چنین دینی، جز یاوه‌گـویی، چیز دیگری است؟! و آیا گویندۀ چنین سخنی، جاهل‌ترین، بی‌خردترین، سرکش‌ترین، کینه‌توزترین و بزرگ‌ترین دشمن حق نیست؟!
التفاسير العربية:
اُولٰٓىِٕكَ الَّذِیْنَ لَعَنَهُمُ اللّٰهُ ؕ— وَمَنْ یَّلْعَنِ اللّٰهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهٗ نَصِیْرًا ۟ؕ
این است واقعیت حال آنها، بنابراین خداوند متعال در موردشان فرمود: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ﴾ ایشان کسانی هستند که خداوند آنها را از رحمت خویش دور نموده، و سزاوار خشم و عذاب خویش گردانیده است. ﴿وَمَن يَلۡعَنِ ٱللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ نَصِيرًا﴾ و هرکس که خدا او را نفرین کند، برای وی یاوری نخواهی یافت که او را سرپرستی کند، و منافعش را تأمین نماید، و او را از ناگواری‌ها محافظت کند، و این نهایت خواری و رسوایی است.
التفاسير العربية:
اَمْ لَهُمْ نَصِیْبٌ مِّنَ الْمُلْكِ فَاِذًا لَّا یُؤْتُوْنَ النَّاسَ نَقِیْرًا ۟ۙ
﴿أَمۡ لَهُمۡ نَصِيبٞ مِّنَ ٱلۡمُلۡكِ﴾ آیا بهره‌ای از ملک دارند تا هرکس را که بخواهند، بنا به خواست و آرزوی خویش بر کسی دیگر ترجیح دهند، و در تدبیر جهان شریک خدا باشند؟! اگر چنین قدرتی ‌داشتند، به شدت بخل می‌ورزیدند. بنابراین فرمود: ﴿فَإِذٗا﴾ اگر بهره‌ای از ملک ‌داشتند، ﴿لَّا يُؤۡتُونَ ٱلنَّاسَ نَقِيرًا﴾ به مردم چیز کمی هم نمی‌دادند، واگر بالفرض قدرتی ‌داشتند و در ملک و پادشاهی جهان شریک خدا ‌بودند، به شدت بخل می‌ورزیدند. و این را به صورت استفهام انکاری بیان کرد، چرا که هیچ احدی آن را قبول نمی‌کند.
التفاسير العربية:
اَمْ یَحْسُدُوْنَ النَّاسَ عَلٰی مَاۤ اٰتٰىهُمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهٖ ۚ— فَقَدْ اٰتَیْنَاۤ اٰلَ اِبْرٰهِیْمَ الْكِتٰبَ وَالْحِكْمَةَ وَاٰتَیْنٰهُمْ مُّلْكًا عَظِیْمًا ۟
﴿أَمۡ يَحۡسُدُونَ ٱلنَّاسَ عَلَىٰ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ﴾ آیا انگیزۀ سخنشان این است که آنها شریک خدا هستند، و هرکس را که بخواهند ترجیح می‌دهند، و فضل و عطایا را به او می‌بخشند؟ یا حسادت ورزیدن به پیامبر و مؤمنان بر آنچه که خداوند از فضل خویش به آنان داده است، آنان را وادار به این کار می‌نماید؟ و حسادت ورزیدن به فضل الهی، چیز تازه و نوظهوری نیست. ﴿فَقَدۡ ءَاتَيۡنَآ ءَالَ إِبۡرَٰهِيمَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَءَاتَيۡنَٰهُم مُّلۡكًا عَظِيمٗا﴾ و آن نعمت‌هایی از قبیل پیامبری و کتاب است که خداوند بر ابراهیم و فرزندانش ارزانی داشت، و ملک و سلطنتی است که به برخی از پیامبرانش مانند داود و سلیمان بخشید. و خداوند همواره انعام خود را، بر بندگان مؤمنش ارزانی می‌دارد. پس آنها چگونه نعمتی را که خداوند در قالب نبوت و پیروزی و فرمانروایی به محمد داده است؛ محمدی که برترین و بزرگوارترین انسان‌ها است و بیش از همه خدا را می‌شناسد و از خدا می‌ترسد، انکار می‌کنند؟!
التفاسير العربية:
فَمِنْهُمْ مَّنْ اٰمَنَ بِهٖ وَمِنْهُمْ مَّنْ صَدَّ عَنْهُ ؕ— وَكَفٰی بِجَهَنَّمَ سَعِیْرًا ۟
﴿فَمِنۡهُم مَّنۡ ءَامَنَ بِهِۦ﴾ گروهی از آنان به محمد صلی الله علیه وسلم ایمان آورده، و خوشبختی دنیا و رستگاری آخرت را به‌دست آوردند، ﴿وَمِنۡهُم مَّن صَدَّ عَنۡهُ﴾ و دسته‌ای از آنها از روی کینه وحسد، مردم را از او باز داشتند، در نتیجه به بدبختی دنیا و مصیبت‌های فراوان دچار شدند، که غرق شدن در دریای مشکلات دنیا، بخشی از آثار گناهانشان است. ﴿وَكَفَىٰ بِجَهَنَّمَ سَعِيرًا﴾ و جهنم سوزان، برای یهودیان و نصارا و دیگر کافرانی که به خدا کفر ورزیده و پیامبری پیامبران را انکار کرده‌اند، کافی است.
التفاسير العربية:
اِنَّ الَّذِیْنَ كَفَرُوْا بِاٰیٰتِنَا سَوْفَ نُصْلِیْهِمْ نَارًا ؕ— كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُوْدُهُمْ بَدَّلْنٰهُمْ جُلُوْدًا غَیْرَهَا لِیَذُوْقُوا الْعَذَابَ ؕ— اِنَّ اللّٰهَ كَانَ عَزِیْزًا حَكِیْمًا ۟
بنابراین فرمود: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا سَوۡفَ نُصۡلِيهِمۡ نَارٗا﴾ آنانی که به آیات ما کفر ورزیدند، آنها را با آتشی که هیزمش بسیار عظیم و بزرگ است و حرارتش بسیار شدید می‌باشد، می‌سوزانیم. ﴿كُلَّمَا نَضِجَتۡ جُلُودُهُم﴾ هر گاه که پوست‌هایشان بسوزد، ﴿بَدَّلۡنَٰهُمۡ جُلُودًا غَيۡرَهَا لِيَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ﴾ به جای آن، پوست‌هایی دیگر قرار می‌دهیم تا شدیدترین عذاب را بچشند. و چون کفر و عناد را به صورت همیشگی تکرار کرده، و تبدیل به صفت و عادت آنها گردیده است، عذاب هم بر آنها تکرار می‌شود تا سزای برابر با اعمال خودرا ببینند. بنابراین فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمٗا﴾ همانا خداوند عزیز است و در آفرینش و فرمانروایی و پاداش و سزایی که می‌دهد، دارای قدرت بزرگ و حکمت فراوان است.
التفاسير العربية:
وَالَّذِیْنَ اٰمَنُوْا وَعَمِلُوا الصّٰلِحٰتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنّٰتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهٰرُ خٰلِدِیْنَ فِیْهَاۤ اَبَدًا ؕ— لَهُمْ فِیْهَاۤ اَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ ؗ— وَّنُدْخِلُهُمْ ظِلًّا ظَلِیْلًا ۟
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾ و کسانی که به خدا و آنچه که ایمان آوردن به آن واجب است، ایمان آوردند، ﴿وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾ و کارهای شایسته اعم از واجبات و مستحبات را انجام دادند، ﴿سَنُدۡخِلُهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۖ لَّهُمۡ فِيهَآ أَزۡوَٰجٞ مُّطَهَّرَةٞ﴾ آنان را وارد باغ‌هایی می‌کنیم که رودها از زیر درختانش روان هستند و جاودانه درآن می‌مانند، و برای آنان در آنجا زن‌هایی پاکیزه هست که از اخلاق زشت و ناپسند و از هر عیب و آلودگی که زنان دنیا دارند، پاک هستند. ﴿وَنُدۡخِلُهُمۡ ظِلّٗا ظَلِيلًا﴾ و آنها را به سایه‌ای گسترده وارد می‌کنیم که هیچ‌گاه زوال پذیر نیست.
التفاسير العربية:
اِنَّ اللّٰهَ یَاْمُرُكُمْ اَنْ تُؤَدُّوا الْاَمٰنٰتِ اِلٰۤی اَهْلِهَا ۙ— وَاِذَا حَكَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ اَنْ تَحْكُمُوْا بِالْعَدْلِ ؕ— اِنَّ اللّٰهَ نِعِمَّا یَعِظُكُمْ بِهٖ ؕ— اِنَّ اللّٰهَ كَانَ سَمِیْعًا بَصِیْرًا ۟
امانت عبارت از هرچیزی است که انسان بر آن امین قرار داده شده و به امانت‌داری آن دستور داده شده باشد. پس خداوند بندگانش را فرمان داده، تا امانت‌ها را به‌طور کامل و بدون کم و کاست و بدون درنگ و تأخیر به صاحبانشان برسانند. و این شامل امانت پست و مقام، اموال و اسرار و فرمان‌هایی می‌باشد که جز خدا کسی به آن آگاه نیست. و فقها گفته‌اند: هرکس امانتی را تحویل گرفت، بر او لازم است آن را حفظ نماید؛ زیرا رساندن امانت به صاحبش، جز با حفظ کردن آن امکان‌پذیر نیست. پس حفظ امانت واجب است. و ﴿إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا﴾ بیانگر آن است که امانت به غیر از صاحب آن، داده نمی‌شود، و وکیل به منزلۀ صاحب امانت است. پس اگر کسی امانت را به غیر صاحبش داده باشد، امانت را نرسانده است. ﴿وَإِذَا حَكَمۡتُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡكُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِ﴾ و زمانی که میان مردم به داوری نشستید، دادگرانه داوری کنید؛ و این داوری در خون‌ها و اموال و آبرو را در بر می‌گیرد، کم باشد، یا زیاد. و باید بر خویشاوند و غیرخویشاوند و نیکوکار و فاسق و دوست و دشمن به دادگری داوری شود. منظور از عدالتی که خداوند به آن دستور داده است، حدود و احکامی است که آن را بر زبان پیامبرش مشروع کرده است، و باید عدالت را شناخت، تا طبق آن داوری کرد. و از آنجا که اوامر، دستورهای نیک و منصفانه‌ای است، فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِۦٓۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ سَمِيعَۢا بَصِيرٗا﴾ خداوند نواهی و اوامر را در اینجا می‌ستاید؛ زیرا منافع دو جهان را در بر دارند، و زیان دنیا و آخرت را از آدمی دور می‌کنند، چون قانون‌گذار، خداوند شنوا و بینا است؛ خداوندی که هیچ چیزی بر او پنهان نمی‌ماند، و آنچه را که بندگان از مصالح و منافع خود نمی‌دانند، می‌داند.
التفاسير العربية:
یٰۤاَیُّهَا الَّذِیْنَ اٰمَنُوْۤا اَطِیْعُوا اللّٰهَ وَاَطِیْعُوا الرَّسُوْلَ وَاُولِی الْاَمْرِ مِنْكُمْ ۚ— فَاِنْ تَنَازَعْتُمْ فِیْ شَیْءٍ فَرُدُّوْهُ اِلَی اللّٰهِ وَالرَّسُوْلِ اِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُوْنَ بِاللّٰهِ وَالْیَوْمِ الْاٰخِرِ ؕ— ذٰلِكَ خَیْرٌ وَّاَحْسَنُ تَاْوِیْلًا ۟۠
سپس خداوند دستور می‌دهد تا از او و پیامبرش اطاعت شود، و اطاعت از خدا و پیامبر، با انجام واجبات و مستحبات و پرهیز از منهیات صورت می‌پذیرد. و به اطاعت از اولی الامر نیز دستور داده است، و آنها کسانی‌اند که مسئول و فرمانروای مردم هستند، از قبیل: امرا و حکام و مفتی‌ها؛ زیرا امور دینی و دنیوی مردم سامان نمی‌پذیرد، مگر اینکه از اینها اطاعت شده، و تسلیم فرمان آنها گردند تا از این رهگذر از خدا اطاعت کرده باشند، و پاداش الهی را به‌دست آورند. اما به شرطی که اولیای امور، به نافرمانی خدا دستور ندهند، پس اگر به نافرمانی خدا فرمان دهند، نباید از آنها اطاعت کرد. و در مبحث اطاعت از اولی الامر، فعل «أطیعوا» حذف شده، اما در هنگام بیان اطاعت از پیامبر ذکر شده است. این شاید بدین جهت است که پیامبر جز به اطاعت خدا فرمان نمی‌دهد، و هر کس که از پیامبر پیروی کند، از خدا پیروی کرده است. و اما مسئولین و فرمانروایان زمانی به فرمان بردن از آنها دستور داده می‌شود، که فرمان آنها گناه نباشد. سپس خداوند فرمان داد که تمام اختلافات خودرا در زمینۀ اصول و فروع دین، به خدا و پیامبرش برگردانند؛ یعنی اختلاف را به قرآن و سنتِ پیامبر برگردانند؛ زیرا کتاب خدا و سنت پیامبر، همۀ مسائل اختلافی‌را به صراحت، یا به طور کلی، یا به صورت اشاره، یا به صورت تذکر و یاد آوری، یا در قالب مفهوم، یا به‌طریق قیاس، فیصله می‌دهند. و چون اساس دین، بر کتاب خدا و سنت پیامبر است، و ایمان، جز در سایۀ کتاب و سنت تحقق نمی‌پذیرد، بازگرداندن اختلاف به کتاب و سنت، شرط ایمان است. بنابراین خداوند متعال فرمود: ﴿إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ﴾ اگر شما به خدا و روز قیامت ایمان دارید. پس این دلالت می‌نماید که هر کس مسائل اختلافی را به کتاب و سنت برنگرداند، مؤمن حقیقی نیست، بلکه او به طاغوت ایمان دارد. همان طور که در آیه بعدی بیان شده است. ﴿ذَٰلِكَ﴾ برگرداندن اختلاف به خدا و پیامبرش، ﴿خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا﴾ بهتر و خوش ‌فرجام‌تر است؛ زیرا حکم خدا و پیامبر، بهترین و عادلانه‌ترین و مفیدترین احکام برای دین و دنیا و سرانجام مردمان است.
التفاسير العربية:
اَلَمْ تَرَ اِلَی الَّذِیْنَ یَزْعُمُوْنَ اَنَّهُمْ اٰمَنُوْا بِمَاۤ اُنْزِلَ اِلَیْكَ وَمَاۤ اُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ یُرِیْدُوْنَ اَنْ یَّتَحَاكَمُوْۤا اِلَی الطَّاغُوْتِ وَقَدْ اُمِرُوْۤا اَنْ یَّكْفُرُوْا بِهٖ ؕ— وَیُرِیْدُ الشَّیْطٰنُ اَنْ یُّضِلَّهُمْ ضَلٰلًا بَعِیْدًا ۟
خداوند بندگانش را از حالت منافقان به تعجب وا می‌دارد، ﴿ٱلَّذِينَ يَزۡعُمُونَ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ﴾ کسانی که ادعا می‌کنند به آنچه بر پیامبر و آنچه پیش از او نازل شده است، ایمان آورده‌اند، اما با این وجود، ﴿يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوٓاْ إِلَى ٱلطَّٰغُوتِ﴾ می‌خواهند برای داوری به پیش طاغوت بروند، و هر کس که به غیر از آنچه خداوند مشروع نموده است حکم کند، طاغوت است.﴿وَقَدۡ أُمِرُوٓاْ أَن يَكۡفُرُواْ بِهِۦ﴾ در حالی‌که به آنان دستور داده شده است که به طاغوت کفر ورزند. پس چگونه داوری بردن به نزد طاغوتیان با ایمان جور در می‌آید؟ زیرا ایمان مقتضی آن است که فردِ مؤمن در برابر قانون خدا تسلیم شود، و قانون الهی را در هر کاری، داور وحاکم قرار دهد. پس هرکس ادعا کند مؤمن است، اما حکم و داوری طاغوت را برحکم و داوری خدا ترجیح بدهد، دروغ می‌گوید. و این یکی از روش‌های گمراه کردن آنان از سوی شیطان است. بنابراین خداوند فرمود: ﴿وَيُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَن يُضِلَّهُمۡ ضَلَٰلَۢا بَعِيدٗا﴾ و شیطان می‌خواهد آنها را گمراه و از حق بسیار دور نماید.
التفاسير العربية:
وَاِذَا قِیْلَ لَهُمْ تَعَالَوْا اِلٰی مَاۤ اَنْزَلَ اللّٰهُ وَاِلَی الرَّسُوْلِ رَاَیْتَ الْمُنٰفِقِیْنَ یَصُدُّوْنَ عَنْكَ صُدُوْدًا ۟ۚ
خداوند بندگانش را از حالت منافقان به تعجب وا می‌دارد، ﴿ٱلَّذِينَ يَزۡعُمُونَ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ﴾ کسانی که ادعا می‌کنند به آنچه بر پیامبر و آنچه پیش از او نازل شده است، ایمان آورده‌اند، اما با این وجود، ﴿يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوٓاْ إِلَى ٱلطَّٰغُوتِ﴾ می‌خواهند برای داوری به پیش طاغوت بروند، و هر کس که به غیر از آنچه خداوند مشروع نموده است حکم کند، طاغوت است.﴿وَقَدۡ أُمِرُوٓاْ أَن يَكۡفُرُواْ بِهِۦ﴾ در حالی‌که به آنان دستور داده شده است که به طاغوت کفر ورزند. پس چگونه داوری بردن به نزد طاغوتیان با ایمان جور در می‌آید؟ زیرا ایمان مقتضی آن است که فردِ مؤمن در برابر قانون خدا تسلیم شود، و قانون الهی را در هر کاری، داور وحاکم قرار دهد. پس هرکس ادعا کند مؤمن است، اما حکم و داوری طاغوت را برحکم و داوری خدا ترجیح بدهد، دروغ می‌گوید. و این یکی از روش‌های گمراه کردن آنان از سوی شیطان است. بنابراین خداوند فرمود: ﴿وَيُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَن يُضِلَّهُمۡ ضَلَٰلَۢا بَعِيدٗا﴾ و شیطان می‌خواهد آنها را گمراه و از حق بسیار دور نماید.
التفاسير العربية:
فَكَیْفَ اِذَاۤ اَصَابَتْهُمْ مُّصِیْبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ اَیْدِیْهِمْ ثُمَّ جَآءُوْكَ یَحْلِفُوْنَ ۖۗ— بِاللّٰهِ اِنْ اَرَدْنَاۤ اِلَّاۤ اِحْسَانًا وَّتَوْفِیْقًا ۟
﴿فَكَيۡفَ﴾ پس حال این گمراهان چگونه خواهد بود، ﴿إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيهِمۡ﴾ وقتی که به سبب گناهانی که انجام داده‌اند، و اینکه طاغوت را حاکم قرار داده‌اند، به مصیبت و بلائی گرفتار شوند؟! ﴿ثُمَّ جَآءُوكَ﴾ سپس پیش تو می‌آیند و برای کاری که انجام داده‌اند، عذر می‌آورند، و ﴿يَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ إِنۡ أَرَدۡنَآ إِلَّآ إِحۡسَٰنٗا وَتَوۡفِيقًا﴾ به خدا سوگند می‌خورند که منظوری جز خیرخواهی و آشتی دادن دو طرف نداشته‌ایم، در حالی که آنان دروغ می‌گویند؟ زیرا خیرخواهی، داور قرار دادن خدا و پیامبرش است، ﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُكۡمٗا لِّقَوۡمٖ يُوقِنُونَ﴾ و حکم و داوری چه کسی بهتر از حکم و داوری خدا است، برای قومی که یقین دارند.
التفاسير العربية:
اُولٰٓىِٕكَ الَّذِیْنَ یَعْلَمُ اللّٰهُ مَا فِیْ قُلُوْبِهِمْ ۗ— فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُلْ لَّهُمْ فِیْۤ اَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِیْغًا ۟
بنابراین فرمود: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يَعۡلَمُ ٱللَّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ﴾ ایشان کسانی‌اند که خداوند می‌داند در دل‌هایشان چه نفاق و نیت شومی وجود دارد، ﴿فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ﴾ پس به آنان توجه مکن، و به خاطر آنچه مرتکب شده‌اند، با آنها روبرو مشو، ﴿وَعِظۡهُمۡ﴾ و اندرزشان بده؛ یعنی حکم خداوند را برای آنها بیان نموده، و آنها را تشویق کن تا از خدا فرمان برند، و آنها را از نافرمانی الهی بترسان. ﴿وَقُل لَّهُمۡ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ قَوۡلَۢا بَلِيغٗا﴾ و آنان را به صورت مخفیانه و در خلوت نصیحت کن؛ زیرا نصیحت در تنهایی برای دستیابی به مقصود، موفقیت آمیز است. و در سرزنش و بیرون آوردن آنها از حالتی که در آن قرار دارند، مبالغه کن، و زیاد بکوش. و این بیانگر آن است کسی که مرتکب گناه شده است گرچه باید از او رویگردانی کرد، اما در تنهایی و خلوت باید نصیحت ‌شود و چنان زیاد اندرز و موعظه ‌شود، که گمان ‌رود مقصود حاصل شده است.
التفاسير العربية:
وَمَاۤ اَرْسَلْنَا مِنْ رَّسُوْلٍ اِلَّا لِیُطَاعَ بِاِذْنِ اللّٰهِ ؕ— وَلَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَّلَمُوْۤا اَنْفُسَهُمْ جَآءُوْكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّٰهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُوْلُ لَوَجَدُوا اللّٰهَ تَوَّابًا رَّحِیْمًا ۟
خداوند به صورت ضمنی از فرمان بردن از پیامبر و تسلیم شدن در برابر اوامر او دستور می‌دهد و بر این امر تشویق می‌نماید، و خبر می‌دهد که هدف از فرستادن پیامبران، این است که از آنـها اطاعت شود، و باید در همۀ آنچه که پیامبران به آن فرمان می‌دهد و یا از آن نهی می‌کند، مطیع و تسلیم وی شد، و پیامبران را تعظیم و احترام کنند، همان طور که فرمانبردار، فرمانده را تعظیم می‌نماید. و در اینجا معصوم بودن پیامبران در تبلیغ چیزهایی که از طرف خدا دریافت می‌دارند، و معصوم بودن آنها در آنچه که بدان دستور می‌دهند، و یا از آن نهی می‌کنند، ثابت می‌گردد؛ زیرا خداوند دستور داده که به طور مطلق از آنها اطاعت شود، و اگر آنها معصوم نبودند، به طور مطلق دستور داده نمی‌شد که از آنها اطاعت شود، و چون آنها معصوم‌اند، آنچه را که اشتباه و خطا است به عنوان قانون الهی برای مردم مشروع نمی‌کنند. ﴿بِإِذۡنِ ٱللَّهِ﴾ یعنی اطاعتِ اطاعت‌کننده، به فرمان و تقدیر و قضای الهی است. این بیانگر اثبات قضا و قدر الهی است. در این بخش از آیه، مردمان تشویق شده‌اند تا از خداوند یاری و کمک بطلبند. و به این مطلب اشاره شده است که اگر خداوند انسان را یاری نکند، نمی‌توان از پیامبر اطاعت نمود. سپس خداوند از بخشش بزرگ خویش خبر می‌دهد، و کسانی را که مرتکب گناه و زشتی‌ها شده‌اند فرا می‌خواند، تا به گناهانشان اعتراف کرده و توبه نمایند، و از خداوند آمرزش بجویند. پس فرمود: ﴿ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ جَآءُوكَ﴾ و اگر آنها هنگامی که به خود ستم می‌کردند، پیش تو می‌آمدند، و به گناهانشان اعتراف می‌کردند و پشیمان و ناراحت می‌شدند، ﴿فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡتَغۡفَرَ لَهُمُ ٱلرَّسُولُ لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِيمٗا﴾ و برای گناهان خود طلب آمرزش می‌کردند، و پیامبر برای آنها آمرزش می‌خواست، خداوند با بخشیدن گناهانشان، توبۀ آنها را می‌پذیرفت، و با پذیرفتن توبه، و توفیق دادن آنان به روی آوردن به توبه، و پاداش دادنشان بر آن، به آنان رحم می‌نمود. البته شرفیاب شدن به حضور حضرت رسول صلی الله علیه وسلم، منحصر به زمان حیات آن بزرگوار بوده است، چراکه سیاق [آیه] بر این مطلب دلالت می‌کند؛ زیرا طلب مغفرت از پیامبر، جز در دوران حیات ایشان جایز نیست. اما پس از فوت ایشان نه تنها جایز نیست چیزی از وی درخواست شود، بلکه این امر شرک به حساب می‌آید.
التفاسير العربية:
فَلَا وَرَبِّكَ لَا یُؤْمِنُوْنَ حَتّٰی یُحَكِّمُوْكَ فِیْمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یَجِدُوْا فِیْۤ اَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُوْا تَسْلِیْمًا ۟
سپس خداوند به ذات بزرگوارش سوگند یاد نمود که آنها مؤمن به حساب نمی‌آیند تا پیامبر خدا را در همۀ اختلافات خود داور و حاکم قرار ندهند. به خلاف مسائلی که در آنها اجماع شده است، زیرا اجماع مبتنی بر کتاب و سنت است. اما فقط داور قرار دادن کافی نیست، تا وقتی که ملالت و دلتنگی از قضاوت پیامبر از دل‌هایشان دور نشود. ونباید فقط به ظاهر و از روی چشم‌پوشی به داوری پیامبر راضی باشند، بلکه باید قلباً از آن راضی باشند، و با اطمینان خاطر و در ظاهر و باطن تسلیم داوری پیامبر گردند. پس داور قرار دادن در مقام اسلام، و منتفی بودن رنج و کدورت قلبی در مقام ایمان، و تسلیم شدن در مقام احسان قرار دارد. پس هرکس این مراحل را تکمیل نماید، همۀ مراحل دین را تکمیل کرده است. و هرکس پیامبر را داور قرار ندهد و به حکم وی پایبند نباشد، کافر است. و هرکس پیامبر را داور قرار ندهد اما به داوری او پایبند و معتقد باشد، حکم او چون دیگر گناهکاران است.
التفاسير العربية:
وَلَوْ اَنَّا كَتَبْنَا عَلَیْهِمْ اَنِ اقْتُلُوْۤا اَنْفُسَكُمْ اَوِ اخْرُجُوْا مِنْ دِیَارِكُمْ مَّا فَعَلُوْهُ اِلَّا قَلِیْلٌ مِّنْهُمْ ؕ— وَلَوْ اَنَّهُمْ فَعَلُوْا مَا یُوْعَظُوْنَ بِهٖ لَكَانَ خَیْرًا لَّهُمْ وَاَشَدَّ تَثْبِیْتًا ۟ۙ
خداوند متعال خبر می‌دهد اگر کارهایی که برای انسان دشوار است، از قبیل: خود کشی، و بیرون رفتن از خانه و کاشانه را بر بندگانش واجب می‌گردانید، جز تعداد کمی از آنها این کارها را نمی‌کردند. پس آنها باید خدا را به خاطر دستورهای آسانش که انجام آن برای هر کسی ساده و آسان است، سپاس بگویند و شکر او را به جای آورند. و این بیانگر آن است که بنده باید سختی‌ها را به یاد آورد تا انجام عبادات برایش آسان شود، و بیشتر پروردگارش را ستایش کند و سپاس او را به جا آورد. سپس خداوند متعال خبر داد که اگر آنها به انجام کارهایی که به آن موظف شده بودند، مبادرت ورزیده، و تلاش را در راستای انجام و تکمیل کارهایی که بدان موظف شده ‌بودند، مصروف می‌داشتند، و آرزو و خیالات پوچ در دل نمی‌پروراندند، و در صدد یافتن آن نبودند، برایشان بهتر بود و آنان را پا برجاتر می‌کرد. و شایسته است که بنده چنین باشد، و به مسئولیت و وظیفۀ خود عمل کند و آن را به پایان برساند، و به تدریج پیش برود تا به علم و عملی که در امر دین و دنیای وی مقدر شده است، دست یابد. برخلاف کسی که آرزوی چیزی را می‌کند که به انجام آن کار مأمور نشده است، و او به سبب تنبلی و سستی عزم و اراده، به ندرت به آن می‌رسد. سپس خداوند متعال ثمرات عمل کردن به پندها را که چهار چیز است بیان داشت: 1- برخورداری از خیر و نیکی: ﴿لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡ﴾ اگر آنچه را که به آن اندرز داده ‌شدند انجام می‌دادند، از برگزیدگان و نیکان می‌شدند؛ کسانی که همواره کارهای خوب را انجام می‌دهند. و صفت آدم‌های پست از آنان دور می‌شد، چون اثبات چیزی، مستلزم نفی ضد آن است. پس وقتی خوب بودن آنها ثابت شد، بد بودنشان منتفی می‌گردد. 2- حاصل شدن ثبات و پایداری و افزوده شدن آن؛ زیرا خداوند مؤمنان را به سبب ایمانشان که همان عمل کردن به چیزی است که بدان پند داده شده‌اند، پا برجا می‌دارد. پس خداوند مؤمنان را در زندگی دنیا به هنگام پیش آمدن فتنه‌ها -که آدمی در رابطه با انجام دستورات و پرهیز از منهیات متزلزل می‌شود- و در هنگام بروز مشکلات پا برجا و استوار می‌دارد، و آنان به ثباتی دست می‌یابند که به وسیلۀ آن به انجام دستورات و ترک منهیاتی که نفس مقتضی انجام آن است، توفیق می‌یابند. و به هنگام پیش آمدن مشکلاتی که آدمی آن را نمی‌پسندد، ثابت قدم و پابرجا می‌مانند. پس بنده چنانچه توفیق حاصل کند که صبر و بردباری پیشه نماید، یا از تقدیرات خدا خشنود گردد و یا شکر پروردگار را به جای آورد، به ثبات و آرامش می‌رسد. در نتیجه خداوند او را بر این کار یاری می‌کند، و در هنگام مرگ و در قبر، بر دین خدا پا برجا خواهد بود. و بنده‌ای که همواره دستورات شرع را انجام می‌دهد، به آن انس می‌گیرد و به آن علاقه‌مند می‌شود، و این یاری خداوند است که وی را بر انجام عبادات ثابت و استوار می‌دارد.
التفاسير العربية:
وَّاِذًا لَّاٰتَیْنٰهُمْ مِّنْ لَّدُنَّاۤ اَجْرًا عَظِیْمًا ۟ۙ
3- ﴿وَإِذٗا لَّأٓتَيۡنَٰهُم مِّن لَّدُنَّآ أَجۡرًا عَظِيمٗا﴾ و در دنیا و آخرت به آنان پاداشی بزرگ می‌دهیم، و این پاداش، روح و قلب و بدن را شامل خواهد شد و این پاداش، نعمت پایدار بهشت است که هیچ چشمی آن را ندیده، و هیچ گوشی آن را نشنیده و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است.
التفاسير العربية:
وَّلَهَدَیْنٰهُمْ صِرَاطًا مُّسْتَقِیْمًا ۟
r 4- هدایت به راه راست، و این ذکر عام بعد از خاص است، به خاطر شرافتی که هدایت از آن برخوردار است؛ یعنی خداوند او را به راه راست هدایت می‌کند، چون هدایت به معنی شناخت حق و دوست داشتن آن، و ترجیح دادن آن و عمل کردن به آن است، و سعادت و رستگاری نیز در گروِ آن می‌باشد. پس هرکس که به راه راست هدایت شود به راستی که به همۀ خوبی‌ها دست یافته و هرنوع بدی و زیان از او دور شده است.
التفاسير العربية:
وَمَنْ یُّطِعِ اللّٰهَ وَالرَّسُوْلَ فَاُولٰٓىِٕكَ مَعَ الَّذِیْنَ اَنْعَمَ اللّٰهُ عَلَیْهِمْ مِّنَ النَّبِیّٖنَ وَالصِّدِّیْقِیْنَ وَالشُّهَدَآءِ وَالصّٰلِحِیْنَ ۚ— وَحَسُنَ اُولٰٓىِٕكَ رَفِیْقًا ۟ؕ
یعنی هر زن و مرد -کوچک و بزرگ که بر حسب حالت خود و به اندازۀ آنچه که بر او واجب شده است- از خدا و پیامبرش اطاعت کند، ﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم﴾ پس ایشان همراه کسانی خواهند بود که خداوند نعمت بزرگی که مقتضی کمال و رستگاری و سعادت هردو سرا می‌باشد به آنها داده است. ﴿مِّنَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ﴾ از پیامبران، که خداوند آنها را به سبب وحی خویش، برتری داده و با فرستادن آنان به سوی مردم، و فرا خواندن آنان به سوی خداوند، فضل خویش را به آنها اختصاص داد. ﴿وَٱلصِّدِّيقِينَ﴾ و آنها کسانی‌اند که آنچه را پیامبران آورده‌اند، به طور کامل تصدیق نموده‌اند. پس آنها حق را شناخته و با شناخت آن و انجام دادن آن در گفتار و کردار، و دعوت به سوی خدا، آن را تصدیق کرده‌اند. ﴿وَٱلشُّهَدَآءِ﴾ و شهیدان کسانی هستند که در راه خدا و برای اعلای کلمۀ «الله» جنگیده و کشته شده‌اند.﴿وَٱلصَّٰلِحِينَ﴾ کسانی که خداوند ظاهر و باطنشان را اصلاح نموده، و اعمالشان نیز صالح گردیده است.پس هرکس از خداوند اطاعت کند، با اینها همراه خواهد بود. ﴿وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِكَ رَفِيقٗا﴾ واینها چه خوب دوستانی هستند که با آنها در باغ‌های بهشت جمع شده، و در جوار پروردگار جهانیان به‌سر می‌برند.
التفاسير العربية:
ذٰلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللّٰهِ ؕ— وَكَفٰی بِاللّٰهِ عَلِیْمًا ۟۠
﴿ذَٰلِكَ ٱلۡفَضۡلُ﴾ فضیلتی که بدان دست یافته‌اند، ﴿مِنَ ٱللَّهِ﴾ از سوی خداست؛ زیرا اوست که آنان را به کسب آن موفق گردانده، و آنان را بر آن یاری نموده، و پاداش و ثوابی را به آنها داده که اعمالشان به آن نمی‌رسد، ﴿وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ عَلِيمٗا﴾ و بس است که خداوند عالم و دانا باشد. او به احوال بندگانش داناست، و می‌داند کدام‌یک از آنان، به سبب انجام دادن اعمال شایسته، مستحق پاداش و اجر فراوان می‌باشد.
التفاسير العربية:
یٰۤاَیُّهَا الَّذِیْنَ اٰمَنُوْا خُذُوْا حِذْرَكُمْ فَانْفِرُوْا ثُبَاتٍ اَوِ انْفِرُوْا جَمِیْعًا ۟
خداوند متعال بندگان مؤمنش را دستور می‌دهد تا در برابر دشمنان کافرشان، آمادگی خود را حفظ کنند، و این آمادگی همۀ جوانبی را در برمی‌گیرد که در جنگ با کفار از آن کمک گرفته می‌شود، و حیله و توطئه کفار با آن دفع می‌گردد، از قبیل: استفاده از دژ و قلعه‌های مستحکم، و خندق و کانال‌هایی که مانع عبور کافران می‌گردد، و آموختن تیراندازی، سوارکاری، و آموختن صنعت‌هایی که در جنگ با کافران به کمک می‌آید، و چیزهایی که نقل و انتقال و ورود و خروج و حیلۀ کافران به وسیلۀ آن دفع می‌شود.بنابراین فرمود: ﴿فَٱنفِرُواْ ثُبَاتٍ﴾ دسته‌دسته [به جهاد] بروید؛ یعنی یک لشکر برای جنگ برود و دیگران باقی بمانند.﴿أَوِ ٱنفِرُواْ جَمِيعٗا﴾ یا اینکه همگی برای جنگ بیرون روید، و همۀ این امور، در راستای جلب مصلحت جامعۀ اسلامی، و دفع آسیب از مسلمین، و فراهم کردن اسباب آرامش آنان است. و این آیه مانند دیگر سخن خداوند است که فرموده است: ﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ﴾ و برای جنگ با کفار، هر اندازه که می‌توانید آمادگی کسب کنید.
التفاسير العربية:
وَاِنَّ مِنْكُمْ لَمَنْ لَّیُبَطِّئَنَّ ۚ— فَاِنْ اَصَابَتْكُمْ مُّصِیْبَةٌ قَالَ قَدْ اَنْعَمَ اللّٰهُ عَلَیَّ اِذْ لَمْ اَكُنْ مَّعَهُمْ شَهِیْدًا ۟
سپس خداوند از کسانی خبر می‌دهد که ایمانشان ضعیف است و از شرکت در جهاد تنبلی وسستی می‌ورزند، پس فرمود: ﴿وَإِنَّ مِنكُمۡ﴾ و ای مؤمنان! گروهی از شما هستند، ﴿لَمَن لَّيُبَطِّئَنَّ﴾ که از جهاد در راه خدا سستی می‌کنند، و به علت ضعف و سستی و بزدلی، در جهاد شرکت نمی‌کنند. و گفته شده است که معنی آن چنین است: دیگران را از جنگ باز داشته، و آنها را نسبت به جهاد بی‌علاقه می‌کنند، و کسانی که این گونه رفتار ‌نمایند، منافقان هستند. اما معنی اول از دو جهت بهتر است: یکی اینکه خداوند فرمود: ﴿مِنكُمۡ﴾ یعنی از شما، و مؤمنان مورد خطاب قرار گرفته‌اند. دوم اینکه در آخر آیه فرمود: ﴿كَأَن لَّمۡ تَكُنۢ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُۥ مَوَدَّةٞ﴾ انگار میان شما و ایشان دوستی و مودّتی نبوده است؛ زیرا کفار اعم از مشرکین و منافقین، با مؤمنین دوستی ندارند و خداوند دوستی میان آنها و مؤمنان را قطع نموده است. واقعیت نیز همین است؛ زیرا مؤمنان بر دو قسم‌اند: گروهی که در ایمانشان صادق و راستگو بوده، و صداقتشان سبب شده، تا کمال تصدیق را داشته باشند و جهاد کنند. و گروهی از مؤمنان، ضعیفان هستند که داخل اسلام شده و ایمان ضعیفی دارند، و از چنان قوت معنوی و ایمانی برخوردار نیستند که به جهاد بروند. همان طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿قَالَتِ ٱلۡأَعۡرَابُ ءَامَنَّاۖ قُل لَّمۡ تُؤۡمِنُواْ وَلَٰكِن قُولُوٓاْ أَسۡلَمۡنَا﴾ اعراب بادیه‌نشین گفتند: «ما ایمان آورده‌ایم.»، بگو: «شما ایمان نیاورده‌اید، بلکه بگویید: ما تسلیم شده‌ایم.» سپس خداوند هدف کسانی را که از شرکت در جهاد سستی می‌ورزند، بیان نمود و فرمود: بزرگ‌ترین هدفشان، زندگی دنیا و برخورداری از کالای آن است. پس فرمود: ﴿فَإِنۡ أَصَٰبَتۡكُم مُّصِيبَةٞ﴾ اگر مصیبتی به شما برسد، از قبیل: شکست خوردن و کشته شدن و پیروز شدن دشمنان بر شما در بعضی حالت‌ها که خداوند در این کارها حکمت‌هایی دارد، ﴿قَالَ﴾ فردی که در جهاد شرکت نکرده است، می‌گوید: ﴿قَدۡ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيَّ إِذۡ لَمۡ أَكُن مَّعَهُمۡ شَهِيدٗا﴾ نعمت خداوند شامل حالم شده است، چراکه با آنها نبودم. او به سبب ضعف عقل و ایمانش، شرکت نکردن در جهاد - این مصیبت عظیم- را نعمت تلقی کرده، و نمی‌داند نعمت حقیقی، انجام این عبادت بزرگ است، عبادتی که به سبب آن، ایمان قوی می‌گردد و بنده از سزا و عقوبت و زیان در امان می‌ماند، و پاداش بزرگ و رضایت خداوند بزرگوار و بخشنده را به دست می‌آورد. اما با نرفتن به جهاد و نشستن، گرچه کمی استراحت می‌کند، ولی به دنبال آن، خستگی طولانی و دردهای شدیدی را فرا می‌گیرد، و پاداش بزرگی را که مجاهدین به دست می‌آورند، از دست می‌دهد.
التفاسير العربية:
وَلَىِٕنْ اَصَابَكُمْ فَضْلٌ مِّنَ اللّٰهِ لَیَقُوْلَنَّ كَاَنْ لَّمْ تَكُنْ بَیْنَكُمْ وَبَیْنَهٗ مَوَدَّةٌ یّٰلَیْتَنِیْ كُنْتُ مَعَهُمْ فَاَفُوْزَ فَوْزًا عَظِیْمًا ۟
سپس فرمود: ﴿وَلَئِنۡ أَصَٰبَكُمۡ فَضۡلٞ مِّنَ ٱللَّهِ﴾ و اگر بخششی از سوی خدا به شما برسد؛ یعنی پیروزی و غنیمت به‌دست آورید. ﴿لَيَقُولَنَّ كَأَن لَّمۡ تَكُنۢ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُۥ مَوَدَّةٞ يَٰلَيۡتَنِي كُنتُ مَعَهُمۡ فَأَفُوزَ فَوۡزًا عَظِيمٗا﴾ انگار میان شما و او، دوستی و مود‌ّتی نبوده است، و می‌گوید: «کاش آنجا ‌بودم و به موفقیت بزرگی دست می‌یافتم.» یعنی آرزو می‌کند که ای کاش در جنگ شرکت می‌کرد، و از غنیمت‌های بدست آمده بهره‌ای به او می‌رسید؛ زیرا هدفی جز به دست آوردن غنیمت، ندارد. انگار میان شما و او، دوستیِ ایمانی نبوده است، چرا که یکی از ویژگی‌های اخوت ایمانی، این است که مؤمنان در جلب منافع و دفع مضار، خود را شریک یکدیگر بدانند و چنانچه برادران مؤمنشان به خیر و منفعتی دست یابند، خوشحال ‌گردند، و به سبب از دست رفتن منافع برادرانشان، ناراحت ‌شوند. و همه در راستای سامان دادن به دین و دنیای خود تلاش ‌کنند. اما کسی که فقط دنیا را آرزو می‌کند، از چنین روحیۀ ایمانی برخوردار نیست.
التفاسير العربية:
فَلْیُقَاتِلْ فِیْ سَبِیْلِ اللّٰهِ الَّذِیْنَ یَشْرُوْنَ الْحَیٰوةَ الدُّنْیَا بِالْاٰخِرَةِ ؕ— وَمَنْ یُّقَاتِلْ فِیْ سَبِیْلِ اللّٰهِ فَیُقْتَلْ اَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیْهِ اَجْرًا عَظِیْمًا ۟
یکی از مصادیق لطف و مهربانی خدا نسبت به بندگان، این است که رحمت خویش را از آنها دریغ نمی‌دارد، و درهای رحمت خویش را به روی آنان نمی‌بندد، بلکه هرکس به کاری دست یازد که شایستۀ او نیست، خداوند او را فرا می‌خواند تا کمبودش را جبران کند، و خویشتن را اصلاح بگرداند. پس خداوند آنان را به اخلاص و بیرون رفتن برای جهاد، دستور داد و فرمود: ﴿فَلۡيُقَٰتِلۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾ یک قول در مورد این آیه همین است که بیان شد، و این صحیح‌ترین اقوال است. و گفته شده که معنی آن چنین است: مؤمنانی که ایمانشان کامل است و در ایمانشان صادق هستند، باید در راه خدا بجنگند، ﴿ٱلَّذِينَ يَشۡرُونَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا بِٱلۡأٓخِرَةِ﴾ آنهایی که دنیا را به آخرت می‌فروشند، چون به دنیا علاقه‌ای ندارند، و مشتاق آخرت می‌باشند. پس اینها مورد خطاب خدا قرار می‌گیرند؛ زیرا آنان به سبب ایمان کاملشان، خود را برای جهاد با دشمنان آماده نموده‌اند، و ایمان کامل همین را اقتضا می‌نماید. و اما آنهایی که در جهاد سستی می‌کنند، خداوند به آنها توجه و اعتنایی نمی‌کند -خواه برای جهاد بیرون روند یا در خانه‌هایشان بنشینند- این مشابه آن فرمودۀ خداوند متعال است که می‌فرماید: ﴿قُلۡ ءَامِنُواْ بِهِۦٓ أَوۡ لَا تُؤۡمِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ مِن قَبۡلِهِۦٓ إِذَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ يَخِرُّونَۤ لِلۡأَذۡقَانِۤ سُجَّدٗاۤ﴾ بگو: «به آن ایمان بیاورید یا ایمان نیاورید، همانا کسانی که قبل از آن علم را داده شده‌اند، هرگاه بر آنان تلاوت شود، به سجده می‌افتند.» و در جایی دیگر می‌فرماید: ﴿فَإِن يَكۡفُرۡ بِهَا هَٰٓؤُلَآءِ فَقَدۡ وَكَّلۡنَا بِهَا قَوۡمٗا لَّيۡسُواْ بِهَا بِكَٰفِرِينَ﴾ اگر ایشان به آن کفر بورزند، ما قومی را به آن گمارده‌ایم که به آن کافر نیستند. و گفته شده است که معنی آیه چنین است: جهادگران باید با کفار و کسانی بجنگند، که زندگی دنیا را به بهای آخرت می‌خرند. پس در این صورت کلمۀ ﴿ٱلَّذِينَ﴾ در محل نصب مفعول است. ﴿وَمَن يُقَٰتِلۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾ و هرکس در راه خدا بجنگد و جهاد کند، جهادی که خدا و پیامبرش به آن دستور داده‌اند، و در آن اخلاص داشته و هدفش رضای خدا باشد، ﴿فَيُقۡتَلۡ أَوۡ يَغۡلِبۡ فَسَوۡفَ نُؤۡتِيهِ أَجۡرًا عَظِيمٗا﴾ پس اگر کشته شود یا پیروز گردد به او پاداش بزرگی خواهیم داد، و بر ایمان و دینش می‌افزاییم، و غنیمت زیادی نصیب او می‌گردد، و ستایش و نام نیک از او برجای می‌ماند. پاداش مجاهدین در راه خدا، چیزهایی است که خداوند در بهشت برای آنها آماده نموده است، که هیچ چشمی مانند آن را ندیده، و هیچ گوشی آن را نشنیده، و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است.
