ترجمة معاني القرآن الكريم - الترجمة الفارسية - تفسير السعدي * - فهرس التراجم


ترجمة معاني آية: (111) سورة: يوسف
لَقَدْ كَانَ فِیْ قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّاُولِی الْاَلْبَابِ ؕ— مَا كَانَ حَدِیْثًا یُّفْتَرٰی وَلٰكِنْ تَصْدِیْقَ الَّذِیْ بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیْلَ كُلِّ شَیْءٍ وَّهُدًی وَّرَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُّؤْمِنُوْنَ ۟۠
{لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِي الأَلْبَابِ} به راستی كه در داستان پيامبران و قومشان عبرتی است برای خردمندان، تا اهل خير و اهل شر عبرت گيرند. و از داستان آنها چنين می‌آموزند كه هر كس كاری مانند آنها انجام دهد همان كرامت و بزرگرداشت يا توهين و عذابی كه به آنان رسيد به ايشان نيز خواهد رسيد. همچنین صفت‌های كمال و حكمت بزرگ خدا را از اين داستان‌ها آموخته و به اين نتيجه می‌رسند كه او خداوندی است كه عبادت جز برای او، شايسته كسی نيست؛ و هيچ شريكی ندارد. {مَا كَانَ حَدِيثاً يُفْتَرَى} اين قرآن كه خداوند به وسيله آن سرگذشت-هايی از غيب برای شما تعريف نمود سخنی دروغين نيست، {وَلَكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ} بلكه تصديق كننده كتابهايی است كه پيش از آن نازل شده‌اند. قرآن با آنها مطابقت دارد و بر صحت و درستی آن كتا‌بها گواهی می‌دهد. {وَتَفْصِيلَ كُلَّ شَيْءٍ} و بيانگر هر چيزی است از قبيل اصول و فروع دين و دلايل و حجتی كه بنگان به آن نياز دارند. {وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ} و هدايت و رحمتی است برای گروهی كه ايمان می‌آورند، آنان به سبب آگاهی و شناختی كه از حق پيدا می‌كنند و با برگزيدن آن به هدايت دست می‌يازند، و با پاداشی كه در دنيا و آخرت به دست می‌آورند، مشمول رحمت خداوند می‌گردند. در اينجا به بيان فوايد و نكاتی می‌پردازيم كه اين قصه بزرگ در بر دارد، قصه‌ای كه خداوند در آغاز آن فرمود: {نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ} «ما بهترين داستان‌ها را برای تو حكايت می‌كنيم». و فرمود: { لَّقَدْ كَانَ فِي يُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آيَاتٌ لِّلسَّائِلِينَ} «به راستی كه در داستان يوسف و برادرانش برای پرسش كنندگان نشانه‌هاست». و در آخر آن فرمود: {لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِي الأَلْبَابِ} در داستان آنان عبرت فراوانی برای خردمندان وجود دارد. فوايدی كه در لابلای اين داستان به چشم می‌خورد بدين شرح است: 1- اين داستان از بهترين و واضح‌ترين و روشن-ترين داستان‌هاست، چون قهرمانان داستان همواره از رنج و محنت به آسايش و رحمت؛ و از ذلت به عزت؛ و از بردگی به پادشاهی؛ و از غم به شادی؛ و از آبادی به قحطی؛ و از قحطی به فراخی؛ و از تنگدستی به گستردگی؛ و از انكار به اقرار منتقل می‌شوند. پس با بركت است خداوندی كه آن را تعريف و به طور زيبا و روشن بيان كرد. 2- در اين داستان دليل مشروعيت تعبير خواب بيان شده است. و اينكه علم تعبير خواب از جمله علوم مهمی است كه خداوند به هر كس از بندگانش بخواهد، می‌دهد. و غالباً مبناي تعبير خواب مشابهت و مناسبت در اسم و صفت است، زيرا يوسف در خواب ديده بود که خورشيد و ماه و يازده ستاره برای او سجده می‌كنند و وجه مناسبت اين خواب عبارت است از اينكه ماه و خورشيد و ستاره‌ها موجب روشنايی و زينت بخش آسمان و مايه منافع آن هستند. پس پيامبران و دانشمندان زينت بخش زمين می‏باشند و انسان‌ها به وسيله آنان در تاريكی‌ها راهياب می‌شوند، همانطور كه در پرتو روشنايی ماه و خورشيد و