التفاسير العربية:
وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُوْنَ فِیْ سَبِیْلِ اللّٰهِ وَالْمُسْتَضْعَفِیْنَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَآءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِیْنَ یَقُوْلُوْنَ رَبَّنَاۤ اَخْرِجْنَا مِنْ هٰذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ اَهْلُهَا ۚ— وَاجْعَلْ لَّنَا مِنْ لَّدُنْكَ وَلِیًّا ۙۚ— وَّاجْعَلْ لَّنَا مِنْ لَّدُنْكَ نَصِیْرًا ۟ؕ
خداوند بندگان مؤمنش را، به جنگیدن در راه خود تشویق نموده، و بیان می‌دارد که جنگ در راه خدا بر آنان مقرر است، و به سبب ترک آن، شدیداً مورد سرزنش قرار می‌گیرند. پس فرمود: ﴿وَمَا لَكُمۡ لَا تُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾ و چرا در راه خدا نمی‌جنگید در حالی که مردان و زنان و کودکان بیچاره و درمانده‌ای که راه و چاره‌ای ندارند، ستم بزرگی از جانب دشمنان بر آنها رفته است، و دعا می‌کنند که خداوند آنها را از این سرزمین نجات دهد که ساکنانش به سبب کفر و شرک و اذیت و آزار مؤمنین و باز داشتن از راه خدا و باز داشتن از دعوت به سوی دینشان و هجرت کردن در راه خدا بر مؤمنان ستم می‌کنند. و از خداوند می‌خواهند که برای آنها سرپرست و یاوری قرار دهد، تا آنان را از این سرزمین که ساکنانش ستمگرند، نجات بدهد. پس جهاد شما به این مفهوم، از باب جنگیدن و دفاع از خانواده و فرزندان و زیر دستانتان است، این از باب جهادی نیست که هدف از آن، نابود کردن کافران و به غنیمت بردن اموال و تصرف نمودن سرزمین و دیارشان است، هرچند که این نوع از جهاد نیز فضیلت بزرگی دارد و هرکس آن را ترک نماید، به شدت مورد سرزنش قرار می‌گیرد. اما پاداش و فایدۀ جهادی که برای نجات دادن درماندگان و مظلومان صورت می‌گیرد، بیشتر و بزرگ‌تر است. چون این جهاد از باب دفع دشمنان است.
التفاسير العربية:
اَلَّذِیْنَ اٰمَنُوْا یُقَاتِلُوْنَ فِیْ سَبِیْلِ اللّٰهِ ۚ— وَالَّذِیْنَ كَفَرُوْا یُقَاتِلُوْنَ فِیْ سَبِیْلِ الطَّاغُوْتِ فَقَاتِلُوْۤا اَوْلِیَآءَ الشَّیْطٰنِ ۚ— اِنَّ كَیْدَ الشَّیْطٰنِ كَانَ ضَعِیْفًا ۟۠
سپس فرمود: ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾ در اینجا خداوند خبر می‌دهد که مؤمنان در راه خدا می‌جنگند.﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱلطَّٰغُوتِ﴾ و کسانی که کفر ورزیده‌اند، در راه طاغوت که همان شیطان است، می‌جنگند. در لابلای این بخش از آیه، چندین فایده وجود دارد: 1- هر اندازه که عبد مؤمن، ایمان داشته باشد، به همان اندازه نیز به قضیۀ جهاد اهتمام داده، و در آن اخلاص می‌ورزد. پس جهاد در راه خدا، از نشانه‌ها و مقتضیات ایمان است. همان‌طور که جنگیدن در راه طاغوت، از شعبه‌های کفر و مقتضیات آن می‌باشد. 2- کسی که در راه خدا می‌جنگد، شایسته است بیش از دیگران شکیبا و قوی باشد؛ زیرا دوستان شیطان، صبر می‌کنند و می‌جنگند در حالی که بر باطل هستند، پس اهل حق، به صبر و شکیبایی سزاوارترند. همان طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِن تَكُونُواْ تَأۡلَمُونَ فَإِنَّهُمۡ يَأۡلَمُونَ كَمَا تَأۡلَمُونَۖ وَتَرۡجُونَ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا يَرۡجُونَ﴾ اگر شما دردمند و زخمی می‌شوید، پس آنها نیز مانند شما زخمی و دردمند می‌شوند، و شما امیدی به خدا دارید که آنها ندارند. 3- کسی که با تکیه و اعتماد بر پشتوانۀ محکم حق، و توکل به خدا می‌جنگد، از تکیه‌گاه مستحکمی برخوردار است. پس صاحب نیرو و پشتوانه باید بیش از کسی که در راه باطل می‌جنگد و حقیقت و سرانجام خوبی ندارد، دارای صبر و پایداری باشد. به همین جهت خداوند متعال فرمود: ﴿فَقَٰتِلُوٓاْ أَوۡلِيَآءَ ٱلشَّيۡطَٰنِۖ إِنَّ كَيۡدَ ٱلشَّيۡطَٰنِ كَانَ ضَعِيفًا﴾ با یاران شیطان بجنگید، همانا کید شیطان ضعیف است. «کید» یعنی در پیش گرفتن راه‌های پنهانی برای زیان رساندن به دشمن. مکر و دسیسۀ شیطان هر اندازه که قوی باشد، ضعیف است؛ چرا که در مقابل کوچک‌ترین مصداق حق، نمی‌تواند بایستد، و مکر شیطانی، در مقابل چاره‌اندیشی خداوند برای بندگان مؤمنش، یارای مقاومت ندارد.
التفاسير العربية:
اَلَمْ تَرَ اِلَی الَّذِیْنَ قِیْلَ لَهُمْ كُفُّوْۤا اَیْدِیَكُمْ وَاَقِیْمُوا الصَّلٰوةَ وَاٰتُوا الزَّكٰوةَ ۚ— فَلَمَّا كُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ اِذَا فَرِیْقٌ مِّنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْیَةِ اللّٰهِ اَوْ اَشَدَّ خَشْیَةً ۚ— وَقَالُوْا رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ ۚ— لَوْلَاۤ اَخَّرْتَنَاۤ اِلٰۤی اَجَلٍ قَرِیْبٍ ؕ— قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیْلٌ ۚ— وَالْاٰخِرَةُ خَیْرٌ لِّمَنِ اتَّقٰی ۫— وَلَا تُظْلَمُوْنَ فَتِیْلًا ۟
مسلمانان که در مکه بودند به نماز و زکات [کمک کردن به فقرا] دستور داده شده بودند. منظور از واژۀ «‌زکات» آن زکات معروفی نیست که دارای حد نصاب و شرایط ویژه است؛ چرا که آن، جز در مدینه فرض نشده است. اما بنا به دلایلی هنوز جهاد برآنان واجب نشده بود: از آن جمله یکی اینکه حکمت خداوند متعال مقتضی آن است که قوانین را طوری برای بندگانش مشروع ‌نماید که بر آنها سخت نباشد، و از مهم‌تر و آسان‌تر شروع می‌نماید. و از جمله فواید فرض نشدن جهاد در مکه، این است که اگر در مکه جهاد فرض می‌شد، به دلیل اینکه تعداد مسلمانان اندک و تجهیزاتشان نیز ناچیز و دشمنشان زیاد بود، اسلام نابود می‌شد. پس مصلحت بزرگ‌تر رعایت گردید و بر مصلحت کوچک‌تر ترجیح داده شد. و حکمت‌های دیگری نیز در این کار وجود داشت که خداوند خود بدانها آگاه‌تر است. و برخی از مؤمنان دوست داشتند در مکه جنگ بر آنان فرض می‌شد، در حالی که جنگ برایشان مناسب نبود، بلکه در آن زمان انجام دادن چیزهایی که به آن دستور داده شده بودند، از قبیل: توحید و نماز و زکات برایشان مناسب‌تر بود.﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ فَعَلُواْ مَا يُوعَظُونَ بِهِۦ لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡ وَأَشَدَّ تَثۡبِيتٗا﴾ و اگر آنان، آنچه را که بدان پند داده می‌شدند، انجام می‌دادند؛ برایشان بهتر بود، و بر ثبات و پایداری آنان می‌افزود. پس وقتی که به سوی مدینه هجرت کردند، و اسلام نیرومند شد، و بستر مناسبی برای فرض شدن جهاد فراهم گردید، جنگ بر آنان فرض شد. اما دسته‌ای از کسانی که قبل از فرض شدن جنگ، عجله می‌کردند، از ترس مردم و به سبب ضعفی که داشتند، گفتند: ﴿رَبَّنَا لِمَ كَتَبۡتَ عَلَيۡنَا ٱلۡقِتَالَ﴾ پروردگارا! چرا جنگ را بر ما واجب گرداندی؟ و این، اظهار نارضایتی و اعتراض بر خدا بود، و شایسته بود که تسلیم دستور خدا ‌شوند و بر اوامر او صبر کنند. پس امری را که از آنها خواسته شده بود، وارونه کردند و گفتند: ﴿لَوۡلَآ أَخَّرۡتَنَآ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِيبٖ﴾ چرا فرض شدن جنگ را، مدتی دیگر به تأخیر نینداختی؟ و این حالت برای بسیاری از آنهایی که محکم نیستند، و قبل از فرا رسیدن زمان مناسب برای انجام کاری در آن عجله می‌کنند، پیش می‌آید. غالباً چنین افرادی به هنگام فرا رسیدن آن کار، بردباری نکرده و بی‌تابی می‌کنند.سپس خداوند آنها را در مورد شرکت نکردن در جنگ، اندرز داد و فرمود: ﴿قُلۡ مَتَٰعُ ٱلدُّنۡيَا قَلِيلٞ وَٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ لِّمَنِ ٱتَّقَىٰ﴾ بگو: کالای دنیا، اندک است و برای کسی که پرهیزگاری نماید، آخرت بهتر است؛ یعنی بهره‌مند شدن از لذت‌های دنیا و راحتی‌های آن کم است. پس تحمل سنگینی‌ها در مسیر اطاعت از خدا، در کوتاه مدت بر مردم سبک و آسان می‌شود، چون وقتی انسان بداند سختی و مشقتی که به او می‌رسد طولانی نخواهد بود، این کار بر او آسان خواهد شد. بنابراین اگر دنیا و آخرت را با هم مقایسه نماید، به یقین می‌داند که ذات و لذات و زمان آخرت، از دنیا بهتر است. همان طور که پیامبر صلی الله علیه وسلم در رابطه با ذات آن فرموده است: (إنَّ مَوضِعَ سَوطٍ فِی الجَنّةِ خَیرٌ مِنَ الدّنیَا وَمَا فِیهَا) همانا جای یک شلاق در بهشت، از تمام دنیا و آنچه که در آن هست، بهتر است. و لذت بهشت از تمام آنچه که صفا و لذت آدمی را مکدر ‌کند، به دور است، بلکه از هر خوشی و لذتی که به تصور آید، بالاتر و بهتر است، همان طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾ پس هیچ کس نمی‌داند چه چیز از آنچه روشنی‌بخش دیدگان است، به [پاداش] آنچه انجام می‌دادند، برای آنان پنهان شده است. و خداوند بر زبان پیامبرش فرموده است: «برای بندگان صالح خودم، نعمت‌هایی را آماده کرده‌ام که هیچ چشمی آن را ندیده، و هیچ گوشی آن را نشنیده، و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است». اما لذت‌های دنیا، انواع تلخی‌ها را به همراه دارند، و اگر لذت‌های دنیا، با انواع دردها و رنج‌ها و ناراحتی‌هایی که به همراه دارند مقایسه شود، هیچ تناسبی ندارند. و اما زمان آخرت، بدان خاطر بهتر و برتر است که دنیا از بین رفتنی است، و عمر انسان نسبت به دنیا بسیار اندک است، اما نعمت آخرت، همیشگی است و اهل آن همیشه در آن می‌مانند. پس وقتی فرد عاقل به این دو دنیا فکر کند، و حقیقتِ هردو را آن‌گونه که سزاوار است درک کند، خواهد دانست که کدام یک را باید ترجیح دهد، و کدام یک سزاوار تلاش و کوشش است. بنابراین فرمود: ﴿وَٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ لِّمَنِ ٱتَّقَىٰ﴾ و آخرت برای کسی که از شرک و سایر کارهای حرام بپرهیزد، بهتر است. ﴿وَلَا تُظۡلَمُونَ فَتِيلًا﴾ و نتیجۀ تلاش خود را، که در راستای به‌دست آوردن خوشبختی جهان آخرت مبذول داشته بودید، به طور کامل خواهید یافت بدون اینکه چیزی از آن کاسته شود.
التفاسير العربية:
اَیْنَمَا تَكُوْنُوْا یُدْرِكْكُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنْتُمْ فِیْ بُرُوْجٍ مُّشَیَّدَةٍ ؕ— وَاِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَّقُوْلُوْا هٰذِهٖ مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ ۚ— وَاِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَّقُوْلُوْا هٰذِهٖ مِنْ عِنْدِكَ ؕ— قُلْ كُلٌّ مِّنْ عِنْدِ اللّٰهِ ؕ— فَمَالِ هٰۤؤُلَآءِ الْقَوْمِ لَا یَكَادُوْنَ یَفْقَهُوْنَ حَدِیْثًا ۟
سپس خداوند خبر داد که احتیاط، انسان را از تقدیر نجات نمی‌دهد و هرکس در خانه بنشیند تا از مرگ و مشکلات در امان بماند، نشستن او چیزی را از وی دور نمی‌کند. پس فرمود: ﴿أَيۡنَمَا تَكُونُواْ يُدۡرِككُّمُ ٱلۡمَوۡتُ﴾ مرگ، شما را در هر زمان و مکانی درمی‌یابد. ﴿وَلَوۡ كُنتُمۡ فِي بُرُوجٖ مُّشَيَّدَةٖ﴾ اگر چه در قصرهای محکم و منازل بلندی باشید. همۀ این مطالب، تحریک و تشویق است برای جهاد در راه خدا. پس گاهی با بیان فضل و پاداش آن، و گاهی باترساندن از عقوبت ترک آن، و گاهی با خبر دادن از اینکه کسانی که نشسته‌اند و به جهاد نمی‌روند ماندنشان مرگ را از آنها دور نمی‌کند، و گاهی با آسان کردن راه جهاد، مسلمانان را تشویق می‌نماید. سپس فرمود: ﴿وَإِن تُصِبۡهُمۡ حَسَنَةٞ...﴾ خداوند از کسانی خبر می‌دهد که در جهل و نادانی به سر می‌برند، همان‌هایی که از پیام و رسالت پیامبران رویگردان‌اند، و با آنان مخالف‌اند. و زمانی‌که از نیکی و فراوانی اموال و فرزندان و سلامتی برخوردار باشند، می‌گویند: ﴿وهَٰذِهِۦ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ﴾ این از جانب خدا است، و اگر مصیبت و مشکلی به آنها برسد و دچار قحطی و فقر و بیماری و از دست دادنِ فرزندان و دوستان گردند، می‌گویند: ﴿هَٰذِهِۦ مِنۡ عِندِكَ﴾ ای محمد! صلی الله علیه وسلم این به سبب چیزی است، که تو پیش ما آورده‌ای. آنها پیامبر را به فال بد گرفتند، همان‌طور که ملت‌های دیگر نیز پیامبران خدا را به فال بد گرفتند. چنانچه خداوند از قوم فرعون خبر داده و می‌فرماید: ﴿فَإِذَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡحَسَنَةُ قَالُواْ لَنَا هَٰذِهِۦۖ وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَيِّئَةٞ يَطَّيَّرُواْ بِمُوسَىٰ وَمَن مَّعَهُۥٓ﴾ هرگاه خیر و نیکی به آنها روی می‌آورد، می‌گفتند: ما شایستۀ آن هستیم، و اگر دچار مشکل و بدی می‌شدند، به موسی و کسانی که با او بودند شگون بد می‌زدند. و قوم صالح گفتند: ﴿ٱطَّيَّرۡنَا بِكَ وَبِمَن مَّعَكَ﴾ تو و کسانی که همراهت هستند، شوم می‌باشند. و قوم یاسین به پیامبرانشان گفتند: ﴿إِنَّا تَطَيَّرۡنَا بِكُمۡۖ لَئِن لَّمۡ تَنتَهُواْ لَنَرۡجُمَنَّكُمۡ﴾ ما مشکلات را، از بدی شما می‌دانیم و اگر باز نیایید، شما را سنگسار خواهیم کرد. پس وقتی دل‌هایشان در کفر مشابه یکدیگر است، گفتار و کردارشان نیز مشابه گشته است. و هرکس که حاصل شدن بدی، یا از بین رفتن خوبی را به تمام آنچه پیامبران آورده‌اند یا به برخی از آن نسبت دهد، در این مذمت وخیم داخل است. خداوند متعال در پاسخ آنها فرمود: ﴿قُلۡ كُلّٞ﴾ بگو همه چیز؛ نیکی و بدی و خیر و شر، ﴿مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ﴾ ناشی از تقدیر و قضای الهی و آ‌فرینش اوست. ﴿فَمَالِ هَٰٓؤُلَآءِ ٱلۡقَوۡمِ﴾ پس این مردمان را که سخن باطل می‌گویند، چه شده است؟ ﴿لَا يَكَادُونَ يَفۡقَهُونَ حَدِيثٗا﴾ که هیچ سخنی را نمی‌فهمند، و به فهمیدن آن نزدیک نمی‌شوند، و یا آن را جز به‌صورتی ضعیف و نارسا نمی‌فهمند. به هر حال آنها به سبب عدم فهم و درک صحیحشان، از خدا و پیامبرش مورد مذمّت و سرزنش قرار گرفته‌اند. و این نفهمی و نادانی آنان، به سبب کفر و رویگردانی‌شان است. در ضمن کسانی که سخن خدا و پیامبرش را می‌فهمند، ستایش شده‌اند. نیز این آیه، آدمی را به فهمیدن و به‌دست آوردن اسباب فهم کلام خدا و پیامبر، از قبیل: تأمل و اندیشیدن در سخن خدا و پیامبر، و در پیش گرفتن راه‌هایی که انسان را به سخن خدا و پیامبر می‌رساند، تشویق می‌کند. پس اگر آنها سخن خدا را می‌فهمیدند، می‌دانستند که خیر و شر و خوبی و بدی همه بر اساس تقدیر الهی است و هیچ چیز از دایرۀ تقدیر و قضای الهی بیرون نیست. و می‌دانستند که پیامبران و آنچه که پیامبران آورده‌اند، عامل شر و بدی نمی‌باشند؛ زیرا پیامبران مبعوث شده‌اند تا منافع دنیا و آخرت انسان‌ها را تأمین کنند.
التفاسير العربية:
مَاۤ اَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّٰهِ ؗ— وَمَاۤ اَصَابَكَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَّفْسِكَ ؕ— وَاَرْسَلْنٰكَ لِلنَّاسِ رَسُوْلًا ؕ— وَكَفٰی بِاللّٰهِ شَهِیْدًا ۟
سپس خداوند متعال فرمود: ﴿مَّآ أَصَابَكَ مِنۡ حَسَنَةٖ﴾ اگر در دنیا و دین به تو نیکی و خوبی برسد، ﴿فَمِنَ ٱللَّهِ﴾ از جانب خدا است و خداوند آن را به تو ارزانی داشته، و اسباب آن را برایت آسان نموده است. ﴿وَمَآ أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٖ﴾ و بدی و شرّی که در دین و دنیا به تو می‌رسد، ﴿فَمِن نَّفۡسِكَ﴾ از جانب خودت می‌باشد؛ یعنی به سبب گناهان و کارهایت است، و آن دسته از گناهانت که خداوند آنها را مورد عفو قرار می‌دهد و نمی‌گذارد اسباب شر شما شوند، بیشترند از آن دسته از گناهانی که موجب شر و بدی برای شما می‌گردند. پس خداوند متعال درهای احسان و بخشش خویش را به روی بندگانش گشود، و به آنها دستور داد به فضل و بخشش الهی درآیند، و به آنها خبر داد که گناهان مانع رسیدن فضل و بخشش الهی به انسان می‌گردند. پس هر گاه بنده گناهی را انجام دهد، کسی را جز خودش ملامت نکند، چون او مانع رسیدن فضل خداوند گردیده است. سپس خداوند از فراگیری رسالت پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم خبر داده و می‌فرماید: ﴿وَأَرۡسَلۡنَٰكَ لِلنَّاسِ رَسُولٗاۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدٗا﴾ و تو را به عنوان پیامبر برای [همۀ] مردم فرستاده‌ایم، و کافی است که خدا گواه باشد. و خداوند با یاری کردن تو به‌وسیلۀ معجزات آشکار و دلایل روشن، گواهی می‌دهد که تو پیامبر بر حق خدا هستی. و این بزرگ‌ترین شهادت و گواهی است. همان طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿قُلۡ أَيُّ شَيۡءٍ أَكۡبَرُ شَهَٰدَةٗۖ قُلِ ٱللَّهُۖ شَهِيدُۢ بَيۡنِي وَبَيۡنَكُمۡ﴾ بگو: «چه چیزی بزرگ‌ترین گواهی است؟» بگو: «خدا میان من و شما گواه است.» پس وقتی که دانسته شد خداوند دارای علم و آگاهی و قدرت کامل و حکمت فراوان است و پیامبرش را یاری می‌دهد، به یقین باید دانست که او پیامبر خدا است. و اگر سخنانی را به دروغ به خدا نسبت داده بود، خداوند او را می‌گرفت و رگ گردنش را قطع می‌کرد.
التفاسير العربية:
مَنْ یُّطِعِ الرَّسُوْلَ فَقَدْ اَطَاعَ اللّٰهَ ۚ— وَمَنْ تَوَلّٰی فَمَاۤ اَرْسَلْنٰكَ عَلَیْهِمْ حَفِیْظًا ۟ؕ
هرکس از اوامر و نواهی پیامبر خدا اطاعت کند، ﴿فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَ﴾ به راستی که از خداوند متعال اطاعت کرده است؛ زیرا پیامبر امر و نهی نمی‌کند، مگر به دستور خدا و وحی او؛ و طبق آنچه خداوند بر او نازل می‌نماید، امر و نهی می‌کند. این اشاره به معصوم بودن پیامبر صلی الله علیه وسلم است، چون خداوند دستور داده است تا به طور مطلق از پیامبر اطاعت شود، پس اگر در همۀ آنچه که از جانب خدا می‌آورد، معصوم نبود، خداوند دستور نمی‌داد که به طور مطلق از او اطاعت شود، و اطاعت از پیامبر را نمی‌ستود. و این جزو حقوق مشترک است؛ زیرا حقوق بر سه قسم است: حق خداوند تعالی، که این حق را هیچ یک از آفریدگانش ندارد، و آن عبادت خدا و رغبت به سوی او و توابع آن است. و نوع دیگر، حقی است که فقط به پیامبر اختصاص دارد، و آن یاری دادن پیامبر و احترام گذاشتن به وی است. و نوعی دیگر، حق مشترک است و آن ایمان داشتن به خدا و پیامبر و دوست داشتن آنها و اطاعت از آنها است. همان‌طور که خـداوند همۀ این حقوق را در این آیه بیان داشته است: ﴿لِّتُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُۚ وَتُسَبِّحُوهُ بُكۡرَةٗ وَأَصِيلًا﴾ باید به خدا و پیامبرش ایمان بیاورید و پیامبر را یاری کنید و او را احترام نمایید و خدا را در صبح و شام به پاکی یاد کنید. پس هرکس از پیامبر اطاعت کند، در حقیقت از خدا اطاعت کرده است؛ و پاداش نیکی که خداوند بر طاعت خویش مترتب نموده است، به او می‌دهد. ﴿وَمَن تَوَلَّىٰ﴾ و هرکس از فرمانبرداری و اطاعتِ خدا و پیامبرش روی بگرداند، فقط خودش متضرر گشته است و به خدا زیانی نمی‌رساند. ﴿فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظٗا﴾ و تو را به عنوان نگهبان بر آنها نفرستاده‌ایم، تا مراقب اعمال و احوال آنها باشی؛ بلکه تو را فقط به عنوان بیان‌کننده و خیرخواه و اندرزگو فرستاده‌ایم. و تو وظیفه‌ات را انجام داده‌ای، و پاداشت بر خداست، خواه آنان هدایت یابند، یا هدایت نیابند. همان‌گونه که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَذَكِّرۡ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَكِّرٞ لَّسۡتَ عَلَيۡهِم بِمُصَيۡطِرٍ﴾ تو پند و اندرز بده و یادآوری کن، همانا تو یادآوری‌کننده‌ای و بس. و بر آنها گماشته نیستی.
التفاسير العربية:
وَیَقُوْلُوْنَ طَاعَةٌ ؗ— فَاِذَا بَرَزُوْا مِنْ عِنْدِكَ بَیَّتَ طَآىِٕفَةٌ مِّنْهُمْ غَیْرَ الَّذِیْ تَقُوْلُ ؕ— وَاللّٰهُ یَكْتُبُ مَا یُبَیِّتُوْنَ ۚ— فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَی اللّٰهِ ؕ— وَكَفٰی بِاللّٰهِ وَكِیْلًا ۟
و باید در ظاهر و باطن، و در آشکار و پنهان، از خدا و پیامبرش اطاعت شود. اما کسی که در حضور مردم اظهار اطاعت و پایبندی می‌کند، و چون تنها شود یا با هم‌کِشانش به تنهایی بنشیند، اطاعت از خدا و پیامبر را ترک می‌کند، و به ضد آن روی می‌آورد، پس اطاعتی که او در حضور مردم اظهار کرده است، به وی فایده‌ای نمی‌دهد. او همانند کسانی است که خداوند در مورد آنها گفته است: ﴿وَيَقُولُونَ طَاعَةٞ ﴾ وقتی پیش تو باشند، اظهار اطاعت می‌کنند. ﴿فَإِذَا بَرَزُواْ مِنۡ عِندِكَ﴾ و هنگامی که از پیش تو بیرون روند، و تنها باشند و کسی از آنها آگاهی نداشته باشد، ﴿بَيَّتَ طَآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ غَيۡرَ ٱلَّذِي تَقُولُ﴾ در شب و در پنهانی، برای نافرمانی از تو چاره‌اندیشی می‌کنند و برای گناه می‌اندیشند. آیۀ ﴿بَيَّتَ طَآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ غَيۡرَ ٱلَّذِي تَقُولُ﴾ دلیلی است بر اینکه کاری که آنها بر آن قرار دارند، طاعت نیست؛ زیرا «تبییت» یعنی چاره‌اندیشی برای کاری در شب، به صورتی که نظر و تصمیم بر آن قطعی شود. سپس خداوند آنها را به سبب کاری که کرده‌اند، تهدید نموده و می‌فرماید: ﴿وَٱللَّهُ يَكۡتُبُ مَا يُبَيِّتُونَ﴾ خداوند چاره‌هایی را که در شب می‌اندیشند، می‌نویسد و آنها را به طور کامل بر آن مجازات خواهد کرد. پس این وعیدی است برای آنها. سپس پیامبر صلی الله علیه وسلم را دستور داد تا از آنها روی برتابد و به آنها اعتنا نکند و بر آنان سخت نگیرد و با آنان به تندی رفتار نکند؛ زیرا آنها هیچ زیانی به او نمی‌رسانند، به شرطی که بر خدا توکل نماید و از او کمک بخواهد، تا دینش را یاری کند و شریعت خود را برپا دارد. بنابراین فرمود: ﴿ فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلًا﴾ پس، از آنها روی بگردان، و بر خدا توکل کن، و کافی است که خدا سرپرست تو باشد.
التفاسير العربية:
اَفَلَا یَتَدَبَّرُوْنَ الْقُرْاٰنَ ؕ— وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللّٰهِ لَوَجَدُوْا فِیْهِ اخْتِلَافًا كَثِیْرًا ۟
خداوند به تدبر در کتابش دستور می‌دهد، و تدبر؛ یعنی فکر کردن و اندیشیدن در معانی آن، و متمرکز کردن فکر در مبادی و عواقب و لوازم آن؛ زیرا اندیشیدن و تدبر در کتاب خدا، کلید علوم و معارف است. و با اندیشیدن می‌توان هر خوبی و همۀ علوم را از کتاب استخراج کرد. و اندیشیدن در قرآن، ایمان را در قلب می‌افزاید، و درخت ایمان را ریشه‌دارتر و محکم‌تر می‌گرداند. در سایۀ اندیشیدن در قرآن، آدمی، پروردگار معبود، و صفات کمال او را می‌شناسد، و از این رهگذر عیوب ونقص‌هایی را که مردمان نادان به خدا ـ عزوجل ـ نسبت می‌دهند، می‌شناسد و راه رسیدن به خدا و اوصاف رهروان آن و پاداش آنان؛ و نیز دشمن واقعی شناخته می‌شود، و راهی که انسان را به عذاب الهی می‌رساند، و نیز اوصاف رهروان آن، و سزایی که برای آنها در نظر گرفته شده است، می‌شناسد. و هرچند بنده بیشتر در قرآن بیندیشد، علم و عمل و بینش او بیشتر می‌شود. بنابراین خداوند به اندیشیدن در قرآن دستور، و مسلمانان را بر آن تحریک نموده، و خبر داده است که منظور از نازل کردن قرآن، تدبر در آن می‌باشد. همان‌طور که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَيۡكَ مُبَٰرَكٞ لِّيَدَّبَّرُوٓاْ ءَايَٰتِهِۦ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾ [قرآن] کتاب مبارکی است که آن را بر تو نازل کرده‌ایم تا در آیات آن بیاندیشند، و تا خردمندان پند بپذیرند. و خداوند متعال می‌فرماید: ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَ أَمۡ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقۡفَالُهَآ﴾ آیا در قرآن نمی‌اندیشند یا دل‌هایشان قفل و بسته است؟! و از فواید اندیشیدن در کتاب خدا، این است که بنده به مقام یقین می‌رسد و به‌طور قطع می‌داند که این قرآن کلام خدا است؛ چون کسی که در قرآن می‌اندیشد، می‌بیند که بخشی از قرآن، بخشی دیگر را تصدیق می‌نماید، و هر قسمتِ آن، با قسمت دیگر موافق و مطابق است. حکمت‌ها و داستان و خبرها را در قرآن می‌بینی که در چند جا تکرار می‌شوند، اما همه یکدیگر را تصدیق می‌کنند، و برخی، برخی دیگر را رد و نقض نمی‌کند. پس این بیانگر کمال قرآن است و اینکه از جانب کسی است که علم او، همۀ امور را احاطه کرده است. بنابراین خداوند متعال فرمود: ﴿وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا﴾ و اگر از جانب غیر خدا بود در آن اختلاف زیادی می‌یافتند و چون از جانب خدا است، در آن اصلاً اختلافی وجود ندارد.
التفاسير العربية:
وَاِذَا جَآءَهُمْ اَمْرٌ مِّنَ الْاَمْنِ اَوِ الْخَوْفِ اَذَاعُوْا بِهٖ ؕ— وَلَوْ رَدُّوْهُ اِلَی الرَّسُوْلِ وَاِلٰۤی اُولِی الْاَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِیْنَ یَسْتَنْۢبِطُوْنَهٗ مِنْهُمْ ؕ— وَلَوْلَا فَضْلُ اللّٰهِ عَلَیْكُمْ وَرَحْمَتُهٗ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطٰنَ اِلَّا قَلِیْلًا ۟
خداوند در اینجا بندگانش را ادب می‌نماید از این کار که شایسته آنها نیست، دوری کنند. و به آنها می‌فرماید شایسته است وقتی که کاری مهم و منفعتی عمومی که امنیت و شادی مؤمنان را درپی دارد، یا ترسی که مصیبت را برای آنها به همراه دارد پیش آید، پا برجا باشند، و در پخش کردن این خبر شتاب نورزند. بلکه آن را به پیامبر و اولی الامر که اهل رأی و دانش و عقل و متانت و خونسردی هستند و می‌دانند چگونه حوادث و اطلاعات را پردازش و تحلیل نمایند و منافع و مضار را می‌شناسند، ارجاع دهند.پس اگر آنها صلاح ببینند که پخش کردن این خبر مصلحتی برای مؤمنان دارد، و باعث شادی و نشاط آنها می‌شود، و باعث می‌شود تا آنها برای مقابله با دشمنان، خود را آماده کنند، این خبر را پخش می‌کنند. و اگر ببینند که پخش شدن این خبر مصلحتی را دربر ندارد، یا اینکه مصلحتی دارد اما زیان آن از مصلحت و فایده‌اش بیشتر است، آن را پخش نمی‌کنند. بنابراین فرمود: ﴿لَعَلِمَهُ ٱلَّذِينَ يَسۡتَنۢبِطُونَهُۥ مِنۡهُمۡ﴾ کسانی که آن را با اندیشه و نظر و دانش درست خود می‌فهمند و بررسی می‌کنند، آن را می‌فهمند. از این مطلب یک قاعدۀ ادبی استنباط می‌شود که عبارت است از اینکه هرگاه کاری به بحث و پژوهش نیاز داشته باشد، شایسته است که این پژوهش و تحقیق به فرد شایسته واگذار گردد و کار به اهل آن سپرده شود، و کسی بر اهل فن پیشی نگیرد؛ زیرا این بهتر و به واقعیت نزدیک‌تر و از اشتباه مصون‌تر است. نیز در این بخش از آیه، از شتاب ورزیدن و عجله کردن در پخش اخبار به محض شنیدن آن، نهی شده است.و دستور داده شده است که قبل از سخن گفتن، فکر و اندیشه به کار گرفته شود که آیا پخش آن مصلحت است یا نه؟ و آیا انسان به آن اقدام کند یا نه؟ سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ﴾ و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، و شما را توفیق نمی‌داد، و ادب را به شما یاد نمی‌داد، و چیزهایی را به شما نمی‌آموخت که نمی‌دانستید، ﴿لَٱتَّبَعۡتُمُ ٱلشَّيۡطَٰنَ إِلَّا قَلِيلٗا﴾ جز تعداد اندکی از شما، [همگی] از شیطان پیروی می‌کردید؛ زیرا انسان بنا بر سرشت و طبیعت خود، ستمگر و نادان است، و نفس او جز به بدی دستور نمی‌دهد. پس وقتی انسان به پروردگارش پناه بَرَد و به او تمسک جوید، و در این راستا تلاش نماید، خداوند لطف خویش‌را شامل او می‌گرداند، واورا بر انجام هر کار نیکی توفیق می‌دهد، و از شیطان رانده شده حفاظت می‌نماید.
التفاسير العربية:
فَقَاتِلْ فِیْ سَبِیْلِ اللّٰهِ ۚ— لَا تُكَلَّفُ اِلَّا نَفْسَكَ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِیْنَ ۚ— عَسَی اللّٰهُ اَنْ یَّكُفَّ بَاْسَ الَّذِیْنَ كَفَرُوْا ؕ— وَاللّٰهُ اَشَدُّ بَاْسًا وَّاَشَدُّ تَنْكِیْلًا ۟
این حالت، بهترین حالت بنده است که تلاش کند از دستورات الهی، از قبیل: جهاد و غیره تبعیت کند ودیگران‌را بر آن تحریک نماید. و گاهی این دو حالت به طور کلی در بنده وجود ندارد، یا یکی وجود دارد. بنابراین به پیامبرش فرمود: ﴿فَقَٰتِلۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفۡسَكَ﴾ در راه خدا بجنگ، و تو فقط مسئول خودت هستی و بس؛ یعنی تو بر دیگران قدرت نداری، پس تو مسئول کار کسی دیگر نیستی. ﴿وَحَرِّضِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ و مؤمنان را بر جنگیدن تحریک کن، و این متضمّن هر کاری است که به وسیلۀ آن، مؤمنان تشویق می‌شوند، و دل‌هایشان قوّت می‌گیرد، از قبیل: تقویت کردن مؤمنان، و خبر دادن به آنها که دشمنان ضعیف و سست هستند، و بیان پاداشی که برای جنگجویان راه خدا آماده شده است، و عقابی که برای متخلفان د ر نظر گرفته شده است. پس همۀ این موارد از باب تحریک برای جنگ به حساب می‌آید. ﴿عَسَى ٱللَّهُ أَن يَكُفَّ بَأۡسَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾ باشد که خداوند آسیب کافران را، به سبب اینکه شما در راه او می‌جنگید و یکدیگر را برآن تحریک می‌کنید، باز دارد.﴿وَٱللَّهُ أَشَدُّ بَأۡسٗا﴾ و قدرت و عزت خداوند بیشتر است.﴿وَأَشَدُّ تَنكِيلٗا﴾ و کیفر و مجازات او برای گناهکار سخت‌تر است. برای گناهکار سخت، و برای دیگران عبرت است. و اگر خداوند بخواهد، می‌تواند کافران را با قدرت خویش از بین ببرد، و از آنها چیزی باقی نگذارد؛ اما حکمت الهی چنین است که برخی از بندگانش را، با برخی دیگر مورد آزمایش قرار دهد، تا همواره بازار جهاد گرم باشد، و مردم ایمان مفید را به دست آورند؛ ایمانی که از روی اختیار است، نه از روی اجبار که هیچ فایده‌ای ندارد.
التفاسير العربية:
مَنْ یَّشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً یَّكُنْ لَّهٗ نَصِیْبٌ مِّنْهَا ۚ— وَمَنْ یَّشْفَعْ شَفَاعَةً سَیِّئَةً یَّكُنْ لَّهٗ كِفْلٌ مِّنْهَا ؕ— وَكَانَ اللّٰهُ عَلٰی كُلِّ شَیْءٍ مُّقِیْتًا ۟
منظور از شفاعت در اینجا، همکاری برای انجام کاری از کارها است. پس هرکس که دیگر‌ی را یاری کند، و او را در کار خیری یاری دهد ـ از جمله کمک به ستمدیدگان در برابر کسانی که به آنها ستم می‌کنند ـ او از میانجی‌گری و همکاری‌اش، برحسب کار و تلاشش بهره‌ای دارد؛ و از پاداش فرد اصلی یا کسی که مستقیماً آن کار خوب را انجام می‌دهد، کاسته نمی‌شود. و هرکس دیگری را بر انجام کار زشت یاری کند، برحسب همکاری‌اش به او گناه می‌رسد. پس این تحریک و تشویق بزرگی برهمکاری در نیکی و پرهیزگاری است، و باز داشتن و منع بزرگی است از همکاری کردن بر انجام گناه و دشمنی و این مطلب را با فرمودۀ خویش مؤکد نمود: ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ مُّقِيتٗا﴾ و خداوند بر هر چیزی شاهد و حافظ است، و آدمی را بر این اعمال محاسبه می‌کند، و هر یک را بر حسب آنچه که سزاوار او است، مجازات می‌نماید.
التفاسير العربية:
وَاِذَا حُیِّیْتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوْا بِاَحْسَنَ مِنْهَاۤ اَوْ رُدُّوْهَا ؕ— اِنَّ اللّٰهَ كَانَ عَلٰی كُلِّ شَیْءٍ حَسِیْبًا ۟
درود و «تحیّت» کلمه‌ای است که وقتی دو نفر با یکدیگر روبه‌رو می‌شوند، یکی از آنها به خاطر ابراز احترام و در قالب دعا بر زبان می‌آورد، و دیگر کلماتی که با مهربانی و خنده‌رویی گفته می‌شود. بالاترین نوع «تحیت» و درود، کلمه‌ای است که در شریعت اسلام آمده است. در هنگام روبه‌رو شدن و دیدار با یکدیگر، ابتدا باید سلام کرد، و در پاسخ نیز باید سلام را جواب گفت. پس خداوند مؤمنان را دستور داده است که هر درود و سلامی را باید به گونه‌ای بهتر از آن جواب بگویند، و با کلماتی بهتر و چهره‌ای بازتر سلامِ سلام کننده را جواب دهند، و این بدان معنی است که از پاسخ ندادن سلام و یا جواب دادن آن بدون بشاشت، نهی شده است. و از این آیۀ شریفه استنباط می‌شود که باید ابتدا سلام کرد. و از دو جهت این مطلب استنباط می‌گردد؛ یکی اینکه خداوند دستور داده است تا جواب سلام به گونه‌ای بهتر یا به همان صورت داده شود، و این بدان معنی است که سلام کردن از نظر شرع، مطلوب است. و دوم اینکه از کلمۀ «أحسن» که فعل تفضیل، است استنباط می‌گردد که سلام کردن یک امر مشارکتی است [و طرفین باید به یکدیگر سلام کنند] و اینکه جواب سلام باید زیبا و نیکو باشد. و اصل نیز بر همین است. و چند مورد از عموم این آیۀ کریمه استثنا می‌شود؛ اینکه کسی درحالتی سلام کند که در آن حالت به سلام کردن امر نشده است؛ مانند اینکه بر کسی سلام ‌کند که مشغول خواندن قرآن یا گوش دادن به خطبه باشد، یا مشغولِ خواندن نماز باشد. پس لازم نیست جواب سلام او را بدهد. و یا مانند کسی که شریعت دستور داده است با او قطع رابطه گردد و به او سلام نشود؛ و او شخص گناهکاری است که توبه ننموده و با قطع کردن رابطه با او، از کار بدش باز می‌آید. چنین شخصی مستثنی است و با او قطع رابطه شده و به او سلام گفته نمی‌شود، و جواب سلامش نیز داده نمی‌شود؛ چون سلام کردن به او و پاسخ دادن به سلام وی، با مصلحت بزرگی مخالف و متضاد است. و پاسخ گفتن به سلام‌هایی که مردم به آن عادت دارند، و از نظر شرع نیز ایرادی به آنها وارد نیست، در موضوع «جواب سلام» داخل می‌گردد. و به ما امر شده است که به این نوع سلام‌ها به همان حالت خودشان و یا بهتر از آنچه سلام‌کننده گفته است، پاسخ بدهیم. سپس خداوند بر انجام کارهای نیک، نوید پاداش و برانجام کارهای بد، وعید عذاب داده و فرموده است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٍ حَسِيبًا﴾ بی‌گمان خداوند بر هر چیزی حسابرس است، پس خداوند اعمال نیک و بد و کوچک و بزرگ بندگانش را ثبت می‌نماید، سپس به مقتضای فضل و عدالت و حکمت پسندیده‌اش به آنان سزا و جزا می‌دهد.
التفاسير العربية:
اَللّٰهُ لَاۤ اِلٰهَ اِلَّا هُوَ ؕ— لَیَجْمَعَنَّكُمْ اِلٰی یَوْمِ الْقِیٰمَةِ لَا رَیْبَ فِیْهِ ؕ— وَمَنْ اَصْدَقُ مِنَ اللّٰهِ حَدِیْثًا ۟۠
خداوند متعال از یگانگی خودش، و اینکه هیچ معبود بر حقی جز او نیست، خبر می‌دهد، چون او در ذات و صفاتش کامل، و در خلق و تدبیر و اعطای نعمت‌های ظاهری و باطنی، یگانه است. و این مستلزم آن است که بنده او را بپرستد، و با انواع عبودیت و بندگی به وی نزدیکی بجوید. چون تنها او شایستۀ پرستش است، و بندگانش را به‌خاطر بندگی و عبودیت پاداش می‌دهد، و آنان را به خاطر کوتاهی ورزیدن در این امر، سزا می‌دهد، به همین خاطر به محل دریافتِ سزا و جزا که روز قیامت است، سوگند یاد کرد و فرمود: ﴿لَيَجۡمَعَنَّكُمۡ﴾ حتماً همۀ شما را از اول تا آخر، در یک جا گرد می‌آورد. ﴿إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ لَا رَيۡبَ فِيهِ﴾ در روز قیامت شما را گرد خواهد آورد که در وقوع آن، هیچ شک و شبهه‌ای که مستدل به دلیل عقلی و نقلی باشد، وجود ندارد. از نظر عقلی در وقوع قیامت شکی نیست؛ زیرا ما مشاهده می‌کنیم که زمینِ مرده، زنده و آباد می‌گردد؛ و اینکه پدیده‌ها نخست از عدم به وجود آمده‌اند، پس ابتدا هیچ چیزی وجود نداشته و خداوند همۀ هستی و انسان‌ها را از عدم پدید آورده است. بنابراین زنده کردن و پدید آوردن دوبارۀ انسان، به طریق اولی امکان‌پذیرتر است. و به یقین باید دانست که خداوند آفریده‌ها و مخلوقات را بیهوده نیافریده است تا بدون هدف در دنیا زندگی کنند و بمیرند، و حکمت و فلسفه‌ای در آفرینش آنها نباشد. اما دلیل شرعی، خبر دادنِ راستگوترینِ راستگویان مبنی برآمدن قیامت است، حتی خداوند نیز بر تحقق قیامت سوگند یاد کرده است. بنابراین فرمود: ﴿وَمَنۡ أَصۡدَقُ مِنَ ٱللَّهِ حَدِيثٗا﴾ و چه کسی از خدا راستگوتر است؟! و نیز در چندین جای قرآن، پیامبرش صلی الله علیه وسلم را دستور داده است تا بر آمدن قیامت سوگند یاد کند. مثلاً فرموده است: ﴿زَعَمَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَن لَّن يُبۡعَثُواْۚ قُلۡ بَلَىٰ وَرَبِّي لَتُبۡعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلۡتُمۡۚ وَذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ﴾ کافران گمان می‌برند که آنها زنده و برانگیخته نمی‌شوند، بگو: آری! قسم به پروردگار که حتماً برانگیخته می‌شوید، سپس به آنچه انجام داده‌اید، خبر داده خواهید شد. و این برای خدا آسان است. و آیۀ ﴿وَمَنۡ أَصۡدَقُ مِنَ ٱللَّهِ حَدِيثٗا﴾ و﴿وَمَنۡ أَصۡدَقُ مِنَ ٱللَّهِ قِيلٗا﴾ بیانگر آن است که گفته‌ها و اخبار خداوند در بالاترین مراتب صداقت و راستی قرار دارد. پس هر سخنی که در زمینۀ عقاید و علوم و اعمال گفته شود و با آنچه که خداوند خبر داده است متضاد و مخالف باشد، باطل است؛ زیرا با خبر راست و یقینی متضاد و مخالف است، بنابراین امکان ندارد که حق باشد.