ستارگان آدمی رهياب می‌شود و از آنجا كه پدر و مادرش اصل هستند و برادرانش فرع، مناسب است نور اصل از نور فرع بيشتر و حجم اصل از حجم فرع بزرگتر باشد. بنابراين خورشيد را به مادر، ماه را به پدر و ستارگان را به برادرانش تعبير نمود. و جزو مناسبت و مشابهت اين است كه كلمة: {شمس} كه به معني خورشيد می‌باشد مونث است، بنابراين به مادرش تعبير شد و كلمه: {قمر} و {کواکب} كه به معني ماه و ستارگان می‌باشند كلماتی مذكر هستند، بنابراين آنها را به پدر و برادرانش تعبير نمود. همچنين جزو مناسبت و مشابهت اين است كه سجده كننده به نزد كسی كه برايش سجده صورت گرفته است، دارای عظمت و احترام می‌باشد، همچنانكه وی نيز از احترام و مقام والا برخوردار است. پس اين دلالت می‌نمايد كه يوسف نزد پدر و برادرانش محترم خواهد بود. و لازمه اينكار آن است كه يوسف در علم و فضيلت برتر باشد، علم و فضيلتی كه موجب احترام و تكريم وی است. بنابراين پدرش گفت: {وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ} «و اين چنين پروردگارت تو را بر می-گزيند و تعبير خوابها را به شمامی‌آموزد». يكی از آن دو يار زندانی يوسف در خواب ديده بود كه به منظور تهية شراب، انگور می‌فشارد؛ جزو مناسبت و مشابهت اين است كه فردی كه شراب درست می‌كند معمولاً خدمت گذار فردی ديگر است و عمل شراب گيری به قصد برخورداری ديگران صورت می‌گيرد، بنابراين خواب را به كار و پيشه‌ای كه داشت تعبير كرد و اينكه مجدداً به سرورش شراب می-نوشاند؛ و اين متضمن آزاد شدن او از زندان است. جوان اولی در خواب ديده بود نانی بر سر حمل می‌كند و پرندگان از آن می‌خورند، يوسف خوابش را چنين تعبير كرد كه پوست سر و گوشت و مغز او به زودی در جايی قرار می‌گيرد كه پرندگان می‌توانند آن را بخورند، بنابراين از حالت او چنين استنباط كرد كه به زودی كشته می‌شود و در معرض هجوم پرندگان قرار می‌گيرد و سر او را خواهند خورد؛ و لازمه اين كارآن است كه بعد از مرگ به دار آويخته شود. و گاوها و خوشه‌هایی را كه پادشاه در خواب ديده بود به سال‌های قطحی و سال‌های خرم و آباد تعبير كرد، زيرا وجه مناسبت در اين جا این است كه سرنوشت مردم و منافع و مصالح آنان به پادشاه ارتباط دارد و با صالح بودن پادشاه حالات مردم سامان می‌يابد و با فاسد شدن او حالات مردم به فساد و تباهی دچار خواهد شد. همچنان‌كه خوب شدن حالات مردم و بهبود يافتن امورات زندگی آنان به بارندگی و خشكسالی بستگی دارد. نيز به وسيله گاو زمين را شخم می‌زنند و كشتزارها را آبياری می‌كنند و اگر سال، سالی آباد و خرم باشد گاو چاق می‌شود. و به هنگام قحط سالی لاغر می‌گردد. و همچنين خوشه-ها در سال آباد و بارانی و سبز فراوان بوده و در خشک سالی كم و خشک می-گردند و خوشه‌ها بهترين حبوبات و محصولات روی زمين هستند. 3- در اين داستان دلايلی بر صحت نبوت محمد - صلى الله عليه وآله وسلم - وجود دارد، زيرا اين داستان طولانی را برای قومش حكايت نمود حال آنكه كتاب‌های گذشتگان را مطالعه نكرده و پيش هيچ كسی درس نخوانده بود. قومش يقين داشتند كه او بی سواد است و خواندن و نوشتن را نمی‌داند، در حالی كه اين داستان با آنچه كه در كتاب‌های گذشته آمده است مطابق می‏باشد و پيامبر نزد برادران يوسف حضور نداشت و آنگاه با بد انديشی تصميم گرفتند يوسف را در چاه بياندازند. 4- شايسته است بنده خود را از اسباب و عوامل شر دور بدارد و آنچه را كه از زبانش بيم دارد پنهان نمايد. به اين دليل يعقوب به يوسف گفت: {لاَ تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُواْ لَكَ كَيْداً} «خوابت را برای برادرانت بازگو مكن، چرا كه برای تو بدانديشی می‌كنند». 5- جايز است در قالب نصيحت و اندرز برای ديگران، از معايب و مفاسد فرد ياافراد سخن به ميان آورد، زيرا فرمود: {فَيَكِيدُواْ لَكَ كَيْداً} «كه برای تو بدانديشی می‌كنند». 6 - نعمتی كه خداوند به بنده ارزاني می‌دارد، بستگان او نيز از قبيل خانواده و خويشاوندان و دوستانش از آن برخوردار می‌گردند. همانطور كه يعقوب در تعبير خواب يوسف گفت: {وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَى آلِ يَعْقُوبَ} «بدين‌سان پروردگارت تو را بر می‌گزيند و تعبير خواب‌ها را به تو می‌آموزد و نعمت خود را بر تو و خاندان يعقوب كامل می‌نمايد». و هنگامی كه نعمت و بركت خدا به طور كامل به يوسف رسيد خاندان يعقوب نيز به عزت و قدرت و نمعت و شادی دست يافتند كه يوسف سبب دست يافتن آنها به اين نعمت‌ها بود. 7- در همه كارها بايد به دادگری و عدالت رفتار نمود. و همچنان كه پادشاه در تعامل با رعيت و ملت خود با عدل و دادگر باشد، پدر نيز در برخورد با فرزندانش بايد دادگر باشد. پدر بايد در محبت و ترجيح دادن يكی از فرزندان بر ساير آنان عدالت داشته باشد و اگر در اين زمينه انصاف و عدالت نداشته باشد مصيبت درست شده و كارش مختل می‌گردد. بنابراين وقتی كه يعقوب يوسف را بيشتر دوست داشت و او را بر برادرانش ترجيح داد، فرزندانش اينگونه با پدر و برادرشان رفتار كردند. 8 – باید از نحوست و شومی گناه ترسيد و اينكه يک گناه چندين گناه را به دنبال خواهد داشت، و انجام دهنده يک گناه لابد چندين گناه را انجام می‌دهد. برادران يوسف به منظور فاصله انداختن بين يوسف و پدرشان انواع حيله‌ها و مكرها را به كار بستند و چندين بار دروغ گفتند و پدرشان را با پيراهن آغشته به خون فريفتند و نيز برای فريب دادن او شب هنگام و گريه كنان پيش او آمدند. و بعيد نيست كه در این مدت بحث و مرافعه هم جمع شدند ادامه داشته باشد. و هرگاه در اين مورد بحث وگفتگو مي شد دروغ مي گفتند، و تهمت می‌زدند و اين بر اثر نحوست و زشتی گناه و پيامدهای آن می‌باشد. 9- آنچه كه مهم و قابل اعتنا می‌باشد عاقبت به خيری بنده است، و نقص و كوتاهی‌هايی كه در ابتدای راه از او سر می‌زند اعتبار ندارد، زيرا فرزندان يعقوب - عليه السلام - ابتدا كارهایی بسيار شنيع انجام دادند و يكی از بزرگترين اسباب مذمت و سرزنش را فراهم نمودند. سپس توبه‌ای واقعی كردند و يوسف كاملاً آنها را بخشيد؛ و پدرشان نيز آنها را عفو كرد و برای آنان دعای آمرزش و رحمت نمود. و هرگاه بنده از حقش صرف نظر كند خداوند هم صرف نظر می‌كند، چرا كه او بهترين و مهربان است. بنابراين طبق صحيح‌ترين گفته‌ها، برادران يوسف پيامبر بوده‌اند. به دليل اينکه خداوند متعال فرموده است: {وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ} [النساء: 163]. «و به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و نوادگان وحی نموديم». و اسباط (نوادگان) فرزندان دوازده گانه يعقوب و فرزندان آنها هستند. و از جمله چيزهايی كه بر صحت اين مطلب دلالت می‌نمايد اين است كه يوسف آنها را در خواب به صورت ستارگانی درخشان ديد. و ستارگان مايه روشنايی و هدايت و راهبری هستند و روشنايی و راهنمايی كردن از صفات پيامبران می‌باشد. پس اگر هم پيامبر نبوده باشند دانشمندان و علمایی بوده كه مردم را راهنمایی می‌كرده-اند. 10 - خداوند به يوسف دانش و فرزانگی و اخلاق نيک و دعوت به سوی خدا و به سوی دينش، و گذشت از برادران خطاكارش را ارزانی نمود؛ و او بی-درنگ آنها را بخشيد و با سرزنش نكردن‌شان و عيب نگرفتن از آنان به طور كامل از آنها صرف نظر كرد و اين از منت‌های الهی بر يوسف بود. سپس يكی از نعمت‌های خدا ومنت‌های الهی بر يوسف اين بود كه با پدر و مادرش