التفاسير العربية:
فَمَا لَكُمْ فِی الْمُنٰفِقِیْنَ فِئَتَیْنِ وَاللّٰهُ اَرْكَسَهُمْ بِمَا كَسَبُوْا ؕ— اَتُرِیْدُوْنَ اَنْ تَهْدُوْا مَنْ اَضَلَّ اللّٰهُ ؕ— وَمَنْ یُّضْلِلِ اللّٰهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهٗ سَبِیْلًا ۟
منظور از منافقان در این آیه‌ها، کسانی هستند که اسلام را اظهار نمودند و کافر زیسته و به سرزمین مسلمانان هجرت نکردند، و در آنجا باقی ماندند.اصحاب رضی الله عنهم در مورد این منافقان، دچار اشتباه شدند؛ برخی از جنگیدن و قطع رابطه با آنها، به سبب ایمانی که اظهار می‌کردند، باز آمدند؛ و برخی به قرینۀ کارهایشان آنها را شناختند، و به کافر بودنشان حکم نمودند. پس خداوند متعال از آنها خبر داد و بیان نمود که برای شما شایسته نیست در مورد آنها دچار اشتباه شوید و شک کنید؛ زیرا قضیۀ آنها واضح و روشن است، و آنها منافق‌اند، و کفرشان آشکار است، و دوست دارند شما هم کافر و مانند آنها باشید. پس هرگاه این وضعیت آنان برای شما محقق شد ﴿فَلَا تَتَّخِذُواْ مِنۡهُمۡ أَوۡلِيَآءَ﴾ از آنان، کسانی را به دوستی برنگیرید، و این امر مستلزم محبت نورزیدن به آنها است؛ زیرا دوست گرفتن و دوستی کردن، از محبت نشأت می‌گیرد. و نیز دوستی نکردن با آنها، مستلزم کینه ورزیدن و دشمنی با آنها است؛ زیرا نهی از چیزی، امر به ضد آن است و این تا زمانی است که هجرت نکرده باشند. پس وقتی هجرت کردند، احکامی که بر مسلمین جاری می‌گردد، بر آنها نیز جاری می‌شود؛ همان‌طور که پیامبر صلی الله علیه وسلم احکام اسلام را بر هرکسی که با او بود و به سوی او هجرت کرده بود، اعم از مؤمن حقیقی و کسانی که به ایمان تظاهر می‌کردند، اجرا می‌کرد. و اگر آنها هجرت نکردند و از هجرت روی برتافتند، ﴿فَخُذُوهُمۡ وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَيۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡ﴾ آنها را هرکجا یافتید و در هر وقت و هرجا دیدید، بکشید. و این بیانگر آن است که جنگ در ماه‌های حرام منسوخ است، همان‌طور که جمهور علما اعتقاد دارند.و مخالفانِ این نظر می‌گویند: اینها نصوص مطلقی هستند که بر مقید بودن تحریم جنگ در ماه‌های حرام حمل می‌شوند.
التفاسير العربية:
وَدُّوْا لَوْ تَكْفُرُوْنَ كَمَا كَفَرُوْا فَتَكُوْنُوْنَ سَوَآءً فَلَا تَتَّخِذُوْا مِنْهُمْ اَوْلِیَآءَ حَتّٰی یُهَاجِرُوْا فِیْ سَبِیْلِ اللّٰهِ ؕ— فَاِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوْهُمْ وَاقْتُلُوْهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُّمُوْهُمْ ۪— وَلَا تَتَّخِذُوْا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَّلَا نَصِیْرًا ۟ۙ
پس خداوند متعال از آنها خبر داد و بیان نمود که برای شما شایسته نیست در مورد آنها دچار اشتباه شوید و شک کنید؛ زیرا قضیۀ آنها واضح و روشن است، و آنها منافق‌اند، و کفرشان آشکار است، و دوست دارند شما هم کافر و مانند آنها باشید. پس هرگاه این وضعیت آنان برای شما محقق شد ﴿فَلَا تَتَّخِذُواْ مِنۡهُمۡ أَوۡلِيَآءَ﴾ از آنان، کسانی را به دوستی برنگیرید، و این امر مستلزم محبت نورزیدن به آنها است؛ زیرا دوست گرفتن و دوستی کردن، از محبت نشأت می‌گیرد. و نیز دوستی نکردن با آنها، مستلزم کینه ورزیدن و دشمنی با آنها است؛ زیرا نهی از چیزی، امر به ضد آن است و این تا زمانی است که هجرت نکرده باشند. پس وقتی هجرت کردند، احکامی که بر مسلمین جاری می‌گردد، بر آنها نیز جاری می‌شود؛ همان‌طور که پیامبر صلی الله علیه وسلم احکام اسلام را بر هرکسی که با او بود و به سوی او هجرت کرده بود، اعم از مؤمن حقیقی و کسانی که به ایمان تظاهر می‌کردند، اجرا می‌کرد. و اگر آنها هجرت نکردند و از هجرت روی برتافتند، ﴿فَخُذُوهُمۡ وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَيۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡ﴾ آنها را هرکجا یافتید و در هر وقت و هرجا دیدید، بکشید. و این بیانگر آن است که جنگ در ماه‌های حرام منسوخ است، همان‌طور که جمهور علما اعتقاد دارند.و مخالفانِ این نظر می‌گویند: اینها نصوص مطلقی هستند که بر مقید بودن تحریم جنگ در ماه‌های حرام حمل می‌شوند.
التفاسير العربية:
اِلَّا الَّذِیْنَ یَصِلُوْنَ اِلٰی قَوْمٍ بَیْنَكُمْ وَبَیْنَهُمْ مِّیْثَاقٌ اَوْ جَآءُوْكُمْ حَصِرَتْ صُدُوْرُهُمْ اَنْ یُّقَاتِلُوْكُمْ اَوْ یُقَاتِلُوْا قَوْمَهُمْ ؕ— وَلَوْ شَآءَ اللّٰهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیْكُمْ فَلَقٰتَلُوْكُمْ ۚ— فَاِنِ اعْتَزَلُوْكُمْ فَلَمْ یُقَاتِلُوْكُمْ وَاَلْقَوْا اِلَیْكُمُ السَّلَمَ ۙ— فَمَا جَعَلَ اللّٰهُ لَكُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیْلًا ۟
سپس خداوند سه گروه از منافقان را استثنا کرد که با آنها جنگ نشود. خداوند دستور داده است که دو گروه از آنها را رها کنند، و این را واجب و قطعی گردانیده است. اول، گروهی که با قومی پیوند دارند که میان آن قوم و مسلمانان پیمان صلح هست، و اینها به آن قوم ملحق می‌شوند. پس حکم اینها در حفاظت و مصون بودن مال و جانشان حکم همان قوم است. دوم، قومی هستند که ﴿حَصِرَتۡ صُدُورُهُمۡ أَن يُقَٰتِلُوكُمۡ أَوۡ يُقَٰتِلُواْ قَوۡمَهُمۡ﴾ نه دلشان می‌خواهد با شما بجنگند، و نه می‌خواهند با قومشان بجنگند، و دوست دارند با هردو گروه نجنگند. اینها نیز باید رها شوند، و حکمت رها کردن و نجنگیدن با این گروه را چنین بیان داشت: ﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَسَلَّطَهُمۡ عَلَيۡكُمۡ فَلَقَٰتَلُوكُمۡ﴾ اگر خداوند می‌خواست آنها را برشما چیره می‌گردانید، پس با شما می‌جنگیدند. پس این گروه از سه حالت خارج نیستند: یا اینکه همراه شما باشند و با دشمنانتان بجنگند، و این کار از این گروه بر نمی‌آید. و یا اینکه همراه با قوم خود علیه شما بجنگند. و یا اینکه نه با شما بجنگند و نه با قومشان. و این ساده‌ترین و آسان‌ترین چیز برای شما است، و خداوند می‌تواند آنها را بر شما چیره و مسلط بگرداند. پس عافیت و در امان بودن را بپذیرید، و پروردگارتان را ستایش کنید؛ پروردگاری که آنان را از شما باز داشته است، با اینکه می‌تواند آنان را بر شما مسلط گرداند. پس ﴿إِنِ ٱعۡتَزَلُوكُمۡ فَلَمۡ يُقَٰتِلُوكُمۡ وَأَلۡقَوۡاْ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَمَ فَمَا جَعَلَ ٱللَّهُ لَكُمۡ عَلَيۡهِمۡ سَبِيلٗا﴾ اگر از شما کناره‌گیری کردند و با شما نجنگیدند و به شما پیشنهاد صلح دادند، پس خداوند برای شما راهی [برای تعرض] به آنها قرار نداده است.
التفاسير العربية:
سَتَجِدُوْنَ اٰخَرِیْنَ یُرِیْدُوْنَ اَنْ یَّاْمَنُوْكُمْ وَیَاْمَنُوْا قَوْمَهُمْ ؕ— كُلَّ مَا رُدُّوْۤا اِلَی الْفِتْنَةِ اُرْكِسُوْا فِیْهَا ۚ— فَاِنْ لَّمْ یَعْتَزِلُوْكُمْ وَیُلْقُوْۤا اِلَیْكُمُ السَّلَمَ وَیَكُفُّوْۤا اَیْدِیَهُمْ فَخُذُوْهُمْ وَاقْتُلُوْهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوْهُمْ ؕ— وَاُولٰٓىِٕكُمْ جَعَلْنَا لَكُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطٰنًا مُّبِیْنًا ۟۠
گروه سوم کسانی هستند که قطع نظر از احترام گذاشتن به شما، منافع خودشان را می‌خواهند، و خداوند در مورد آنها فرموده است: ﴿سَتَجِدُونَ ءَاخَرِينَ﴾گروهی دیگر از این منافقان را خواهید یافت، ﴿يُرِيدُونَ أَن يَأۡمَنُوكُمۡ﴾ که از ترس شما، می‌خواهند از جانب شما در امان باشند، ﴿وَيَأۡمَنُواْ قَوۡمَهُمۡ كُلَّ مَا رُدُّوٓاْ إِلَى ٱلۡفِتۡنَةِ أُرۡكِسُواْ فِيهَا﴾ و از طرف قوم خود هم در امنیت قرار داشته باشند، هرگاه به فتنه فرا خوانده شوند، در آن فرو می‌روند؛ یعنی همیشه بر کفر و نفاق خود باقی هستند و هرگاه فتنه‌ای برای آنها پیش بیاید، آنها را کور می‌گرداند و آنها را واژگون می‌کند و کفر و نفاقشان بیشتر می‌گردد، و اینها در ظاهر مانند گروه دوم هستند و در حقیقت با گروه دوم مخالف می‌باشند؛ زیرا گروه دوم به خاطر احترام گذاشتن به مؤمنان، جنگ با آنان‌را ترک می‌کنند، نه از ترس و به خاطر حفظ جان خودشان. اما این گروه به خاطر ترس با مؤمنان نمی‌جنگند، نه به خاطر اینکه به مؤمنان احترام می‌گذارند. بلکه اگر فرصتی برای جنگیدن با مؤمنان بیابند، آن را غنیمت شمرده و بلافاصله پیش می‌روند. پس اگر به وضوح و روشنی از جنگیدن با مؤمنان دست بر ندارند، باید با آنها جنگید. بنابراین خداوند فرمود: ﴿فَإِن لَّمۡ يَعۡتَزِلُوكُمۡ وَيُلۡقُوٓاْ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَمَ﴾ اگر از شما کناره‌گیری نکردند، و به شما پیشنهاد صلح ندادند، ﴿وَيَكُفُّوٓاْ أَيۡدِيَهُمۡ فَخُذُوهُمۡ وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَيۡثُ ثَقِفۡتُمُوهُمۡۚ وَأُوْلَٰٓئِكُمۡ جَعَلۡنَا لَكُمۡ عَلَيۡهِمۡ سُلۡطَٰنٗا مُّبِينٗا﴾ و از شما دست نکشیدند، آنها را بگیرید و بکشید هر کجا که آنها را یافتید. آنان، کسانی هستند که ما دلیل آشکاری علیه آنان به شما دادیم؛ یعنی برای شما دلیل روشن و آشکاری قرار داده‌ایم مبنی براینکه آنها تجاوزگر و ستم‌کننده هستند و صلح را نمی‌پذیرند، پس آنان جز خودشان کسی را سرزنش و ملامت نکنند.
التفاسير العربية:
وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ اَنْ یَّقْتُلَ مُؤْمِنًا اِلَّا خَطَأً ۚ— وَمَنْ قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَأً فَتَحْرِیْرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَّدِیَةٌ مُّسَلَّمَةٌ اِلٰۤی اَهْلِهٖۤ اِلَّاۤ اَنْ یَّصَّدَّقُوْا ؕ— فَاِنْ كَانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَّكُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیْرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ ؕ— وَاِنْ كَانَ مِنْ قَوْمٍ بَیْنَكُمْ وَبَیْنَهُمْ مِّیْثَاقٌ فَدِیَةٌ مُّسَلَّمَةٌ اِلٰۤی اَهْلِهٖ وَتَحْرِیْرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ ۚ— فَمَنْ لَّمْ یَجِدْ فَصِیَامُ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ ؗ— تَوْبَةً مِّنَ اللّٰهِ ؕ— وَكَانَ اللّٰهُ عَلِیْمًا حَكِیْمًا ۟
این صیغه از صیغه‌های امتناع است؛ یعنی امکان ندارد مؤمن، مؤمنی را از روی عمد بکشد. واین بیانگر شدت حرام بودن قتل مؤمن است و اینکه کشتن مؤمن به شدت با ایمان منافات دارد، و این کار از کافر یا فاسقی سر می‌زند که ایمانش خیلی ناقص است و بیم آن می‌رود که مرتکب گناه بزرگ‌تری گردد؛ زیرا ایمانِ درست و صحیح، مؤمن را از کشتن برادرش که خداوند عقد برادریِِ ایمانی را بین آنان منعقد کرده است، منع می‌کند. از مقتضیات برادری ایمانی، محبت و دوستی و دور کردن اذیت و آزار از برادرش می‌باشد، پس چه آزاری سخت‌تر از کشتن است؟! و فرمودۀ پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز این مطلب را تصدیق می‌نماید که می‌فرماید: (لا تَرجِعُوا بَعد‌ِی کُفَّاراً یَضرِبُ بَعضُکُم رِقَابَ بَعضٍ) «پس از من کافر نشوید و گردن یکدیگر را نزنید.» پس دانسته شد که قتل، جزوِ کفر عملی است، و پس از شرک بزرگ‌ترین گناه کبیره محسوب می‌شود. و از آنجا که ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٍ أَن يَقۡتُلَ مُؤۡمِنًا﴾ عام ‌است و همۀ حالات را دربر می‌گیرد، و این مفهوم را می‌رساند که به هیچ صورتی امکان ندارد مؤمن دست به کشتن برادرش بزند، خداوند قتل خطا را، استثنا کرد و فرمود: ﴿إِلَّا خَطَ‍ٔٗا﴾ زیرا خطاکار قصد قتل و کشتن را ندارد، و از روی اشتباه این کار از او سر می‌زند، و او بر شکستن محارم الهی جرأت نکرده است، بنابراین گناهکار نیست. ولی از آنجا که کار زشتی مرتکب شده گرچه قصد آن را نیز نداشته، خداوند دستور داده است تا کفاره و دیه بپردازد. پس فرمود: ﴿وَمَن قَتَلَ مُؤۡمِنًا خَطَ‍ٔٗا﴾ و هرکس که مؤمنی را از روی خطا بکشد، خواه قاتل مرد باشد یا زن، آزاد باشد یا برده، کوچک باشد یا بزرگ، عاقل باشد یا دیوانه، مسلمان باشد یا کافر. از کلمۀ﴿مَن﴾ این تفاصیل استنباط می‌شود؛ زیرا بر عموم و کلیّت دلالت دارد. و هدف از آوردن ﴿مَن﴾ در اینجا همین است. زیرا عبارت و سیاق کلام تقاضا می‌کرد که بگوید «فَإن قَتَلَهُ» اما این عبارت، آنچه را که لفظ ﴿مَن﴾ شامل می‌شود، در بر نمی‌گیرد. و فرق نمی‌کند که مقتول مرد باشد یا زن، کوچک باشد یا بزرگ؛ زیرا نکره آوردن در سیاق شرط، مفید این مطلب است. پس هر قاتلی لازم است، ﴿فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ﴾ برای کفارۀ قتل، برده مؤمنی را آزاد نماید و این کفاره باید از مال او پرداخت شود. و بنا بر قول برخی از علما، کوچک و بزرگ و مرد و زن و سالم و معیوب را در بر می‌گیرد. اما حکمت اقتضا می‌نماید که آزاد کردن بردۀ معیوب برای کفاره جایز نباشد؛ زیرا هدف از آزاد کردن این است، برده‌ای که آزاد می‌شود فایده ببرد، و صاحب منافع خودش باشد. پس وقتی که برده به علت آزاد شدن از بین ‌رود و باقی ماندن او در حالت بردگی بیشتر به نفع اوست، آزاد کردن او جایز نیست. و ﴿فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ﴾ بر این مطلب دلالت می‌نماید؛ زیرا تحریر به معنی آزاد کردن کسی است که فواید و منافع او به خودش برسد، پس وقتی که در آزاد کردن او منافعی نباشد، آزادکردن به حساب نمی‌آید. در این مطلب به خوبی فکر کن، و این موضوع روشن است. اما دیه در قتل خطا و شبه عمد بر عاقلۀ قاتل [یعنی: عصبه، مانند پسر، پدر، برادران، پسران برادران، عمو و پسران عمو] واجب است. ﴿مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦٓ﴾ این دیه باید به خانواده و کسان او پرداخت شود تا خاطرشان تسکین گردد. و منظور از اهل مقتول، وارثان او هستند؛ زیرا وارثان آنچه را که مرده برجای بگذارد، به ارث می‌برند. پس دیه و خون‌بها، جزو ترکۀ میّت محسوب می‌شود. دیه توضیحات زیادی دارد که در کتاب‌های فقه ذکر شده ‌است. ﴿إِلَّآ أَن يَصَّدَّقُواْ﴾ مگر اینکه وارثان مقتول، با عفو کردن خون بها تصدق نمایند، پس در این صورت خون‌بها ساقط می‌شود. و این تشویق به بخشیدن است؛ زیرا خداوند گذشت و بخشیدن را صدقه نامیده است، و صدقه در هر وقت مطلوب است. ﴿فَإِن كَانَ﴾ پس اگر مقتول، ﴿مِن قَوۡمٍ عَدُوّٖ لَّكُمۡ﴾ از قومی باشد که دشمن شما هستند؛ یعنی از کفاری بود که با شما جنگ دارند، ﴿وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖ﴾ و [خودِ] وی مؤمن بود، قاتل باید بردۀ مؤمنی را آزاد کند و بر شما لازم نیست که خون‌بها را به وارثان او بپردازید، چون وارثان او کافر هستند و خون و مال‌هایشان احترامی ندارد. ﴿وَإِن كَانَ﴾ و اگر مقتول، ﴿مِن قَوۡمِۢ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُم مِّيثَٰقٞ فَدِيَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ وَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖ﴾ از قومی بود که میان شما و آنها پیمانی هست، باید خون‌بهای مقتول را به وارثان او بپردازید و یک بردۀ مؤمن آزاد کنید؛ چون وارثان به خاطر عهد و پیمانی که با مسلمین دارند، محترم هستند. ﴿فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ﴾ پس هرکس برده‌ای نیافت و قیمت آن را نیز نداشت، به این صورت که تنگدست باشد و چیزی اضافه از مخارج و نیازهای اساسی را نداشته باشد که در عوضِ برده پرداخت کند، ﴿فَصِيَامُ شَهۡرَيۡنِ مُتَتَابِعَينِ﴾ در صورتی که معذور نباشد باید دو ماهِ پیاپی روزه بگیرد. پس اگر در این میان بنا بر عذری روزه نگرفت، مانند: بیماری، و حیض و امثال آن، پس وجود عذر، پیاپی بودن را قطع نمی‌کند و مشکلی به وجود نمی‌آید. واگر بدون عذر چند روزی را روزه نگیرد پیاپی محسوب نمی‌شود، و بر او واجب است دوباره روزه بگیرد. ﴿تَوۡبَةٗ مِّنَ ٱللَّهِ﴾ این کفاره را که خداوند بر قاتل واجب کرده است، توبه‌ای است از جانب او برای بندگانش، و رحمتی است برای آنان و کفاره‌ای است برای کوتاهی و عدم احتیاطی که احتمال دارد از آنان سر زده باشد. همان‌گونه که در بیشتر مواقع آنهایی که مرتکب قتل خطا می‌شوند به نوعی تقصیر و عدم احتیاط دچار گشته‌اند. ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا﴾ و خداوند دانا و حکیم است، و علم و حکمتش کامل است وبه اندازۀ ذره‌ای در زمین وآسمان و در هر زمان و هر مکانی باشد، از او پنهان نمی‌ماند. و هر مخلوقی را که آفریده و هر شریعت و قانونی را که وضع کرده، سرشار از حکمت است. ازجمله علم و حکمت او این است که کفاره‌ای مناسب با گناهی که از قاتل سر زده، بر او واجب گردانیده است؛ زیرا قاتل سبب از بین بردن انسانی شده که جانش محترم است، و آن را نابود کرده است. پس مناسب است که او برده‌ای آزاد کند، و برده را از بردگیِ مردم به‌طور کامل بیرون بیاورد. پس اگر برده را نیابد، دو ماه پیاپی روزه بگیرد و خود را از بردگی شهوت‌ها و لذت‌های حسی و ظاهری که سعادت جاودانگی را از انسان می‌گیرد، به سوی عبادت خداوند و ترک شهوت‌ها و نزدیکی جستن به خدا بیرون بیاورد. و خداوند دو ماه را برای روزه گرفتن قرار داده است، که هم زیاد بودن دوران روزه و هم پی‌درپی بودن آن سخت است. و خداوند غذا دادن به فقرا را در اینجا مشروع نکرده است، چون با جنایت تناسبی ندارد. به خلاف کفارۀ «ظهار» که ـ‌ان شاء الله‌ـ بیان خواهد شد. و از جمله حکمت‌های الهی این است که در قتل، دیه را واجب گردانیده است، گرچه قتل از روی خطا انجام شده باشد، تا پرداختن دیه از بسیاری از قتل‌ها جلوگیری کند؛ زیرا پرداختن دیه یکی از اسبابی است که انسان را از ارتکاب قتل باز می‌دارد. یکی دیگر از حکمت‌های الهی این است که به اجماع علما در قتل خطا، دیه بر عاقله واجب است؛ زیرا قاتل گناهی ندارد، پس پرداختن چنین دیۀ سنگینی برای او مشکل است. بنابراین مناسب است کسانی که با قاتل منافع مشترکی دارند و در دور کردن مفاسد با یکدیگر همکاری می‌کنند، این دیه را بپردازند. و شاید این عمل سبب شود که وارثان، اقوام و فامیل خود را از ارتکاب قتل بازدارند، چون آنها می‌دانند در صورت ارتکاب قتل، آنها باید دیه را بپردازند، و چون دیه برحسب حالات و توانایی‌شان میان آنها تقسیم می‌شود، پرداختن آن بر آنها آسان می‌گردد. و نیز سه سال به آنها مهلت داده می‌شود تا آن را پرداخت کنند، و این امر نیز کار را بر آنها بیشتر آسان می‌کند. و از دیگر حکمت‌های الهی این است که خاطر خانواده و وارثان مقتول را، با خون ‌بهایی که بر اولیای قاتل واجب کرده است، تسکین ‌دهد.
التفاسير العربية:
وَمَنْ یَّقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهٗ جَهَنَّمُ خَلِدًا فِیْهَا وَغَضِبَ اللّٰهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهٗ وَاَعَدَّ لَهٗ عَذَابًا عَظِیْمًا ۟
پیش‌تر گذشت که مؤمن نباید دست به کشتن مؤمن بزند، و کشتن، یک نوع کفر عملی است. در اینجا سزای قاتلی را که از روی عمد مرتکب قتل می‌شود، بیان نمود، سزایی که لرزه بر اندام و قلب انسان می‌اندازد، و ارباب عقول را دچار وحشت می‌کند. برای هیچ‌یک از گناهان کبیره نه تنها وعید بزرگ‌تری از این نیامده است، حتی مشابه آن را نیز سراغ نداریم. خداوند خبر داده است که سزای او جهنم است؛ یعنی تنها همین گناه کافی است که مرتکب آن به جهنم افکنده شود که در آن به عذابی بزرگ، و خواری و ناخشنودی خداوند جبار، و ناکامی و زیان و محروم شدن از موفقیت و رستگاری مبتلا می‌شود. پس، از هر چیزی که سبب دور شدن از رحمت خدا می‌باشد، به او پناه می‌بریم. و این وعید، حکم دیگر نصوصی را دارد که برای بعضی از گناهان کبیره و معاصی آمده‌اند که در آن جاودانگی درآتش جهنم و محروم شدن از بهشت وعید داده شده است. و علما با اینکه بر باطل بودن گفتۀ خوارج و معتزله که می گویند: «مرتکبین گناهان کبیره، برای همیشه در جهنم می‌مانند، گرچه یکتاپرست و موحد باشند»، اتفاق نموده‌اند، در تأویل و تفسیر این آیه اختلاف دارند. و سخن درست و صحیح در تأویل و تفسیر این نصوص، آن است که امام محقق ابن قیم رحمة الله در کتاب «المدارج» گفته است. او پس از اینکه تاویل و تفسیرهای ائمه را بیان نموده و آن را مورد انتقاد قرار داده است، می‌گوید: گروهی گفته‌اند: این نصوص و امثال آن، از نصوصی هستند که در آن مقتضی سزا و موجب عقوبت بیان شده است، و از وجود مقتضی و موجبِ حکم، وجود حکم لازم نمی‌آید؛ زیرا حکم زمانی به صورت کامل به وجود می‌آید که موجب و مقتضی آن موجود باشد، و موانع حکم نیز منتفی باشند. و هدف این نصوص، آن است که بیان نماید فلان چیز موجب عقوبت و سزا است. و موانعی نیز بر سر راه این عقوبت‌ها وجود دارد. بعضی از این موانع با اجماع و بعضی دیگر با نص ثابت می‌شوند. پس توبه به اجماع مانع از سزا و عقوبت است، و توحید بنا بر نصوص متواتری که راهی برای رد آن وجود ندارد مانع از عقوبت و سزای دایم است، و نیکی‌های بزرگ گناهان را محو می‌کنند، و مصیبت‌های بزرگ که کفاره گناهان هستند مانع از سزا هستند. و اقامۀ حدود در دنیا، مانع از عذاب اخروی است. در این زمینه نصوصی وجود دارد که تعطیل کردن آنها جایز نیست، و دلیلی نیز برای صحت این کار نداریم. بنابراین باید میان نیکی‌ها و بدی‌ها به اعتبار آنچه که موجب عقاب است و آنچه که مانع از عقوبت است مقایسه به عمل آید، و آنچه که راجح‌تر است به‌کار برده شود. و می‌گویند: منافع و مفاسد و زیان‌های هر دو جهان بر همین اساس استوار است، و احکام شرعی و تقدیری بر این اصل قرار دارند. و این اصل، مقتضای حکمتی است که در جهان هستی جاری می‌باشد. و بر همین اصل و اساس است که میان اسباب و مسبّبات از ناحیۀ «خلق» و «امر» ارتباط برقرار می‌گردد. و خداوند برای هر چیزی، ضدی قرار داده است که آن را دفع می‌کند، و در مقابل آن قرار می‌گیرد، و حکم از آنِ غالب است. پس قوت و توانایی مقتضی تندرستی و سلامت است، و فساد طبیعت و مزاج انسان و سرکشی آن مانع از کارکرد طبیعی و به فعلیت تبدیل شدن نیروهای بالقوۀ آن است، و حکم نیز از آن غالب است. همچنین قدرت داروها و بیماری‌ها چنین است، یکی موجب تندرستی و سلامتی است و دیگری موجب رنج و از بین رفتن نیرو و انرژی است، و هر یک مانع آن است که دیگری به طور کامل اثر بگذارد و در برابر آن مقاومت می‌کند. پس هرگاه یکی بر دیگری چیره شد، تأثیر از آن چیره و غالب است. و از اینجا پی می‌بریم که مردم به دسته‌های مختلفی تقسیم می‌شوند؛ گروهی داخل بهشت می‌گردند و به جهنم داخل نمی‌شوند، و گروهی داخل جهنم می‌گردند و به بهشت داخل نمی‌شوند، و گروهی وارد آتش می‌شوند سپس از آن خارج می‌گردند و ماندن آنان در جهنم بر اساس میزان گناهانی است که با خود دارند. پس اگر گناهان زیادی داشته باشند، مدت بیشتری در آن می‌مانند و اگر گناهان کمی داشته باشند، زودتر از آن خارج می‌شوند. و هرکس که بینش روشنی داشته باشد، در پرتو آن، مسئلۀ معاد و تفاصیل آن را که خداوند در کتابش از آن خبر داده است، طوری می‌بیند که انگار آن را با چشمش مشاهده می‌نماید. ومقتضای الوهیت و ربوبیت و عزت و حکمت خداوند، همین بوده و خلاف آن غیرممکن است. و نسبت دادن غیر این به خداوند، نسبت دادن چیزی است که شایستۀ او نیست. و کسی که دارای بصیرت است، همان‌طور که خورشید و ستارگان را مشاهده می‌کند این مسئله را به وضوح می‌بیند.و این، همان ایمان یقینی است که بدی‌ها را از بین می‌برد و می‌سوزاند؛ آن گونه که آتش، هیزم را از بین می‌برد و می‌سوزاند. و کسی که دارای چنین مقام ایمانی باشد، امکان ندارد بر گناه اصرار بورزد گرچه ممکن است که گناهی از او سر بزند و یا زیاد گناه انجام دهد؛ زیرا نور ایمان که همراه اوست، وی را به تجدید توبه در هر وقت و بازگشت به سوی خدا دستور می‌دهد؛ بازگشتی به تعداد شماره‌ها و تعداد نفس‌هایش! و چنین کسی که همواره توبه می‌کند از پسندیده‌ترین بندگان خدا است، و خداوند او را بیش از همه دوست دارد. سخن ابن القیم به پایان رسید. قدس الله روحه وجزاه عن الإسلام و المسلمین خیراً.
التفاسير العربية:
یٰۤاَیُّهَا الَّذِیْنَ اٰمَنُوْۤا اِذَا ضَرَبْتُمْ فِیْ سَبِیْلِ اللّٰهِ فَتَبَیَّنُوْا وَلَا تَقُوْلُوْا لِمَنْ اَلْقٰۤی اِلَیْكُمُ السَّلٰمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا ۚ— تَبْتَغُوْنَ عَرَضَ الْحَیٰوةِ الدُّنْیَا ؗ— فَعِنْدَ اللّٰهِ مَغَانِمُ كَثِیْرَةٌ ؕ— كَذٰلِكَ كُنْتُمْ مِّنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللّٰهُ عَلَیْكُمْ فَتَبَیَّنُوْا ؕ— اِنَّ اللّٰهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُوْنَ خَبِیْرًا ۟
خداوند متعال بندگان مؤمنش را فرمان می‌دهد که هرگاه برای جهاد و طلب خشنودی او بیرون رفتند، در همۀ کارهای مشتبه خودشان، تحقیق کنند؛ زیرا امور بر دو قسم‌اند: امور روشن و امور مبهم. پس کاری که روشن و واضح است، احتیاج به تحقیق و روشنگری ندارد؛ چون تحقیقِ امر روشن، تحصیل حاصل است. و انسان در امور مشکل و غیر روشن، نیاز به تحقیق و روشنگری دارد که آیا به آن اقدام کند یا نه؟ زیرا تحقیق در این کارها، فواید زیادی دربر دارد و از بسیاری از بدی‌ها باز می‌دارد؛ زیرا تأنی و عجله نکردن، نشانۀ دین و عقل و متانت بنده است. به خلاف کسی که در کارها شتاب می‌ورزد و قبل از اینکه تحقیق نماید، حکم را صادر می‌کند. چنین کاری، عواقب وخیمی را دربر دارد. همان‌طور که خداوند کسانی را در این آیه به خاطر اینکه تحقیق نکردند و کسی را کشتند که به آنها سلام کرد و غنیمت یا مالی را به همراه داشت، سرزنش کرد. و آنها گمان بردند که او بدان خاطر به آنها سلام می‌کند که او را نکشند، و این گمان در حقیقت، گمان اشتباهی بود. بنابراین خداوند آنها را سرزنش کرد وفرمود: ﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَنۡ أَلۡقَىٰٓ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَٰمَ لَسۡتَ مُؤۡمِنٗا تَبۡتَغُونَ عَرَضَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا فَعِندَ ٱللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٞ﴾ و کالای اندک و فانی دنیا، نباید شما را به ارتکاب کارهای ناشایستی وادارد که با ارتکاب آن، پاداش فراوان و جاودانی خدا را از دست می‌دهید. پس آنچه نزد خدا است، بهتر و جاودانه‌تر است. و این بیانگر آن است که شایسته است بنده هرگاه انگیزه‌هایی او را به هوا پرستی فرا خواند ـ‌حال آنکه هوا پرستی برای او زیان آور است‌ـ خود را به یاد چیزهایی بیندازد که خداوند برای کسی آماده کرده است که نفس خود را از تبعیت از هوی و هوس باز می‌دارد، و رضای خدا را بر رضای خویشتن مقدم می‌نماید؛ زیرا این کار، به پیروی کردن از دستور خدا می‌انجامد، گرچه این امر بر انسان دشوار آید. سپس خداوند متعال آنها را به یاد حالت اولیه و دورانی می‌اندازد که هنوز هدایت نشده بودند، و می‌فرماید: ﴿كَذَٰلِكَ كُنتُم مِّن قَبۡلُ فَمَنَّ ٱللَّهُ عَلَيۡكُمۡ فَتَبَيَّنُوٓاْ﴾شما نیز قبلاً چنین بودید، پس خداوند بر شما منت نهاد. یعنی همان‌طور که شما را پس از گمراهی‌تان هدایت کرد، دیگران را نیز هدایت می‌کند؛ و همان‌طور که شما هدایت و روشنایی بصیرت را به تدریج به دست آوردید، برای کسانی دیگر نیز به دست می‌آید. پس چنانچه انسانی که اکنون د‌ر مرحلۀ تکامل به سر می‌برد به مرحلۀ قبلی خود که سرشار از نقصان بوده است نظر بیفکند، و با اقتضائات این حال و وضع با کسانی تعامل کند که حالشان همانند مرحلۀ نقصان وی می‌باشد، چنین نگرشی بزرگ‌ترین عامل است برای سود رساندن به این دسته از انسان‌ها و سود گرفتن از آنان است. به همین خاطر باری دیگر به دقت و امعان نظر دستور داد و فرمود: ﴿فَتَبَيَّنُوٓاْ﴾ تحقیق کنید. پس هرکس که برای جهاد و پیکار با دشمنان خدا بیرون رفته وبرای حمله بردن به آنها کاملاً آمادگی پیدا کرده است، باید در مورد کسی که به او سلام کرده است تحقیق نماید، هرچند که قرینۀ قوی وجود داشته باشد مبنی بر اینکه به خاطر کشته نشدن و ترس از جان خودش، سلام کرده است. این بدان معنی است که در هرکاری و در همۀ حالت‌ها که احتمال وقوع اشتباه در آن می‌باشد، باید بنده تحقیق نماید تا مسئله برای او روشن شود، و به حقیقت و رأی صواب راه یابد. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا﴾ بی‌گمان خداوند به آنچه می‌کنید، آگاه است. پس هریک را طبق نیت و عملی که انجام داده است، سزا و جزا می‌دهد.
التفاسير العربية:
لَا یَسْتَوِی الْقٰعِدُوْنَ مِنَ الْمُؤْمِنِیْنَ غَیْرُ اُولِی الضَّرَرِ وَالْمُجٰهِدُوْنَ فِیْ سَبِیْلِ اللّٰهِ بِاَمْوَالِهِمْ وَاَنْفُسِهِمْ ؕ— فَضَّلَ اللّٰهُ الْمُجٰهِدِیْنَ بِاَمْوَالِهِمْ وَاَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقٰعِدِیْنَ دَرَجَةً ؕ— وَكُلًّا وَّعَدَ اللّٰهُ الْحُسْنٰی ؕ— وَفَضَّلَ اللّٰهُ الْمُجٰهِدِیْنَ عَلَی الْقٰعِدِیْنَ اَجْرًا عَظِیْمًا ۟ۙ
مؤمنانی که با جان و مالشان جهاد می‌کنند، با کسانی که برای جهاد بیرون نرفته‌اند و با دشمنان خدا نجنگیده‌اند، برابر نیستند. در این آیه، خداوند مؤمنان را به منظور بیرون رفتن برای جهاد، تحریک و تشویق می‌نماید، و از تنبلی ورزیدن و نشستن و نرفتن به جهاد بدون اینکه عذری درمیان باشد، برحذر می‌دارد. اما آنهایی که معذورند، مانند: مریض و کور و لنگ و کسی که وسیله‌ای برای رفتن به جهاد ندارد، همچون کسانی نیست که بدون عذر نشسته و به جهاد نمی‌روند. و هر فرد معذوری که به نشستن و نرفتن به جهاد خشنود باشد، و نیت و قصد بیرون رفتن برای جهاد را ـ‌در صورت برطرف شدن عذرش نداشته باشد، و خود را برای جهاد آماده ننماید، مانند کسی است که بدون عذر در خانه نشسته و به جهاد نرفته است. و هرکس که برای رفتن به جهاد نیت کند و آرزوی شرکت در جهاد را در دل داشته باشد، او مانند کسی است که در جهاد شرکت کرده است؛ زیرا نیت قطعی اگر بر زبان جاری گردد و به اندازۀ توان در راه آن گام بردارد، دارندۀ نیت را به مقام انجام ‌دهندۀ کار می‌رساند. سپس خداوند متعال برتری مجاهدین را بر کسانی که در خانه نشسته‌اند به صراحت و به طور مجمل بیان داشته است. سپس خداوند به طور مشروح، برتری مرتبۀ آنها را تصریح نمود و به آنها نوید آمرزش و رحمت پروردگار را ‌داد که هر کار خوب و دور شدن از هر کار بدی را دربر می‌گیرد. و پیامبر صلی الله علیه وسلم در حدیثی که در صحیح مسلم و بخاری آمده است درجات را به طور مشروح بیان کرده و می‌فرماید: در بهشت صد درجه وجود دارد که فاصلۀ هر مقامی تا مقام دیگر، به اندازۀ فاصلۀ آسمان و زمین است، وخداوند این مقامات را برای مجاهدان آماده نموده است. و این پاداشی که خداوند برجهاد مترتب نموده است، مانند پاداشی است که در سورۀ صف بیان شده است، آنجا که خداوند فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ هَلۡ أَدُلُّكُمۡ عَلَىٰ تِجَٰرَةٖ تُنجِيكُم مِّنۡ عَذَابٍ أَلِيمٖ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِكُمۡ وَأَنفُسِكُمۡۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ يَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡ وَيُدۡخِلۡكُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ وَمَسَٰكِنَ طَيِّبَةٗ فِي جَنَّٰتِ عَدۡنٖۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ﴾ ای کسانی که ایمان آورده‌اید! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذابی دردناک نجات می‌دهد؟ به خدا و پیامبرش ایمان بیاورید و با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید. این برایتان بهتر است، اگر بدانید. [خداوند] گناهانتان را می‌آمرزد، و شما را وارد باغ‌هایی می‌نماید که رودها از زیر آن روان است، و شما را در مسکن‌های پاکیزه‌ای در باغ‌های بهشت جاویدان جای می‌دهد. پیروزی و رستگاری بزرگ همین است. به زیبایی این انتقال بیندیش که از حالتی به حالتی بالاتر صورت گرفته است. ابتدا خداوند برابر بودن مجاهد و غیر مجاهد را نفی کرد، سپس به صراحت برتری مجاهد را بر کسی که نشسته است بیان نمود، سپس برتری او را به سبب اینکه مغفرت خدا و رحمت الهی او را درمی‌یابد و به مقامی رفیع دست می‌یازد، بیان داشت، و این انتقال در صورت تفضیل دادن فرد یا گروهی از حالتی به حالتی بالاتر است، اما به هنگام توهین و تحقیر از حالتی به حالتی پایین‌تر است. و این روش در مدح و ذم، بهتر و بیشتر در انسان اثر می‌گذارد. همچنین وقتی که خداوند متعال چیزی را بر چیزی دیگر برتری می‌دهد، و هریک نیز از فضیلتی برخوردار باشند، برتری هر دو کار یا هر دو چیز را بیان می‌دارد، تا کسی گمان نبرد که یکی از این دو حالت یا دو کار مورد نکوهش قرار گرفته است، همان‌طور که در اینجا فرموده است: ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰ﴾ و خداوند به هریک ‌وعدۀ نیک داده است. و همان‌طور که در آیه‌های سورۀ صف نیز می‌فرماید: ﴿وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ و مؤمنان را مژده بده. در جایی دیگر نیز می‌فرماید: ﴿لَا يَسۡتَوِي مِنكُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ﴾ کسانی که پیش از فتح مکه انفاق نموده و در راه خدا جنگیده‌اند، با کسانی که چنین نکرده‌اند، برابر نیستند. سپس فرمود: ﴿وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰ﴾ و خداوند به هریک وعدۀ نیکو داده است. و همان‌طور که فرموده است: ﴿فَفَهَّمۡنَٰهَا سُلَيۡمَٰنَۚ وَكُلًّا ءَاتَيۡنَا حُكۡمٗا وَعِلۡمٗا﴾ آن [مسأله] را به سلیمان تفهیم کردیم و به هریک از آنها علم و داوری بخشیدیم. پس کسی که می‌خواهد برخی از افراد و گروه‌ها و کارها را بر برخی دیگر برتری دهد، شایسته است که این نکته را درک کند. و همچنین اگر در صدد آن است اشخاص و گفتارها را نقد نماید و بعضی از آن اشخاص و گفته‌ها را بر بعـضی دیگر برتری ‌دهد، باید نواقص و کمبودهای آنها را بیان نماید تا گـمان نرود آنچه که ترجیح داده شده است، به حد کمال رسیده است. همان‌طور که وقتی گفته می‌شود: نصارا از آتش‌پرستان بهترند، باید همزمان بگوید: و هریک از اینها کافرند. و مثلاً اگر گفت: قتل از زنا بدتر و زشت‌تر است، باید بگوید: و هر یک از این دو کار، گناه کبیره هستند و خدا و پیامبرش این کارها را حرام قرار داده، و از آن منع کرده‌اند. و مجاهدان را به آمرزش و رحمت که از نام‌های بزرگوارِ ﴿ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ﴾ برمی‌آیند، نوید داد. آیه را با این دو اسم به پایان رساند وفرمود: ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمًا﴾.
التفاسير العربية:
دَرَجٰتٍ مِّنْهُ وَمَغْفِرَةً وَّرَحْمَةً ؕ— وَكَانَ اللّٰهُ غَفُوْرًا رَّحِیْمًا ۟۠
و مجاهدان را به آمرزش و رحمت که از نام‌های بزرگوارِ ﴿ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ﴾ برمی‌آیند، نوید داد. آیه را با این دو اسم به پایان رساند وفرمود: ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمًا﴾.
التفاسير العربية:
اِنَّ الَّذِیْنَ تَوَفّٰىهُمُ الْمَلٰٓىِٕكَةُ ظَالِمِیْۤ اَنْفُسِهِمْ قَالُوْا فِیْمَ كُنْتُمْ ؕ— قَالُوْا كُنَّا مُسْتَضْعَفِیْنَ فِی الْاَرْضِ ؕ— قَالُوْۤا اَلَمْ تَكُنْ اَرْضُ اللّٰهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوْا فِیْهَا ؕ— فَاُولٰٓىِٕكَ مَاْوٰىهُمْ جَهَنَّمُ ؕ— وَسَآءَتْ مَصِیْرًا ۟ۙ
این وعید شدید برای کسانی است که با وجود توانایی و قدرت، هجرت نکنند تا اینکه بمیرند. پس فرشتگانی که روح آنان را قبض می‌کنند، این‌گونه آنان را به شدت توبیخ می‌نمایند، و به آنها می‌گویند: ﴿فِيمَ كُنتُمۡ﴾ در چه حالی بودید؟ و با چه چیزی خودتان را از مشرکان جدا ساختید؟ چراکه شما انبوه و سیاهی مشرکان را افزودید و چه بسا آنان را کمک نمودید تا بر مسلمین چیره گردند، و خیر فراوان و جهاد در رکاب پیامبر و همراه بودن با مسلمانان و یاری کردن آنها بر ضد دشمنانشان را از دست دادید. ﴿قَالُواْ كُنَّا مُسۡتَضۡعَفِينَ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾ گفتند: ما ضعیف و ناتوان و ستمدیده بودیم، و توانایی هجرت را نداشتیم، و آنها در این گفتارشان راست نمی‌گویند، چون خداوند آنها را سرزنش نموده و تهدید کرده است. و خداوند هیچ‌کس را مکلف نمی‌کند، مگر به اندازۀ توانش. و خداوند ناتوانان و مستضعفان واقعی را استثنا نموده است، بنابراین فرشتگان به آنها می‌گویند: ﴿قَالُوٓاْ أَلَمۡ تَكُنۡ أَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةٗ فَتُهَاجِرُواْ فِيهَا﴾ آیا سرزمین خدا وسیع نبود که در آن هجرت کنید؟ و این استفهام به منظور تقریر و تثبیت است؛ یعنی هرکسی می‌داند و برای هر انسانی ثابت است که زمین خدا وسیع و پهناور است. پس اگر بنده در جایی باشد که نمی‌تواند دینش را اظهار نماید، زمین برای او گسترده و وسیع است و می‌تواند در گوشه‌ای دیگر به عبادت خدا بپردازد. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ أَرۡضِي وَٰسِعَةٞ فَإِيَّٰيَ فَٱعۡبُدُونِ﴾ ای بندگان مؤمن من! بی‌گمان زمین من وسیع است، پس فقط مرا بپرستید. خداوند در مورد این دسته از اشخاص که عذری ندارند، می‌فرماید: ﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا﴾ پس ایشان جایگاهشان جهنم است و بسیار بد سرانجامی است. و همان‌طور که گذشت، این بیانِ سببی است که موجب سزا می‌گردد، که گاهی مقتضای این سبب در صورتِ وجود شرایط و منتفی شدن موانع آن ترتب پیدا می‌کند، و گاهی مانعی از به وجود آمدن مقتضای سبب جلوگیری می‌نماید. و این آیه بیانگر آن است که هجرت از بزرگ‌ترین واجبات است، و هجرت نکردن، از امور حرام و از بزرگ‌ترین گناهان کبیره می‌باشد. نیز این آیه بیانگر آن است که هرکس وفات کند، رزق و روزی و زمان مرگ و عملی را که برای او مقدر شده است، به طور کامل دریافته است، و این از کلمۀ «تَوَفَّی» استنباط می‌شود؛ زیرا کلمه «تَوَفَّی» بر آن دلالت می‌نماید، چون اگر چیزی از روزی یا عمل یا از اجل و زمان مرگش باقی مانده باشد، او متوفی نخواهد بود و نمی‌میرد. و در این آیه به ایمان آوردن به فرشتگان اشاره شده است، و فرشتگان مورد ستایش قرار گرفته‌اند؛ چون خداوند در این آیه و در قالب موافقت با رفتار و عملکرد فرشتگان، خطاب را از زبان آنان نقل می‌کند.