نيكی كرد و با برادرانش نيز نيكی نمود و با همه مردم نيكوكار بود. 11- برخی از بدی‌ها از برخی ديگر سبک‌تر هستند، و مرتكب شدن زيانی سبک از ارتكاب زیان بزرگتر بهتر است، زيرا برادران يوسف وقتی كه بر كشتن و قتل يوسف و با تبعيد او به سرزمين دور اتفاق كردند، يكی از آنها گفت: {لَا تَقْتُلُوا يُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِي غَيَابَةِ الْجُبِّ} يوسف را نكشيد بلكه او را در ژرفای چاه بياندازيد و سخن اين يكی از سخن ديگر برادران بهتر، و زيانش كمتر بود. و به سبب پيشنهاد او برادرانش از گناه بزرگ قتل نجات يافتند. 12 - چيزی كه دست به دست و داد و ستد شود و كالا محسوب گردد و دانسته نشود كه به طريقه‌ای غير شرعی مورد خريد و فروش واقع گشته است، جايز است كه مورد خريد و فروش واقع شود يا از آن استفاده گردد. زيرا برادران يوسف كه او را فروختند، فروختن يوسف جايز نبود، سپس كاروانيان وی را به مصر برده و در آنجا فروختند و يوسف نزد سرورش به عنوان غلام و بنده ماند و خداوند فعل آنان را ـ هر چند كه حرام بود ـ «شراء» يعنی فروختن ناميد؛ و يوسف نزد آنها به منزله غلام و برده‌ای محترم و گرامی بود. 13 - از خلوت كردن با زنانی كه خطر بروز فتنه از جانب آنها وجود دارد بايد پرهيز نمود؛ و نيز از محبتی كه بيم آن می‌رود مضر باشد بايد پرهيز كرد، زيرا آنچه كه برای زن عزيز مصر پيش آمد بدان خاطر بود كه با يوسف تنها بوده و به شدت يوسف را دوست می‌داشت، تا جایی كه محبت يوسف آرام و قرار او را بر هم زد و سرانجام مكارانه از او خواست تا عمل منافی عفت را انجام دهد. سپس بر يوسف دروغ بست و به سبب آن يوسف مدت زيادي در زندان ماند. 14 - آهنگ و قصدی كه يوسف برای آن زن كرد و سپس آن را برای خدا ترک نمود، از جمله چيزهایی است كه او را به خدا نزديک كرد، زيرا نفس سركش و طبيعت و سرشت بيشتر مردم دارای چنين قصد و آهنگي می‌باشد. پس هنگامی كه يوسف خواستة نفس و محبت و ترس خدا را در كنار هم قرار داد، محبت خدا و ترس او را بر هوای نفس ترجيح داد؛ و از جمله كسانی گرديد كه {وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى} [النازعات: 40]. «از مقام پروردگارشان می‌ترسند و نفس را از پيروی از هوا و هوس باز می‌دارند». و از زمره هفت گروهی گرديد كه خداوند آنها را در زير سايه عرش خود در روزی كه سايه‌ای جز سايه او نیست جای می‌دهد. يكی از آن هفت گروه كسی است كه زنی دارای مقام و زيبايی فراوانی او را به عمل زشت زنا فرا بخواند اما او بگويد: من از خدا می‌ترسم.و آهنگی كه بنده به سبب آن ملامت می‌شود، تصميم و آهنگی است كه بر آن پای بفشارد و تبديل به تصميم قطعی او شود و درصدد عملی كردن آن بر آيد. 15 - هر كس كه اهل ايمان باشد و كارهايش را فقط برای خدا انجام دهد، خداوند به پاس ايمان و اخلاص صادقانه‌اش انواع بدی و زشتی و عوامل گناه را از او دور می‌نمايد، زيرا فرمود: {وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ} «و يوسف قصد او را كرد اما برهان پروردگارش را ديد و از اين كار منصرف شد. ما چنين كرديم تا بدی و ناشايستي را از دور سازيم، چرا كه او از بندگان مخلص ما بود». بنا به قرائت كسی كه «المخلصين» را به كسر لام بخواند. اما كسی كه آن را با فتح لام «المخصلين» بخواند، بدين معنی است كه خداوند او را خالص گرداند و از ناپاكی‌ها دور كرد، و اين متضمن اخلاص يوسف نيز مي باشد.