التفاسير العربية:
اِلَّا الْمُسْتَضْعَفِیْنَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَآءِ وَالْوِلْدَانِ لَا یَسْتَطِیْعُوْنَ حِیْلَةً وَّلَا یَهْتَدُوْنَ سَبِیْلًا ۟ۙ
سپس خداوند متعال ناتوانان حقیقی، و کسانی که به هیچ صورت توانایی هجرت را ندارند، استثنا کرده و فرموده است: ﴿وَلَا يَهۡتَدُونَ سَبِيلٗا﴾ و چاره‌ای ندارند.
التفاسير العربية:
فَاُولٰٓىِٕكَ عَسَی اللّٰهُ اَنْ یَّعْفُوَ عَنْهُمْ ؕ— وَكَانَ اللّٰهُ عَفُوًّا غَفُوْرًا ۟
پس خداوند درمورد ایشان فرموده: ﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ عَسَى ٱللَّهُ أَن يَعۡفُوَ عَنۡهُمۡۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَفُوًّا غَفُورٗا﴾ شاید خداوند اینها را عفو کند، و خداوند عفوکننده و بخشنده است. و هرگاه کلمۀ ﴿عَسَى﴾ و امثال آن به‌کار رود، بدان معنی است که انجام آن کار به مقتضای بزرگواری و بخشش خداوند بر او واجب است. و اینکه در خصوص این دسته از اشخاص گفته است: «امید است این دسته از افراد، پاداش و ثوابی را به‌دست آورند»، بدان جهت است که آنان کارشان را به طور کامل و آن گونه که شایسته است، انجام نمی‌دهند، بلکه در انجام آن کوتاهی می‌ورزند، بنابراین مستحق آن پاداش نمی‌گردند. و خدا داناترین است. و آیۀ شریفه نیز بیانگر آن است که هرکس توان انجام دادن کاری را نداشته باشد که به آن مأمور شده است، از قبیل: واجب و غیره، او معذور است، همان‌طور که خداوند در مورد کسانی که از رفتن به جهاد ناتوان‌اند، فرموده است: ﴿لَّيۡسَ عَلَى ٱلۡأَعۡمَىٰ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡأَعۡرَجِ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡمَرِيضِ حَرَجٞ﴾ بر کور و لنگ و مریض گناهی نیست. و به صورت عام فرموده است: ﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُمۡ﴾ به اندازه‌ای که می‌توانید، از خدا بترسید. و پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است: (إذَا أمَرتُکُم بِأمرٍ فَأتُوا مِنهُ مَااستَطَعتُم) «هرگاه شما را به کاری دستور دادم، به اندازه‌ای که می‌توانید آن را انجام دهید.» اما انسان معذور قرار نمی‌گیرد، مگر اینکه تلاش خود را بکند ولی هیچ راه و چاره‌ای را نیابد؛ زیرا خداوند فرموده است: ﴿لَا يَسۡتَطِيعُونَ حِيلَةٗ﴾ مستضعفانی که هیچ راه چاره‌ای ندارند. و در آیه به این مطلب نیز اشاره شده است که وجود راهنما در حج و عمره و مسافرت‌هایی از این قبیل از شروط «استطاعت» و توانایی است.
التفاسير العربية:
وَمَنْ یُّهَاجِرْ فِیْ سَبِیْلِ اللّٰهِ یَجِدْ فِی الْاَرْضِ مُرٰغَمًا كَثِیْرًا وَّسَعَةً ؕ— وَمَنْ یَّخْرُجْ مِنْ بَیْتِهٖ مُهَاجِرًا اِلَی اللّٰهِ وَرَسُوْلِهٖ ثُمَّ یُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ اَجْرُهٗ عَلَی اللّٰهِ ؕ— وَكَانَ اللّٰهُ غَفُوْرًا رَّحِیْمًا ۟۠
در این آیه به هجرت در راه خدا تشویق شده‌اند، و منافعی که هجرت دربر دارد، بیان شده است، پس خداوند وعده داده است که هرکس در راه او و برای طلب خشنودی او هجرت کند، در زمین اقامتگاه‌های زیاد و گشایش و فراخی می‌یابد. و این دو، منافع دین و دنیا را شامل می‌شود؛ چون بسیاری از مردم گمان می‌برند که هجرت باعث پراکندگی و دوری می‌گردد، و انسان در دیار خود ثروتمند و عزیز است اما در هجرت فقیر می‌شود و ذلیل می‌گردد و دچار سختی و مشکلات می‌شود. اما در واقع این طور نیست؛ زیرا مؤمن تا زمانی که درمیان مشرکین باشد، دینش در نهایت نقص و کمبودی قرار دارد. نه عبادت‌های فردی، ازقبیل: نماز و غیره را به طور کامل می‌تواند انجام دهد و نه عبادت‌هایی که آثار آن به دیگران نیز سرایت می‌کند، از قبیل: جهاد با زبان و جهاد با عمل و توابع آن. چون او نمی‌تواند این کارها را انجام دهد، و دینش در خطر قرار دارد، به ویژه اگر ضعیف و ناتوان باشد. پس وقتی در راه خدا هجرت کند، می‌تواند دین خدا را برپا دارد و با دشمنان خدا جهاد کند و بینی آنها را به خاک بمالد و شکست بدهد. «مراغمه» اسمی است فراگیر و تمام افعال و اقوالی را دربر می‌گیرد که دشمنان خدا را به خشم و ستوه می‌آورد. همچنین خداوند روزی مهاجر را فراوان می‌نماید، و همان طور که خداوند خبر داد، پیش آمد و این امر در رابطه با مهاجرین صدر اسلام تحقق یافت. اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم را بنگرید، وقتی که در راه خدا هجرت کردند، و خانه‌ها و فرزندان و اموال خود را ترک نمودند، با این عمل ایمانشان کامل گردید، و ایمانِ کامل و جهاد و یاری کردن دین خدا را به دست آوردند، طوری که آنها پیشوا و الگوی کسانی قرار گرفتند که پس از آنها آمدند. همچنین به فتوحات و غنائم زیادی دست یافتند و ثروتمندترین مردم شدند. و تا روز قیامت هرکس کاری را که آنها انجام دادند، انجام دهد چیزی که آنان به دست آوردند، به دست خواهد آورد. سپس فرمود: ﴿وَمَن يَخۡرُجۡ مِنۢ بَيۡتِهِۦ مُهَاجِرًا إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ﴾ و هر کس از خانه‌اش بیرون رود و به سوی خدا و پیامبرش هجرت نماید، و هدفش از هجرت، خدا و خشنودی وی و محبت پیامبر و یاری کردن دین خدا باشد، و هدفی دیگر نداشته باشد، ﴿ثُمَّ يُدۡرِكۡهُ ٱلۡمَوۡتُ﴾ سپس کشته شود یا به صورتی دیگر بمیرد. ﴿فَقَدۡ وَقَعَ أَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ﴾ به راستی او پاداش مهاجر را به دست آورده و به هدفش دست یافته است؛ زیرا او نیت نموده، و قاطعانه تصمیم گرفته، و کار را شروع کرده است. پس رحمت خدا نسبت به او و امثالش این است که پاداش آنها را به آنان کاملاً می‌دهد گرچه آنها کار و عمل را کامل نکرده باشند، و کوتاهی‌هایی را که در رابطه با هجرت و غیره را که از آنها سر زده است، می‌بخشد. بنابراین آیه را با این دو اسم بزرگوار به پایان رسانید و فرمود: ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا﴾ و خداوند بخشنده است؛ یعنی گناهان مؤمنان را می‌آمرزد، به خصوص گناه کسانی که توبه کرده و به سوی خدا بازگشته‌اند. ﴿رَّحِيمٗا﴾ به همۀ خلق مهربان است، از روی مهربانی آنان را پدید آورده، و سلامتی را به آنها ارزانی داشته، و مال و فرزند و قدرت و دیگر نعمت‌ها را به آنان بخشیده است. و نسبت به مؤمنان مهربان است؛ چرا که به آنان توفیق ایمان و علم و آگاهی داده، و اسباب سعادت و رستگاری و عواملی که به وسیلۀ آن فواید و خیر کثیری را به دست می‌آورند برای آنان آسان گردانده است، و آنها را از رحمت و بخشش خداوند به اندازه‌ای برخوردار می‌سازد که هیچ چشمی مانند آن را ندیده، و هیچ گوشی آن را نشنیده، و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است. از خداوند می‌خواهیم که ما را از خیر و برکتی که نزد او است به خاطر بدی‌هایی ما داریم، محروم نگرداند.
التفاسير العربية:
وَاِذَا ضَرَبْتُمْ فِی الْاَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْكُمْ جُنَاحٌ اَنْ تَقْصُرُوْا مِنَ الصَّلٰوةِ ۖۗ— اِنْ خِفْتُمْ اَنْ یَّفْتِنَكُمُ الَّذِیْنَ كَفَرُوْا ؕ— اِنَّ الْكٰفِرِیْنَ كَانُوْا لَكُمْ عَدُوًّا مُّبِیْنًا ۟
این دو آیه مبنای نماز قصر و نماز خوف هستند. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَإِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾ یعنی هرگاه در زمین به سفر رفتید. و ظاهر آیه اقتضا می‌کند که در هر سفری حتی اگر سفر برای گناه نیز باشد نماز را باید شکسته خواند، همان‌طور که مذهب امام ابوحنیفه ـ‌رحمة الله‌ـ چنین است. او در این مسئله با جمهور که عبارت از پیشوایان مذاهب سه‌گانه و دیگران هستند، مخالفت نموده است؛ زیرا جمهور قصر نماز را در سفر گناه، جایز نمی‌دانند، چون از مفهوم آیه چنین بر می‌آید که قصر نماز، مخصوص سفرهایی است که گناه نیستند؛ زیرا قصر سهولتی است از جانب خدا برای بندگانش؛ هرگاه به سفر رفتند اجازه دارند که نماز را شکسته بخوانند و روزه نگیرند، و کسی که برای انجام گناه به سفر رفته است، تخفیف با حالت او مناسبت ندارد. ﴿فَلَيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَن تَقۡصُرُواْ مِنَ ٱلصَّلَوٰةِ﴾ پس بر شما گناهی نیست که نماز را قصر کنید؛ و این جمله با این مطلب که قصر کردن نماز بهتر است، منافاتی ندارد؛ زیرا نفی کردن گناه، به خاطر دور کردن توهمی است که در دل بسیاری از مردم در این مورد پدید می‌آید. حتی می‌توان گفت که این جمله با واجب بودن قصر نماز در سفر منافاتی ندارد، همان‌طور که این مسئله در سورۀ بقره و در آیۀ ﴿إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِ﴾، گذشت. و دور کردن توهم در اینجا روشن است؛ زیرا واجب بودن نماز به صورت کامل برای مسلمین ثابت و در دلشان جای گرفته بود، و این از دلشان بیرون نمی‌رفت، مگر با بیان آنچه که منافی با تمام خواندن نماز است. و دو مسئله بر بهتر بودن و افضلیت قصر دلالت می‌نماید: یکی اینکه پیامبر همواره در تمام سفرهایش نمازها را قصر می‌نمود، و دوم اینکه قصر از باب گشایش و اجازه و رحمت خدا نسبت به بندگان است، و خداوند دوست دارد که به رخصت‌های او عمل شود، همان‌طور که انجام گناه را نمی‌پسندد. ﴿أَن تَقۡصُرُواْ مِنَ ٱلصَّلَوٰةِ﴾ که از نماز بکاهید، و نفرمود: نماز را بکاهید و قصر کنید، و این طرز بیان دو فایده دارد: یکی اینکه اگر می‌فرمود: «أَنْ تَقْصُرُوا الصَّلاَۀِ» نماز را بکاهید وکم کنید، قصر حد و اندازه‌ای نمی‌داشت، و چه بسا گمان برده می‌شد که اگر کسی نماز را قصر کند و فقط یک رکعت بخواند، برایش جایز است. پس بیان آن به صورت ﴿مِنَ ٱلصَّلَوٰةِ﴾ از نماز کم کنید، بیانگر آن است که کم کردن اندازه و حدی دارد، و اندازۀ آن با عمل پیامبر صلی الله علیه وسلم و اصحابش مشخص می‌شود. دوم: اینکه ﴿مِنَ﴾ مفید تبعیض است، تا دانسته شود که فقط بعضی از نمازهای فرض، قصر می‌شوند، نه همۀ نمازها؛ زیرا نماز صبح و مغرب قصر نمی‌شوند، و نمازهایی که قصر می‌شود، نمازهای چهار رکعتی هستند که به صورت دو رکعت خوانده می‌شوند. پس وقتی ثابت شد که قصر نماز در سفر رخصت است، بدان که مفسرین در قید ﴿إِنۡ خِفۡتُمۡ أَن يَفۡتِنَكُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ﴾ اختلاف کرده‌اند؛ زیرا ظاهر این جمله دلالت می‌نماید که قصر نماز جایز نیست مگر اینکه دو چیز وجود داشته باشد: سفر و ترس، و مبنای اختلافشان به این برمی‌گردد که آیا منظور از ﴿أَن تَقۡصُرُواْ﴾ تنها کم کردن عدد است یا کم کردن عدد و صفت؟ که در صورت اول اشکال وارد می‌شود، و در این مطلب برای امیر المؤمنین عمر بن خطاب جل جلاله اشکال پیش آمد تا اینکه از پیامبر صلی الله علیه وسلم پرسید و گفت: ای پیامبر خدا! چرا نماز را شکسته می‌خوانیم در حالی که ما در امنیت قرار داریم؟ یعنی خداوند می‌فرماید: ﴿إِنۡ خِفۡتُمۡ أَن يَفۡتِنَكُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ﴾. پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «صَد‌َقۀٌ تَصَد‌َّقَ اللهُ بِهَا عَلَیکُم فَاقبَلُوا صَد‌َقَتَهُ»: «قصر نماز صدقه‌ای است که خداوند به شما بخشیده است، پس صدقۀ الهی‌را بپذیرید.» بنابراین قید «ترسیدن از دشمن» با توجه به اینکه پیامبر صلی الله علیه وسلم و یارانش غالباً در آن قرار داشتند، آمده است؛ زیرا غالباً سفرهای او برای جهاد بود. ودر این فایده‌ای دیگر نیز هست و آن بیان حکمت و مصلحت مشروعیت رخصت قصر نماز است. پس خداوند در این آیه، آخرین حد مشقت و سختی را که با رخصت مناسبت دارد، بیان نمود، و آن تلاقی سفر وترس است. و این مستلزم آن نیست در سفری که درآن ترسی نباشد نماز قصر نمی‌شود؛ زیرا سفر، مظنۀ مشقت است. اما بنا بر صورت دوم که منظور از قصر، قصر عدد و صفت است، قید در اینجا مؤثر است [و معنای خاصی را القا می‌کند]، پس هرگاه سفر و ترس یافت شوند، قصر کردن عدد رکعات نماز و قصر کردن صفت و حالت آن جایز است. و اگر تنها سفر باشد و ترسی وجود نداشته باشد، فقط کم کردن از تعداد رکعات نماز جایز است. و یا اگر سفری وجود نداشت و تنها ترس وجود داشته باشد، فقط قصر صفت نماز جایز است.
التفاسير العربية:
وَاِذَا كُنْتَ فِیْهِمْ فَاَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلٰوةَ فَلْتَقُمْ طَآىِٕفَةٌ مِّنْهُمْ مَّعَكَ وَلْیَاْخُذُوْۤا اَسْلِحَتَهُمْ ۫— فَاِذَا سَجَدُوْا فَلْیَكُوْنُوْا مِنْ وَّرَآىِٕكُمْ ۪— وَلْتَاْتِ طَآىِٕفَةٌ اُخْرٰی لَمْ یُصَلُّوْا فَلْیُصَلُّوْا مَعَكَ وَلْیَاْخُذُوْا حِذْرَهُمْ وَاَسْلِحَتَهُمْ ۚ— وَدَّ الَّذِیْنَ كَفَرُوْا لَوْ تَغْفُلُوْنَ عَنْ اَسْلِحَتِكُمْ وَاَمْتِعَتِكُمْ فَیَمِیْلُوْنَ عَلَیْكُمْ مَّیْلَةً وَّاحِدَةً ؕ— وَلَا جُنَاحَ عَلَیْكُمْ اِنْ كَانَ بِكُمْ اَذًی مِّنْ مَّطَرٍ اَوْ كُنْتُمْ مَّرْضٰۤی اَنْ تَضَعُوْۤا اَسْلِحَتَكُمْ ۚ— وَخُذُوْا حِذْرَكُمْ ؕ— اِنَّ اللّٰهَ اَعَدَّ لِلْكٰفِرِیْنَ عَذَابًا مُّهِیْنًا ۟
بنابراین صفت نماز خوف را بیان فرمود و گفت: ﴿وَإِذَا كُنتَ فِيهِمۡ فَأَقَمۡتَ لَهُمُ ٱلصَّلَوٰةَ﴾ و هرگاه میان آنها بودی و نماز را اقامه کردی، و آنچه را در نماز واجب است کامل نمودی، به آنها یاد بده آنچه را که شایسته است تو و آنها آن را انجام دهید. سپس آن را تفسیر نمود و فرمود: ﴿فَلۡتَقُمۡ طَآئِفَةٞ مِّنۡهُم مَّعَكَ﴾ باید گروهی با تو بایستند و گروهی در مقابل دشمن بایستند، همان‌طور که آنچه به دنبال می‌آید، بر این مطلب دلالت می‌نماید. ﴿فَإِذَا سَجَدُواْ﴾ یعنی هرگاه کسانی که با تو بودند، نمازشان را تکمیل کردند. و خداوند از نماز به سجده تعبیر نمود تا بر فضیلت سجده، و اینکه سجده رکنی از رکن‌های نماز و بلکه بزرگ‌ترین رکن نماز است، دلالت نماید. ﴿فَلۡيَكُونُواْ مِن وَرَآئِكُمۡ وَلۡتَأۡتِ طَآئِفَةٌ أُخۡرَىٰ لَمۡ يُصَلُّواْ﴾ و آنهایی که نماز خوانده‌اند باید پشت سرتان از شما مواظبت نمایند و گروهی دیگر که در برابر دشمنان ایستاده و نماز نخوانده‌اند، بیایند، ﴿فَلۡيُصَلُّواْ مَعَكَ﴾ و با تو نماز بخوانند. و این دلالت می‌نماید که امام در نماز خوف بعد از رفتن گروه اول، برای گروه دوم منتظر می‌ماند، و وقتی که آنها رسیدند آنچه را از نمازش که باقی مانده است با آنها می‌خواند، سپس می‌نشیند و منتظر می‌ماند تا نماز خود را کامل کنند، سپس با آنها سلام می‌گوید و نماز را به پایان می‌رساند. این یکی از صورت‌های نماز خوف است. نماز خوف به صورت‌های مختلفی از پیامبر صلی الله علیه وسلم ثابت شده و همۀ صورت‌های آن جایز است. و این آیه دلالت می‌نماید که نماز جماعت از دو جهت فرض است: یکی اینکه خداوند در چنین حالت سختی که به شدت ترس از دشمن و خطر هجوم آنها وجود دارد، دستور داده است تا نماز به جماعت خوانده شود. پس وقتی خداوند خواندن نماز را با جماعت در چنین حالت سختی واجب گردانیده است، در حالت اطمینان و امنیت به طریق اولی واجب است. دوم اینکه نمازگزارانی که نماز خوف می‌خوانند بسیاری از شرایط و لوازم آن را ترک می‌کنند، و در نماز خوف از چیزهای بسیاری که نماز را باطل می‌کند گذشت شده است، و این جز تأکیدی بر واجب بودن نماز جماعت نیست، چون بین واجب و مستحب تعارضی نیست؛ زیرا اگر جماعت واجب نمی‌بود، این امورِ لازم به خاطر جماعت ترک نمی‌شد و آیۀ شریفه دلالت می‌نماید که بهتر آن است نماز را پشت سر یک امام بخوانند. گرچه این امر موجب خلل و اشکالی گردد که اگر نماز را پشت سر چند امام بخوانند آن خلل ایجاد نمی‌شد. و این امر به خاطر وحدت کلمۀ مسلمین و اتفاق وعدم تفرقۀ آنان است. و تا بیشتر در دل دشمنانشان هراس و ترس بیفتد. و خداوند متعال دستور داده است که اسلحۀ خود را بردارند و در نماز خوف آماده باشند. هرچند که این امر به حرکت‌ها و کارهایی می‌انجامد که احیاناً انسان را از برخی از احوال نماز مشغول می‌دارد، اما مصلحتی که وجود دارد مهمتر از این چیزها است، و آن جمع کردن بین نماز و جهاد و آمادگی و احتیاط در مقابل دشمنانی است که بی‌نهایت به حمله بردن و تاختن بر مسلمین و کالاهایشان حریص و علاقه‌مند هستند. بنابراین خداوند متعال فرمود: ﴿وَدَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوۡ تَغۡفُلُونَ عَنۡ أَسۡلِحَتِكُمۡ وَأَمۡتِعَتِكُمۡ فَيَمِيلُونَ عَلَيۡكُم مَّيۡلَةٗ وَٰحِدَةٗ﴾ کافران دوست دارند تا شما از اسلحه و کالاهایتان غافل شوید و آنگاه یکباره بر شما بتازند. سپس خداوند کسانی را که عذری دارند، از قبیل: بیماری یا بارش باران، معذور قرار داده و به آنها اجازه داده است تا اسلحۀ خود را بر زمین بگذارند، اما باید احتیاط و آمادگی داشته باشند. پس فرمود: ﴿وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ إِن كَانَ بِكُمۡ أَذٗى مِّن مَّطَرٍ أَوۡ كُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَن تَضَعُوٓاْ أَسۡلِحَتَكُمۡۖ وَخُذُواْ حِذۡرَكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا﴾ و اگر از باران در اذیت بودید، یا بیمار بودید، گناهی بر شما نیست که اسلحه‌هایتان را بر زمین بگذارید، و آمادگی خود را داشته باشید. همانا خداوند برای کافران عذاب خوارکننده‌ای آماده نموده است. یکی از مصادیق عذاب خوارکننده این است که خداوند بندۀ خوب و مؤمن خویش و یاوران موحّد دینش را دستور داده تا کافران را هر کجا که یافتند بکشند، و با آنها بجنگند و آنها را بگیرند، و محاصره کنند، و همه جا در کمین آنها بنشینند، و در همۀ حالت‌ها مواظب خود باشند، و از آنها غافل نشوند، تا مبادا کافران از غفلت آنها استفاده کرده و با ضربه زدن به آنها به برخی از اهداف خود برسند. پس خداوند را، به خاطر منّتی که بر مؤمنان نهاده و آنها را با یاری خویش و آموزه‌هایش کمک نموده است، سپاس و ستایش می‌گوییم. راهنمایی‌هایی که اگر مسلمین به طور کامل آن را در پیش بگیرند، شکست نمی‌خورند و هیچ وقت دشمن بر آنها چیره نمی‌گردد. ﴿فَإِذَا سَجَدُواْ فَلۡيَكُونُواْ مِن وَرَآئِكُمۡ﴾ پس وقتی که نماز خواندند، باید پشت سرتان از شما مراقبت کنند. این دلالت می‌نماید که این گروه نمازشان را قبل از رفتن به جای نگاهبانان تکمیل می‌کنند، و پیامبر صلی الله علیه وسلم قبل از اینکه سلام بدهد منتظر گروه دیگر می‌ماند؛ زیرا ابتدا بیان کرد که گروه اول با او به نماز می‌ایستد، پس خبر داد که آنها با پیامبر همراه هستند. سپس کار رفتن به جای نگاهبانان را تنها به آنها نسبت داد، و به پیامبر نسبت نداد پس این همان مطلبی است که ما بیان کردیم. ﴿وَلۡتَأۡتِ طَآئِفَةٌ أُخۡرَىٰ لَمۡ يُصَلُّواْ فَلۡيُصَلُّواْ مَعَكَ﴾ سپس گروهی بیاید که نماز نخوانده‌اند و با تو نماز بخوانند. این آیه بیانگر آن است که گروه اول نماز خوانده‌اند. و بیانگر آن است که نمازِ گروه دوم در حقیقت در رکعت اول با امام خوانده می‌شود، ودر رکعت دوم حکماً آنها نمازشان را با امام خوانده‌اند. پس این مستلزم آن است که امام باید منتظر آنها باشد تا آنان نمازشان را تکمیل کنند سپس با آنها سلام بگوید و نماز را به پایان برساند. و اگر کسی تأمل ورزد این مطلب روشن است.
التفاسير العربية:
فَاِذَا قَضَیْتُمُ الصَّلٰوةَ فَاذْكُرُوا اللّٰهَ قِیٰمًا وَّقُعُوْدًا وَّعَلٰی جُنُوْبِكُمْ ۚ— فَاِذَا اطْمَاْنَنْتُمْ فَاَقِیْمُوا الصَّلٰوةَ ۚ— اِنَّ الصَّلٰوةَ كَانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِیْنَ كِتٰبًا مَّوْقُوْتًا ۟
وقتی که از نمازتان فارغ شدید -خواه نماز خوف باشد یا نمازی دیگر- در همۀ حالت و هیئت‌هایتان خدا را یاد کنید. اما به خاطر چند فایده نماز خوف را به طور ویژه در این مورد بیان کرد، از جملۀ آن فواید، یکی این است که صلاح و سعادت و رستگاری قلب در گرو رجوع به خدا و محبت ورزیدن به وی و مملو کردن قلب از یاد خدا وستایش او است. و بزرگ‌ترین چیزی که این مهم به وسیلۀ آن تحقق می‌یابد، نماز است، که پلی است برای برقراری ارتباط میان بنده و پروردگارش. و از آن جمله این است که نماز، سرشار از حقایق ایمانی و معارف یقینی است، که خداوند آن را در هر شب و روز بر بندگانش فرض گردانیده است، و مشخص است که در نماز خوف این اهداف پسندیده، به علت مشغول بودن قلب و جسم و به سبب ترس، حاصل نمی‌شوند، بنابراین دستور داد تا به وسیلۀ ذکر و یاد خدا پس از نمازِ خوف، این چیزها جبران شوند. و از آن جمله اینکه ترس، باعث اضطراب و هراس قلب می‌گردد، و این به مثابۀ ضعف و ناتوانیِ آدمی است. و هرگاه قلب ضعیف گردد، بدن از مقاومت در برابر دشمن ضعیف می‌گردد. اما ذکر خدا یکی از بزرگ‌ترین عواملی است که قلب را تقویت ‌نموده و نیرو می‌بخشد؛ و از آن جمله این است که ذکر و یاد خدا همراه با شکیبایی و پابرجایی، سبب رستگاری و پیروزی بر دشمنان است. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا لَقِيتُمۡ فِئَةٗ فَٱثۡبُتُواْ وَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ كَثِيرٗا لَّعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ﴾ ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هرگاه با گروهی روبرو شدید، پابرجا باشید.وخدا را بسیار یاد کنید تا موفق و رستگار شوید. پس دستور داد که در این حالت او بسیار یاد شود. این آیه، فواید دیگری را نیز در بر دارد ﴿فَإِذَا ٱطۡمَأۡنَنتُمۡ فَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾ و چون آرامش یافتید پس نماز را بر پا دارید؛ یعنی وقتی که ترس برطرف شد و دل و جسمتان آرامش یافت، نماز را به کامل‌ترین صورتِ ظاهری و باطنی و با ارکان و شرایط آن، و با فروتنی و سایر اموری که نماز را تکمیل می‌نماید، برپا دارید. ﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ كَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ كِتَٰبٗا مَّوۡقُوتٗا﴾ همانا نماز بر مؤمنان فرضی است که باید در اوقاتی معین خوانده شود، پس این مبین فرضیت نماز است و اینکه نماز دارای وقتی است که به جز در آن وقت، صحیح نیست خوانده شود، و وقت نماز اوقاتی است که نزد مسلمین ثابت و مقرر است، و کوچک و بزرگ، و عالم و جاهل آن را می‌دانند، و آنها این اوقات را از پیامبرشان صلی الله علیه وسلم فرا گرفته‌اند که فرمود: «صَلُّوا کَمَا رَأیتُمُونِی أُصَلِّی» «همان‌گونه نماز بخوانید که مرا دیده‌اید نماز می‌خوانم.» و﴿عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ بر این دلالت می‌نماید که نماز، معیار و میزان ایمان است و بر حسب ایمان بنده، نماز وی کامل انجام می‌شود، و این دلالت می‌نماید که کافران گرچه به مانند اهل ذمه باید به احکام مسلمین ملتزم باشند، اما آنها به انجام فروع دین مانند نماز امر نمی‌شوند، و چنانچه آن را انجام دهند ـ مادامی که کافر هستند ـ نمازشان صحیح نیست. هرچند که در آخرت به خاطر برپا نداشتن نماز و سایر احکام، مجازات شده و سزا می‌بینند.
التفاسير العربية:
وَلَا تَهِنُوْا فِی ابْتِغَآءِ الْقَوْمِ ؕ— اِنْ تَكُوْنُوْا تَاْلَمُوْنَ فَاِنَّهُمْ یَاْلَمُوْنَ كَمَا تَاْلَمُوْنَ ۚ— وَتَرْجُوْنَ مِنَ اللّٰهِ مَا لَا یَرْجُوْنَ ؕ— وَكَانَ اللّٰهُ عَلِیْمًا حَكِیْمًا ۟۠
یعنی در طلب و دنبال کردن دشمنانِ کافرتان سست و ضعیف نشوید، و در جهاد کردن و اهتمام دادن به آن سستی نورزید؛ زیرا سست شدنِ دل، باعث سست شدن بدن می‌گردد، و سستی بدن، باعث ناتوانی در برابر دشمنان می‌شود. بلکه قوی باشید، و در جنگیدن با آنها با نشاط و چابک باشید. سپس دو چیز را بیان نمود که قلب مؤمنان را تقویت می‌نماید: اول: آنچه از درد و زخم و خستگی و امثال آنکه به شما می‌رسد، به دشمنانتان هم می‌رسد، پس، از جوانمردی و مروّت و انسانیت و شهامت اسلامی دور است که شما از آنها ضعیف‌تر باشید، در حالی که شما و آنها در آنچه که باعث ضعف و سستی می‌گردد، برابر هستید. زیرا عادت بر این است که سست و ضعیف نمی‌شود، مگر کسی که درد و مصیبتِ پی‌درپی بر او وارد شود، و همواره دشمنان بر او پیروز گردند. اما کسی که گاهی جنگ به نفع او تمام می‌شود و گاهی به زیان او، نباید ضعیف گردد. دوم: شما به خدا امید دارید و آنها به خدا امید ندارند، پس شما امید دارید که با دست یافتن به پاداش خدا موفقیت را به دست آورید، و از عذاب او نجات یابید. بلکه مؤمنان واقعی اهدافی عالی و آرزوهای بلندی در سر می‌پرورانند، از قبیل: یاری کردن دین خدا و برپا داشتن شریعت الهی و توسعه دادن دایرۀ اسلام و هدایت نمودن گمراهان و ریشه‌کن کردن دشمنان. پس این چیزها برای مؤمنی که دارای یقین است، افزایش توانایی و چند برابر شدن چابکی و شجاعت را دربر دارد؛ زیرا کسی که می‌جنگد و سختی‌ها را به خاطر دست یافتن به افتخار دنیوی‌اش تحمل می‌کند، مانند کسی نیست که برای به دست آوردن سعادت دنیا و آخرت و دست یافتن به خشنودی خدا و بهشت او می‌جنگد. پس پاک است خدایی که با علم و حکمت خویش، بندگان را متفاوت قرار داده و میان آنها فرق گذاشته است. بنابراین فرمود: ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا﴾ و خداوند دانا و حکیم است؛ یعنی دارای علم و حکمت کامل است.
التفاسير العربية:
اِنَّاۤ اَنْزَلْنَاۤ اِلَیْكَ الْكِتٰبَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَاۤ اَرٰىكَ اللّٰهُ ؕ— وَلَا تَكُنْ لِّلْخَآىِٕنِیْنَ خَصِیْمًا ۟ۙ
خداوند خبر می‌دهد که کتاب را به حق بر بنده و پیامبرش نازل کرده است؛ یعنی نزول قرآن از شر شیطان‌ها درامان بوده، و یاوه و باطلی به آن رخنه نکرده است. بلکه به حق فرود آمده، و مشتمل بر حق است. پس اخبار قرآن راست، و اوامر و نواهی آن عادلانه است. ﴿وَتَمَّتۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدۡقٗا وَعَدۡلٗا﴾ و سخن پروردگارت از نظر راستی و دادگری کامل است.و خداوند خبر داده است که قرآن را بر پیامبر نازل فرمود، تا میان مردم داوری کند. و در آیه‌ای دیگر فرموده است: ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ﴾ و قرآن را بر تو نازل کرده‌ایم، تا آنچه را که بر مردم نازل شده است، برای آنان بیان کنی. احتمال دارد که آیۀ ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ...﴾ در مورد داوری بین مردم و حل و فصل درگیری و اختلافات آنان باشد، و این آیه ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ...﴾ در مورد بیان اصول و فروع دین باشد. و احتمال دارد که معنی هردو آیه یکی باشد. پس داوری بین مردم در اینجا، شامل داوری میان آنها در مورد خون‌ها و آبرو و اموال و سایر حقوق و عقاید و تمام مسائل احکام باشد. ﴿بِمَآ أَرَىٰكَ ٱللَّهُ﴾ بر اساس آنچه که خدا به تو نشان داده است، نه بر اساس هوی و خواست خودت، بلکه بر طبق آنچه که خدا به تو آموخته و به تو الهام کرده است، میان آنان داوری کن. ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ﴾ و او از روی هوی و هوس چیزی نمی‌گوید، نیست آن، مگر وحیی که بر او وحی می‌شود. و این مبیّن آن است که پیامبر صلی الله علیه وسلم در تمام احکام و دیگر چیزهایی که از جانب خدا ابلاغ می‌نماید، معصوم است. و نیز آیه بیانگر آن است که علم و عدالت، شرط داوری است؛ زیرا خداوند متعال فرموده است: ﴿بِمَآ أَرَىٰكَ ٱللَّهُ﴾ بر اساس آنچه که خدا به تو آموخته است، و نفرمود: بر اساس آنچه که خود دیده‌ای و می‌دانی. نیز اساس داوری کردن میان مردم را، شناخت کتاب قرار داده است، و چون خداوند به داوری کردن میان مردم همراه با دادگری و انصاف دستور داد، او را از ظلم و ستم که ضد عدالت است، نهی نمود و فرمود: ﴿وَلَا تَكُن لِّلۡخَآئِنِينَ خَصِيمٗا﴾ از خیانتکار دفاع مکن؛ زیرا او مدعی چیزی است، که مال او نیست، یا حقی را که بر گردن دارد، انکار می‌کند، خواه این را بداند یا از روی گمان چنین کند. این آیه مبیّن آن است که مجادله و دعوای ناحق، و به عهده گرفتن وکالت باطل در خصومت‌های دینی، و حقوق دنیوی، حرام است. و مفهوم آیه دلالت می‌نماید که وکالت کسی که ظلمی از او شناخته نشده است، جایز است.
التفاسير العربية:
وَّاسْتَغْفِرِ اللّٰهَ ؕ— اِنَّ اللّٰهَ كَانَ غَفُوْرًا رَّحِیْمًا ۟ۚ
﴿وَٱسۡتَغۡفِرِ ٱللَّهَ﴾ و به خاطر آنچه که از تو سر زده است ـ‌اگر چیزی از تو سر زده است‌ـ از خدا آمرزش بخواه.﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا﴾ بی‌گمان خداوند، گناه بزرگ کسی که از او آمرزش بطلبد و به سوی او باز گردد و توبه نماید، می‌آمرزد، و او را پس از آن برانجام عمل صالح که موجب به دست آوردن پاداش خدا و دور شدن عذاب او می‌گردد، توفیق می‌دهد.
التفاسير العربية:
وَلَا تُجَادِلْ عَنِ الَّذِیْنَ یَخْتَانُوْنَ اَنْفُسَهُمْ ؕ— اِنَّ اللّٰهَ لَا یُحِبُّ مَنْ كَانَ خَوَّانًا اَثِیْمًا ۟ۚۙ
﴿وَلَا تُجَٰدِلۡ عَنِ ٱلَّذِينَ يَخۡتَانُونَ أَنفُسَهُمۡ﴾ «اختیان» و «خیانت» به معنی جنایت و ستم و گناه است. بر اساس این آیه، نباید از کسی دفاع کرد که مرتکب گناه گشته و عقوبتی از قبیل: حد یا تعزیر متوجه او شده است. از چنین کسی نباید دفاع کرد، وخیانتی که از او سر زده است، دفع نمود، یا عقوبت و سزای شرعی را از او دور کرد.﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ خَوَّانًا أَثِيمٗا﴾ همانا خداوند کسی را که خیانتکار و گناه‌پیشه باشد، دوست نمی‌دارد. و چون دوستی منتفی گردد، ضد آن ثابت می‌شود و آن نفرت و بغض است و این بسانِ بیانِ علت برای نهیِ گذشته است.
التفاسير العربية:
یَّسْتَخْفُوْنَ مِنَ النَّاسِ وَلَا یَسْتَخْفُوْنَ مِنَ اللّٰهِ وَهُوَ مَعَهُمْ اِذْ یُبَیِّتُوْنَ مَا لَا یَرْضٰی مِنَ الْقَوْلِ ؕ— وَكَانَ اللّٰهُ بِمَا یَعْمَلُوْنَ مُحِیْطًا ۟
سپس خداوند حالت این خیانتکاران را بیان فرمود که آنها ﴿يَسۡتَخۡفُونَ مِنَ ٱلنَّاسِ وَلَا يَسۡتَخۡفُونَ مِنَ ٱللَّهِ وَهُوَ مَعَهُمۡ إِذۡ يُبَيِّتُونَ مَا لَا يَرۡضَىٰ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ﴾. این از ضعف ایمان و نقصان و کمبود یقین است، که ترس از مردم نزد آنها، از ترس از خدا بزرگ‌تر است، پس آنها به طرق مختلف تلاش می‌کنند تا نزد مردم رسوا نشوند، درحالی که آنها با ارتکاب گناهان بزرگ، به مقابلۀ با خدا برخاسته‌اند. انگار نه انگار که خداوند آنها را می‌بیند و از آنها اطلاع دارد، درحالی که خداوند در همۀ احوال با آنها است، به ویژه در حالی که آنها در شب و در پنهانی سخنانی را بر زبان می‌آورند که خداوند از آن خشنود نیست، از قبیل: بی‌گناه انگاشتن جنایتکار، و متهم کردن بی‌گناه. آنان سعی می‌کردند که این مطلب را به پیامبر برسانند، تا طبق آنچه درشب توطئه کرده‌اند، عمل کند. آنها چندین جنایت را یک‌جا انجام دادند، و به پروردگار آسمان‌ها و زمین که به رازها و ضمیرشان آگاه است، اعتنایی نکردند. بنابراین خداوند آنها را تهدید کرد و فرمود: ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ بِمَا يَعۡمَلُونَ مُحِيطًا﴾ و خداوند با آگاهی و علم خود آنها را احاطه نموده است. اما با وجود این، در سزا دادن آنان شتاب نورزیده، بلکه آنان را مهلت داده و توبه کردن را به آنها پیشنهاد نموده و آنان را از اصرار ورزیدن بر گناهشان که باعث سزای بلیغ است بر حذر داشته است.
التفاسير العربية:
هٰۤاَنْتُمْ هٰۤؤُلَآءِ جَدَلْتُمْ عَنْهُمْ فِی الْحَیٰوةِ الدُّنْیَا ۫— فَمَنْ یُّجَادِلُ اللّٰهَ عَنْهُمْ یَوْمَ الْقِیٰمَةِ اَمْ مَّنْ یَّكُوْنُ عَلَیْهِمْ وَكِیْلًا ۟
﴿ هَٰٓأَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ جَٰدَلۡتُمۡ عَنۡهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا فَمَن يُجَٰدِلُ ٱللَّهَ عَنۡهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ أَم مَّن يَكُونُ عَلَيۡهِمۡ وَكِيلٗا﴾ هان! شما همان‌هایی هستید که در زندگی دنیا از آنها دفاع کردید، و دفاع شما باعث شد مقداری از رسوایی و ننگی که ازآن می‌ترسیدند، از آنها دور شود. اما این چه سودی به آنها می‌رساند؟ و چه کسی در روز قیامت، که حجت و دلیل بر ضد آنها آورده می‌شود و زبان و دست و پاهایشان به آنچه ‌کرده‌اند گواهی می‌دهد، از آنها دفاع خواهد کرد؟ ﴿يَوۡمَئِذٖ يُوَفِّيهِمُ ٱللَّهُ دِينَهُمُ ٱلۡحَقَّ وَيَعۡلَمُونَ أَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ ٱلۡمُبِينُ﴾ در آن روز، خداوند سزای آنان را به طور کامل می‌دهد و می‌دانند که خداوند حقِ آشکار است. پس چه کسی، در برابر خدایی که امور پوشیده را می‌داند و گواهانی را بر ضد آنان برانگیخته است به گونه‌ای که نمی‌توانند حق را انکار کنند، از آنها دفاع می‌کند؟ در این آیه، انسان راهنمایی شده است تا منافع دنیوی را، که گمان آن می‌رود به دنبال ترک دستورات خدا یا انجام آنچه خدا از آن نهی کرده است حاصل می‌شود با پاداش آخرت که از دست می‌دهد، یا سزای آخرت که به دنبال آن می‌آید، مقایسه کند. پس کسی که هوی و هوسش او را به ترک کردن دستور خدا فرمان داده است، به خود بگوید: هان! تو دستور خدا را از روی تنبلی و کوتاهی ورزیدن ترک کردی، پس چه سودی از ترک آن به دست آورده‌ای؟ و بنگر که چه مقدار از پاداش آخرت را از دست داده‌ای؟ و بنگر که به سبب ترک دستورات خدا، چه شقاوت و محرومیت و ناکامی و زیانی متوجه تو خواهد شد؟ و همچنین اگر آرزوهایش او را به شهوت‌های حرام فرا خوانده است، به خود بگوید: هرچند بتوانی به آنچه که دوست داشتی برسی، اما لذت آن تمام می‌شود، و ناراحتی و غم و حسرت و از دست دادن پاداش و گرفتار شدن به عذاب را به دنبال خواهد داشت. حسرت و عذابی که فقط گوشه‌ای از آن، انسان عاقل را کفایت می‌کند تا خود را از آن دور بدارد. و این تدبر واندیشیدن، بزرگ‌ترین نفع را به بنده می‌بخشد، و عقل و خرد سالم، بزرگ‌ترین نقش را در این زمینه ایفا می‌کند. به خلاف کسی که ادعای عقل و درایت می‌کند و چنین نیست؛ زیرا او به سبب نادانی و ستمی که بر خود روا می‌دارد، لذت و راحتی دنیای فانی را ترجیح می‌دهد، و پیامدهای آن را نیز هرچه که باشد، متحمل می‌شود. و الله المستعان.
التفاسير العربية:
وَمَنْ یَّعْمَلْ سُوْٓءًا اَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهٗ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللّٰهَ یَجِدِ اللّٰهَ غَفُوْرًا رَّحِیْمًا ۟
سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَمَن يَعۡمَلۡ سُوٓءًا أَوۡ يَظۡلِمۡ نَفۡسَهُۥ ثُمَّ يَسۡتَغۡفِرِ ٱللَّهَ يَجِدِ ٱللَّهَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا﴾ و هرکس که بر ارتکاب گناهان جرأت کند و در آنها فرو رود، سپس به طور کامل از خداوند آمرزش بطلبد و به گناه اعتراف کند و از آن پشیمان شود و از آن دست بکشد و تصمیم بگیرد که آن را دوباره انجام ندهد، خداوند چنین فردی را وعده داده است که او را از مغفرت و رحمت خویش برخوردار سازد، و وعدۀ خدا تحقق پذیر است. پس خداوند گناهی را که از او سر زده، می‌آمرزد و کمبود و عیبی که به دنبال ارتکاب گناه به او روی آورده است، ازاو دور می‌نماید و کارهای شایستۀ گذشته‌اش را به او باز می‌گرداند، و او را در زندگی آینده‌اش به انجام کارهای نیک توفیق می‌دهد، وگناهش را مانع و حایلی در برابر توفیق الهی نمی‌گرداند؛ زیرا او را بخشیده است، و چون او را بخشیده، او را از پیامدهای گناه نیز معاف نموده است. و بدان که کار بد «سوء» در صورتی که به طور مطلق بیان شود، همۀ گناهان کبیره و صغیره را در بر می‌گیرد. و گناه، کار بد نامیده شده ‌است، چون انجام‌دهندۀ گناه به خاطر سزای آن، فرجام بدی خواهد داشت، چون گناه در ذات خود بد است. همچنین «ستم ورزیدن بر خویشتن» در صورتی که به طور مطلق بیان شود، شامل شرک ورزیدن به خدا و دیگر گناهان است، و هرگاه «کار بد» و «ستم بر خویشتن» همراه با یکدیگر بیان شوند، هریک دیگری را با مفهومی که مناسب آن است تفسیر می‌کند. پس عمل سوء در اینجا، به معنی ستمی است که درحق مردم کرده می‌شود، و آن ستم کردن بر مردم در ریختن خون و آبروی آنان و خوردن مالشان می‌باشد، و ستم بر خویشتن، به معنی ارتکاب گناهانی است که بین خدا و بنده صورت می‌گیرد. و ستم بر خویشتن، ستم نامیده شده است؛ زیرا جان بنده، ملک‌وی نیست که به هر صورت بخواهد در آن تصرف نماید، بلکه جان انسان ملک خدا است، و خداوند آن را امانتی در دست بنده قرار داده، و به او دستور داده است که آن را به حرکت در راه راست و شناخت آن و عمل کردن به مقتضای آن ملزم نماید. پس بنده باید تلاش کند تا آنچه را که خداوند دستور داده است، به خویشتن بیاموزد، و برای عمل کردن به واجبات تلاش نماید. پس تلاش او در غیر این راه، ستم و خیانت به خویشتن و دور کردن آن از دادگری است.
التفاسير العربية:
وَمَنْ یَّكْسِبْ اِثْمًا فَاِنَّمَا یَكْسِبُهٗ عَلٰی نَفْسِهٖ ؕ— وَكَانَ اللّٰهُ عَلِیْمًا حَكِیْمًا ۟
سپس فرمود: ﴿وَمَن يَكۡسِبۡ إِثۡمٗا فَإِنَّمَا يَكۡسِبُهُۥ عَلَىٰ نَفۡسِهِۦ﴾ و این شامل همۀ گناهان کوچک و بزرگ می‌باشد. پس هرکس کار بدی بکند، سزای دنیوی و اخروی آن بر خودش است و سزای آن غیر از او، به کسی دیگر نمی‌رسد. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ﴾ و هیچ کس گناه کسی دیگر را به دوش نمی‌گیرد. اما وقتی کارهای بد، آشکارا انجام شوند و مورد انکار و اعتراض قرار نگیرند، سزای آن همه را فرا گرفته، و گناه آن فراگیر می‌شود. این مطلب از مفهوم این آیۀ شریفه استنباط می‌شود؛ زیرا کسی که کار بدی را انکار نکند، در حقیقت کار بدی کرده است. و دراینجا به عدل الهی و حکمت او اشاره شده است، که او هیچ کس را به خاطر گناه کسی دیگر مجازات نمی‌کند، و هیچ کس را بیش از گناهش سزا نمی‌دهد. بنابراین فرمود: ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا﴾ خداوند دانا و حکیم است، و دارای علم و حکمت کامل است. از جمله علم و حکمت الهی این است که او، به گناه و انگیزۀ مرتکب آن آگاه است و سزایی که به دنبال آن گناه می‌آید، و حالت گناهکار را می‌داند. خداوند متعال اگر گناه از آدمی سر زند، چنانچه به خاطر غلبه و چیره شدن انگیزه‌های نفس اماره باشد ـ که همواره انسان را به بدی دستور می‌دهد ـ و در بیشتر این گناهان به سوی خدا باز ‌گردد، خداوند او را می‌آمرزد، و به او توفیق توبه می‌دهد. و اگر گناه به خاطر جرأت کردن او بر شکستن محارم الهی، و بی‌اعتنایی به مراقبت و عذاب الهی، از وی سر زده باشد، این فرد، با مغفرت و آمرزش خدا و توفیق یافتن برای توبه کردن، فاصلۀ زیادی دارد.
التفاسير العربية:
وَمَنْ یَّكْسِبْ خَطِیْٓئَةً اَوْ اِثْمًا ثُمَّ یَرْمِ بِهٖ بَرِیْٓـًٔا فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتَانًا وَّاِثْمًا مُّبِیْنًا ۟۠
سپس فرمود: ﴿وَمَن يَكۡسِبۡ خَطِيٓ‍َٔةً﴾ و هرکس گناه بزرگی انجام دهد، ﴿أَوۡ إِثۡمٗا﴾ یا گناه کوچک‌تری مرتکب شود، ﴿ثُمَّ يَرۡمِ بِهِۦ بَرِيٓ‍ٔٗا﴾ سپس فرد بی‌گناهی را، که از آن گناه پاک است، به آن متهم کند، هرچند که از جهاتی دیگر گناهکار باشد ﴿فَقَدِ ٱحۡتَمَلَ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِينٗا﴾ به درستی که با تهمت زدن به فرد بی‌گناه، گناه آشکار و روشنی را بر دوش گرفته است. و این دلالت می‌نماید که تهمت زدن، از گناهان کبیره و هلاک‌کننده است؛ زیرا او چندین فساد را مرتکب شده است؛ ارتکاب خطا و گناه، سپس متهم کردن کسی که آن گناه را انجام نداده است، سپس دروغ زشتی که خود را بی‌گناه، و بی‌گناه را متهم جلوه می‌دهد، سپس عقوبت و سزاهای دنیوی که بر این گناه مترتب می‌شوند از کسی که مستوجب آن است دور می‌شوند، و بر کسی اقامه می‌گردند که مستحق سزا نیست. از همه سخت‌تر، سخن مردم است که به دنبال آن می‌آید، و بی‌گناه را بد و بیراه می‌گویند. و دیگر مفاسدی که به دنبال دارد. از خداوند می‌خواهیم که ما را از هر بدی نجات بدهد.
التفاسير العربية:
وَلَوْلَا فَضْلُ اللّٰهِ عَلَیْكَ وَرَحْمَتُهٗ لَهَمَّتْ طَّآىِٕفَةٌ مِّنْهُمْ اَنْ یُّضِلُّوْكَ ؕ— وَمَا یُضِلُّوْنَ اِلَّاۤ اَنْفُسَهُمْ وَمَا یَضُرُّوْنَكَ مِنْ شَیْءٍ ؕ— وَاَنْزَلَ اللّٰهُ عَلَیْكَ الْكِتٰبَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ ؕ— وَكَانَ فَضْلُ اللّٰهِ عَلَیْكَ عَظِیْمًا ۟
سپس خداوند منت خویش را بر پیامبرش بیان کرد که او را از شرّ کسانی حفظ نمود که می‌خواستند او را گمراه نمایند، پس فرمود: ﴿وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكَ وَرَحۡمَتُهُۥ لَهَمَّت طَّآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ أَن يُضِلُّوكَ﴾. مفسرین گفته‌اند: سبب نزول این آیات، این بود که شخصی در مدینه دزدی کرد، وقتی مردم از دزدی وی آگاه شدند، ترسید که در میان مردم رسوا شود. به همین جهت چیزی را که دزدیده بود در خانۀ کسی انداخت که بی‌گناه بود، و دزدی نکرده بود. دزد از قومش کمک گرفت که پیش پیامبر صلی الله علیه وسلم بیایند و از او بخواهند تا وی را در حضور مردم تبرئه کند. آنها آمدند و گفتند: او دزدی نکرده است، بلکه کسی دزد است که مال مسروقه در خانۀ او یافت شده است، و دوستِ ما بی‌گناه است. پیامبر خواست تا وی را تبرئه نماید، پس خداوند این آیه‌ها را نازل فرمود و آن واقعه را روشن کرد و او را از اینکه از خیانتکاران دفاع کند، برحذر داشت؛ زیرا دفاع از کسی که بر باطل است، نوعی گمراهی است؛ زیرا گمراهی دو نوع است: گمراهی در علم، و آن ندانستن حق است. و گمراهی در عمل، و آن عمل کردن به چیزی است که نباید انجام شود. پس خداوند پیامبرش را از این نوع گمراهی مصون داشت همان‌طور که او را از گمراهی در اعمال محافظت کرد. و خداوند خبر داد که دسیسه و مکر آنها به زیان خودشان خواهد بود، همان‌طور که هر مکرکننده و حیله‌گری چنین است. پس خداوند فرمود: ﴿وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡ﴾ و آنها جز خویشتن، کسی را گمراه نمی‌سازند؛ زیرا مکر و حیله‌گری مقصود آنان را حاصل نکرد، و چیزی جز ناکامی و محرومیت و گناه و زیان به دست نیاوردند. و این نعمتی بزرگ بر پیامبر صلی الله علیه وسلم است؛ چراکه نعمت انجام دادن کار واجب را به وی ارزانی نمود، و او را از ارتکاب هر عمل حرامی مصون داشت. سپس خداوند نعمت خود را که بهره‌مند ساختن وی از علم و دانش است، بیان داشت و فرمود: ﴿وَأَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ﴾ و این قرآن بزرگ و ذکر حکیم، که در آن هر چیزی بیان شده است و علم اولین و آخرین درآن وجود دارد، برتو نازل نموده است. و حکمت دارای دو معنی است: اول به معنی سنت است که برخی از سلف گفته‌اند: همان‌طور که قرآن بر پیامبر نازل می‌گردد، سنت هم بر وی نازل می‌شود. و یا به معنی شناخت اسرار شریعت است، که این معنی مازاد بر شناخت احکام آن است، و به معنی قرار دادن هر چیزی در جایش، و ترتیب دادن هر چیزی برحسب جایگاه و موقعیت آن است. ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمۡ تَكُن تَعۡلَمُ﴾ و این، همۀ آنچه را که خدا به او آموخته است در بر می‌گیرد؛ زیرا همان‌طور که خداوند فرموده است، پیامبر صلی الله علیه وسلم قبل از نبوت علم و شناختی نداشته است: ﴿مَا كُنتَ تَدۡرِي مَا ٱلۡكِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِيمَٰنُ﴾ تو نمی‌دانستی کتاب و ایمان چه هستند. ﴿ وَوَجَدَكَ ضَآلّٗا فَهَدَىٰ﴾ و تو را گمراه یافت، پس تو را هدایت نمود. سپس خداوند بر او وحی ‌فرستاد و به او آموخت و او را کامل ‌گردانید، تا اینکه به مقامی از علم و دانش رسید که رسیدن به آن، برای گذشتگان و آیندگان ممکن نیست. پس پیامبر صلی الله علیه وسلم از همۀ خلایق به طور مطلق داناتر بود، و بیش از همه از صفات کمال برخوردار بود. بنابراین خداوند فرمود: ﴿وَكَانَ فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكَ عَظِيمٗا﴾ و فضل خدا بر تو بزرگ است. پس فضل و رحمت خدا بر پیامبرش صلی الله علیه وسلم بزرگ‌تر از فضل و رحمت او بر همۀ مردم بوده است، و شمردن تمام فضل و رحمتی که خداوند به محمد بخشیده است، ممکن نمی‌باشد.
التفاسير العربية:
لَا خَیْرَ فِیْ كَثِیْرٍ مِّنْ نَّجْوٰىهُمْ اِلَّا مَنْ اَمَرَ بِصَدَقَةٍ اَوْ مَعْرُوْفٍ اَوْ اِصْلَاحٍ بَیْنَ النَّاسِ ؕ— وَمَنْ یَّفْعَلْ ذٰلِكَ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللّٰهِ فَسَوْفَ نُؤْتِیْهِ اَجْرًا عَظِیْمًا ۟
در بسیاری از راز گویی‌های مردم، خیر و برکت نیست. و چون در آن خیر و برکت نیست، یا فایده‌ای ندارد، مانند سخن‌های بیهوده که مباح هستند، و یا سخن باطل محض است، مانند انواع سخن حرام. سپس خداوند مواردی را از آن مستثنی نمود و فرمود: ﴿إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ﴾ مگر کسی که به صدقه دادن مال یا دانش یا فایده‌ای دیگر دستور دهد. عبارت‌های کوتاه مانند گفتن «سبحان الله» و «الحمد لله» در آن داخل است. همان‌طور که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: (إنَّ بِكُلِّ تَسبِيحَةٍ صَد‌َقَةٌ وَكُلِّ تَكبِيرَةٍ صَد‌َقَةٌ وَكُلِّ تَهلِيلَةٍ صَد‌َقَةٌ وَأمرٍ بَالمَعرُوفِ صَد‌َقَةٌ وَنَهيٍ عَنِ المُنكَرِ صَد‌َقَةٌ وَفِي بُضعِ أحَد‌ِكُم صَد‌َقَةٌ) «همانا «سبحان الله» گفتن صدقه است و «الله أکبر» و «لا إله إلا الله» گفتن، و امر به معروف و نهی از منکر صدقه است، و جماع هر یک از شما با زنش صدقه است.» ﴿أَوۡ مَعۡرُوفٍ﴾ و آن احسان و طاعت و هر آن چیزی است که بر حسب شریعت و عقل، نیک تشخیص داده شده باشد. و چون امر به معروف را به طور مطلق بیان کرد شامل نهی از منکر نیز می‌شود؛ زیرا ترک کردن چیزهایی که از آن نهی شده است، معروف و نیکی است. و نیز کار خوب به طور کامل انجام نمی‌شود، مگر با ترک کردن کار بد. و اما در صورتی که امر به معروف و نهی از منکر همراه با یکدیگر بیان شوند، در این صورت معروف به معنی انجام دادن کاری است که بدان دستور داده شده، و منکر به معنی ترک کردن آنچه از آن نهی شده است می‌باشد. ﴿أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ﴾ و اصلاح صورت نمی‌پذیرد، مگر میان دو نفری که با یکدیگر کشمکش و اختلاف دارند. و کشمکش و درگیری، جدال، و دشمنی ورزید‌ن با یکدیگر، فتنه و تفرقۀ بی‌شماری را در پی دارد. پس در اینجا شارع، مسلمانان را برای اصلاح در مسألۀ خون و اموال و آبرویِ مردم و اصلاح و همبستگی دینی تشویق نموده است، همان‌طور که فرموده است: ﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْ﴾ همه به ریسمان الهی چنگ بزنید و متفرق نشوید. و فرموده است: ﴿ وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِي تَبۡغِي حَتَّىٰ تَفِيٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِ﴾ و اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر جنگیدند، در میانشان اصلاح و آشتی برقرار کنید. پس اگر یکی بر دیگری تجاوز کرد، با گروهی که تجاوز می‌کند، بجنگید تا به دستور و فرمان خدا باز گردد. و خداوند متعال فرموده است ﴿وَٱلصُّلۡحُ خَيۡرٞ﴾ و صلح بهتر است، و کسی که برای اصلاح و آشتی دادن مردم تلاش می‌نماید، از کسی که همواره به نماز و روزه و صدقه مشغول است، بهتر است. و کسی که به دنبال اصلاح و آشتی دادن مردم است خداوند حتماً تلاش و کار او را به نتیجه می‌رساند. همان‌طور کسی که برای فسادانگیزی تلاش می‌کند، خداوند کارش را بی‌نتیجه می‌گرداند و او را به هدفش نمی‌رساند، همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُصۡلِحُ عَمَلَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ﴾ خداوند کار فسادانگیزان و تباهی‌کنندگان را درست نمی‌نماید. پس این کارها در هر کجا که انجام شوند، خیر و خوبی هستند، همان‌طور که این استثنا برآن دلالت می‌نماید. اما پاداش کامل بر حسب نیت و اخلاص در این کارها می‌باشد. بنابراین خداوند متعال فرمود: ﴿وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ فَسَوۡفَ نُؤۡتِيهِ أَجۡرًا عَظِيمٗا﴾ و هرکس این کارها را برای خشنودی خدا انجام دهد، به او پاداش بزرگ خواهیم داد. پس شایسته است که بنده هدفش رضای خدا باشد، و کار را در هر وقت و مکانی مخلصانه برای خدا انجام دهد، تا به سبب آن پاداش بزرگ به دست بیاورد و به اخلاص عادت کند و از مخلصان باشد، و پاداش کامل به او برسد -خواه هدفش حاصل شده و خواه حاصل نشده باشد- زیرا نیت درست وجود داشته و به اندازۀ توانش کار کرده است.
التفاسير العربية:
وَمَنْ یُّشَاقِقِ الرَّسُوْلَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدٰی وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیْلِ الْمُؤْمِنِیْنَ نُوَلِّهٖ مَا تَوَلّٰی وَنُصْلِهٖ جَهَنَّمَ ؕ— وَسَآءَتْ مَصِیْرًا ۟۠
هرکس با پیامبر صلی الله علیه وسلم و با آنچه او آورده است، مخالفت ورزد، ﴿مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ﴾ پس از اینکه با دلایل قرآنی و برهان‌های نبوی هدایت برای او روشن شده است، ﴿وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ و راهی جز راه مؤمنان در پیش بگیرد، و راه مؤمنان شیوه و راه آنها در عقاید و اعمالشان است. ﴿نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ﴾ او را با آنچه که برای خود برگزیده است، رها می‌کنیم، و او را خوار می‌گردانیم، و او را بر انجام کار خیر توفیق نمی‌دهیم چون او حق را دیده و آن را شناخته اما آن را ترک کرده است. پس سزای دادگرانه و عادلانه از جانب خدا، این است که او را در گمراهی‌اش سرگردان باقی بگذارد و بر گمراهی‌اش بیفزاید. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ﴾ و چون منحرف شدند، خداوند دل‌هایشان را منحرف و کج نمود. و خداوند متعال فرموده است: ﴿وَنُقَلِّبُ أَفۡ‍ِٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ كَمَا لَمۡ يُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ﴾ و دل‌ها و چشمانشان را واژگون می‌کنیم تا ایمان نیاورند، همان‌طور که در اولین بار به آن ایمان نیاوردند. مفهوم آیه دلالت می‌نماید که هرکس با پیامبر مخالفت نکند، و از راه مؤمنان پیروی نماید، به این صورت که هدفش رضای خدا و پیروی از پیامبر و همراهی با جماعت مسلمین باشد، سپس بنا به اقتضای نفس بشری و غلبۀ غرایز، گناهانی از وی سر بزند، یا ارادۀ گناه بکند، خداوند او را به خودش و شیطان واگذار نمی‌کند، بلکه لطف خود را شامل حال او می‌گرداند، و بر او منت ‌نهاده، و از بدی مصون می‌دارد. همان‌طور که خداوند متعال در مورد یوسف علیه السلام فرموده است: ﴿كَذَٰلِكَ لِنَصۡرِفَ عَنۡهُ ٱلسُّوٓءَ وَٱلۡفَحۡشَآءَۚ إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُخۡلَصِينَ﴾ این چنین تا بدی و زشتی را از او دور کنیم، همانا او از بندگان مخلص ما است؛ یعنی به سبب اخلاصش، گناه و زشتی را از او دور کردیم. همچنان که عموم و کلّیّت سبب، دلالت می‌نماید که خداوند بدی را از هر انسان مخلصی دور می‌نماید. ﴿وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَ﴾ او را در جهنم به شدّت عذاب می‌دهیم، ﴿وَسَآءَتۡ مَصِيرًا﴾ و جهنم برای او بد جایگاه و سرانجامی است. و این وعید که به دنبال مخالفت با پیامبر و مؤمنان می‌آید، بر حسب کوچکی و بزرگی گناه دارای مراتب و مراحلی است که کسی جز خدا آن را نمی‌داند. بعضی از این مخالفت‌ها انسان را برای همیشه در جهنم ماندگار ساخته، و او را خوار و ذلیل می‌گرداند. و بعضی از مخالفت‌ها سزای کمتری دارند. پس شاید آیۀ دوم، به منزلۀ توضیح و تشریح این آیه است که به طور مطلق آمده است.
التفاسير العربية:
اِنَّ اللّٰهَ لَا یَغْفِرُ اَنْ یُّشْرَكَ بِهٖ وَیَغْفِرُ مَا دُوْنَ ذٰلِكَ لِمَنْ یَّشَآءُ ؕ— وَمَنْ یُّشْرِكْ بِاللّٰهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلٰلًا بَعِیْدًا ۟
وعید مقرر بر مخالفت و دوری از راه مؤمنان مراتبی دارد که جز خداوند کسی نمی‌تواند این مراتب را مشخص نماید؛ و این مراتب نیز بر حسب حالت گناه، بزرگی و کوچکی آن تعیین می‌شود؛ برخی موجب جاودانگی در آتش و خواری و پستی کامل است؛ اما مرتبه برخی دیگر پایین‌تر است و آیه‌ی دوم به منزله‌ی تفصیل و تفسیری بر این حکم مطلق است. به این توضیح که خداوند تعالی شرک را نمی‌بخشد، چون شرک ورزیدن به خدا توهین به پروردگار جهانیان وتوهین به یگانگی پروردگار است. و شرک، برابر دانستن مخلوقِ فاقدِ سود و زیان با ذاتی است که تنها او مالک نفع و ضرر است. خدایی که هیچ نعمتی نیست مگر اینکه از جانب او است، و فقط او ناراحتی و رنج را دور می‌نماید؛ او دارای کمال مطلق است، و از هر نظر بی‌نیاز است. پس بزرگ‌ترین ستم و بزرگ‌ترین گمراهی آن است که انسان عبادت را برای ذاتی که دارای چنین عظمت و شکوهی است، خالصانه انجام ندهد، و بخشی از عبادت را برای مخلوق انجام دهد که از صفت‌های کمال هیچ بهره‌ای ندارد، و همواره محتاج است، مخلوقی که جز عدم چیزی نیست، و وجود نداشته و کمال ندارد و از هرنظر محتاج است. و اما گناهان پایین‌تر از شرک، به خواست و ارادۀ خداوند بستگی دارد، واگر خداوند بخواهد با رحمت و حکمت خویش آن را می‌آمرزد، و اگر بخواهد بنده را بر آن عذاب می‌دهد و براساس عدل و حکمت خود وی را به سبب آن گناهان مجازات می‌نماید. و به این آیۀ کریمه استدلال شده است که اجماع امت، حجت؛ و امت از اشتباه معصوم است. دلیل آن این است که خداوند کسی را که با راه و روش مؤمنان مخالفت ورزد به رسوایی و آتش جهنم تهدید کرده است، و ﴿سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ مفرد و مضاف است، و همۀ عقاید و اعمالی را که مؤمنان بر آن هستند، شامل می‌شود. پس هرگاه مؤمنین بر واجب بودن چیزی اتفاق نمودند، یا بر مستحب یا حرام بودن، یا مکروه یا جایز بودن چیزی اتفاق نمودند، پس این راه آنها است؛ و هرکسی در چیزی که آنان بر آن اجماع کرده‌اند، مخالفت کند، در حقیقت راهی غیر از راه آنان را در پیش گرفته است. و فرمودۀ الهی بر این مطلب دلالت می‌نماید که می‌فرماید: ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ﴾ شما بهترین امتی هستید که به سود انسان‌ها آفریده شده‌اید؛ امر به معروف می‌کنید و نهی از منکر می‌نمایید. وجه دلالت آن، این گونه است که خداوند خبر داده که مؤمنان جز به کار خوب دستور نمی‌دهند، پس هرگاه بر واجب یا مستحب بودن چیزی اتفاق نمودند، این از جملۀ اموری است که آنها به آن فرمان داده‌اند. پس با عبارت صریح مشخص و مقرر می‌گردد که آنچه آنها بدان دستور می‌دهند، معروف و نیکی است و بعد از نیکی، چیزی جز منکر و زشتی وجود ندارد. و همچنین هر گاه بر نهی کردن از چیزی اتفاق نمودند، پس آن چیز از جمله اموری است که آنان از آن نهی شده‌اند و آن جز منکر چیزی نمی‌تواند باشد. و این مانند این فرموده الهی است که می‌فرماید: ﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗا﴾ و همچنین شما را امتی میانه قرار دادیم، تا بر مردم گواه باشید. پس خداوند متعال خبر داد که این امت را میانه و معتدل و برگزیده قرار داده است، تا در هر چیزی بر مردم گواه باشند. پس هرگاه گواهی دادند که خداوند به این حکم دستور داده یا از آن نهی کرده یا آن را جایز قرار داده است، گواهی آنان معصوم است، چون آنها به آنچه گواهی می‌دهند، آگاهی دارند و در شهادت خود، عادل و دادگر هستند. پس اگر چنین نباشد، آنها در شهادتشان عادل شمرده نمی‌شوند، و نسبت به آن آگاهی ندارند. خداوند متعال در این زمینه می‌فرماید: ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾ پس اگر در چیزی اختلاف کردید، آن را به خدا و پیامبر باز گردانید. از این آیه فهمیده می‌شود که آنچه آنها درآن اختلاف نکرده و برآن اتفاق دارند، موظف نیستند آن را به کتاب و سنت برگردانند؛ زیرا با کتاب و سنت موافق است، و عمل آنها با کتاب و سنت مخالف نیست. پس این دلایل و امثال آن مفید یقین است، چرا که اجماع دلیل قاطعی شمرده می‌شود. بنابراین خداوند زشتیِ گمراهیِ مشرکین را بیان داشت و فرمود:
التفاسير العربية:
اِنْ یَّدْعُوْنَ مِنْ دُوْنِهٖۤ اِلَّاۤ اِنٰثًا ۚ— وَاِنْ یَّدْعُوْنَ اِلَّا شَیْطٰنًا مَّرِیْدًا ۟ۙ
آنچه که مشرکان به جای خدا به فریاد می‌طلبند، جز بت‌هایی نیست که نام‌های ماده برآنها نهاده‌اند، مانند «عُزَّی» و «مَنَاۀ» و امثال آن؛ و معلوم است که اسم بر مسمّی دلالت می‌نماید، پس وقتی نام‌هایشان نام‌های زنانه و ناقص است، بیانگر آن است که چیزهایی که به این اسم‌ها نام‌گذاری شده‌اند نیز ناقص و دارای کمبودند، و فاقد صفت‌های کمال می‌باشند. همان‌طور که خداوند متعال در چندین جا در کتابش خبر داده است که این بت‌ها و معبودان باطل؛ چیزی را نمی‌آفرینند، و روزی نمی‌دهند، و زیانی را از کسانی که آنها را می‌پرستند دور نمی‌کنند، بلکه نمی‌توانند زیانی را از خودشان دور کنند، و سودی به کسی برسانند. و اگر کسی به آنها سوء قصدی داشته باشد، نمی‌توانند خودشان را یاری کنند، و شنوایی و بینایی و دهان ندارند. پس کسی که چنین است چگونه پرستش می‌شود؟! و چگونه عبادت خالصانۀ خداوندی ترک می‌شود که دارای نام‌های نیکو، و صفات عالی و ستایش، و کمال و بزرگی و شکوه و قدرت و زیبایی و رحمت و نیکی و احسان است، و در آفریدن و تدبیر و حکمت در امر و تقدیر یگانه است؟! و این جزو زشت‌ترین زشتی است که بر نقص و کمبود صاحبش، و سقوط او به منتها پستی و حقارت دلالت می‌نماید. با وجود این آنها فقط در ظاهر این بت‌های ناقص را می‌پرستند، و در حقیقت آنها جز شیطان؛ که دشمنشان است و می‌خواهد آنها را هلاک کند، و برای هلاک کردن آنها از هرآنچه که در توان دارد، بهره می‌برد، چیزی دیگر را نمی‌پرستند؛ شیطانی که بسیار گمراه است و خداوند او را نفرین نموده، و او را از رحمت خویش دور کرده است. پس همان‌طور که خداوند او را از رحمت خود دور نموده است، او نیز برای دور کردن بندگان از رحمت خدا تلاش می‌کند. ﴿إِنَّمَا يَدۡعُواْ حِزۡبَهُۥ لِيَكُونُواْ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِيرِ﴾ همانا شیطان گروه خود را فرا می‌خواند، تا از اهل جهنم باشند.
التفاسير العربية:
لَّعَنَهُ اللّٰهُ ۘ— وَقَالَ لَاَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِكَ نَصِیْبًا مَّفْرُوْضًا ۟ۙ
بنابراین خداوند از تلاش شیطان، برای فریب دادن بندگان و آراستن و زیبا جلوه دادن بدی و فساد برای آنها، خبر داده، و اینکه به پروردگارش سوگند خورده وگفته است: ﴿لَأَتَّخِذَنَّ مِنۡ عِبَادِكَ نَصِيبٗا مَّفۡرُوضٗا ﴾ از بندگانت بهره‌ای مشخص برمی‌گیرم. شیطانِ ملعون می‌داند که نمی‌تواند همۀ بندگان خدا را فریب دهد، و می‌داند که بر بندگان مخلص خدا توانایی و قدرتی ندارد، بلکه فرمانروایی و قدرت او بر کسی است که او را به دوستی برگزیده، و اطاعت از او را بر اطاعت از مولا و پروردگارش ترجیح داده است. و در جایی دیگر شیطان قسم خورده و گفته است: ﴿وَلَأُغۡوِيَنَّهُمۡ أَجۡمَعِينَ إِلَّا عِبَادَكَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِينَ﴾ حتماً همه را فریب خواهم داد، جز بندگان مخلص تو. پس چیزی که شیطان پلید به طور قطع درپی آن است، خداوند ازآن خبر داده و می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ صَدَّقَ عَلَيۡهِمۡ إِبۡلِيسُ ظَنَّهُۥ فَٱتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقٗا مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ﴾ و قطعاً شیطان گمان خود را برآنها درست و راست یافت، بنابراین از او پیروی کردند، جز گروهی از مؤمنان.
التفاسير العربية:
وَّلَاُضِلَّنَّهُمْ وَلَاُمَنِّیَنَّهُمْ وَلَاٰمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّكُنَّ اٰذَانَ الْاَنْعَامِ وَلَاٰمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللّٰهِ ؕ— وَمَنْ یَّتَّخِذِ الشَّیْطٰنَ وَلِیًّا مِّنْ دُوْنِ اللّٰهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِیْنًا ۟ؕ
شیطان قسم خورده است از میان بندگان سهمیۀ مقرر و مشخصی را بر‌گیرد، و هدفش را در مورد آنها بیان کرده، و به صراحت گفته است: ﴿وَلَأُضِلَّنَّهُمۡ﴾ آنها را از راه راست گمراه می‌کنم، به طوری که آن را نشناسند و به آن عمل نکنند. ﴿وَلَأُمَنِّيَنَّهُمۡ﴾ و همراه با گمراه کردن، آنها را در آرزوها و خیالات قرار می‌دهم، به گونه‌ای که آرزو و خیال کنند آنچه مؤمنانِ هدایت یافته به دست می‌آورند، آنها هم به دست خواهند آورد؛ و این عین فریب است. پس فقط به گمراه کردن آنها اکتفا نکرد، بلکه گمراهی‌شان را برای آنان زیبا جلوه داد. و این مزیدِ بر شر و بدی آنها است؛ زیرا آنها کارهای اهل جهنم را انجام می‌دهند که موجب عقوبت و سزا است، و گمان می‌برند که این کارها باعث وارد شدن به بهشت می‌شود. و از یهود و نصارا و امثالشان عبرت بگیر، آن گونه که خداوند از آنها حکایت کرده است: ﴿وَقَالُواْ لَن يَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ تِلۡكَ أَمَانِيُّهُمۡ﴾ و گفتند: «هرگز وارد بهشت نخواهد شد مگر کسی که یهودی یا نصرانی باشد، این آرزو و خیالاتشان است.»﴿كَذَٰلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمۡ﴾ و این چنین برای هر امتی کارشان را آراسته نمودیم. ﴿قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُكُم بِٱلۡأَخۡسَرِينَ أَعۡمَٰلًا ٱلَّذِينَ ضَلَّ سَعۡيُهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا﴾ بگو: «آیا شما را به زیانکارترین مردم آگاه سازیم؟ [آنان] کسانی هستند که تلاش وکوشش‌شان در زندگی دنیا به هدر رفته، وآنها گمان می‌برند که کار خوبی می‌کنند.» خداوند متعال درمورد منافقان فرموده است، آنها روز قیامت به مؤمنان می‌گویند: ﴿أَلَمۡ نَكُن مَّعَكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ وَلَٰكِنَّكُمۡ فَتَنتُمۡ أَنفُسَكُمۡ وَتَرَبَّصۡتُمۡ وَٱرۡتَبۡتُمۡ وَغَرَّتۡكُمُ ٱلۡأَمَانِيُّ حَتَّىٰ جَآءَ أَمۡرُ ٱللَّهِ وَغَرَّكُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ﴾ آیا ما با شما نبودیم؟ گویند: «آری! اما شما خودتان را به فتنه مبتلا کردید و منتظر ماندید و شک کردید و آرزوهایتان شما را فریب داد تا اینکه امر خدا آمد. و [شیطانِ] مغرور کننده، شما را دربارۀ خدا فریب داد.» ﴿وَلَأٓمُرَنَّهُمۡ فَلَيُبَتِّكُنَّ ءَاذَانَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ﴾ و آنها را به شکافتن و قطع کردن گوش چهار پایان، از قبیل: بحیره و سائبه و وصیله و حام دستور می دهم. پس با ذکر برخی از این گمراهی‌ها به همۀ گمراهی‌ها اشاره کرد.و این نوعی گمراه کردن است که در قالب حرام نمودن آنچه خدا حلال کرده، یا حلال کردن آنچه خدا حرام نموده است، تجلی می‌یابد. و اعتقادات فاسد و احکام ستمگرانه نیز جزو بزرگ‌ترین گمراهی محسوب می‌شود. ﴿وَلَأٓمُرَنَّهُمۡ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلۡقَ ٱللَّهِ﴾ و این، تغییر آفرینش ظاهری را در بر می‌گیرد و شامل خال‌کوبی و برداشتن موی صورت زن و شکافتن دندانها به قصد زیبایی و امثال آن می شود، که شیطان آنها را به انجام آن فریب داد، و آنها آفرینش خدا را تغییر دادند. تغییر آفرینش خدا، به معنی عدم رضایت از آفرینش الهی و اعتراض به حکمت اوست، و بیانگر آن است که آنچه آنها با دستان خود می سازند، از آفرینش خدا بهتر است. نیز به معنی راضی نبودن به تقدیر و تدبیر الهی است. همچنان‌که به معنی تغییر دادن آفرینش باطنی نیز می‌باشد؛ زیرا خداوند، بندگان را یکتا پرست، و بر پذیرفتن حق و ترجیح دادن آن سرشته است. اما شیاطین، انسان‌ها را وسوسه کرده و آنها را نسبت به این آفرینش زیبا، بدبین نموده، و شر و شرک و کفر و فساد و گناه را برای آنها زیبا جلوه می‌دهد. چون هر نوزادی که به دنیا می آید، بر فطرت [پاک] به دنیا می آید .اما پدر و مادرش او‌را یهودی یا نصرانی یا آتش پرست می‌کنند. نیز شیطان در صدد برمی‌آید تا انسان موارد دیگری نیز که خدا بندگانش را برآن سرشته است، از قبیل: توحید و محبت و شناخت خدا را تغییر دهند. پس شیطان افکار و عقاید آنها را مانند درندگان پاره پاره نموده و بسان گرگی که گوسفندِ جدا شده از گلّه را می‌درّد، آنها را دریده است. و اگر لطف و کرم خدا، بندگان مخلصش را در بر نمی‌گرفت، آنان نیز به آنچه دیگران بدان گرفتار شده‌اند، مبتلا گشته، و در دنیا و آخرت دچار زیان شده و ناکام و زیانبار برمی‌گشتند. و این ناکامی بدان سبب است که آنها از پروردگار و آفرینندۀ خود روی بر تافته، و دشمنی را که بدی آنان را می خواهد، به دوستی گرفته‌اند. بنابراین فرمود: ﴿وَمَن يَتَّخِذِ ٱلشَّيۡطَٰنَ وَلِيّٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ فَقَدۡ خَسِرَ خُسۡرَانٗا مُّبِينٗا﴾ و هرکس به جای خدا، شیطان را به دوستی برگزیند، به راستی که دچار زیان آشکاری شده است. و چه زیانی روشن‌تر و بزرگ‌تر از زیان کسی است که در دین و دنیایش دچار زیان شده، و گناهان و لغزش‌هایش او را هلاک کرده است؟! در نتیجه گرفتار بدبختی همیشگی گردیده و نعمت جاودانگی را از دست داده است؟! اما کسی که با پروردگار خود دوستی نماید و رضایت و خشنودی او را برگزیند، به رستگاری کامل رسیده و خوشبختی دنیا و آخرت را به دست آورده و چشم و دلش روشن می‌گردد. پروردگارا! آنچه را که تو داده‌ای هیچ کس نمی تواند مانع آن بشود، و آنچه را که تو منع نموده‌ای کسی نمی تواند آن را بدهد. پروردگارا! ما را از زمرۀ کسانی قرار بده که از عنایت و سرپرستی تو برخوردارند، و به آنها عافیت عنایت فرموده‌ای.
التفاسير العربية:
یَعِدُهُمْ وَیُمَنِّیْهِمْ ؕ— وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطٰنُ اِلَّا غُرُوْرًا ۟
سپس فرمود: ﴿يَعِدُهُمۡ وَيُمَنِّيهِمۡ﴾ شیطان کسانی را که برای گمراه کردنشان تلاش می‌کند، وعده می‌دهد. وعده، وعید را نیز شامل می‌شود، همان‌طور که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿ٱلشَّيۡطَٰنُ يَعِدُكُمُ ٱلۡفَقۡرَ﴾ شیطان به شما وعدۀ فقر می‌دهد. پس شیطان به آنها می‌گوید: «اگر مالهایتان را در راه خدا انفاق کنید، فقیر خواهید شد». و آنها را می‌ترساند که اگر جهاد کنند کشته یا زخمی می‌شوند، همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّمَا ذَٰلِكُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ يُخَوِّفُ أَوۡلِيَآءَهُۥ﴾ در واقع این شیطان است که دوستانش را می‌ترساند . و به هنگام برگزیدن خشنودی خدا، آنها را با تمام وسایل ممکن و غیرممکن تهدید می‌کند، و این ترس و وحشت را به مغز و اندیشۀ آنان وارد می‌گرداند تا در انجام کار نیک سستی بورزند، و آنها را از انجام دادنِ آن می‌ترساند. همچنین آنها را در آرزوها و خیالات باطلی که سرابی بیش نیستند، سرگردان می‌کند. بنابراین فرمود: ﴿وَمَا يَعِدُهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ إِلَّا غُرُورًا﴾ و شیطان جز وعده‌های فریبکارانه به آنها نمی‌دهد
التفاسير العربية:
اُولٰٓىِٕكَ مَاْوٰىهُمْ جَهَنَّمُ ؗ— وَلَا یَجِدُوْنَ عَنْهَا مَحِیْصًا ۟
((اُوْلَٰٓئِكَ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُ﴾) ایشان جایگاهشان جهنم است. بنابراین هرکس از شیطان فرمان برد، و از پروردگارش روی بگرداند، و به پیروان و گروه شیطان بپیوندد، جایگاهش جهنم است.﴿وَلَا يَجِدُونَ عَنۡهَا مَحِيصٗا﴾ و هیچ راه فرار و نجاتی از جهنم نمی یابند، بلکه برای همیشه در آن می‌مانند.
التفاسير العربية:
وَالَّذِیْنَ اٰمَنُوْا وَعَمِلُوا الصّٰلِحٰتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنّٰتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهٰرُ خٰلِدِیْنَ فِیْهَاۤ اَبَدًا ؕ— وَعْدَ اللّٰهِ حَقًّا ؕ— وَمَنْ اَصْدَقُ مِنَ اللّٰهِ قِیْلًا ۟
[وقتی که سرانجام بدبختان و یاران شیطان را بیان کرد، سرانجام سعادتمندان و دوستان خدا را نیز بیان ‌نمود، و فرمود:] ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾ و کسانی که به خدا و فرشتگان و کتاب‌ها و پیامبران و روز قیامت و تقدیرات خیر و شر او، آن چنانکه به آنان دستور داده شده است، از روی علم و شناخت ایمان آوردند، و آن را تصدیق کرده و به آن اقرار نمودند، ﴿وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾ و کارهای شایسته را که از ایمان سرچشمه می‌گیرد، انجام دادند. اعمال شایسته، شامل هر چیزی است که به آن دستور داده شده است، از قبیل: واجب و مستحبّاتی که با قلب و زبان و دیگر اعضا باید انجام ‌شوند. هر کاری بر حسب حالت و جایگاهش، و به اندازه‌ای که ایمان و عمل صالح را کامل گرداند، پاداش دارد. و هر کاری به اندازه‌ای که به ایمان و عمل صالح خلل وارد کند، کیفر و عقاب دارد. این چیزی است که از حکمت و رحمت الهی، و وعدۀ راستین او در لابلای کتاب و سنت دانسته می‌شود. بنابراین پاداش عمل صالح را بیان نمود و فرمود: ﴿سَنُدۡخِلُهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ﴾ آنها را به باغ‌هایی وارد می کنیم که رودها از زیر درختان آن روان است، و در آن خوردنی‌ها و نوشیدنی‌های لذیذ، منظره‌ها و همسران زیبا، قصرها و خانه‌های آراسته، و درختانی که میوه‌هایشان سهل المنال است، و در آن صداها و نغمه‌های دل‌انگیز، و میوه‌های فراوان وجود دارد. مؤمنان در بهشت به ملاقات و دیدار یکدیگر می‌روند، و از نعمت‌هایی برخوردار می‌شوند که هیچ چشمی آن را ندیده و هیچ گوشی آن را نشنیده و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است. و بالاتر و بزرگ‌ترین از این، خشنودی و رضایت خداوند است که نصیب آنان می‌شود، و ارواح با نزدیک شدن به خدا، و چشم‌ها با دیدن او و گوش‌ها با شنیدن سخن روح‌بخش وی که از هر نعمت و برکتی برتر است، به اوج لذّت و سرور می‌رسند. و اگر خداوند آنها را استوار و پا برجا نمی‌کرد، به پرواز در می‌آمدند و از شادی و خوشحالی می‌مردند. به راستی که این نعمت‌ها چقدر شیرین و لذیذ هستند! و آنچه خداوند بزرگوار به آنها بخشیده است چقدر بلند و عالی است! نیکی و شادابی که آنها به دست آورده‌اند، قابل توصیف نیست. و کمال و عدم نقصان این نیکی و شادابی، در قالب جاودانه ماندن در این منازل و مراتب رفیع تجلی می‌کند. بنابراین خداوند فرمود: ﴿خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۖ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٗاۚ وَمَنۡ أَصۡدَقُ مِنَ ٱللَّهِ قِيلٗا﴾ پس راست گفته است خداوندی که سخن و گفتار او در بالاترین حدِ صداقت و راستی قرار دارد. پس چون سخن و خبر او راست است، هر آنچه که به طور «مطابقت» یا «تضمّن» یا «التزام» از سخن وی، و همچنین از سخن پیامبر صلی الله علیه وسلم برآید، نیز راست است؛ زیرا پیامبر جز به دستور خدا خبر نمی‌دهد، و جز از وحی او سخن نمی‌گوید.
التفاسير العربية:
لَیْسَ بِاَمَانِیِّكُمْ وَلَاۤ اَمَانِیِّ اَهْلِ الْكِتٰبِ ؕ— مَنْ یَّعْمَلْ سُوْٓءًا یُّجْزَ بِهٖ ۙ— وَلَا یَجِدْ لَهٗ مِنْ دُوْنِ اللّٰهِ وَلِیًّا وَّلَا نَصِیْرًا ۟
﴿لَّيۡسَ بِأَمَانِيِّكُمۡ وَلَآ أَمَانِيِّ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ﴾ حکم و نجات و صلاح، به آرزوی شما و آرزوی اهل کتاب نیست. «امانی» عبارت است از سخن نفس که خالی از عمل و سرشار از ادعاهای صرف باشد. چنانچه آن را با مشابه خودش انکار کنی، هیچ تفاوتی میان آن دو وجود ندارد؛ چراکه هردو از یک جنس می‌باشند، و هردو پوچ هستند. «امانی» در هر امر کوچک و بزرگی فرقی نمی‌کند، «امانی» است. و باطل می‌باشد. به ویژه اگر در امری باشد که به ایمان و سعادت همیشگی ارتباط پیدا کند. پس خداوند از «امانی» آرزوهای اهل کتاب خبر داد که آنها می‌گفتند: ﴿لَن يَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ تِلۡكَ أَمَانِيُّهُمۡ﴾ وارد بهشت نمی‌شوند مگر کسانی که یهودی یا نصرانی باشند. این آرزوی بزرگ آنان است. و کسان دیگری که به هیچ کتاب و پیامبری منتسب نیستند، به طریق اولی آرزوهایشان باطل است. و خداوند به خاطر کمال عدل و انصافی که دارد، کسانی را که به اسلام منتسب هستند، در این دایره داخل کرده است؛ زیرا فقط منتسب بودن به یک دین کافی نیست، بلکه انسان باید دلیلی بر صحیح بودن ادعای خود بیاورد. پس اعمال، ادعا را تصدیق یا تکذیب می‌کند. بنابراین خداوند متعال فرمود: ﴿مَن يَعۡمَلۡ سُوٓءٗا يُجۡزَ بِهِۦ﴾ هر کس کار بدی بکند، در برابر آن سزا داده می‌شود؛ و این همۀ انجام دهندگان افعال بد را شامل می‌شود؛ زیرا بدی، گناه کبیره و صغیره را در بر می‌گیرد، و نیز هرگونه کیفر دنیوی یا اخروی، کم یا زیاد را شامل می‌شود. و مردم در این مورد، دارای رتبه‌های متفاوت‌اند، که جز خدا کسی آن را نمی‌داند. بعضی زیاد گناه انجام می‌دهند و بعضی کم، پس هر کس که تمام اعمالش بد باشد ـ و او جز کافر کسی نیست ـ و بدون توبه بمیرد، برای همیشه در عذاب دردناک می‌ماند. و هرکس عمل شایسته انجام دهد و در بیشتر حالاتش بر راه راست باشد ـ هر چند ‌گاه‌گاهی گناهان کوچکی هم از او سر زند ـ غم و اندوه و دردهای جسمی و روانی که برایش پیش می‌آید، و یا مصیبت‌های مالی و جانی که بدان گرفتار می‌شود، خطاهایش را می‌پوشاند و باعث مغفرت گناهان وی می‌شود. و این ناشی از لطف خدا نسبت به بندگانش است. و میان این دو حالت، مراتب زیادی وجود دارد. و سزا و کیفری که به‌صورت فراگیر و عام بیان شد، ویژۀ کسانی است که توبه نمی‌کنند؛ زیرا کسی که توبه می‌نماید، مانند کسی است که مرتکب گناه نشده است، همان‌طور که نصوص زیادی بر صحت این مطلب دلالت می‌نمایند. ﴿وَلَا يَجِدۡ لَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرٗا﴾ و به جز خدا، هیچ یاور و مددکاری را نخواهد یافت. این را بیان کرد، تا این گمان را رد کند که بعضی خیال می‌کنند «هرکس سزاوار کیفر باشد، یاور و شفاعت کننده ای برای او خواهد بود، و کیفر مجازاتش را از وی دور می‌نماید.» پس خداوند خبر داد که چنین چیزی نیست، و کسی که سزاوار کیفر باشد، یاوری نخواهد داشت که او را به هدفش برساند، و مددکاری نخواهد داشت که کیفر را از او دور نماید، بلکه فقط پروردگار و مولایش توانایی چنین چیزی را دارد.
التفاسير العربية:
وَمَنْ یَّعْمَلْ مِنَ الصّٰلِحٰتِ مِنْ ذَكَرٍ اَوْ اُ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَاُولٰٓىِٕكَ یَدْخُلُوْنَ الْجَنَّةَ وَلَا یُظْلَمُوْنَ نَقِیْرًا ۟
﴿وَمَن يَعۡمَلۡ مِنَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾ و هر کس کارهای شایسته انجام دهد. این شامل سایر اعمال قلبی و بدنی است، نیز شامل هرکسی است که عمل صالح انجام دهد، خواه انسان باشد یا جن، کوچک باشد یا بزرگ، مرد باشد یا زن. بنابراین فرمود: ﴿مِن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ﴾ مرد باشد یا زن، به شرطی که مؤمن باشد. و این شرطِ پذیرش همۀ اعمال است؛ زیرا هیچ عملی صالح محسوب نشده و پذیرفته نمی‌شود و پاداش به آن تعلق نمی‌گیرد و به‌وسیلۀ آن عذاب دفع نمی‌گردد، مگر اینکه همراه با ایمان باشد. پس اعمالِ بدون ایمان، مانند شاخه‌های درختی هستند که تنۀ آن قطع شده است، و مانند ساختمانی است که بر موج آب بنا شده باشد. بنابراین ایمان، پایه و اساسی است که هر چیزی بر آن بنا می‌شود. و هر عملی که در کتاب و سنت به طور مطلق از فضل آن یا از فضل انجام دهندۀ آن ذکری به میان آمده باشد و قید ایمان در آن ذکر نشده باشد، آن عمل را حتماً باید به قید «ایمان» مقید نمود. ﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ﴾ اینان که هم ایمان آورده و هم عمل صالح انجام داده‌اند، ﴿يَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ﴾ وارد بهشت می‌شوند، که همۀ آنچه را انسان می‌خواهد و چشم از آن لذت می‌برد، در آن وجود دارد. ﴿وَلَا يُظۡلَمُونَ نَقِيرٗا﴾ و کمترین ستمی به آنها نمی‌شود. و پاداش کار خوبی که انجام داده‌اند، کم نمی‌شود، بلکه آن‌را به طور کامل و چندین برابر می‌یابند.
التفاسير العربية:
وَمَنْ اَحْسَنُ دِیْنًا مِّمَّنْ اَسْلَمَ وَجْهَهٗ لِلّٰهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَّاتَّبَعَ مِلَّةَ اِبْرٰهِیْمَ حَنِیْفًا ؕ— وَاتَّخَذَ اللّٰهُ اِبْرٰهِیْمَ خَلِیْلًا ۟
آیین هیچ کسی بهتر از آیین آن کس نیست که خالصانه به خدا، روی آورده است. روی آوردنِ خالصانه به سوی خدا به معنی تسلیم شدن در برابر دستورات او، و متوجه کردن دل و دیده وسایر اعضا به طرف خداست. ﴿وَهُوَ﴾ و او همراه با این اخلاص و انقیاد، ﴿مُحۡسِنٞ﴾ پیرو شریعت خدا می‌باشد؛ شریعتی که پیامبرانش را برای تبلیغ آن فرستاده و در کتاب‌هایش بیان نموده و آن را راه و رسم بندگان خاص خود قرار داده است. ﴿وَٱتَّبَعَ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِيمَ﴾ و از دین و شریعت ابراهیم پیروی کرده است،﴿حَنِيفٗا﴾ و از شرک دوری جسته و به توحید روی آورده است، و از توجه به خلق روی بر تافته و به آفریننده روی آورده است. ﴿وَٱتَّخَذَ ٱللَّهُ إِبۡرَٰهِيمَ خَلِيلٗا﴾ و خداوند ابراهیم را به خلیلی و دوستی برگرفته است. و خلیل بودن، بالاترین نوعِ محبت و دوستی است. این مقام و منزلت، فقط نصیب محمد و ابراهیم ـ علیهما الصلاة والسلام ـ شده است. البته خداوند نسبت به تمام مؤمنان محبت دارد، اما ابراهیم را بدان جهت خلیل و دوست خود قرار داده است، که او ‎آنچه را بدان مأمور شده بود، به طور کامل انجام داد، و از آزمایش الهی سربلند بیرون آمد. پس خداوند او را پیشوای مردم، و خلیل و دوست خویش قرار داد، و یاد او را در میان جهانیان جاودان گردانید، به‌گونه‌ای که جهانیان برای همیشه از او به نیکی یاد می‌کنند.
التفاسير العربية:
وَلِلّٰهِ مَا فِی السَّمٰوٰتِ وَمَا فِی الْاَرْضِ ؕ— وَكَانَ اللّٰهُ بِكُلِّ شَیْءٍ مُّحِیْطًا ۟۠
در این آیۀ کریمه بیان شده است که خداوند بر هر چیزی احاطه دارد. پس خداوند خبر داد که هر آنچه در آسمان‌ها و زمین است، از آن اوست: ﴿وَلِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾ همه در ملکیت او می‌باشند، و بندگان او هستند، و همه مملوک، و او یگانه مالک آنهاست، و تنها و یگانه به تدبیر امورشان می‌پردازد. علم الهی همۀ معلومات را، و بینایی او همۀ دیدنی‌ها را، و شنوایی‌اش همۀ شنیدنی‌ها را در برگرفته است. و قدرت و خواست او در همۀ موجودات جاری است، و رحمت او اهل زمین و آسمان‌ها را در گسترۀ خود جای داده است، و با قدرت و قهر خویش بر هر مخلوقی چیره است، و جاندار و بی‌جان در برابر او سر تسلیم فرود آورده‌اند.
التفاسير العربية:
وَیَسْتَفْتُوْنَكَ فِی النِّسَآءِ ؕ— قُلِ اللّٰهُ یُفْتِیْكُمْ فِیْهِنَّ ۙ— وَمَا یُتْلٰی عَلَیْكُمْ فِی الْكِتٰبِ فِیْ یَتٰمَی النِّسَآءِ الّٰتِیْ لَا تُؤْتُوْنَهُنَّ مَا كُتِبَ لَهُنَّ وَتَرْغَبُوْنَ اَنْ تَنْكِحُوْهُنَّ وَالْمُسْتَضْعَفِیْنَ مِنَ الْوِلْدَانِ ۙ— وَاَنْ تَقُوْمُوْا لِلْیَتٰمٰی بِالْقِسْطِ ؕ— وَمَا تَفْعَلُوْا مِنْ خَیْرٍ فَاِنَّ اللّٰهَ كَانَ بِهٖ عَلِیْمًا ۟
استفتا؛ یعنی اینکه سئوال کننده از سوال شونده بخواهد تا حکم شرعی را در مورد چیزی که مورد سؤال واقع شده است، بیان کند. خداوند خبر داد که مؤمنان، حکم زنانی را که متعلق به آنها هستند از پیامبر می‌پرسند، و پروردگار جهانیان این فتوا و پرسش را پاسخ داد و فرمود: ﴿قُلِ ٱللَّهُ يُفۡتِيكُمۡ فِيهِنَّ﴾ بگو: «خداوند شما را در مورد زنان پاسخ و فتوا می‌دهد.» پس به آنچه که شما را بدان فتوا می‌دهد، عمل کنید. و در تمام کارهای مربوط به زنان، از قبیل: پرداخت حقوق آنها، و ستم نکردن به آنان، به دستور خدا عمل کنید. و این دستوری عام و فراگیر است و همۀ آنچه را که خداوند در رابطه با زنان متزوجه و غیره اعم از کوچک و بزرگ مشروع نموده، و به آن دستور داده یا از آن نهی کرده است، در بر می‌گیرد. بعد از این بیان کلّی، به طور ویژه در مورد ناتوانان از قبیل: یتیمان و کودکان سفارش نمود، تا [مسلمانان] به آنها توجه نموده، و در انجام حقوقشان کوتاهی نکنند. پس فرمود: ﴿وَمَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ فِي يَتَٰمَى ٱلنِّسَآءِ﴾ نیز خداوند با آیاتی که از قرآن بر شما تلاوت می‌شود، در رابطه با زنان یتیم پاسخ می‌دهد. ﴿ٱلَّٰتِي لَا تُؤۡتُونَهُنَّ مَا كُتِبَ لَهُنَّ﴾ زنان یتیمی که حق مقررِ آنان را به آنها نمی‌دهید. این بیانِ حالتی است که در آن زمان وجود داشت؛ زیرا مردی که سرپرستی دختر یتیمی را به عهده داشت، حقش را به او نمی‌داد و به وی ستم می‌کرد، به گونه‌ای که یا همۀ مالش، و یا بخشی از آن را می‌خورد، و یا از ازدواج کردن وی ممانعت به‌عمل می‌آورد، تا از اموالش استفاده کند؛ زیرا اگر این دختر ازدواج می‌کرد، ترس آن را داشت که مالش از دست او بیرون رود. و یا در صورتی با ازدواج وی موافقت می‌کرد، که بخشی از مهریه‌اش را به او بدهد. این در صورتی بود که سرپرست علاقه‌ای به آن دختر نداشته باشد. اما اگر سرپرست، به دختر یتیم علاقه مند بود، و آن دختر زیبایی و ثروت داشت، وی را به عقد خود در می‌آورد و در دادن مهریه، عادلانه رفتار نمی‌کرد، بلکه کمتر از حقوق مقرّر را به او می‌داد. همۀ این موارد، ستم محسوب شده و در این نصّ داخل هستند. بنابراین فرمود: ﴿وَتَرۡغَبُونَ أَن تَنكِحُوهُنَّ﴾ و شما به ازدواج با آنها علاقه‌ای ندارید ، و یا به ازدواج با آنها علاقه دارید. همان‌طور که در مثال بیان کردیم. ﴿وَٱلۡمُسۡتَضۡعَفِينَ مِنَ ٱلۡوِلۡدَٰنِ﴾ و خداوند شما را در مورد کودکان ناتوان پاسخ داده، و فتوا می‌دهد که حق آنها را اعم از ارث و غیره بدهید، و با ستم و خودکامگی اموال آنها را تصاحب نکنید. ﴿وَأَن تَقُومُواْ لِلۡيَتَٰمَىٰ بِٱلۡقِسۡطِ﴾ و اینکه نسبت به یتیمان کاملاً دادگری کنید. براین اساس باید آنها را بر اطاعت از دستور خدا و رعایت آنچه که خدا بر بندگانش واجب نموده است، ملزم نمایید. پس اولیا و سرپرستان موظف هستند که یتیمان را به انجام آنچه خداوند بر آنها واجب کرده است، ملزم کنند. نیز سرپرستی کردن آنها، مستلزم آن است که منافع دنیوی آنان را توسعه داد و اموالشان را محافظت نمود، و بهره‌ای بیشتر برای آنها به‌دست آورد، و جز به بهترین صورت، به اموال آنان نزدیک نشد. و همچنین [متولیان امور ایتام] نباید هیچ دوست یا شخص دیگری را در امر ازدواج و غیره [از قبیل خرید یا فروش] به‌گونه‌ای بر آنان ترجیح دهند و دوست بدارند، که منجر به پایمال شدن حقوق آنان گردد. و این بیانگر رحمت الهی نسبت به بندگانش است؛ زیرا آنها را شدیداً تشویق کرده است تا منافع کسانی را که به سبب ناتوانی و از دست دادن پدر نمی‌توانند منافع خود را تأمین نمایند، تأمین کنند. سپس به طور عام بر احسان و نیکوکاری، تشویق و تحریک نمود، و فرمود: ﴿وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَيۡرٖ﴾ و هر کار نیکی که برای یتیمان و دیگران انجام دهید، خواه آن نیکی به دیگران نیز سرایت کند یا فقط به شخص خیّر مرتبط باشد، ﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِهِۦ عَلِيمٗا﴾ قطعاً خداوند به آن آگاه است؛ یعنی علم و آگاهی خدا، رفتار و کردار آدمی را ـ زیاد باشد یا کم ، خوب باشد یا بد ـ احاطه نموده است، و خداوند هر کس را بر حسب عملش مجازات می‌نماید.
التفاسير العربية:
وَاِنِ امْرَاَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوْزًا اَوْ اِعْرَاضًا فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِمَاۤ اَنْ یُّصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحًا ؕ— وَالصُّلْحُ خَیْرٌ ؕ— وَاُحْضِرَتِ الْاَنْفُسُ الشُّحَّ ؕ— وَاِنْ تُحْسِنُوْا وَتَتَّقُوْا فَاِنَّ اللّٰهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُوْنَ خَبِیْرًا ۟
اگر زن از بدرفتاری شوهرش ترسید، به گونه‌ای که خودش را از وی برتر و بالاتر دانست، و علاقه‌ای به وی نداشت، و از او رویگردان شد، پس در این حالت بهتر است که میان خود، صلح و صفا برقرار کنند؛ به این صورت که زن از بعضی از خواسته‌هایش به خاطر شوهرش چشم پوشی نماید، به شرطی که همچنان با وی زندگی کند. یا اینکه به مقدار کمتری از نفقه و پوشاک و مسکن راضی باشد، و حق خود را از گردن شوهر ساقط کند، یا شب و روزی را که نوبت اوست به شوهرش یا به هوویش ببخشد. اگر بر این حالت اتفاق کردند، گناهی بر زن و شوهر نیست. و دراین وقت برای شوهر جایز است که به این صورت با او باقی بماند، و این از جدایی بهتر است. بنابراین فرمود: ﴿وَٱلصُّلۡحُ خَيۡرٞ﴾ و صلح بهتر است. از عموم این لفظ استنباط می شود که صلح میان دو کس که با هم اختلاف و کشمکش دارند، بهتر از آن است که هر یک سعی کند حق خود را به‌طور کامل بگیرد؛ زیرا صلح باعث اصلاح و بقای دوستی و متصف شدن به صفت چشم پوشی و گذشت می‌گردد. و صلح در همۀ حالات جایز است، مگر زمانی که چیز حرامی را حلال بگرداند یا حلالی را حرام کند. و این، صلح نامیده نمی‌شود، بلکه نوعی ستم است. و بدان که هیچ حکمی کامل نمی‌شود مگر زمانی که زمینه‌ها و مقتضیات آن وجود داشته و موانع آن منتفی باشد. و صلح نیز از جملۀ آن امور و احکام است. پس خداوند مقتضیات آن را بیان کرد و تذکر داد که صلح بهتر است، و هرکس که عاقل و خردمند باشد، خیر و نیکی را می‌جوید و به آن علاقه‌مند است. و به دلیل اینکه خداوند به صلح دستور داده و بر آن تشویق نموده است، مؤمن بیشتر آن را می‌طلبد ، و بیشتر به آن علاقه‌مند است. و مانع آن را نیز بیان کرد و فرمود: ﴿وَأُحۡضِرَتِ ٱلۡأَنفُسُ ٱلشُّحَّ﴾ و انسان‌ها بر بخل سرشته‌اند. بخل به معنی نبخشیدن چیزی است که بر گردن انسان است. نیز به معنی حریص بودن و علاقه داشتن به حقی است که از آن اوست. پس انسان‌ها به طور طبیعی بر این چیز سرشته شده‌اند. بنابراین باید برای از بین بردن این عادت زشت، و دور کردن آن بکوشید، و خود را به گذشت و چشم‌پوشی و دادن حقی که برگردن شماست، و قانع شدن به بخشی از حقی که از آن شماست، عادت دهید. پس هرگاه انسان به این اخلاق خوب و نیکو دست یافت، صلح بین او و کسی که با وی معامله کرده است، آسان شده، و راه رسیدن به آن سهل می‌گردد. به خلاف کسی که برای ازبین بردن و دور کردن بخل از خودش تلاش نمی‌کند، بدون شک صلح و رسیدن به توافق، برای چنین فردی بسیار مشکل است؛ زیرا به چیزی کمتر از گرفتن تمام حقش راضی نمی‌شود، و آنچه را که بر اوست، نمی‌پردازد. پس اگر طرفش نیز مانند او باشد، مسئله بسیار سخت و حاد می‌گردد. سپس فرمود: ﴿وَإِن تُحۡسِنُواْ﴾ و اگر در عبادت پروردگار، نیکویی کنید؛ به این صورت که بنده طوری پروردگارش را پرستش نماید، که انگار او را می‌بیند، پس اگر او را نبیند، قطعاً خدا او را می‌بیند؛ و اگر از هر راهِ ممکن از قبیل سود رساندن با مال و علم و پست و مقام و غیره، به مردم نیکی کنید، ﴿وَتَتَّقُواْ﴾ و با انجام همۀ آنچه خدا به آن امر نموده، و ترک همۀ چیزهایی که از آن منع کرده است، از خدا بترسید، ﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا﴾ همانا خداوند به آنچه می‌کنید، آگاه است، و با علم و آگاهی، ظاهر و باطن اعمالتان را احاطه نموده است. پس کارهایتان را ثبت می‌نماید، و به طور کامل شما را در برابر آن، سزا یا جزا می‌دهد.
التفاسير العربية:
وَلَنْ تَسْتَطِیْعُوْۤا اَنْ تَعْدِلُوْا بَیْنَ النِّسَآءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلَا تَمِیْلُوْا كُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوْهَا كَالْمُعَلَّقَةِ ؕ— وَاِنْ تُصْلِحُوْا وَتَتَّقُوْا فَاِنَّ اللّٰهَ كَانَ غَفُوْرًا رَّحِیْمًا ۟
خداوند متعال خبر می‌دهد که شوهران نمی‌توانند به طور کامل عدالت را بین زنان خود رعایت کنند؛ زیرا دادگری و عدالت مستلزم آن است که مرد زنانش را به یک اندازه دوست بدارد، وقلباً به یک اندازه به آنها تمایل داشته باشد، سپس به مقتضای آن عمل نماید، و این امری مشکل و غیرممکن است. بنابراین خداوند از آنچه که در توان آدمی نیست صرف نظر کرده، و از آنچه که انجام دادنش ممکن است نهی کرد و فرمود: ﴿فَلَا تَمِيلُواْ كُلَّ ٱلۡمَيۡلِ فَتَذَرُوهَا كَٱلۡمُعَلَّقَةِ﴾ و از زنی که به او علاقه ندارید، زیاد رویگردان نشوید به صورتی که حقوق مسلّم وی را ادا نکنید، بلکه آنچه را از دادگری در توان دارید، انجام دهید. پس باید در نفقه و پوشاک و تقسیم شب و روز و امثال آن در میان آنها دادگری کنید. به خلاف دوست داشتن و آمیزش و امثال آن؛ زیرا وقتی شوهر حقوق واجب زن را انجام ندهد، آن زن مانند زن معلّقه و بلا تکلیفی است که نه بی‌شوهر است تا استراحت نماید، و برای ازدواج آمادگی پیدا کند، و نه شوهردار است که شوهرش حقوق وی را ادا نماید. ﴿وَإِن تُصۡلِحُواْ﴾ و اگر میان خود و زن‌هایتان صلح و صفا برقرار سازید، و به خاطر امید به پاداش الهی و انجام دادن حق زن، خود را بر انجام آنچه که دوست ندارید، مجبور کنید، و نیز میان خود و مردم صلح و صفا حاکم نمایید، نیز میان مردم در آنچه که با یکدیگر اختلاف دارند، صلح و آشتی بیاورید، و این مستلزم آن است که انسان هر راهی را که به صلح منتهی می‌شود، در پیش گیرد، ﴿وَتَتَّقُواْ﴾ و با انجام چیزهایی که به آن دستور داده شده‌اید، و ترک آنچه که از آن نهی شده‌اید، و با صبرکردن بر آنچه خدا برایتان مقدّر نموده است، از خدا بترسید، ﴿ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا﴾ همانا خداوند آمرزگار مهربان است و گناهانی را که مرتکب شده‌اید و کوتاهی‌هایی که در انجام واجبات از شما سرزده است، می‌آمرزد. و همان طور که شما با همسرانتان مهربانی می‌کنید و بر آنها ترحم می‌نمایید، خداوند نیز به شما رحم می‌فرماید.
التفاسير العربية:
وَاِنْ یَّتَفَرَّقَا یُغْنِ اللّٰهُ كُلًّا مِّنْ سَعَتِهٖ ؕ— وَكَانَ اللّٰهُ وَاسِعًا حَكِیْمًا ۟
این حالت سوم میان زن و شوهر است؛ پس زمانی که زن و مرد نتوانستند با هم به توافق برسند، در این صورت جدایی و طلاق اشکالی ندارد. بنابراین خداوند فرمود: ﴿وَإِن يَتَفَرَّقَا﴾ و اگر به سبب طلاق یا فسخ یا خلع و غیره از همدیگر جدا شدند، ﴿يُغۡنِ ٱللَّهُ كُلّٗا مِّن سَعَتِهِۦ﴾ خداوند هر یک از زن و شوهر را، از فضل و احسان گسترده و فراگیرش بی‌نیاز می‌کند، پس شوهر را، با زنی دیگر و بهتر از زن اولی بی‌نیاز می‌کند، و زن را از فضل و احسان خویش بی‌نیاز می‌نماید. و گرچه بهرۀ او از شوهرش قطع شده است، اما روزیِ او بر خدایی است که متکفل روزی تمام مردم است، خداوندی که مصالح و منافع همه را تامین می‌نماید. و شاید خداوند شوهری بهتر به وی ببخشد. ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ وَٰسِعًا﴾ و خداوند دارای فضل فراوان و رحمت گسترده می‌باشد، و رحمت و احسانش به اندازۀ علم و دانشِ بی‌پایانش است، با این وجود خداوند ﴿حَكِيمٗا﴾ به خاطر حکمت خویش روزی می دهد و طبق حکمت خویش، از رسیدن احسان خود به بعضی جلوگیری می‌نماید. پس هرگاه حکمت او اقتضا کند که برخی از بندگانش را، به خاطر سببی که در آنان می‌باشد از احسان و لطف خویش منع کند، بنا بر عدل و حکمت خود، آنان را از احسان خویش محروم می‌گرداند.
التفاسير العربية:
وَلِلّٰهِ مَا فِی السَّمٰوٰتِ وَمَا فِی الْاَرْضِ ؕ— وَلَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذِیْنَ اُوْتُوا الْكِتٰبَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَاِیَّاكُمْ اَنِ اتَّقُوا اللّٰهَ ؕ— وَاِنْ تَكْفُرُوْا فَاِنَّ لِلّٰهِ مَا فِی السَّمٰوٰتِ وَمَا فِی الْاَرْضِ ؕ— وَكَانَ اللّٰهُ غَنِیًّا حَمِیْدًا ۟
خداوند متعال از پادشاهی بزرگ و گستردگی ملک خویش خبر می‌دهد، و [وجود] این ملک عظیم، مستلزم آن است که خداوند هرطور بخواهد در آن تصرف ‌نماید؛ تصرف تقدیری و تصرف شرعی. تصرف شرعیِ خداوند آن است که گذشتگان و آیندگانِ اهل کتاب‌های آسمانی را توصیه نمود که تقوا داشته باشند، این وصیت به تقوا، متضمن امر و نهی و تشریع احکام و پاداش دادن به کسی است که این توصیه را عملی نماید. همچنان‌که در برگیرندۀ عقاب و عذ‌اب دردناکی است ـ برای کسی ـ که آن را اهمال و ضایع گرداند. بنابراین فرمود: ﴿وَإِن تَكۡفُرُواْ﴾ و اگر کفر بورزید، و تقوای الهی را نداشته باشید، و چیزهایی را برای خدا شریک گردانید که خداوند بر صحّت آن دلیلی نازل نفرموده است، جز به خودتان به کسی دیگر زیان نمی‌رسانید، و هیچ زیانی به خداوند نمی‌رسد و از پادشاهی او چیزی کم نمی‌شود. و او بندگانی دارد که از شما بهتر و برتر و بیشترند، و از او اطاعت می‌کنند، و در برابر دستوراتش فروتن و تسلیم هستند. بنابراین به دنبال آن فرمود: ﴿وَإِن تَكۡفُرُواْ فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ غَنِيًّا حَمِيدٗا﴾ و اگر کفر بورزید، پس همانا آنچه در آسمان‌ها و زمین است، از آنِ خداست، و خداوند بی‌نیاز [و] ستوده است. و او دارای سخاوت و بخشش کامل و نیکوکاری فراگیر می‌باشد که از خزانه‌های رحمت او سرچشمه می‌گیرد، و رحمت او هرگز کاهش پیدا نمی‌کند، هرچند که به‌صورت شبانه روزی از آن ببخشد. و اگر اهل آسمان‌ها و زمین همه جمع شوند و هر یک به اندازۀ دلخواهش از خدا بخواهد و به آن نیز برسد، چیزی از ملک خدا کم نمی‌شود، چون خداوند، بخشنده و بزرگوار و دارنده است. بخشش او یک کلام، و عذابش نیز یک کلام است، و هرگاه چیزی را بخواهد به آن می‌فرماید: پدید بیا، پس پدید می‌آید. او دارای تمامی صفات کمال است؛ زیرا اگر در او کمبودی بود، به رشد و کمال نیاز پیدا می‌کرد، درحالی‌که او دارای هر صفت کمالی است. و از کمال بی‌نیازی او این است که در ادارۀ ملکش، همسر و فرزند و شریکی بر نگرفته، و پشتیبان و یاوری ندارد تا او را در تدبیر آن یاری دهد. و از کمال بی‌نیازی‌اش این است که جهان هستی در تمام احوال به او نیاز دارد، و همۀ موجودات نیازهای کوچک و بزرگ خود را از او می‌خواهند و خداوند خواسته‌هایشان را برآورده می‌کند و آنها را بی‌نیاز و قانع می‌گرداند و با لطف و هدایت خویش بر آنها منّت می‌گذارد. «حمید» به معنی ستوده، و یکی از نام‌های بزرگ و مبارک الهی، وبیانگر آن است که خداوند، شایستۀ هر نوع ستایش و محبت و بزرگداشتی است؛ زیرا از صفات ستوده که همان صفات جلال و جمال هستند، برخوردار است و نعمت‌های فراوانی به آفریدگانش ارزانی داشته است، پس او در هر حالی ستوده است. قرار گرفتن این دو اسم بزرگوار در کنار هم، بسیار زیباست: ﴿ٱلۡغَنِيُّ ٱلۡحَمِيدُ﴾ خداوند بی‌نیاز و ستوده است، او دارای کمال بی‌نیازی و کمال ستودگی است. و قرار گرفتن این دو نام در کنار یکدیگر، بیشتر کمال و غنای الهی را به تصویر می‌کشد.
التفاسير العربية:
وَلِلّٰهِ مَا فِی السَّمٰوٰتِ وَمَا فِی الْاَرْضِ ؕ— وَكَفٰی بِاللّٰهِ وَكِیْلًا ۟
سپس خداوند تکرار کرد که فرمانروایی و پادشاهی او آنچه را که در آسمان‌ها و زمین است، احاطه کرده، و او بر هر چیزی وکیل است؛ یعنی خداوند عالم است، و امور هستی را بنا بر حکمت و تدبیر خویش اداره می‌نماید، و این بیانگر کمال وکالت او است. به درستی که وکالت، مستلزم آن است که شخص وکیل نسبت به چیزی که وکالت آن را قبول کرده است، شناخت و آگاهی داشته باشد، و بر اجرای آن توانا و نیرومند باشد، و باید تدبیر آن [وجه الوکاله] بر مبنای حکمت و مصلحت باشد. پس هر اندازه در این زمینه نقص و خللی وجود داشته باشد، ناشی از نقص و ضعف وکیل است. و خداوند متعال از هر کمبود و نقصی پاک و مبرّا است.
التفاسير العربية:
اِنْ یَّشَاْ یُذْهِبْكُمْ اَیُّهَا النَّاسُ وَیَاْتِ بِاٰخَرِیْنَ ؕ— وَكَانَ اللّٰهُ عَلٰی ذٰلِكَ قَدِیْرًا ۟
او بی‌نیاز و ستوده، و دارای قدرتی کامل و اراده‌ای بیکران می‌باشد. ﴿إِن يَشَأۡ يُذۡهِبۡكُمۡ أَيُّهَا ٱلنَّاسُ وَيَأۡتِ بِ‍َٔاخَرِينَ﴾ ای مردم! اگر خداوند بخواهد شما را از میان می‌برد و کسانی دیگر را می‌آورد که از شما فرمانبردارتر و بهتر باشند. این تهدیدی است برای مردم به خاطر پایداری آنها بر کفر، و رویگردانی‌شان از پروردگارشان؛ زیرا اگر آنها از خدا اطاعت نکنند، خداوند باکی ندارد و به آنها توجهی نمی‌نماید، ولی به آنان فرصت و مهلت می‌دهد، اما آنها را فراموش نمی‌کند و به حال خودشان رها نمی‌سازد.
التفاسير العربية:
مَنْ كَانَ یُرِیْدُ ثَوَابَ الدُّنْیَا فَعِنْدَ اللّٰهِ ثَوَابُ الدُّنْیَا وَالْاٰخِرَةِ ؕ— وَكَانَ اللّٰهُ سَمِیْعًا بَصِیْرًا ۟۠
سپس خداوند خبر داد که هر کس اراده‌ای پست داشته باشد، و تمام همّ وغمّش به دنیا و لذایذ آن معطوف گردد، و میل و رغبتی به آخرت نداشته باشد، به راستی که تلاش و نظر او کوتاه است، و از پاداش دنیا جز آنچه که خداوند برای او نوشته است، به دست نمی‌آورد؛ زیرا خداوند متعال مالک همۀ جهان هستی است، خداوندی که پاداش دنیا و آخرت در دست اوست و باید برای به دست آوردن پاداش هردو سرا، از او کمک گرفت؛ زیرا آنچه نزد اوست، جز با فرمان بردن از وی به دست نمی آید، و امور دینی و دنیوی مگر با کمک خواستن از او و اظهار تضرّع و نیاز به درگاهش، به دست نخواهد آمد. و خداوند بنا بر حکمت خویش بعضی را خوار می‌گرداند، و بعضی را برانجام اعمال شایسته توفیق می‌دهد، عده‌ای را از برکات خویش بهره‌مند می‌سازد، و عده‌ای را از آن محروم می‌گرداند. بنابراین فرمود: ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ سَمِيعَۢا بَصِيرٗا﴾ و خداوند شنوا و بیناست.
التفاسير العربية:
یٰۤاَیُّهَا الَّذِیْنَ اٰمَنُوْا كُوْنُوْا قَوّٰمِیْنَ بِالْقِسْطِ شُهَدَآءَ لِلّٰهِ وَلَوْ عَلٰۤی اَنْفُسِكُمْ اَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالْاَقْرَبِیْنَ ۚ— اِنْ یَّكُنْ غَنِیًّا اَوْ فَقِیْرًا فَاللّٰهُ اَوْلٰی بِهِمَا ۫— فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوٰۤی اَنْ تَعْدِلُوْا ۚ— وَاِنْ تَلْوٗۤا اَوْ تُعْرِضُوْا فَاِنَّ اللّٰهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُوْنَ خَبِیْرًا ۟
سپس خداوند متعال بندگان مؤمنش را دستور می‌دهد تا ﴿قَوَّٰمِينَ بِٱلۡقِسۡطِ شُهَدَآءَ لِلَّهِ﴾ باشند. «قوّام» صیغۀ مبالغه است؛ یعنی در همۀ حالات بر اقامۀ قسط و دادگری مواظب باشید. قسط؛ یعنی عدالت پیشه کردن در ادای حقوق خدا و حقوق بندگانش. دادگری در حقوق خدا این است که از نعمت‌های خدا در راستای نافرمانی او استفاده نشود، بلکه نعمت‌ها را تنها در راه اطاعت از او مصرف کرد. و دادگری در حقوق انسان‌ها آن است که همۀ حقوقی را که بر عهدۀ تو دارند ادا کنی، همان طور که حقوق خود را از دیگران مطالبه می‌کنی. پس باید نفقه‌های واجب و بدهی‌ها را بپردازی، و با مردم به‌گونه‌ای نیکو رفتار کنی، همان‌گونه که دوست داری با رفتار و اخلاق خوب با تو رفتار کنند، و در مقابل نیکی که با آنان می‌کنی، شما را پاداش نیک دهند. دادگری گفتار و گوینده، یکی از بزرگ‌ترین انواع دادگری است. پس نباید به خاطر خویشاوندی با یکی از دو متخاصمین، و یا به خاطر تمایل بیشتر نسبت به یکی از آنها، به نفع یکی از دو متخاصم قضاوت شود، بلکه باید در میان آن دو به عدالت و دادگری حکم گردد. و یکی از مصادیق دادگری، ادای گواهی و شهادتی است که نزد تو است. پس حتی اگر آن گواهی و شهادت به زیان دوستان یا به زیان خودت باشد، باید آن را ادا کنی. بنابراین فرمود: ﴿شُهَدَآءَ لِلَّهِ وَلَوۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ أَوِ ٱلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَۚ إِن يَكُنۡ غَنِيًّا أَوۡ فَقِيرٗا فَٱللَّهُ أَوۡلَىٰ بِهِمَا﴾ ثروتمند را به خاطر ثروتش، رعایت نکنید، و به خاطر ابراز محبت نسبت به فقیر، رعایت حال او را نکنید [و چنان نپندارید که این ترحم و ابراز محبت به نفع اوست] بلکه به حق گواهی دهید، و مهم نیست به زیان چه کسی باشد. برپاداشتن عدالت و دادگری از بزرگ‌ترین کارهاست، و این بیانگر دیانت و پرهیزگاری کسی است که آن را پیشۀ خود نموده است. و بر جایگاه رفیع او در اسلام دلالت می‌نماید. پس کسی که خیرخواه خودش است و می‌خواهد نجات یابد، باید بی‌نهایت به دادگری توجه داشته باشد و همواره آن‌را مدّ نظر خویش قرار بدهد. و باید هر چیزی را که او را از عمل به عدالت باز دارد، از خودش دور نماید. و بزرگ‌ترین مانع در راستای اقامۀ دادگری و عدالت، پیروی از هوی و هوس است. بنابراین خداوند به دوری جستن از این مانع، تذکر داد و فرمود: ﴿فَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلۡهَوَىٰٓ أَن تَعۡدِلُواْ﴾ از شهوات خود که مخالف حق است، پیروی نکنید؛ زیرا اگر از آن پیروی کنید، از حق منحرف شده و از اقامۀ عدالت و دادگری باز می‌مانید، چرا که هوی و هوس، بینش و بصیرت آدمی را کور می‌گرداند، تا جایی که حق را باطل می‌بیند، و باطل را حق می‌پندارد. یا اینکه حق را می‌شناسد اما آن را به خاطر تبعیت از هوای نفس ترک می‌کند. پس هرکس از شرّ هوی و هوس خود سالم بماند، حق را دریافته و به راه راست هدایت شده است. پس از آنکه بیان کرد که قیام به دادگری و عدالت واجب است، از مخالفت با این اصل نیز نهی نمود، و آن عبارت است از؛ پیچاندن زبان در شهادت، حق کشی، و تحریف کردن سخن به صورت جزئی و یا به صورت کلی. تحریف شهادت، و کامل ادا نکردن، و تأویل نمودن آن نیز در این موضوع داخل است و همۀ موارد مذکور، پیچاندن زبان در شهادت محسوب می‌شوند؛ زیرا انحراف از حق است. ﴿أَوۡ تُعۡرِضُواْ﴾ و اگر دادگری را ترک کنید، مثلاً شاهد از ادای شهادت خود امتناع ورزد، و حاکم حکمی را که باید صادر کند، صادر نکند، ﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا﴾ همانا خداوند آنچه را که انجام می دهید، احاطه نموده است و کارهای پوشیده و آشکار شما را می‌داند. واین تهدیدی سخت است برای کسی که از ادای حق زبان می‌پیچاند، یا از آن رویگردانی می‌کند. و به طریق اولی، این تهدید متوجه کسی است که به ناحق حکم می نماید، یا به دروغ گواهی می‌دهد؛ زیرا جنایت او بزرگ‌تر است، چون دو نفر اول حق را ترک کرده‌اند، اما او حق را ترک کرده و باطل را برپا داشته است.
التفاسير العربية:
یٰۤاَیُّهَا الَّذِیْنَ اٰمَنُوْۤا اٰمِنُوْا بِاللّٰهِ وَرَسُوْلِهٖ وَالْكِتٰبِ الَّذِیْ نَزَّلَ عَلٰی رَسُوْلِهٖ وَالْكِتٰبِ الَّذِیْۤ اَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ ؕ— وَمَنْ یَّكْفُرْ بِاللّٰهِ وَمَلٰٓىِٕكَتِهٖ وَكُتُبِهٖ وَرُسُلِهٖ وَالْیَوْمِ الْاٰخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلٰلًا بَعِیْدًا ۟
بدان که امر و دستور دو گونه است؛ زیرا امر، یا متوجه کسی است که در آن حکم داخل نیست و به هیچ چیزی از اوصاف آن متصف نمی‌باشد. در این حالت دستور دادن به چنین فردی، به منزلۀ دستور به وارد شدن بدان حکم است. مانند اینکه کسی مؤمن نباشد و به ایمان دستور داده شود، همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ ءَامِنُواْ بِمَا نَزَّلۡنَا مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَكُم﴾ ای اهل کتاب! به آنچه ما نازل کرده‌ایم و تصدیق کنندۀ چیزی است که با خود دارید، ایمان بیاورید. یا اینکه دستور متوجه کسی می گردد که در آن داخل است. امر در چنین حالتی بدان جهت است تا آنچه را که انجام داده است، تصحیح کند، و چیزی را که ندارد، به دست آورد. از آن جمله است فرمانی که خداوند در این آیه بیان داشته و مؤمنان را به ایمان آوردن فرمان داده است. این امر مقتضی آن است که مؤمنان، ایمانشان را تصحیح و تجدید نمایند و آن را با اخلاص و راستی و پرهیز از اموری که ایمان را تباه می‌نماید، بیارایند، و از همۀ چیزهایی که ایمان را دچار نقصان می‌کند، توبه کنند. نیز اقتضا می‌کند که مؤمن آنچه را ندارد، از قبیل: علوم ایمانی و اعمال آن، کسب کند؛ زیرا هرگاه نص و عبارتی به او رسید و معنی‌اش را فهمید و به آن اعتقاد داشت، این جزو همان ایمانی است که به آن فرمان داده شده است. همچنین بقیۀ اعمال ظاهری و باطنی، بخشی از ایمان می‌باشند. همان‌طور که نصوص فراوانی [نیز] برآن دلالت کرده و سلف امت بر آن اجماع نموده‌اند. و این روند باید تا دم مرگ استمرار داشته باشد. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ﴾ ای کسانی که ایمان آورده‌اید! آن‌گونه که شایستۀ پرهیزگاری از خدا است، از وی بترسید؛ و نمیرید، مگر اینکه مسلمان باشید. دراینجا پروردگار به ایمان آوردن به خدا و پیامبرانش، و به قرآن و کتاب‌های گذشته فرمان داده است. و ایمان داشتن به همۀ اینها، جزوِ ایمان واجب است؛ و بنده، مؤمن شمرده نمی‌شود، مگر اینکه به این موارد ایمان داشته باشد، و مواردی را که به تفصیل به او نرسیده است، باید به صورت اجمالی به آن ایمان داشته باشد. و به آنچه که به صورت تفصیلی به او رسیده است، باید به طور تفصیلی ایمان داشته باشد. پس هرکس از چنین ایمانی که به داشتن آن امر شده است برخوردار باشد، هدایت یافته و نجات پیدا می‌کند. ﴿وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا﴾ و هر کس به خدا و فرشتگانش و کتاب‌ها و پیامبرانش و روز آخرت کفر بورزد، به راستی بسی گمراه گشته است. و چه گمراهی شدیدتر از گمراهی کسی است که راه مستقیم هدایت را ترک کند، و راهی را که به عذاب دردناک می‌انجامد، درپیش بگیرد؟ و بدان که کفر ورزیدن به یکی از امور مذکور، به مثابۀ کفر ورزیدن به همۀ آنها است؛ چون این امور با یکدیگر مرتبط هستند، و با اعتقاد به برخی و کفر ورزیدن به برخی دیگر، ایمان محقّق نمی‌شود. سپس خداوند فرمود:
التفاسير العربية:
اِنَّ الَّذِیْنَ اٰمَنُوْا ثُمَّ كَفَرُوْا ثُمَّ اٰمَنُوْا ثُمَّ كَفَرُوْا ثُمَّ ازْدَادُوْا كُفْرًا لَّمْ یَكُنِ اللّٰهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَلَا لِیَهْدِیَهُمْ سَبِیْلًا ۟ؕ
هرکس که پس از ایمان آوردن، مکرراً کافر شود؛ به گونه‌ای که هدایت یابد سپس گمراه گردد، و بنگرد سپس کور شود، وایمان آوَرَد سپس کفر ورزد و کفرش را ادامه داده و برآن بیفزاید، همانا او از توفیق الهی و هدایت شدن به راست‌ترین راه و از مغفرت وی دور است، چون او از بزرگ‌ترین مانعی که مغفرت الهی را از آدمی دریغ می‌دارد، برخوردار می‌باشد؛ زیرا کفر تبدیل به سرشت و طبیعت او شده و از وی دور نمی‌شود، و سزای آن را نیز می‌چشد. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ﴾ وقتی منحرف شدند، خداوند [نیز] دل‌هایشان را منحرف گردانید. ﴿وَنُقَلِّبُ أَفۡ‍ِٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ كَمَا لَمۡ يُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ﴾ و ما دل‌ها و چشم‌هایشان را دگرگون می کنیم، همان‌طور که بار اول به آن ایمان نیاوردند. این آیه دلالت می نماید که آنها اگر به کفرشان نیفزایند و به ایمان بازگردند و ناسپاسی و کفری را که بر آن بوده‌اند، رها کنند، خداوند آنها را می‌آمرزد، گرچه آنها چندین بار مرتد شده باشند. این حکم در مورد کفر است. پس گناهان دیگری که از کفر پایین‌ترند، اگر بنده آنها را تکرار کند، سپس توبه نماید و به سوی خدا بازگردد، به طریق اولی خداوند او را می‌آمرزد.
التفاسير العربية:
بَشِّرِ الْمُنٰفِقِیْنَ بِاَنَّ لَهُمْ عَذَابًا اَلِیْمَا ۟ۙ
مژده در کار خوب به‌کار برده می‌شود، اما در کارهای بد و در تهدیدات، به‌صورت مقیّد به کار می‌رود، همان طور که در این آیه به صورت مقیّد به کار رفته است. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿بَشِّرِ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ﴾ کسانی را که اسلام را اظهار نمودند و کفر را پنهان کردند، به بدترین و زشت‌ترین خبر بشارت ده، و آن عذابِ دردناک است.
التفاسير العربية:
١لَّذِیْنَ یَتَّخِذُوْنَ الْكٰفِرِیْنَ اَوْلِیَآءَ مِنْ دُوْنِ الْمُؤْمِنِیْنَ ؕ— اَیَبْتَغُوْنَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَاِنَّ الْعِزَّةَ لِلّٰهِ جَمِیْعًا ۟ؕ
و این به سبب محبت و دوستی‌شان با کافران و یاری کردن آنان، و ترک دوستی با مؤمنان است. پس چه چیزی آنها را به این کار وادار کرده است؟ آیا می‌خواهند عزّت را نزد کافران بجویند؟ حالت منافقان این گونه است که آنها نسبت به خدا گمان بد دارند، و بعید می‌دانند که خداوند بندگان مؤمنش را یاری کند. آنها اسبابی را که نزد کافران است، ملاحظه نموده و نگاهشان، فراتر از آن را نمی‌بیند. پس کافران را به دوستی گرفته، و آنها را مایۀ عزّت و قدرت و پیروزی خود می دانند. در حالی که عزّت و قدرت، جملگی از آن خداست؛ زیرا پیشانی بندگان در دست اوست، و خواست الهی در مورد آنان نافذ و جاری است. و خداوند متعال متعهد شده است که دینش را نصرت، و بندگان مؤمنش را یاری دهد، گرچه گاهی به خاطر آزمایش‌هایی که بندگانش را در بوتۀ آن قرار می‌دهد، دشمنان را برای مدت زمانی بر آنها چیره می‌گرداند، اما سرانجامِ نیک، از آنِ مؤمنان است. در این آیه خداوند به شدت مسلمانان را از دوستی با کفار، و دوستی نکردن با مؤمنان، برحذر داشته و آنان را از سرانجامِ وخیم این کار ترسانده و فرموده است؛ دوستی با کفار، ازصفات منافقان است. در این آیه اشاره شده که ایمان مقتضی آن است مؤمن با مؤمنان محبت بورزد، وکینه وعداوت کافران را دردل داشته باشد.
التفاسير العربية:
وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیْكُمْ فِی الْكِتٰبِ اَنْ اِذَا سَمِعْتُمْ اٰیٰتِ اللّٰهِ یُكْفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَاُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوْا مَعَهُمْ حَتّٰی یَخُوْضُوْا فِیْ حَدِیْثٍ غَیْرِهٖۤ ۖؗ— اِنَّكُمْ اِذًا مِّثْلُهُمْ ؕ— اِنَّ اللّٰهَ جَامِعُ الْمُنٰفِقِیْنَ وَالْكٰفِرِیْنَ فِیْ جَهَنَّمَ جَمِیْعَا ۟ۙ
خداوند در آنچه که بر شما نازل فرموده است، حکم شرعیِ حضور در مجالس کفر و گناه را برایتان بیان کرده است. ﴿أَنۡ إِذَا سَمِعۡتُمۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ يُكۡفَرُ بِهَا وَيُسۡتَهۡزَأُ بِهَا﴾ که هرگاه شنیدید به آیات خدا کفر ورزیده، و به آن توهین می‌شود. زیرا بر هر مکلفی واجب است که به آیات خدا ایمان بیاورید، و آن را تعظیم نموده و مورد تکریم قرار دهد. و هدف نهایی از نازل شدن آیات خدا، همین است، و این چیزی است که خداوند بندگان را به خاطر آن آفریده است. پس ضد ایمان به آیات خدا، کفر ورزیدن به آن است، و ضد تعظیم، مسخره کردن و توهین و تحقیر است، و مجادلۀ کافران و منافقان، برای باطل کردن آیات خدا و یاری کردن کفرشان، از این مقوله است. همچنین همۀ بدعت گذاران در لیست کسانی قرار می‌گیرند که آیات خدا را به تمسخر گرفته و به آن اهانت می‌کنند، و استدلال آنها بر عقیدۀ باطلشان، به مثابۀ توهین به آیات خداست؛ زیرا آیات خدا جز بر حق دلالت نمی‌کند، و سراسر صداقت و راستی است. و حاضر شدن در مجالس گناه و فساد که در آن به اوامر و نواهی خدا توهین می‌شود، و حدود و مرزهایی که خدا برای بندگانش تعیین کرده است، شکسته می‌شود، در این باب جای می‌گیرد. و تا زمانی از نشستنِ با آنها نهی شده است که از توهین و تمسخر به آیات خدا باز آیند، ﴿حَتَّىٰ يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيۡرِهِۦٓ﴾ و به سخنی غیر از کفر ورزیدن به آیات خدا و توهین به آن بپردازند. ﴿إِنَّكُمۡ إِذٗا مِّثۡلُهُمۡ﴾ اگر با آنها در چنین مجالسی بنشینید، شما هم مثل آنها هستید؛ زیرا به کفر و توهین آنها راضی شده‌اید، و کسی که به انجام گناه راضی باشد، مانند کسی است که گناه را انجام داده است. خلاصۀ مطلب این است که هر کس در مجلسی حاضر شود که در آن معصیت و نافرمانی خدا انجام می‌گیرد، اگر توانایی داشته باشد باید اعتراض کند، و در صورت عدم توانایی، باید آنجا را ترک نماید. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ جَامِعُ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ وَٱلۡكَٰفِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا﴾ همانا خداوند همگی منافقان و کافران را در جهنم گرد می‌آورد، همان‌طور که همه بر کفر گرد آمده بودند و با هم دوستی می‌کردند. و دوستی منافقان با مؤمنان که یک دوستی ظاهری بود، به آنها سودی نمی‌دهد، همان طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿يَوۡمَ يَقُولُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتُ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱنظُرُونَا نَقۡتَبِسۡ مِن نُّورِكُمۡ﴾ روزی که زنان و مردان منافق به مؤمنان می‌گویند: «به ما بنگرید تا از نورتان اندکی برگیریم.»
التفاسير العربية:
١لَّذِیْنَ یَتَرَبَّصُوْنَ بِكُمْ ۚ— فَاِنْ كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِّنَ اللّٰهِ قَالُوْۤا اَلَمْ نَكُنْ مَّعَكُمْ ۖؗ— وَاِنْ كَانَ لِلْكٰفِرِیْنَ نَصِیْبٌ ۙ— قَالُوْۤا اَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْكُمْ وَنَمْنَعْكُمْ مِّنَ الْمُؤْمِنِیْنَ ؕ— فَاللّٰهُ یَحْكُمُ بَیْنَكُمْ یَوْمَ الْقِیٰمَةِ ؕ— وَلَنْ یَّجْعَلَ اللّٰهُ لِلْكٰفِرِیْنَ عَلَی الْمُؤْمِنِیْنَ سَبِیْلًا ۟۠
سپس دوستی منافقان با کافران، و دشمنی آنان را با مؤمنان، بیان نمود و فرمود: ﴿ٱلَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمۡ﴾ همانان که منتظرند تا به شما خیر یا شری نایل آید، و آنها برحسب نفاقشان برای هر حالتی، جوابی آماده کرده‌اند. ﴿فَإِن كَانَ لَكُمۡ فَتۡحٞ مِّنَ ٱللَّهِ قَالُوٓاْ أَلَمۡ نَكُن مَّعَكُمۡ﴾ پس اگر از جانب خدا، پیروزی نصیب شما گردد، می‌گویند: مگر ما با شما نبودیم؟ پس آنها اظهار می‌کنند که در ظاهر و باطن با مؤمنان هستند تا از عیب‌جویی و سرزنش و طعنه در امان بمانند، و در تقسیم غنایم با مؤمنان شریک شوند، و از طریق مؤمنان پیروزی و موفقیت را به دست آورند. ﴿وَإِن كَانَ لِلۡكَٰفِرِينَ نَصِيبٞ﴾ و اگر کافران بهره‌ای داشته باشند. نفرمود: اگر پیروز شوند؛ زیرا کافران به چنین پیروزیی دست نمی‌یابند که سر آغازی برای پیروزی همیشگی آنان باشد، بلکه تنها چیزی که عاید آنان می‌شود، بهره‌ای ناپایدار است، و این بر اساس حکمتی از جانب پروردگار می‌باشد. پس وقتی که کافران بهره‌ای ببرند، ﴿قَالُوٓاْ أَلَمۡ نَسۡتَحۡوِذۡ عَلَيۡكُمۡ﴾ به آنها می‌گویند: مگر ما نبودیم که می‌توانستیم بر شما چیره شویم؟﴿وَنَمۡنَعۡكُم مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ مگر ما نبودیم که شما را در برابر مؤمنان حمایت می‌کردیم؟ یعنی آنان نزد کافران چنان وانمود می‌کردند که: از ضربه زدن به شما امتناع ورزیدیم در حالی که توانایی انجام آن کار را داشتیم. و شما را در مقابل مؤمنان حمایت نمودیم به گونه‌ای که در مسیر نابودی آنان گام بر‌داشتیم، و آنها را نسبت به جنگ با شما بی‌علاقه و رغبت گرداندیم، و دشمنان را علیه آنان یاری نمودیم و... ﴿فَٱللَّهُ يَحۡكُمُ بَيۡنَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾ پس خداوند روز قیامت در میان شما داوری کرده، و به مؤمنانی که در ظاهر و باطن مؤمن بوده‌اند بهشت عطا می‌کند، و مردان و زنان منافق و مشرک را عذاب می‌دهد. ﴿وَلَن يَجۡعَلَ ٱللَّهُ لِلۡكَٰفِرِينَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ سَبِيلًا﴾ و هرگز خداوند کافران را بر مؤمنان مسلط و چیره نمی‌گرداند، بلکه همواره گروهی از مؤمنان که بر حق می‌باشند، پیروز هستند. و هر کس با آنها مخالفت ورزد و درصدد خوار کردنشان برآید، زیانی به آنان نمی‌رساند. و خداوند همواره اسباب پیروزی را برای مؤمنان فراهم می‌کند، و سلطۀ کافران را بر آنها نمی‌پذیرد، و این امری عیان و مشهود است. حتی برخی از مسلمین که گروه‌های کافر بر آنها فرمانروایی می‌کنند، حقوقشان محترم شمرده شده و به دینشان تعرض نمی‌کنند، و مسلمین نزد آنها حقیر و خوار نیستند، بلکه از احترام و عزّت کامل برخوردارند. پس خداوند را در ظاهر و باطن و اول و آخر سپاس می‌گوئیم.
التفاسير العربية:
اِنَّ الْمُنٰفِقِیْنَ یُخٰدِعُوْنَ اللّٰهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ ۚ— وَاِذَا قَامُوْۤا اِلَی الصَّلٰوةِ قَامُوْا كُسَالٰی ۙ— یُرَآءُوْنَ النَّاسَ وَلَا یَذْكُرُوْنَ اللّٰهَ اِلَّا قَلِیْلًا ۟ؗۙ
خداوند از صفات زشت و نشانه‌های بد منافقان خبر داده و می‌فرماید: شیوۀ منافقان، فریب دادن خداست. و این بدان سبب است که آنان به ایمان تظاهر کردند و کفر را پنهان داشتند، و چنان پنداشتند که این کار بر خدا مخفی می‌ماند و آن را نمی‌داند و آن را برای بندگانش آشکار نمی‌سازد، حال آنکه خداوند فریب‌دهندۀ آنان است. پس برخورداری از چنین حالتی و ادامه دادن آن، به مثابه‌ی گول زدن خودشان است. وچه فریب خورده است کسی که تلاشی‌را انجام ‌دهد، اما سرانجام به خواری و ذلت و محرومیت دچار ‌گردد! و این کار بر بی‌خردی چنین شخصی دلالت می‌نماید؛ زیرا او گناه را انجام می‌دهد، ولی آن‌را نیکو می‌بیند وعین خردمندی و هوشیاری می‌پندارد. خدایا! جهالت و خواری چه بلای بزرگی است! از جمله مواردی که خداوند می‌خواهد آنان‌را در قیامت فریب دهد این است: ﴿يَوۡمَ يَقُولُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتُ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱنظُرُونَا نَقۡتَبِسۡ مِن نُّورِكُمۡ قِيلَ ٱرۡجِعُواْ وَرَآءَكُمۡ فَٱلۡتَمِسُواْ نُورٗاۖ فَضُرِبَ بَيۡنَهُم بِسُورٖ لَّهُۥ بَابُۢ بَاطِنُهُۥ فِيهِ ٱلرَّحۡمَةُ وَظَٰهِرُهُۥ مِن قِبَلِهِ ٱلۡعَذَابُ﴾١٣﴿يُنَادُونَهُمۡ أَلَمۡ نَكُن مَّعَكُمۡ﴾روزی که زنان و مردان منافق به مؤمنان می‌گویند: «به ما بنگرید، تا از روشنایی و نورتان برای خود اندکی برگیریم»، [به آنان] گفته می‌شود: «به پشت سرتان برگردید، و نوری‌را بجوئید»، پس آنگاه میان آنها و مؤمنان دیواری زده می‌شود که دروازه‌ای دارد؛ داخلش رحمت و ظاهرش عذاب است، منافقان آنان‌را صدا می‌زنند: «آیا ما با شما نبودیم؟» از جمله صفت‌های منافقان این است که ﴿وَإِذَا قَامُوٓاْ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ﴾ هرگاه به نماز ایستند، که بزرگ‌ترین عبادت عملی است،﴿قَامُواْ كُسَالَىٰ﴾ با سستی و تنبلی به نماز می‌ایستند، و آن‌را بر خود سخت و دشوار می‌بینند، ودر انجام آن احساس خستگی و رنج می‌کنند. تنبلی و سستی آنان بدان خاطر است که دل‌هایشان به نماز علاقه ندارد. و اگر دل‌های آنان از علاقه به خدا وآنچه نزد خداست و از ایمان تهی نبود، تنبلی و سستی به آنان روی نمی‌آورد. ﴿يُرَآءُونَ ٱلنَّاسَ﴾ باطن و اندرون ریاکارانه‌ای دارند، و فقط به خاطر «ریا» کاری را انجام می‌دهند، وهدفشان از انجام اعمال این است که مردم آنها را ببینند و آنهارا احترام کنند. آنها اعمال‌را مخلصانه برای خدا انجام نمی‌دهند. بنابراین ﴿وَلَا يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ إِلَّا قَلِيلٗا﴾ خدارا جز اندکی یاد نمی‌کنند؛ زیرا دل‌هایشان سرشار از ریا است، و جز مؤمنی که قلبش سرشار از محبت خداست، و شکوه و عظمت الهی تمامی دلش‌را فرا گرفته است، نمی‌تواند خدارا یاد کند و برآن پایدار باشد.
التفاسير العربية:
مُّذَبْذَبِیْنَ بَیْنَ ذٰلِكَ ۖۗ— لَاۤ اِلٰی هٰۤؤُلَآءِ وَلَاۤ اِلٰی هٰۤؤُلَآءِ ؕ— وَمَنْ یُّضْلِلِ اللّٰهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهٗ سَبِیْلًا ۟
﴿مُّذَبۡذَبِينَ بَيۡنَ ذَٰلِكَ لَآ إِلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ وَلَآ إِلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ﴾ میان مؤمنان و کافران سرگشته و حیران‌اند، پس ظاهر و باطنشان ـ همزمان ـ نه با مؤمنان است و نه با مشرکان؛ چرا که در باطن با کافران هستند و در ظاهر با مؤمنان، و این بزرگ‌ترین حد گمراهی است. بنابراین فرمود: ﴿وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ سَبِيلٗا﴾ و خدا هرکس را که گمراه کند، راهی برای هدایتش و وسیله‌ای برای رهایی‌اش از گمراهی نخواهی یافت؛ زیرا درِ رحمت به روی او بسته شده، و عذاب او را فرا گرفته است. بیان این صفات مذموم و زشت بر این دلالت می‌نماید که مؤمنان به ضد آن؛ یعنی به راستگویی و اخلاصِ در ظاهر و باطن متصف هستند، و در نماز و عبادات و ذکر خدا با نشاط و سرِحال می‌باشند و خداوند آنها را هدایت نموده و به در پیش گرفتن راه راست موفق می‌گرداند. پس فرد خردمند باید این دو مسیررا بر خود عرضه نماید، و هرکدام‌را که برایش بهتر است برگزیند.
التفاسير العربية:
یٰۤاَیُّهَا الَّذِیْنَ اٰمَنُوْا لَا تَتَّخِذُوا الْكٰفِرِیْنَ اَوْلِیَآءَ مِنْ دُوْنِ الْمُؤْمِنِیْنَ ؕ— اَتُرِیْدُوْنَ اَنْ تَجْعَلُوْا لِلّٰهِ عَلَیْكُمْ سُلْطٰنًا مُّبِیْنًا ۟
خداوند متعال بیان داشت که یکی از صفت‌های منافقان این است که کافران را به جای مؤمنان به دوستی می‌گیرند، پس بندگان مؤمنش را برحذر داشت از اینکه در این صفت به منافقان شباهت پیدا کنند؛ زیرا دوستی با کافران سبب می‌شود، ﴿أَن تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ عَلَيۡكُمۡ سُلۡطَٰنٗا مُّبِينًا﴾ تا دلیل روشنی به دست خدا بدهید که شما را عذاب بدهد. خداوند ما را از دوستی با کافران برحذر داشته و ما را از مفاسدی که دوستی با آنان دربر دارد، آگاه نموده است. پس، دوستی با کافران باعث گرفتار شدن به عذاب الهی است. و این آیه مبین آن است که خداوند هیچ کسی را قبل از اینکه حجت و دلیل بر او اقامه شود، عذاب نمی‌دهد. نیز در این آیه مسلمانان از ارتکاب گناه بر حذر داشته شده‌اند؛ زیرا کسی که گناه انجام می‌دهد، دلیل آشکاری علیه خود اقامه می‌کند.
التفاسير العربية:
اِنَّ الْمُنٰفِقِیْنَ فِی الدَّرْكِ الْاَسْفَلِ مِنَ النَّارِ ۚ— وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیْرًا ۟ۙ
خداوند از سرانجام منافقان خبر داده و بیان می‌کند که آنها در اعماق جهنم و در پایین‌ترین طبقات عذاب و بدترین حالت‌های آن قرار دارند. پس آنها پایین‌تر از کافران به‌سر می‌برند؛ زیرا آنان در کفر ورزیدن به خدا و دشمنی کردن با پیامبرانش، با کافران مشارکت داشتند، و اضافه بر این، با مؤمنان از راه مکر و فریب و دشمنی درآمدند و در این کار شگردهای عجیب و غریبی به‌کار ‌بردند که کمتر کسی از نیّات پلید آنان اطلاع حاصل می‌کرد. آنان طوری عمل می‌کردند که احکام اسلام بر آنها جاری گردد، و خود را مستحق چیزهایی قرار می‌دادند که مستحق آن نبودند. پس با این کار سزاوار سخت ترین عذاب گردیدند. آنها هیچ نجات دهنده و یاوری نخواهند داشت که بخشی از عذاب را از آنان دور نماید. واین حکم شامل حال هرمنافقی است.
التفاسير العربية:
اِلَّا الَّذِیْنَ تَابُوْا وَاَصْلَحُوْا وَاعْتَصَمُوْا بِاللّٰهِ وَاَخْلَصُوْا دِیْنَهُمْ لِلّٰهِ فَاُولٰٓىِٕكَ مَعَ الْمُؤْمِنِیْنَ ؕ— وَسَوْفَ یُؤْتِ اللّٰهُ الْمُؤْمِنِیْنَ اَجْرًا عَظِیْمًا ۟
﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ﴾ مگر کسانی که خداوند به آنان توفیق داده که از گناهانشان توبه کنند.﴿وَأَصۡلَحُواْ﴾ و ظاهر و باطن خود را اصلاح کرده‌اند. ﴿وَٱعۡتَصَمُواْ بِٱللَّهِ﴾ و به دین خدا چنگ زده، و برای جلب منافع و دور کردن زیان از خود به او پناه برده‌اند. ﴿وَأَخۡلَصُواْ دِينَهُمۡ لِلَّهِ﴾ و دینشان را -که اسلام و ایمان و احسان است- برای خدا خالص نموده‌اند. پس هدف آنان از اعمال ظاهری و باطنی، جلب رضای خدا بوده و از ریا و نفاق سالم مانده‌اند. و هرکس که به این صفات متصف باشد، ﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ ایشان در دنیا و برزخ و روز قیامت با مؤمنان خواهند بود. ﴿وَسَوۡفَ يُؤۡتِ ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَجۡرًا عَظِيمٗا﴾ و خداوند به آنان پاداشی بزرگ خواهد داد، که ماهیّت و وسعت آن را کسی جز خدا نمی‌داند. نعمت‌هایی را به آنان می‌دهد، که هیچ چشمی آن را ندیده و هیچ گوشی آن را نشنیده و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است. بنگر که خداوند چگونه اعتصام و اخلاص را به طور ویژه بیان نمود، با اینکه اعتصام و اخلاص در جملۀ ﴿وَأَصۡلَحُواْ﴾ داخل است؛ زیرا اعتصام و اخلاص، بخشی از اصلاح و خودسازی است، چون مؤمن شدیداً به توشۀ اعتصام و اخلاص نیاز دارد، به ویژه در این مقام دشوار که نفاق در دل‌ها جای گرفته است و جز با اعتصام و چنگ زدن به خدا و پناه بردن به وی و دراز کردن دست نیاز به سوی او نمی‌توان آن را از بین برد. و اخلاص کاملاً با نفاق متضاد است. پس اعتصام و اخلاص را بیان کرد چون دارای فضیلت و برتری هستند، و اعمال ظاهر و باطن به آن دو بستگی دارد، و در این مقام به شدت به این دو امر نیاز است. و بنگر که خداوند ـ وقتی که بیان نمود اینها با مؤمنان هستند ـ نفرمود: خداوند به آنان پاداش بزرگی می‌دهد، با اینکه سیاق جمله در رابطه با آنان است، بلکه فرمود: ﴿وَسَوۡفَ يُؤۡتِ ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَجۡرًا عَظِيمٗا﴾ زیرا خداوند در چندین جای دیگر قرآن، این قاعده را به کار برده است، و آن اینکه هرگاه سیاق جمله در رابطه با بیان بعضی از جزئیات باشد، و خداوند بخواهد پاداش یا عذابی بر آن جزئیات مترتب سازد، پاداش یا عذابی که در بین این «جزئیات» و «جنسی که در برگیرندۀ جزئیات می‌باشد» مشترک است، همواره پاداش یا عقاب را متوجه «جنس» می‌کند نه «جزئیات»، جنسی که هم این امر جزئی و هم غیر از آن را دربر می‌گیرد. نیز تا گمان نرود که این حکم به این امر جزئی اختصاص دارد. و این از اسرار شگفت انگیز قرآن است. پس این گروه از منافقان که توبه کرده و به اصلاح خویشتن پرداخته‌اند، با مؤمنان هستند و پاداش مؤمنان به آنان هم می‌رسد.
التفاسير العربية:
مَا یَفْعَلُ اللّٰهُ بِعَذَابِكُمْ اِنْ شَكَرْتُمْ وَاٰمَنْتُمْ ؕ— وَكَانَ اللّٰهُ شَاكِرًا عَلِیْمًا ۟
سپس خداوند از کمالِ بی‌نیازی و گستردگی بردباری و رحمت و احسانش خبر داد و فرمود: ﴿مَّا يَفۡعَلُ ٱللَّهُ بِعَذَابِكُمۡ إِن شَكَرۡتُمۡ وَءَامَنتُمۡ﴾ خداوند چه نیازی به عذاب شما دارد، اگر شکرگزار وی باشید و ایمان بیاورید؟! و خداوند قدرشناس و داناست و به کسانی که در راه او متحمل دشواری‌های زیادی شده، و آنان‌که همواره اهل عمل هستند، پاداش بزرگ و احسان گسترده‌ای عطا می‌کند. و هر کس چیزی را به خاطر خدا رها کند، خداوند بهتر از آن را به او می‌دهد. خداوند به ظاهر و باطن شما و اعمالتان آگاه است، و اخلاص و صداقت و یا ضد آن را که در اعمالتان وجود دارد، می‌داند. و از شما می‌خواهد که توبه کنید و به سویش بازگردید. پس چنانچه به سوی او برگردید، چه نیازی به تعذیب شما دارد؟! زیرا خداوند برای تسکین خود، شما را عذاب نمی‌دهد، و از عذاب دادن شما سودی به وی نمی‌رسد. بلکه گناهکار جز به خود زیان نمی‌رساند. همان‌طورکه عمل نیک آدمی فقط به نفع اوست. و شکر؛ یعنی فروتنی دل و اعتراف و اقرار به نعمت خدا، و ستایش خدا با زبان، و فرمانبرداری از او با اعضای بدن. شکر؛ یعنی اینکه از نعمت‌های خدا، در راه نافرمانی و ارتکاب گناه استفاده نشود.
التفاسير العربية:
لَا یُحِبُّ اللّٰهُ الْجَهْرَ بِالسُّوْٓءِ مِنَ الْقَوْلِ اِلَّا مَنْ ظُلِمَ ؕ— وَكَانَ اللّٰهُ سَمِیْعًا عَلِیْمًا ۟
خداوند متعال خبر می‌دهد که دوست ندارد انسان‌ها آشکارا بدگویی کنند؛ یعنی از آن نفرت دارد، و آدمی را بر آن مجازات می‌نماید. و این تمامی گفته‌های بد و ناراحت کننده از قبیل، دشنام، تهمت و ناسزا و امثال آن را در بر می‌گیرد. و خداوند از آن نهی کرده و آن را نمی‌پسندد. مفهوم آیه دلالت می‌نماید که خداوند سخن نیک و خوب، از قبیل: ذکر و سخن متین و ملایم را دوست دارد. ﴿إِلَّا مَن ظُلِمَ﴾ مگر کسی که بر او ستم شده است. پس جایز است کسی را نفرین کند، که ستمی را بر او روا داشته است؛ و از او شکایت نماید، و به کسی که آشکارا سخن بد به او گفته است، آشکارا سخن بد بگوید. اما نباید به دروغ او را به چیزهایی متهم نماید، بلکه فقط باید به اندازۀ ستمی که بر وی رفته است، سخن بد بگوید؛ و فقط به کسی بد و بیراه بگوید، که به او حرف بد گفته است. با این وجود، گذشت و مقابله به مثل نکردن بهتر است. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ﴾ پس هر کس گذشت کند و اصلاح نماید، اجر و مزدش بر خداست. ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا﴾ و از آنجا که موضوع آیه، سخن بد وسخن نیک و سخن مباح بود، خداوند خبر داد که او شنواست و سخنانتان را می‌شنود. پس بپرهیزید از اینکه سخنی بر زبان آورید که پروردگارتان را خشمگین نماید، و در نتیجه شما را مجازات کند. نیز در این آیه به گفتن سخن نیک و خوب تشویق شده است. خداوند داناست؛ و به نیّتی که گفته‌هایتان از آن سرچشمه می‌گیرد، آگاه می‌باشد.
التفاسير العربية:
اِنْ تُبْدُوْا خَیْرًا اَوْ تُخْفُوْهُ اَوْ تَعْفُوْا عَنْ سُوْٓءٍ فَاِنَّ اللّٰهَ كَانَ عَفُوًّا قَدِیْرًا ۟
سپس خداوند متعال فرمود: ﴿إِن تُبۡدُواْ خَيۡرًا أَوۡ تُخۡفُوهُ﴾ اگر کار نیکی را آشکار کنید یا آن را پنهان نمایید، و این هر کار خوب و سخن نیکو را، ظاهر باشد یا باطن، واجب باشد یا مستحب، در بر می‌گیرد. ﴿أَوۡ تَعۡفُواْ عَن سُوٓءٖ﴾ یا از کسی که نسبت به جسم و جان یا اموال و آبرویتان بدی روا داشته است، چشم بپوشید و گذشت کنید. پاداشی که خداوند به شما خواهد داد، از نوع عملتان خواهد بود. پس هر کس که به خاطر خدا عفو کند و ببخشد، خداوند از او گذشت می‌نماید و او را می‌بخشد. و هرکس که نیکوکاری کند، خداوند با او نیکی می‌نماید. بنابراین فرمود: ﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَفُوّٗا قَدِيرًا﴾ همانا خداوند از لغزش‌های بندگان و گناهان بزرگشان در می‌گذرد. پس خداوند عیب‌های آنان را می‌پوشاند، و با بخشش و گذشت بیکرانش که از قدرت او سرچشمه می‌گیرد، با آنان رفتار می‌نماید. این آیه ما را راهنمایی می‌کند تا در معانی اسما و صفات خداوند بیندیشیم، و اینکه آفرینش و تدبیر ازآن او، و«خلق» و «امر» نشأت گرفته از اسما و صفات او هستند، و اسما و صفات خداوند مقتضی «خلق» و «امر» می‌باشند. بنابراین احکام، معلول اسماء حسنای وی می‌باشند. همان‌طور که در این آیه آمده است. پس از آنکه از عمل خیر و گذشت و چشم پوشی سخن به میان آورد، ما را به شناخت نام‌های خویش راهنمایی کرد، شناختی که اجر و ثواب بسیار زیادی به همراه دارد.
التفاسير العربية:
اِنَّ الَّذِیْنَ یَكْفُرُوْنَ بِاللّٰهِ وَرُسُلِهٖ وَیُرِیْدُوْنَ اَنْ یُّفَرِّقُوْا بَیْنَ اللّٰهِ وَرُسُلِهٖ وَیَقُوْلُوْنَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَّنَكْفُرُ بِبَعْضٍ ۙ— وَّیُرِیْدُوْنَ اَنْ یَّتَّخِذُوْا بَیْنَ ذٰلِكَ سَبِیْلًا ۙ۟
در اینجا از دو گروه سخن به میان آمده است که برای هرکسی معلوم و شناخته شده هستند؛ گروهی که به خدا و همۀ پیامبران و کتاب‌هایش ایمان دارند، و گروهی که به همۀ این موارد کافرند. و گروه سومی باقی می‌ماند که به برخی از پیامبران ایمان داشته و به برخی ایمان ندارند، و ادعا می‌کنند این راهی است که آنها را از عذاب خدا نجات می‌دهد. در حقیقت این خیالاتی بیش نیست. و اینان می‌خواهند میان خدا و پیامبرانش جدایی بیندازند. زیرا هرکس واقعاً خدا را دوست داشته باشد، تمام پیامبرانش را نیز دوست می‌دارد؛ چراکه دوست داشتن پیامبران، مکمّل دوست داشتن خداست. و هرکس با یکی از پیامبران خدا دشمنی ورزد، به راستی که با خدا و تمامی پیامبران دشمنی ورزیده است، همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿مَن كَانَ عَدُوّٗا لِّلَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَجِبۡرِيلَ وَمِيكَىٰلَ فَإِنَّ ٱللَّهَ عَدُوّٞ لِّلۡكَٰفِرِينَ﴾ هرکس که دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئیل و میکائیل باشد، [بداند که] خداوند قطعاً دشمن کافران است. همچنین هرکس به یکی از پیامبران کفر بورزد، در حقیقت به همۀ پیامبران کفر ورزیده است. حتی او، به پیامبری که گمان می‌برد به وی ایمان دارد، نیز کفر ورزیده است.
التفاسير العربية:
اُولٰٓىِٕكَ هُمُ الْكٰفِرُوْنَ حَقًّا ۚ— وَاَعْتَدْنَا لِلْكٰفِرِیْنَ عَذَابًا مُّهِیْنًا ۟
بنابراین فرمود: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ حَقّٗا﴾ اینان کافران حقیقی‌اند. تا گمان نرود که آنها در میان ایمان و کفر جایگاهی دارند. و دلیل کافر بودن آنان ـ حتی به پیامبری که ادعا می‌نمایند که به او ایمان دارند ـ این است که هر دلیلی آنها را به ایمان آوردن به کسی که به او ایمان آورده‌اند راهنمایی ‌کند، همان دلیل یا بالاتر از آن، در رابطه با ایمان آوردن به پیامبری وجود دارد که آنان به وی کفر می‌ورزند. و هر شبهه‌ای که به گمان آنها با آن، پیامبری را مورد عیب‌جویی قرار ‌دهند که به وی کفر ورزیده‌اند، همان شبهه یا بزرگ‌تر از آن، در رابطه با پیامبری که آنها به او ایمان آورده‌اند، وجود دارد. پس آنچه که آنها را به این ورطه کشانده است، چیزی جز پیروی از آرزو و خواست‌های نفسانی و ادعای بی‌دلیل نیست، که هر کس می‌تواند به مقابلۀ با آن برخیزد. و چون بیان فرمود که حقیقتاً آنها کافر هستند، به بیان عذابی پرداخت که همۀ آنها و هر کافری را فرا می‌گیرد. پس فرمود: ﴿وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا﴾ و برای کافران عذاب خوارکننده‌ای فراهم آورده‌ایم. همان طور که آنها از ایمان آوردن به خدا سر باز زدند و تکبر ورزیدند، خداوند نیز آنها را، با عذاب دردناک و رسواکننده، خوار می‌نماید.
التفاسير العربية:
وَالَّذِیْنَ اٰمَنُوْا بِاللّٰهِ وَرُسُلِهٖ وَلَمْ یُفَرِّقُوْا بَیْنَ اَحَدٍ مِّنْهُمْ اُولٰٓىِٕكَ سَوْفَ یُؤْتِیْهِمْ اُجُوْرَهُمْ ؕ— وَكَانَ اللّٰهُ غَفُوْرًا رَّحِیْمًا ۟۠
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ﴾ و کسانی که به خدا و پیامبرانش ایمان آوردند. و این متضمّن ایمان آوردن به همۀ مطالبی است که خداوند در مورد خودش گفته است، کما اینکه متضمن ایمان آوردن به تمامی اخبار و احکامی است که پیامبران آورده‌اند. ﴿وَلَمۡ يُفَرِّقُواْ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ﴾ و میان هیچ یک ازآنان فرق و تفاوتی نگذاشته، بلکه به همۀ پیامبران ایمان آورده‌اند. پس این است ایمان حقیقی و یقینی که بر دلیل و برهان استوار است. ﴿أُوْلَٰٓئِكَ سَوۡفَ يُؤۡتِيهِمۡ أُجُورَهُمۡ﴾ خداوند به هریک از آنان پاداش ایمان و کارهای شایسته و سخن نیکو و اخلاق زیبایشان را، که بر ایمان مترتب است برحسب حالت آنان، می‌دهد. و شاید راز نسبت دادن پاداش به آنها، همین باشد.﴿وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا﴾ و خداوند همواره آمرزگار و مهربان است؛ گناهان را می‌آمرزد و نیکی‌ها را می پذیرد.
التفاسير العربية:
یَسْـَٔلُكَ اَهْلُ الْكِتٰبِ اَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ كِتٰبًا مِّنَ السَّمَآءِ فَقَدْ سَاَلُوْا مُوْسٰۤی اَكْبَرَ مِنْ ذٰلِكَ فَقَالُوْۤا اَرِنَا اللّٰهَ جَهْرَةً فَاَخَذَتْهُمُ الصّٰعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ۚ— ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ مَا جَآءَتْهُمُ الْبَیِّنٰتُ فَعَفَوْنَا عَنْ ذٰلِكَ ۚ— وَاٰتَیْنَا مُوْسٰی سُلْطٰنًا مُّبِیْنًا ۟
این خواستۀ اهل کتاب از پیامبر اکرم، حضرت محمد صلی الله علیه وسلم بود که از عناد و سرکشی آنها سرچشمه می‌گرفت. آنان گفتند: اگر به این خواستۀ ما آن‌گونه که می‌خواهیم پاسخ داده شود، او را تصدیق می‌کنند، و گرنه وی را تکذیب خواهند کرد. آنها از پیامبر صلی الله علیه وسلم خواستند تا همگی قرآن یک‌باره بر آنها نازل شود، آن طور که تورات و انجیل یک‌باره نازل شدند. و این، جهالت و ستم بزرگی بود که آنها مرتکب شدند؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه وسلم انسان و بنده‌ای بیش نیست، و امور او در دست خداست و هیچ کاری در دست او نمی‌باشد، بلکه زمام همۀ کارها در دست خداست، و این خداوند است که هر آنچه را بخواهد بر بندگانش نازل می‌نماید و برای آنها می‌فرستد؛ همان طور که خداوند متعال پس از آنکه مشرکین از پیامبر صلی الله علیه وسلم درخواست کردند که معجزاتی را به آنان نشان دهد، به وی فرمود: ﴿قُلۡ سُبۡحَانَ رَبِّي هَلۡ كُنتُ إِلَّا بَشَرٗا رَّسُولٗا﴾ بگو: «پاک است پروردگارم! آیا من جز بشری فرستاده شده هستم؟» و اینکه آنان فرود آمدن کتاب را به صورت جملگی و یا به صورت متفرقه، بیانگر حق یا باطل بودن آن می‌دانستند، تنها یک ادعاست و دلیلی بر صحت آن ندارند، بلکه شبهه هم ایجاد نمی‌کند؛ زیرا در نبوت کدام پیامبر از شما درخواست شده است که هرگاه پیامبری به سویتان فرستاده شد، مادامی که کتابی را برایتان آورد که متفرق و بخش بخش بود، به او ایمان نیاورید؟! نازل شدن قرآن، در مقاطع مختلف و به‌صورت جداجدا و برحسب احوال و اوضاع مختلف بوده، و این بر عظمت قرآن دلالت می‌کند و بیانگر تَوجه و عنایت خدا به پیامبر است، که قرآن را بر او نازل کرده است. همان‌طور که پروردگار متعال می‌فرماید: ﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ عَلَيۡهِ ٱلۡقُرۡءَانُ جُمۡلَةٗ وَٰحِدَةٗۚ كَذَٰلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِۦ فُؤَادَكَۖ وَرَتَّلۡنَٰهُ تَرۡتِيلٗا وَلَا يَأۡتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئۡنَٰكَ بِٱلۡحَقِّ وَأَحۡسَنَ تَفۡسِيرًا﴾ و کافران گفتند: «چرا قرآن یک‌جا براو نازل نشده است؟» این چنین قرآن را نازل می‌کنیم تا قلبت را به وسیلۀ آن تثبیت کنیم، و آن را به آرامی [بر شما] خواندیم. و برای تو مَثَلی نیاوردند، مگر آنکه [ما] حق را با نیکوترین بیان برای تو آوردیم. پس از آنکه خداوند اعتراض بی‌اساس و پوچ آنها را بیان نمود، خبر داد که این کار از آنها بعید نیست، بلکه آنان درگذشته کارهای زشت و بزرگ‌تر از این را با یکی از پیامبران انجام دادند، درحالی‌که ادعا می‌کردند به او ایمان دارند. از جمله از وی خواستند که خداوند را به طور آشکار ببینند، و اینکه گوساله را به خدایی گرفتند، و آن را پرستیدند. این درحالی بود که نشانه‌هایی [دالّ بر وجود معبود یکتا] را با چشم‌های خود دیدند که دیگران آن را ندیده بودند.
التفاسير العربية:
وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّوْرَ بِمِیْثَاقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَّقُلْنَا لَهُمْ لَا تَعْدُوْا فِی السَّبْتِ وَاَخَذْنَا مِنْهُمْ مِّیْثَاقًا غَلِیْظًا ۟
و از پذیرش احکام کتابشان [=تورات] امتناع ورزیدند، تا اینکه کوه طور بر بالای سر آنها نگاه داشته شد، و تهدید شدند که اگر ایمان نیاورند، کوه بر آنها انداخته خواهد شد. پس، از روی ناچاری آن را پذیرفتند و به آن ایمان آوردند. همچنین به آنان دستور داده شد که در حالت سجده و استغفار از درهای شهری وارد شوند، که به آنان امر شده بود بدان درآیند. اما آنان هردو حالت قولی [استغفار] و عملی [سجده] را زیر پا نهادند، و آن را عملی نکردند. همچنان‌که برخی از آنها در روز شنبه تجاوز کردند، و خداوند آنها را شدیداً مجازات نمود.
التفاسير العربية:
فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِّیْثَاقَهُمْ وَكُفْرِهِمْ بِاٰیٰتِ اللّٰهِ وَقَتْلِهِمُ الْاَنْۢبِیَآءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَّقَوْلِهِمْ قُلُوْبُنَا غُلْفٌ ؕ— بَلْ طَبَعَ اللّٰهُ عَلَیْهَا بِكُفْرِهِمْ فَلَا یُؤْمِنُوْنَ اِلَّا قَلِیْلًا ۪۟
و نیز از آنان پیمان مؤکّدی گرفت، اما آنها پیمان الهی را پشت سرشان انداختند و به آیات وی کفر ورزیدند و پیامبرانش را به ناحق کشتند. و نیز گفتند: «ما عیسی را کشته و به دار آویخته‌ایم»، حال آنکه آنها او را نکشتند و به دار نیاویختند، بلکه امر بر آنان مشتبه شد، پس غیرِ او را کشتند و بر صلیب کشیدند. آنان همچنین ادعا کردند که دل‌هایمان در پرده و غلاف قرار دارد، و آنچه را که تو می‌گویی درک نکرده و نمی‌فهمیم. آنان همچنین مردم را از راه خدا منع کرده و با این کار، آنها را از حق بازداشتند و مردم را به گمراهی و فسادی که خودشان بر آن بودند، فرا خواندند. و مال حرام و ربا می‌خوردند با اینکه خداوند آنها را از این امر نهی کرده و شدیداً برحذر داشته بود. پس کسانی که این کارها را کرده‌اند، بعید نیست از پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم بخواهند کتابی را از آسمان برآنها نازل کند. و این شیوه، بهترین شیوۀ مجادله با کسی است که بر باطل قرار دارد. بر این اساس هر گاه فردی که بر باطل قرار دارد، اعتراض بیهوده و پوچی انجام داد و آن را به عنوان شبهه‌ای در راستای رد کردن حق به‌کار برد، باید نیت پلید و کارهای زشتش که به مراتب از اعتراض او زشت‌تر است، بیان شود تا همگی بدانند که این اعتراض از چنین نیت و درون پست و فرومایه‌ای سرچشمه می‌گیرد. همچنین هر اعتراضی که آنان نسبت به نبوّت حضرت محمد صلی الله علیه وسلم داشتند، می‌توان همان اعتراض یا قوی‌تر از آن را، در رابطه با نبوّت کسی که آنها ادعا می‌کنند به او ایمان دارند، مطرح کرد، تا بدین طریق شرّ آنها کوتاه و باطلشان درهم کوبیده شود. و هردلیلی که آنها، برای اثبات کردن نبوّت پیامبری که به وی ایمان آورده‌اند، ارائه می‌دهند، همان دلیل یا دلیلی قوی‌تر از آن بر نبوّت حضرت محمد صلی الله علیه وسلم دلالت نموده و آن را اثبات می‌کند. و از آنجا که منظور از برشمردن زشتی‌های آنان، مقابله با آنها بود، خداوند آن موارد را در اینجا به صورت مشروح بیان نکرد، بلکه فقط اشاره‌وار بدان پرداخت، و در جاهای دیگر به بسط و توضیح آن می‌پردازد.
التفاسير العربية:
وَّبِكُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلٰی مَرْیَمَ بُهْتَانًا عَظِیْمًا ۟ۙ
و نیز گفتند: «ما عیسی را کشته و به دار آویخته‌ایم»، حال آنکه آنها او را نکشتند و به دار نیاویختند، بلکه امر بر آنان مشتبه شد، پس غیرِ او را کشتند و بر صلیب کشیدند. آنان همچنین ادعا کردند که دل‌هایمان در پرده و غلاف قرار دارد، و آنچه را که تو می‌گویی درک نکرده و نمی‌فهمیم. آنان همچنین مردم را از راه خدا منع کرده و با این کار، آنها را از حق بازداشتند و مردم را به گمراهی و فسادی که خودشان بر آن بودند، فرا خواندند. و مال حرام و ربا می‌خوردند با اینکه خداوند آنها را از این امر نهی کرده و شدیداً برحذر داشته بود. پس کسانی که این کارها را کرده‌اند، بعید نیست از پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم بخواهند کتابی را از آسمان برآنها نازل کند. و این شیوه، بهترین شیوۀ مجادله با کسی است که بر باطل قرار دارد. بر این اساس هر گاه فردی که بر باطل قرار دارد، اعتراض بیهوده و پوچی انجام داد و آن را به عنوان شبهه‌ای در راستای رد کردن حق به‌کار برد، باید نیت پلید و کارهای زشتش که به مراتب از اعتراض او زشت‌تر است، بیان شود تا همگی بدانند که این اعتراض از چنین نیت و درون پست و فرومایه‌ای سرچشمه می‌گیرد. همچنین هر اعتراضی که آنان نسبت به نبوّت حضرت محمد صلی الله علیه وسلم داشتند، می‌توان همان اعتراض یا قوی‌تر از آن را، در رابطه با نبوّت کسی که آنها ادعا می‌کنند به او ایمان دارند، مطرح کرد، تا بدین طریق شرّ آنها کوتاه و باطلشان درهم کوبیده شود. و هردلیلی که آنها، برای اثبات کردن نبوّت پیامبری که به وی ایمان آورده‌اند، ارائه می‌دهند، همان دلیل یا دلیلی قوی‌تر از آن بر نبوّت حضرت محمد صلی الله علیه وسلم دلالت نموده و آن را اثبات می‌کند. و از آنجا که منظور از برشمردن زشتی‌های آنان، مقابله با آنها بود، خداوند آن موارد را در اینجا به صورت مشروح بیان نکرد، بلکه فقط اشاره‌وار بدان پرداخت، و در جاهای دیگر به بسط و توضیح آن می‌پردازد.
التفاسير العربية:
وَّقَوْلِهِمْ اِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیْحَ عِیْسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُوْلَ اللّٰهِ ۚ— وَمَا قَتَلُوْهُ وَمَا صَلَبُوْهُ وَلٰكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ ؕ— وَاِنَّ الَّذِیْنَ اخْتَلَفُوْا فِیْهِ لَفِیْ شَكٍّ مِّنْهُ ؕ— مَا لَهُمْ بِهٖ مِنْ عِلْمٍ اِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ ۚ— وَمَا قَتَلُوْهُ یَقِیْنًا ۟ۙ
و نیز گفتند: «ما عیسی را کشته و به دار آویخته‌ایم»، حال آنکه آنها او را نکشتند و به دار نیاویختند، بلکه امر بر آنان مشتبه شد، پس غیرِ او را کشتند و بر صلیب کشیدند. آنان همچنین ادعا کردند که دل‌هایمان در پرده و غلاف قرار دارد، و آنچه را که تو می‌گویی درک نکرده و نمی‌فهمیم. آنان همچنین مردم را از راه خدا منع کرده و با این کار، آنها را از حق بازداشتند و مردم را به گمراهی و فسادی که خودشان بر آن بودند، فرا خواندند. و مال حرام و ربا می‌خوردند با اینکه خداوند آنها را از این امر نهی کرده و شدیداً برحذر داشته بود. پس کسانی که این کارها را کرده‌اند، بعید نیست از پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم بخواهند کتابی را از آسمان برآنها نازل کند. و این شیوه، بهترین شیوۀ مجادله با کسی است که بر باطل قرار دارد. بر این اساس هر گاه فردی که بر باطل قرار دارد، اعتراض بیهوده و پوچی انجام داد و آن را به عنوان شبهه‌ای در راستای رد کردن حق به‌کار برد، باید نیت پلید و کارهای زشتش که به مراتب از اعتراض او زشت‌تر است، بیان شود تا همگی بدانند که این اعتراض از چنین نیت و درون پست و فرومایه‌ای سرچشمه می‌گیرد. همچنین هر اعتراضی که آنان نسبت به نبوّت حضرت محمد صلی الله علیه وسلم داشتند، می‌توان همان اعتراض یا قوی‌تر از آن را، در رابطه با نبوّت کسی که آنها ادعا می‌کنند به او ایمان دارند، مطرح کرد، تا بدین طریق شرّ آنها کوتاه و باطلشان درهم کوبیده شود. و هردلیلی که آنها، برای اثبات کردن نبوّت پیامبری که به وی ایمان آورده‌اند، ارائه می‌دهند، همان دلیل یا دلیلی قوی‌تر از آن بر نبوّت حضرت محمد صلی الله علیه وسلم دلالت نموده و آن را اثبات می‌کند. و از آنجا که منظور از برشمردن زشتی‌های آنان، مقابله با آنها بود، خداوند آن موارد را در اینجا به صورت مشروح بیان نکرد، بلکه فقط اشاره‌وار بدان پرداخت، و در جاهای دیگر به بسط و توضیح آن می‌پردازد.
التفاسير العربية:
بَلْ رَّفَعَهُ اللّٰهُ اِلَیْهِ ؕ— وَكَانَ اللّٰهُ عَزِیْزًا حَكِیْمًا ۟
و نیز گفتند: «ما عیسی را کشته و به دار آویخته‌ایم»، حال آنکه آنها او را نکشتند و به دار نیاویختند، بلکه امر بر آنان مشتبه شد، پس غیرِ او را کشتند و بر صلیب کشیدند. آنان همچنین ادعا کردند که دل‌هایمان در پرده و غلاف قرار دارد، و آنچه را که تو می‌گویی درک نکرده و نمی‌فهمیم. آنان همچنین مردم را از راه خدا منع کرده و با این کار، آنها را از حق بازداشتند و مردم را به گمراهی و فسادی که خودشان بر آن بودند، فرا خواندند. و مال حرام و ربا می‌خوردند با اینکه خداوند آنها را از این امر نهی کرده و شدیداً برحذر داشته بود. پس کسانی که این کارها را کرده‌اند، بعید نیست از پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم بخواهند کتابی را از آسمان برآنها نازل کند. و این شیوه، بهترین شیوۀ مجادله با کسی است که بر باطل قرار دارد. بر این اساس هر گاه فردی که بر باطل قرار دارد، اعتراض بیهوده و پوچی انجام داد و آن را به عنوان شبهه‌ای در راستای رد کردن حق به‌کار برد، باید نیت پلید و کارهای زشتش که به مراتب از اعتراض او زشت‌تر است، بیان شود تا همگی بدانند که این اعتراض از چنین نیت و درون پست و فرومایه‌ای سرچشمه می‌گیرد. همچنین هر اعتراضی که آنان نسبت به نبوّت حضرت محمد صلی الله علیه وسلم داشتند، می‌توان همان اعتراض یا قوی‌تر از آن را، در رابطه با نبوّت کسی که آنها ادعا می‌کنند به او ایمان دارند، مطرح کرد، تا بدین طریق شرّ آنها کوتاه و باطلشان درهم کوبیده شود. و هردلیلی که آنها، برای اثبات کردن نبوّت پیامبری که به وی ایمان آورده‌اند، ارائه می‌دهند، همان دلیل یا دلیلی قوی‌تر از آن بر نبوّت حضرت محمد صلی الله علیه وسلم دلالت نموده و آن را اثبات می‌کند. و از آنجا که منظور از برشمردن زشتی‌های آنان، مقابله با آنها بود، خداوند آن موارد را در اینجا به صورت مشروح بیان نکرد، بلکه فقط اشاره‌وار بدان پرداخت، و در جاهای دیگر به بسط و توضیح آن می‌پردازد.
التفاسير العربية:
وَاِنْ مِّنْ اَهْلِ الْكِتٰبِ اِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهٖ قَبْلَ مَوْتِهٖ ۚ— وَیَوْمَ الْقِیٰمَةِ یَكُوْنُ عَلَیْهِمْ شَهِیْدًا ۟ۚ
﴿وَإِن مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ إِلَّا لَيُؤۡمِنَنَّ بِهِۦ قَبۡلَ مَوۡتِهِۦ﴾ احتمال دارد که ضمیر در ﴿قَبۡلَ مَوۡتِهِۦ﴾ به اهل کتاب بر گردد. در این صورت معنی آن چنین خواهد شد: هر اهل‌کتابی که مرگش فرا برسد و حقیقت امر را مشاهده کند، به عیسی علیه السلام ایمان می‌آورد، اما ایمانش سودی به او نمی‌بخشد؛ زیرا این ایمان آوردن، از سرِ اضطرار و ناچاری است. و ضمناً این یک تهدید و هشدار جدی است و آنان را برحذر می‌دارد که به این حالت ادامه ندهند؛ زیرا قبل از مرگشان پشیمان می‌شوند. پس روزی که در نزد خدا گرد آورده شوند و برخیزند، حالشان چگونه خواهد بود؟! و احتمال دارد که ضمیر در ﴿قَبۡلَ مَوۡتِهِۦ﴾ به عیسی علیه السلام برگردد، در این صورت معنی این‌گونه می‌شود: هیچ‌کس از اهل‌کتاب نیست، مگر اینکه قبل از مردن عیسی مسیح به وی ایمان می‌آورد، و این زمانی است که قیامت نزدیک می‌گردد و علامت‌های بزرگ آن نمایان می‌شود. و احادیث زیادی وارد شده است که عیسی در آخر زمان فرود می‌آید و دجال را می‌کشد و از کافران جزیه می‌گیرد و اهل‌کتاب همراه با مؤمنان به او ایمان می‌آورند، و در روز قیامت، عیسی گواه آنان می‌شود و به سبب کارهایی که کرده‌اند، علیه آنان گواهی می‌دهد و معلوم می‌سازد که کارهایشان با شریعت و آیین خدا موافق بوده است یا نه؛ و در این هنگام به باطل بودن همۀ آنچه که آنها بر آن قرار داشتند، از قبیل: مخالفت‌هایشان با شریعت قرآن، و با آنچه پیامبر صلی الله علیه وسلم آنان را به سوی آن دعوت کرد، گواهی می‌دهد. و یقیناً عیسی علیه آنها گواهی می‌دهد؛ زیرا او کاملاً دادگر و عادل و راستگوست، و جز به حق گواهی نمی‌دهد. و آنچه محمد صلی الله علیه وسلم آورده است حق، و غیر از آن، گمراهی و باطل است.
التفاسير العربية:
فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِیْنَ هَادُوْا حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ طَیِّبٰتٍ اُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِیْلِ اللّٰهِ كَثِیْرًا ۟ۙ
سپس خداوند متعال خبر داد که او بسیاری از روزی‌های پاکیزه‌ای را که برای بنی‌اسرائیل حلال بود؛ بر آنها حرام کرد، و این تحریم، تحریم مجازات بود، یعنی به‌خاطر ستم و تجاوز، و بازداشتن مردم از راه خدا و جلوگیری آنان از هدایت یافتن، و گرفتن ربا بود، حال آنکه آنها از رباخواری نهی شده بودند. آنها با نیازمندانی که با آنان خرید و فروش داشتند، با عدالت رفتار نمی‌کردند، پس خداوند آنها را با چیزی مجازات نمود که از جنس و نوع کارشان بود. بنابراین آنها را از بسیاری از چیزهای پاکیزه‌ای که می‌خواستند، منع کرد. اما تحریم چیزهایی که خداوند بر امّت اسلام حرام نموده است، تحریم تنزیهی می‌باشد؛ و حکمتش این است تا از آلودگی‌هایی که به دین و دنیای آنها زیان می‌رساند، پاک بمانند.
التفاسير العربية:
وَّاَخْذِهِمُ الرِّبٰوا وَقَدْ نُهُوْا عَنْهُ وَاَكْلِهِمْ اَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ ؕ— وَاَعْتَدْنَا لِلْكٰفِرِیْنَ مِنْهُمْ عَذَابًا اَلِیْمًا ۟
سپس خداوند متعال خبر داد که او بسیاری از روزی‌های پاکیزه‌ای را که برای بنی‌اسرائیل حلال بود؛ بر آنها حرام کرد، و این تحریم، تحریم مجازات بود، یعنی به‌خاطر ستم و تجاوز، و بازداشتن مردم از راه خدا و جلوگیری آنان از هدایت یافتن، و گرفتن ربا بود، حال آنکه آنها از رباخواری نهی شده بودند. آنها با نیازمندانی که با آنان خرید و فروش داشتند، با عدالت رفتار نمی‌کردند، پس خداوند آنها را با چیزی مجازات نمود که از جنس و نوع کارشان بود. بنابراین آنها را از بسیاری از چیزهای پاکیزه‌ای که می‌خواستند، منع کرد. اما تحریم چیزهایی که خداوند بر امّت اسلام حرام نموده است، تحریم تنزیهی می‌باشد؛ و حکمتش این است تا از آلودگی‌هایی که به دین و دنیای آنها زیان می‌رساند، پاک بمانند.
التفاسير العربية:
لٰكِنِ الرّٰسِخُوْنَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُوْنَ یُؤْمِنُوْنَ بِمَاۤ اُنْزِلَ اِلَیْكَ وَمَاۤ اُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَالْمُقِیْمِیْنَ الصَّلٰوةَ وَالْمُؤْتُوْنَ الزَّكٰوةَ وَالْمُؤْمِنُوْنَ بِاللّٰهِ وَالْیَوْمِ الْاٰخِرِ ؕ— اُولٰٓىِٕكَ سَنُؤْتِیْهِمْ اَجْرًا عَظِیْمًا ۟۠
پس از آنکه عیب‌های اهل‌کتاب را بیان کرد، کسانی را از اهل‌کتاب که پسندیده و خوب هستند، استثنا نمود و فرمود: ﴿لَّٰكِنِ ٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ﴾ اما کسانی که علم و دانش در دل‌هایشان جای گرفته و یقین در قلب‌هایشان ریشه دوانیده است، علم و یقینی که در دلشان جای گرفته است، ایمان کامل و فراگیری را برایشان به بار آورده است. [چنین کسانی] ﴿يُؤۡمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَ﴾ به آنچه که بر تو نازل شده و به آنچه که پیش از تو نازل گشته است، ایمان دارند. در نتیجه علم و یقینی که در دل‌هایشان ریشه دوانده اعمال صالح، از قبیل: برپا داشتن نماز و پرداختن زکات را که جزو بهترین کارها هستند، برای آنان به بار آورده است. و به درستی که این دو کار [برپا داشتن نماز و پرداختن زکات] اخلاص برای معبود و نیکی کردن نسبت به بندگان را در بر دارد. و آنها که علم و یقین در قلب‌هایشان رسوخ پیدا کرده است، به روز قیامت ایمان دارند و از وعید خدا می‌هراسند و به نوید او امیدوارند. ﴿أُوْلَٰٓئِكَ سَنُؤۡتِيهِمۡ أَجۡرًا عَظِيمًا﴾ به ایشان پاداشی بزرگ خواهیم داد، چون آنان از علم و ایمان و عمل صالح و ایمان به کتاب‌ها و پیامبران گذشته و آینده برخوردار هستند.
التفاسير العربية:
اِنَّاۤ اَوْحَیْنَاۤ اِلَیْكَ كَمَاۤ اَوْحَیْنَاۤ اِلٰی نُوْحٍ وَّالنَّبِیّٖنَ مِنْ بَعْدِهٖ ۚ— وَاَوْحَیْنَاۤ اِلٰۤی اِبْرٰهِیْمَ وَاِسْمٰعِیْلَ وَاِسْحٰقَ وَیَعْقُوْبَ وَالْاَسْبَاطِ وَعِیْسٰی وَاَیُّوْبَ وَیُوْنُسَ وَهٰرُوْنَ وَسُلَیْمٰنَ ۚ— وَاٰتَیْنَا دَاوٗدَ زَبُوْرًا ۟ۚ
خداوند متعال خبر می‌دهد که او بر بنده و پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم شریعت بزرگ و اخبار راستینی وحی نمود که بر این پیامبران ـ علیهم الصلاة والسلام ـ وحی کرده بود، و این چند فایده دارد: 1ـ محمد صلی الله علیه وسلم تافتۀ جدا بافته‌ای نیست، بلکه خداوند قبل از او پیامبران زیادی را فرستاده است، پس ابراز تعجب از رسالت او، جز جهالت و کینه توزی دلیل دیگری ندارد. 2ـ خداوند اصول آیین و عدالت را به محمد وحی نمود، همان‌طور که آن را به دیگر پیامبران وحی نمود و همه بر آن متفق بودند، و برخی از آنان برخی دیگر را تصدیق می‌کردند. 3ـ او از جنس دیگر پیامبران است، پس او را با دیگر برادران پیامبرش مقایسه کنید. بنابراین دعوت او همان دعوت آنهاست، و اخلاق همۀ آنان همسان، و رسالت و هدفشان یکی است. پس خداوند او را به افراد ناشناخته تشبیه نکرد و در ردیف دروغگویان و پادشاهان ظالم قرار نداد. 4ـ یاد و خاطرۀ این پیامبران و برشمردن آنها، و ستایش و ذکر خیرشان، و تشریح اوضاع و احوال آنان باعث می‌شود تا مؤمن بیشتر به آنها ایمان داشته باشد و به آنها محبت بیشتری بورزد و از رهنمودهای آنها پیروی کند و به سنت آنان اُنس بگیرد وحقوقی را که برگردن ما دارند، بشناسد. همان‌گونه که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿سَلَٰمٌ عَلَىٰ نُوحٖ فِي ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾ سلام بر نوح درجهانیان.﴿سَلَٰمٌ عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ﴾ سلام برابراهیم. ﴿سَلَٰمٌ عَلَىٰ مُوسَىٰ وَهَٰرُونَ﴾ سلام بر موسی و هارون.﴿سَلَٰمٌ عَلَىٰٓ إِلۡ يَاسِينَ إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾ سلام بر اِل یاسین. ما این‌گونه نیکوکاران را پاداش می‌دهیم. پس هر نیکوکاری بر حسب نیکوکاری‌اش، در میان مردم از او به نیکی یاد می‌شود، و پیامبران ـ به‌ویژه آنهایی که از آنان نام برده شد ـ در بالاترین مقام نیکوکاری قرار دارند. وقتی بیان داشت که همۀ آنان در دریافت وحی از جانب خدا مشترک هستند، ویژگی‌های بعضی از آنان را بیان نمود. پس بیان کرد که او زبور را به داود داده است، و آن کتاب معروفی است که خداوند به خاطر فضیلت و شرافت داود، به وی داد.و بیان کرد که با موسی سخن گفته است؛ یعنی به‌طور مستقیم و بدون واسطه با او سخن گفت، تا جایی که موسی با این ویژگی در میان جهانیان مشهور گردید، و به وی گفته می‌شود: موسی «کلیم الرحمن» است.
التفاسير العربية:
وَرُسُلًا قَدْ قَصَصْنٰهُمْ عَلَیْكَ مِنْ قَبْلُ وَرُسُلًا لَّمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْكَ ؕ— وَكَلَّمَ اللّٰهُ مُوْسٰی تَكْلِیْمًا ۟ۚ
و بیان کرد که خداوند، سرگذشت بعضی از پیامبران را برای پیامبرش بیان کرده، و سرگذشت برخی از آنان را بیان نکرده است، و این بر کثرت پیامبران دلالت می‌نماید. و خداوند آنها را فرستاده است تا کسانی را، که از خدا اطاعت نموده و از آنها پیروی کرده است، به سعادت دنیا و آخرت بشارت دهند، و کسانی را، که از فرمان خدا سرپیچی کرده و با وی مخالفت می‌ورزند، از شقاوت و عذاب دو جهان برحذر دارند
التفاسير العربية:
رُسُلًا مُّبَشِّرِیْنَ وَمُنْذِرِیْنَ لِئَلَّا یَكُوْنَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّٰهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ ؕ— وَكَانَ اللّٰهُ عَزِیْزًا حَكِیْمًا ۟
و خداوند آنها را فرستاده است تا کسانی را، که از خدا اطاعت نموده و از آنها پیروی کرده است، به سعادت دنیا و آخرت بشارت دهند، و کسانی را، که از فرمان خدا سرپیچی کرده و با وی مخالفت می‌ورزند، از شقاوت و عذاب دو جهان برحذر دارند، تا مردم پس از بعثت پیامبران حجتی بر خدا نداشته باشند، و نگویند: ﴿مَا جَآءَنَا مِنۢ بَشِيرٖ وَلَا نَذِيرٖۖ فَقَدۡ جَآءَكُم بَشِيرٞ وَنَذِيرٞ﴾ هیچ مژده دهنده و بیم دهنده‌ای پیش ما نیامد، [و به آنها گفته شود: ] به راستی که مژده دهنده و ترساننده‌ای پیش شما آمد. خداوند پیامبران را یکی پس از دیگری فرستاد تا امورات دینی مردم، و راه‌های کسب خشنودی پروردگار، و مواردی که به خشم الهی منتهی می‌شود، و راه‌های بهشت و جهنم را بیان نمایند. بنا براین خداوند بر مردم اتمام حجت کرده و دیگر عذر و بهانه‌ای را از آنان نمی‌پذیرد. بنابراین هرکس پس از فرستاده شدن پیامبران کفر بورزد، کسی را جز خودش ملامت نکند. و این از کمال قدرت و حکمت خداوندی است که پیامبران را به سوی آنها فرستاد و کتاب‌ها را بر آنان نازل نمود. همچنین بیانگر فضل و احسان خدا نسبت به آدمیان است؛ چرا که آنان به شدت نیازمند پیامبران بودند، و خداوند بزرگ‌ترین نیاز آنان را برطرف نمود. پس ستایش و سپاس مخصوص اوست و از او می‌خواهیم همان‌گونه که با فرستادن پیامبران بر مردم انعام نمود، این نعمت را با توفیق دادنِ ما برای در پیش گرفتن راه آنها کامل بگرداند. همانا او بخشنده و بزرگوار است.
التفاسير العربية:
لٰكِنِ اللّٰهُ یَشْهَدُ بِمَاۤ اَنْزَلَ اِلَیْكَ اَنْزَلَهٗ بِعِلْمِهٖ ۚ— وَالْمَلٰٓىِٕكَةُ یَشْهَدُوْنَ ؕ— وَكَفٰی بِاللّٰهِ شَهِیْدًا ۟ؕ
وقتی خداوند بیان نمود که به پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم وحی نمود همچنان که به سوی پیامبران برادرش وحی فرستاده است، در اینجا خبر می‌دهد که بر صحّت رسالت و پیام محمد گواهی می‌دهد. ﴿أَنزَلَهُۥ بِعِلۡمِهِۦ﴾ شاید منظور این است که خداوند قرآن را که مشتمل بر علم او می‌باشد، نازل کرده است؛ یعنی در قرآن علوم الهی و احکام شرعی و اخبار غیبی وجود دارد، که خداوند آن را به بندگانش آموخته است. و شاید منظور این است که قرآن از علم خدا سرچشمه گرفته است، و خداوند بر این امر گواهی می‌دهد. بنابراین معنی آن چنین خواهد بود: خداوند این قرآن را که مشتمل بر اوامر و نواهی او است، نازل فرموده است. و رسول خود را کاملاً می‌شناسد، و می‌داند که مردم را به سوی قرآن فرا می‌خواند. پس هرکس او را اجابت نماید و پیامش را تصدیق کند، دوست خدا [و پیامبر] خواهد بود؛ و هرکس پیامبر را تکذیب کند و با او دشمنی ورزد، دشمن خدا شمرده شده و مال وخونش مباح خواهد بود. وخداوند پیامبر را یاری می‌کند و نصرت خود را پی‌در پی می‌فرستد، و دعاهای وی را می‌پذیرد، ودشمنانش را خوار می‌گرداند، و دوستانش را یاری می‌کند. پس آیا شهادتی بزرگ‌تر از این یافت می‌شود؟! و امکان ندارد که این گواهی را مورد رخنه و اعتراض قرار داد، مگر اینکه علم خدا و قدرت و حکمت وی مورد عیب‌جویی و انتقاد قرار گیرد. و خداوند از گواهی دادن فرشتگان بر صحت آنچه بر پیامبرش نازل نموده است، خبر داد. چون ایمان فرشتگان کامل است، و آنچه بر آن گواهی می‌دهند از اهمیت و عظمت فراوانی برخوردار است؛ زیرا جز افراد خاص، بر کارهای بزرگ گواه گرفته نمی‌شوند. همان‌طور که خداوند متعال در مورد گواهی دادن بر توحید خویش فرموده است: ﴿شَهِدَ ٱللَّهُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَأُوْلُواْ ٱلۡعِلۡمِ قَآئِمَۢا بِٱلۡقِسۡطِۚ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ﴾ خداوند گواهی می‌دهد که جز او هیچ معبود برحقی نیست، و اینکه او دادگر است، و فرشتگان و اهل دانش [نیز به دادگری و توحید خدا] گواهی می‌دهند. هیچ معبود به حقی جز او نیست، و او عزیز و حکیم است. و کافی است که خداوند گواه باشد.
التفاسير العربية:
اِنَّ الَّذِیْنَ كَفَرُوْا وَصَدُّوْا عَنْ سَبِیْلِ اللّٰهِ قَدْ ضَلُّوْا ضَلٰلًا بَعِیْدًا ۟
خداوند از رسالت پیامبران ـ صلوات الله وسلامه علیهم ـ و رسالت آخرین پیامبر؛ یعنی حضرت محمد صلی الله علیه وسلم خبر داد، و بر صحت رسالت آنان گواهی داد، و فرشتگان نیز بر این امر گواهی دادند. از این امر لازم می‌آید که باید پیامبران‌را تصدیق کرد و به آنان ایمان آورد و از آنها پیروی کرد. سپس خداوند کسانی را که به آنها کفر می‌ورزند، تهدید نموده و می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾ همانا کسانی که کفر می‌ورزند و مردم را از راه خدا باز می‌دارند؛ اینها پیشوایان کفر و دعوتگرانِ گمراهی هستند، ﴿قَدۡ ضَلُّواْ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا﴾ به راستی که بسی گمراه گشته‌اند. و چه بدبخت است کسی که خودش گمراه است و دیگران را نیز گمراه می‌کند. پس به دو گناه و دو زیان گرفتار شده، و از دو هدایت محروم گشته است.
التفاسير العربية:
اِنَّ الَّذِیْنَ كَفَرُوْا وَظَلَمُوْا لَمْ یَكُنِ اللّٰهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَلَا لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیْقًا ۟ۙ
بنابراین فرمود: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَظَلَمُواْ﴾ این ستم، اضافه بر کفر ورزیدنشان است، وگرنه - در صورتی که «ظلم» به طور مطلق بیان شود – کفر زیر مجموعۀ آن محسوب خواهد شد. و منظور از ظلم در اینجا، اعمال کافرانه و غرق شدن در آن است. پس ایشان از مغفرت و هدایت و راه راست دور هستند. بنابراین فرمود: ﴿لَمۡ يَكُنِ ٱللَّهُ لِيَغۡفِرَ لَهُمۡ وَلَا لِيَهۡدِيَهُمۡ طَرِيقًا﴾ خداوند آنها را نمی‌آمرزد و به راهی جز راه جهنم هدایت نمی‌نماید. و از آن جهت هدایت و مغفرت آنان غیر ممکن است که آنها در گمراهی و سرکشی و تجاوزشان باقی مانده، و بر کفرشان افزوده‌اند، پس به خاطر کارهای زشتی که کرده‌اند خداوند بر دل‌هایشان مهر زده و راه‌های هدایت را بر آنها مسدود کرده است. ﴿وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِيدِ﴾ و پروردگارت بر بندگان ستم نمی‌کند. ﴿وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٗا﴾ یعنی این کار برای خدا آسان است. و خداوند توجه و اعتنایی به آنها نمی‌کند؛ زیرا صلاحیت آن را ندارند که از خیر و خوبی برخوردار شوند. و جز حالتی که برای خود برگزیده‌اند، شایستۀ آنها نیست.
التفاسير العربية:
اِلَّا طَرِیْقَ جَهَنَّمَ خٰلِدِیْنَ فِیْهَاۤ اَبَدًا ؕ— وَكَانَ ذٰلِكَ عَلَی اللّٰهِ یَسِیْرًا ۟
بنابراین فرمود: ﴿لَمۡ يَكُنِ ٱللَّهُ لِيَغۡفِرَ لَهُمۡ وَلَا لِيَهۡدِيَهُمۡ طَرِيقًا﴾ خداوند آنها را نمی‌آمرزد و به راهی جز راه جهنم هدایت نمی‌نماید. و از آن جهت هدایت و مغفرت آنان غیر ممکن است که آنها در گمراهی و سرکشی و تجاوزشان باقی مانده، و بر کفرشان افزوده‌اند، پس به خاطر کارهای زشتی که کرده‌اند خداوند بر دل‌هایشان مهر زده و راه‌های هدایت را بر آنها مسدود کرده است. ﴿وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِيدِ﴾ و پروردگارت بر بندگان ستم نمی‌کند. ﴿وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٗا﴾ یعنی این کار برای خدا آسان است. و خداوند توجه و اعتنایی به آنها نمی‌کند؛ زیرا صلاحیت آن را ندارند که از خیر و خوبی برخوردار شوند. و جز حالتی که برای خود برگزیده‌اند، شایستۀ آنها نیست.
التفاسير العربية:
یٰۤاَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَآءَكُمُ الرَّسُوْلُ بِالْحَقِّ مِنْ رَّبِّكُمْ فَاٰمِنُوْا خَیْرًا لَّكُمْ ؕ— وَاِنْ تَكْفُرُوْا فَاِنَّ لِلّٰهِ مَا فِی السَّمٰوٰتِ وَالْاَرْضِ ؕ— وَكَانَ اللّٰهُ عَلِیْمًا حَكِیْمًا ۟
خداوند همۀ مردم را دستور می‌دهد تا به بنده و پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم ایمان بیاورند، و علت و فواید ایمان آوردن به پیامبر و ضرر و زیان کافر شدن به وی را بیان کرد. پس سبب و علتی که موجب ایمان آوردن به اوست این است که وی حق را نزد آنها آورده است. پس هم آمدن او حق است و هم آنچه که از شریعت آورده است؛ زیرا هر عاقلی می‌داند که غوطه‌ور شدن مردم در جهالت و نادانی و کفر، و بی‌نصیب ماندن آنان از منافع رسالت و نبوت، با حکمت و رحمت الهی سازگار نیست. پس، از جمله حکمت و رحمت بزرگ خدا، فرستادن پیامبر به سوی مردم است، تا هدایت را از گمراهی، و شر و فساد را از خوبی و نیکی جدا سازند، و راه را به مردم بنمایانند. بنابراین با تأمل در رسالت او و اندیشیدن در شریعت بزرگ و راه راستی که آورده است، دلیل قاطعی بر صحّت نبوت وی یافت می‌شود؛ زیرا در شریعت بزرگی که آورده است، از اخبار غیبیِ گذشته و آینده، و از خدا و روز قیامت خبر داده شده است، وهیچ کس این اخبار را جز به‌وسیلۀ وحی و رسالت نمی‌داند. همچنین در شریعت او، به کار خوب، درستکاری، در پیش گرفتن راه هدایت، عدالت، نیکوکاری، صداقت و برقرار کردن پیوند خویشاوندی دستور داده شده، و از شر و فساد و تجاوز و ستم و بد ‌اخلاقی و دروغ و نافرمانی از پدر و مادر نهی شده است. و این دلیل قاطعی است براینکه قرآن از جانب خدا آمده است. و هراندازه بینش بنده نسبت به شریعت خدا بیشتر باشد، بر ایمان و یقینش افزوده می‌گردد. پس این، سببی است که انسان را به ایمان فرا می‌خواند. و اما فایدۀ ایمان آوردن این است که او خبر داده: ﴿خَيۡرٗا لَّكُمۡ﴾ ایمان آوردن برایتان بهتر است. خیر ضد شر است، پس ایمان برای مؤمنان خیر و برکتِ جسمی، قلبی، روحی، دنیایی و اخروی را دربر دارد؛ چرا که منافع و فواید بسیار زیادی برای آنان به دنبال دارد. پس هر پاداش عاجل و آجلی که به انسان برسد، از ثمرات ایمان است. بنابراین پیروزی و هدایت، علم و عمل صالح، شادی و خوشحالی، بهشت و نعمت‌هایی که در آن قرار دارد، همه به سبب ایمان به‌دست می‌آیند. همان‌طور که بدبختی و شقاوت دنیا و آخرت، ناشی از عدم ایمان یا کمبود آن است. اما زیان ایمان نیاوردن به پیامبر صلی الله علیه وسلم، برعکس نتایج ایمانِ به او است، و بنده با این کار جز به خودش زیان نمی‌رساند، و خداوند به او نیازی ندارد، و گناه گناهکاران زیانی به وی نمی‌رساند. بنابراین خداوند متعال فرمود: ﴿فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾ همانا آنچه در آسمان‌ها و زمین است، از آنِ خداست؛ یعنی همۀ آنچه در آسمان‌ها و زمین است، آفریده و ملک خدا بوده و تحت تدبیر و تصرف او هستند. ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا﴾ و خداوند به هر چیزی داناست. ﴿حَكِيمٗا﴾ و در آفرینش و امر خویش حکیم است؛ و می‌داند چه کسی سزاوار هدایت یا گمراهی است. و نیز در قراردادن هدایت و گمراهی در جایگاهشان، حکیم است.
التفاسير العربية:
یٰۤاَهْلَ الْكِتٰبِ لَا تَغْلُوْا فِیْ دِیْنِكُمْ وَلَا تَقُوْلُوْا عَلَی اللّٰهِ اِلَّا الْحَقَّ ؕ— اِنَّمَا الْمَسِیْحُ عِیْسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُوْلُ اللّٰهِ وَكَلِمَتُهٗ ۚ— اَلْقٰىهَاۤ اِلٰی مَرْیَمَ وَرُوْحٌ مِّنْهُ ؗ— فَاٰمِنُوْا بِاللّٰهِ وَرُسُلِهٖ ۫— وَلَا تَقُوْلُوْا ثَلٰثَةٌ ؕ— اِنْتَهُوْا خَیْرًا لَّكُمْ ؕ— اِنَّمَا اللّٰهُ اِلٰهٌ وَّاحِدٌ ؕ— سُبْحٰنَهٗۤ اَنْ یَّكُوْنَ لَهٗ وَلَدٌ ۘ— لَهٗ مَا فِی السَّمٰوٰتِ وَمَا فِی الْاَرْضِ ؕ— وَكَفٰی بِاللّٰهِ وَكِیْلًا ۟۠
خداوند، اهل کتاب را از غلو و مبالغه در دین، نهی می‌کند. «غلو» یعنی پا را از حد و اندازۀ مشروع فراتر گذشتن و وارد شدن به حریمی که مشروع نیست. مانند نصارا که در مورد عیسی غلو کردند، و او را از مقام نبوت و رسالت فراتر برده و به مقام ربوبیت که جز برای خدا شایسته نیست، رساندند. پس همان طور که از تقصیر و تفریط نهی شده است، مبالغه و زیاده روی نیز چنین است. بنابراین فرمود: ﴿وَلَا تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّ﴾ و دربارۀ خدا جز سخن حق مگویید. و این سخن، متضمن سه چیز است: دو چیز که از آن نهی شده است و آن دروغ بستن بر خدا، و سخن گفتن بدون علم و آگاهی در مورد اسما و صفات و افعال و شریعت و پیامبران خداست. و مورد سوم چیزی است که به آن دستور داده شده است و آن سخن حق دربارۀ این چیزهاست. و از آنجا که این قاعده، کلی و فراگیر بوده و سیاق عبارت در مورد عیسی علیه السلام آمده است، تصریح کرد که در مورد او باید سخن حق گفت؛ امری که با روش یهودیت و نصرانیت مخالف است. پس فرمود: ﴿إِنَّمَا ٱلۡمَسِيحُ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ رَسُولُ ٱللَّهِ﴾ آخرین مقامی که برای عیسی متصوّر است، این است که او بندۀ خدا و پیامبر اوست، و این بالاترین مقام برای آدمیان است، و رسالت، بالاترین مقام و بزرگ‌ترین پاداش می‌باشد. ﴿وَكَلِمَتُهُۥٓ أَلۡقَىٰهَآ إِلَىٰ مَرۡيَمَ﴾ خداوند کلامی را بیان نمود و به واسطۀ آن، عیسی علیه السلام به وجود آمده؛ او خودِ آن کلمه نیست، بلکه به‌وسیلۀ آن پدید آمد، و این نسبت دادن، به خاطر احترام و تشریف اوست. ﴿وَرُوحٞ مِّنۡهُ﴾ و او از ارواحی است که خداوند آفریده، و با صفات برتر و اخلاق نیکو کامل گردانیده است. خداوند روحش، جبرئیل ـ‌علیه السلام‌ـ را فرستاد، و او را در شرمگاه مریم ـ‌علیها السلام‌ـ دمید، و مریم به فرمان خدا به عیسی حامله شد. وقتی که حقیقتِ پدید آمدن عیسی را بیان نمود، اهل‌کتاب را دستور داد تا به او و سایر پیامبرانش ایمان بیاورند، و آنان را نهی کرد از اینکه خداوند را سومینِ سه خدا قرار دهند. یکی از آنها عیسی است و دومی مریم. این عقیده و گفتار نصارا بود. خداوند آنها را رسوا و خوار بگرداند! پس خداوند آنان را دستور داد تا از این گفتار و عقیده بازآیند و خبر داد که این برایشان بهتر است؛ زیرا راه نجات فقط همین است و دیگر راه‌ها، راه هلاکت‌اند.سپس خود را از داشتن شریک و فرزند پاک قرار داد و فرمود: ﴿إِنَّمَا ٱللَّهُ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ﴾ همانا خداوند یگانه است؛ یعنی او در الوهیت، یکتا و یگانه است، و عبادت فقط شایستۀ اوست، ﴿سُبۡحَٰنَهُۥٓ﴾ پاک و مبرّاست، ﴿أَن يَكُونَ لَهُۥ وَلَدٞ﴾ از اینکه دارای فرزندی باشد؛ زیرا ﴿لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾ همۀ آنچه در آسمان‌ها و زمین است، از آنِ او می‌باشد، و همه مملوک اویند و به او نیازمندند. پس محال است که شریک یا فرزندی از آنها داشته باشد. خداوند پس از آنکه خبر داد که او مالک و فرمانروای جهان بالا و پائین است، بیان کرد که او منافع دنیوی و اخروی آنان‌را تامین می‌کند، و نگهبان آنان است، و به آنان سزا و پاداش می‌دهد.
التفاسير العربية:
لَنْ یَّسْتَنْكِفَ الْمَسِیْحُ اَنْ یَّكُوْنَ عَبْدًا لِّلّٰهِ وَلَا الْمَلٰٓىِٕكَةُ الْمُقَرَّبُوْنَ ؕ— وَمَنْ یَّسْتَنْكِفْ عَنْ عِبَادَتِهٖ وَیَسْتَكْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ اِلَیْهِ جَمِیْعًا ۟
پس از آنکه خداوند مبالغه آمیزی و غلوّ نصارا را در مورد عیسی ذکر کرد و فرمود: عیسی بنده و پیامبر خداست، بیان نمود که عیسی از عبادت و پرستش پروردگارش امتناع نورزید، و فرشتگان مقرب نیز از عبادت خدا سرپیچی نمی‌کنند: ﴿وَلَا ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ ٱلۡمُقَرَّبُونَ﴾ خداوند آنها را از امتناع ورزیدن از عبادتش، پاک قرار داد. پس آنها به طریق اولی از خود بزرگ بینی و تکبر ورزیدن مبرّا هستند. و نفیِ چیزی به منزلۀ اثبات ضد آن است؛ یعنی عیسی و فرشتگان مقرّب، به عبادت پروردگارشان مشتاق و علاقه‌مندند و آن‌چنان که سزاوار احوالشان است برای آن تلاش می‌کنند. و اشتیاق به عبادت پروردگار، باعث شرافت و موفقیت بزرگی برای آنها گشته است. پس آنان از اینکه بندگانی برای خداوند باشند، و در مقابل ربوبیت او کرنش کنند، امتناع نورزیدند. آنان از کرنش در برابر الوهیت خدا، خودداری نکردند، بلکه خودرا بسیار نیازمندِ بندگی خدا می‌دانستند. کسی گمان نکند که بالا بردن مقام عیسی یا غیر او، بالاتر از مقامی است که خداوند آنان را در آن قرار داده است؛ و امتناع ورزیدن عیسی یا غیر او از عبادت و بندگی پروردگار، کمال و رفعتی برای آنان تلقی می‌شود. بلکه این امر عین نقص و عیب و کاستی است، و موجب نکوهش و عذاب. بنابراین فرمود: ﴿وَمَن يَسۡتَنكِفۡ عَنۡ عِبَادَتِهِۦ وَيَسۡتَكۡبِرۡ فَسَيَحۡشُرُهُمۡ إِلَيۡهِ جَمِيعٗا﴾ خداوند همۀ بندگان و آفریدگانش؛ آنانی را که از عبادت او ابا ورزیده و تکبر کرده‌اند، و [نیز] بندگان مؤمن خویش را در پیشگاه خود گرد می‌آورد، و میان آنان با حکم عادلانه و قطعیِ خویش داوری می‌نماید.
التفاسير العربية:
فَاَمَّا الَّذِیْنَ اٰمَنُوْا وَعَمِلُوا الصّٰلِحٰتِ فَیُوَفِّیْهِمْ اُجُوْرَهُمْ وَیَزِیْدُهُمْ مِّنْ فَضْلِهٖ ۚ— وَاَمَّا الَّذِیْنَ اسْتَنْكَفُوْا وَاسْتَكْبَرُوْا فَیُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا اَلِیْمًا ۙ۬— وَّلَا یَجِدُوْنَ لَهُمْ مِّنْ دُوْنِ اللّٰهِ وَلِیًّا وَّلَا نَصِیْرًا ۟
سپس حکم و داوری خویش را در مورد آنها تشریح نموده و می‌فرماید: ﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾ و اما کسانی که ایمان آورده، و کارهای شایسته از قبیل: واجبات و مستحبات انجام دادند، و حقوق خدا و بندگانش را رعایت نمودند، ﴿فَيُوَفِّيهِمۡ أُجُورَهُمۡ﴾ پاداششان را به‌طور کامل به آنان می‌دهد؛ یعنی پاداش‌هایی که خداوند برای اعمال مقرر نموده است، به هر یک بر حسب ایمان و عملش می‌بخشد. ﴿وَيَزِيدُهُم مِّن فَضۡلِهِۦ﴾ و از فضل خویش به پاداش آنها می‌افزاید، پاداشی که بسیار بالاتر از اعمال و کارهایشان است، و اصلاً برخورداری از چنین پاداشی به دل آنها خطور نکرده است. و این شامل تمامی خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها و زنان پاک و مناظر دل انگیز و شادی‌ها و نعمت و آسایش و آرامش قلب و روح و بدن می‌شود که در بهشت وجود دارد، و تمامی خیر و برکات دینی و دنیوی که بر ایمان و عمل صالح مترتب می‌شود، در این داخل است. ﴿وَلَا يَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرٗا﴾ و اما کسانی که از عبادت خدا ابا ورزیده و دچار خود بزرگ بینی شده‌اند، ﴿فَيُعَذِّبُهُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا﴾ عذابی دردناک به آنان خواهد داد، و آن خشم و غضب خدا و آتش بر افروخته‌ای است که در دل‌ها نفوذ می‌کند. ﴿فَيُعَذِّبُهُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا﴾ و هیچ کسی را نمی‌یابند که آنان را سرپرستی و حمایت کند، و به سر منزل مقصود برساند. و هیچ کسی را نمی‌یابند که آنان را یاری‌کند و عواقب ناگوار و اعمال پلیدشان و خطرات آتش جهنم را از آنها دور کند، بلکه مهربان‌ترین مهربانان، آنان را رها کرده و در عذاب جاودانه‌شان ترک می‌نماید. و هیچ کس نمی‌تواند حکم الهی را رد کند و قضاوت او را در مورد آنان تغییر دهد.
التفاسير العربية:
یٰۤاَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَآءَكُمْ بُرْهَانٌ مِّنْ رَّبِّكُمْ وَاَنْزَلْنَاۤ اِلَیْكُمْ نُوْرًا مُّبِیْنًا ۟
خداوند به خاطر ارائۀ دلایل قطعی به مردم، و بر افروختن چراغ‌های درخشان برای آنان، و اتمام حجت بر ایشان، و نمایاندن راه به آنان، بر آنها منت می‌نهد. پس فرمود: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَكُم بُرۡهَٰنٞ مِّن رَّبِّكُمۡ﴾ ای مردم! براستی دلایلی که قاطعانه بر حق دلالت نموده، و آن را بیان و روشن می‌گردانند، و ناحق را بازگو می‌کنند، از جانب پروردگارتان پیش شما آمده است. و این شامل دلایل عقلی و نقلی و نشانه‌های موجود در جهان آفرینش و در وجود خود انسان‌ها است: ﴿سَنُرِيهِمۡ ءَايَٰتِنَا فِي ٱلۡأٓفَاقِ وَفِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ﴾ ما نشانه‌هایمان را در جهان هستی و در وجود خودشان به آنان نشان می‌دهیم، تا حق برایشان روشن گردد. ﴿مِّن رَّبِّكُمۡ﴾ از جانب پروردگارتان ، این بر شرافت و عظمت این دلیل و برهان دلالت می‌نماید؛ زیرا این دلیل از جانب پروردگارتان است، و امور دینی و دنیوی شما را به رشد و تکامل می‌رساند. و از جمله پرورش و تربیت الهی ـ که باید به خاطر آن خدا را ستایش نمود ـ این است که دلایلی را به شما ارائه نموده است تا در پرتو آن به راه راست هدایت یافته و به بهشت برسید. ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكُمۡ نُورٗا مُّبِينٗا﴾ و نور آشکاری را به سوی شما فرستاده‌ایم، و آن نور، این قرآن بزرگ است که علوم گذشتگان و آیندگان و اخبار راستین و مفید، و دستور به دادگری و نیکوکاری و خیر، و نهی از ستم و بدی، در آن وجود دارد. پس مردم اگر در پرتو روشنایی و انوار قر‎آن راهشان را نیابند، در تاریکی و بدبختی بزرگی غوطه‌ور خواهند شد. و اگر از آن برای خود اندکی نور برنگیرند، در تاریکی جهل و نادانی خواهند ماند.
التفاسير العربية:
فَاَمَّا الَّذِیْنَ اٰمَنُوْا بِاللّٰهِ وَاعْتَصَمُوْا بِهٖ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِیْ رَحْمَةٍ مِّنْهُ وَفَضْلٍ ۙ— وَّیَهْدِیْهِمْ اِلَیْهِ صِرَاطًا مُّسْتَقِیْمًا ۟ؕ
اما مردم، بر حسب ایمانی که به قرآن دارند و بهره‌ای که از آن می‌برند، به دو دسته تقسیم می‌شوند: ﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ﴾ پس کسانی که به خدا ایمان آورده‌اند؛ یعنی به وجود او، و متصف بودن وی به تمامی صفات کمال، و پاک بودنش از هرنقص و عیبی ایمان دارند، ﴿وَٱعۡتَصَمُواْ بِهِۦ﴾ و به خدا پناه برده و به او تکیه و توکل می‌کنند، و به توانایی و قدرت خود مغرور نشده و از خدایشان یاری می‌جویند، ﴿ فَسَيُدۡخِلُهُمۡ فِي رَحۡمَةٖ مِّنۡهُ وَفَضۡلٖ﴾ ایشان را به رحمت ویژۀ خود در خواهد آورد، در نتیجه آنان را بر انجام خوبی‌ها توفیق می‌دهد و به آنان پاداش فراوان می‌بخشد، و بلاها را از آنان دور می‌نماید. ﴿وَيَهۡدِيهِمۡ إِلَيۡهِ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِيمٗا﴾ و آنان را بر کسب علم و آگاهی و عمل به آن، و شناخت حق و عمل به آن توفیق می‌دهد. و هرکس که به خدا ایمان نیاورد و به دین او چنگ نزند و به کتابش تمسک نجوید، خداوند او را از رحمت و فضل خود محروم می‌گرداند، و او را به خودش واگذار می‌کند، در نتیجه هدایت نخواهد شد، بلکه به گمراهی آشکاری گرفتار خواهد آمد. و این سزای سخت، به خاطر ایمان نیاوردن آنان است. در نتیجه چنین کسانی دچار ناکامی و زیان فراوانی می‌گردند. از خداوند می‌خواهیم ما را عفو کند، و سلامت و عافیت خود را از او می‌جوییم.
التفاسير العربية:
یَسْتَفْتُوْنَكَ ؕ— قُلِ اللّٰهُ یُفْتِیْكُمْ فِی الْكَلٰلَةِ ؕ— اِنِ امْرُؤٌا هَلَكَ لَیْسَ لَهٗ وَلَدٌ وَّلَهٗۤ اُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ ۚ— وَهُوَ یَرِثُهَاۤ اِنْ لَّمْ یَكُنْ لَّهَا وَلَدٌ ؕ— فَاِنْ كَانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثٰنِ مِمَّا تَرَكَ ؕ— وَاِنْ كَانُوْۤا اِخْوَةً رِّجَالًا وَّنِسَآءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَیَیْنِ ؕ— یُبَیِّنُ اللّٰهُ لَكُمْ اَنْ تَضِلُّوْا ؕ— وَاللّٰهُ بِكُلِّ شَیْءٍ عَلِیْمٌ ۟۠
خداوند متعال خبر می‌دهد که مردم در مورد کلاله از پیامبر صلی الله علیه وسلم پرسیدند، به دلیل فرمودۀ خداوند ﴿يَسۡتَفۡتُونَكَ قُلِ ٱللَّهُ يُفۡتِيكُمۡ فِي ٱلۡكَلَٰلَةِ﴾ و آن مُرده‌ای است که فرزند صُلبی، فرزند پسر، پدر و پدربزرگ ندارد. بنابراین فرمود: ﴿إِنِ ٱمۡرُؤٌاْ هَلَكَ لَيۡسَ لَهُۥ وَلَدٞ﴾ اگر شخصی بمیرد و پسر و دختر و فرزند صلبی و فرزند پسر، و همچنین پدر نداشته باشد. به دلیل اینکه برادران و خواهران را وارث قرار داده است؛ زیرا به اجماع در صورت وجود پدر، برادران و خواهران ارث نمی‌برند. پس هرگاه چنین فردی بمیرد و فرزند و پدر نداشته باشد، ﴿وَلَهُۥٓ أُخۡتٞ﴾ و خواهری تنی یا خواهری از پدر داشته باشد، نه خواهری که فقط از مادر باشد؛ زیرا حکم خواهر مادری قبلاً گذشت. ﴿فَلَهَا نِصۡفُ مَا تَرَكَ﴾ نصف ترکۀ برادر از قبیل: وجوه نقدی و زمین و کالا و غیره به او می‌رسد. و این پس از پرداخت وام و قرض‌هایش، و انجام دادن وصیت او است. ﴿وَهُوَ﴾ و برادر تنی یا برادری که از پدر می‌باشد، ﴿يَرِثُهَآ إِن لَّمۡ يَكُن لَّهَا وَلَدٞ﴾ از خواهر ارث می‌برد اگر خواهر، فرزندی نداشته باشد. و سهمیۀ او را از ارث خواهر معیّن نکرد؛ زیرا برادر، جزو عصبه‌ها می‌باشد و تمام مالِ برجای مانده، از آنِ اوست، اگر صاحبِ سهم، یا عصبه‌ای وجود نداشته باشد که با او در ترکه شریک گردد، و یا آنچه از سهام باقی می‌ماند، از آنِ اوست. ﴿فَإِن كَانَتَا ٱثۡنَتَيۡنِ﴾ پس اگر دو خواهر و یا بیشتر بودند،﴿فَلَهُمَا ٱلثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ﴾ دو سوم ترکه برای آنهاست، ﴿وَإِن كَانُوٓاْ إِخۡوَةٗ رِّجَالٗا وَنِسَآءٗ﴾ و اگر برادران نامادری با مجموعه‌ای از خواهران جمع شدند، ﴿فَلِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ﴾ سهم مرد برابر سهم دو زن است. پس سهم زنان ساقط شده و برادرانشان، آنان را در زمرۀ عصبات قرار می‌دهند. ﴿يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ أَن تَضِلُّواْ﴾ خداوند احکام خود را که به آن نیاز دارید، برایتان بیان می‌کند، و آن را برای شما شرح می‌دهد. و این از فضل و احسان اوست، تا شما به‌وسیلۀ بیانات او هدایت گردید و به احکام او عمل کنید و به سبب نادانی‌تان از راه راست گمراه نشوید. ﴿وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمُ﴾ و خداوند به هر چیزی داناست؛ یعنی به امور پنهان و آشکار و کارهای گذشته و آینده آگاه است، و می‌داند که شما به بیان و تعلیم الهی نیازمند هستید. پس، از علم خویش چیزهایی را به شما یاد می‌دهد که همواره در تمام زمان‌ها و مکان‌ها برای شما سود بخش می‌باشد. پایان تفسیر سوره نساء فلله الحمد والشكر.
التفاسير العربية:
 
ترجمة معاني سورة: النساء
فهرس السور رقم الصفحة
 
ترجمة معاني القرآن الكريم - الترجمة الفارسية - تفسير السعدي - فهرس التراجم

ترجمة تفسير السعدي إلى اللغة الفارسية.

إغلاق