و هنگامي كه يوسف عمل خود را خالصانه برای خدا انجام داد خداوند او را خالص گرداند و از بدی و زشتی نجات داد. 16- شايسته است كه بنده مسلمان هرگاه محلي را ديد كه در آن فتنه و اسباب گناه است از آنجا دور شود، تا بتواند از گناه رهايی يابد. زيرا وقتي آن زن كه يوسف در خانه‌اش بود مكارانه از او خواست تا با وی عمل منافی عفت انجام دهد يوسف فرار كرد و به سوی در رفت تا از شر آن نجات يابد. 17 - چنانچه مسئله‌ای بر ما مشتبه گردد به قرينه عمل می‌كنيم، پس اگر زن و مردی در رابطه با اسباب و اثاثيه خانه با همدگير اختلاف كردند و هر يک آن را از آن خود دانست، آنچه كه مردانه می‌باشد از آن مرد است و آنچه كه زنانه می‌باشد، از آن زن است. و اين در صورتي است كه گواه و شاهدی وجود نداشته باشد. و همچنين اگر نجار و آهنگری در رابطه با وسيله‌ای از وسايل حرفه خود اختلاف كردند و گواهی وجود نداشت، آن وسيله به كسی تعلق مي گيرد كه در شغل او كاربرد دارد.و استناد به قيافه شناس در اشباه و آثار از اين باب است. و آن گواه كه از فاميل‌های همسر عزيز بود و قرينه را مشاهده كرد، طبق قرينه «پاره شدن پيراهن يوسف» بر راستگو بودن وی و دروغگو بودن زن عزيز استدلال نمود.و طبق اصل «صدور حكم بر اساس وجود قرينه» با پيدا شدن پيمانه پادشاه در بار برادر يوسف به دزد بودن او حكم شد، بدون اينكه گواهی وجود داشته باشد و بدون اينكه او اقرار به دزدی نموده باشد [بنابراين هرگاه كالای دزديده شده در دست سارق يافت شد به ويژه اگر چنين كسی معروف باشد كه دزدی می‌كند، بر او حكم می‌شود كه دزدی كرده است؛ و اين از وجود گواه در اثبات مسئله موثرتر است. و همچنين اگر كسي شراب را استفراغ کند است؛ و نيز اگر زنی بدون اينكه شوهر داشته باشد حامله شد بر آنان حد جاری می‌گردد، مگر اينكه مانعي وجود داشته باشد. بنابراين خداوند اين داور را گواه ناميده و فرمود: {وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا} «و گواهی از خاندان او گواهی داد». 18- يوسف، هم دارای زيبايی ظاهری بود و هم دارای زيبايي باطنی؛ و زيبايی ظاهری او باعث شد تا زنی كه یوسف در خانه‌اش بود چنان كند؛ همچنین زنانی كه همسر عزيز را ملامت كرده بودند، دست‌هايشان را ببرند و بگويند: {مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ} «اين انسان نيست، اين جز فرشته‌ی بزرگواری نيست». و اما زيبايی باطني يوسف، عفت و پاكدامنی و دوری وی از گناه بود، هر چند كه انگيزه‌های زيادی برای انجام دادن گناه وجود داشت. اما زن عزيز و ديگر زنان به پاكدامنی او گواهی دادند، بنابراين زن عزيز گفت: {وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ} «من او را به خود خواندم اما وی خودداری كرد». و بعد از آن گفت: {الْآَنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ} «اكنون حق آشكار گرديد، من او را به خود خواندم، همانا او از راستگويان است». و زنان گفتند: {حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ} «هرگز ما از او چيز بدي نديده ايم». 19 - يوسف - عليه السلام - زندان را بر ارتكاب گناه ترجيح داد. پس شايسته است كه بنده هرگاه به دو چيز مبتلا شد كه يا گناهی را انجام دهد يا به سزای دنيوی گرفتار شود، سزای دنيوی را انتخاب نمايد و آن را بر انجام گناهی كه باعث سزا و كيفر سخت در دنيا و آخرت مي گردد ترجيح دهد. بنابراين يكی از علامت‌های وجود ايمان اين است كه بنده بازگشت به كفر را پس از اينكه خداوند او را از آن نجات داده است بسيار ناپسند بداند، همانگونه كه افتادن درآتش را نمی‌پسندد. 20- بنده بايد به هنگام فراهم شدن اسباب گناه به خدا پناه ببرد و به قدرت و توانايی خود اعتماد نكند، زيرا يوسف - عليه السلام - گفت: {وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَاهِلِينَ} «واگر مكر و حيله آنان را از من باز نداری به آنان گرايش پيدا کرده و از زمره نادانان می-گردم». 21 - علم و عقل عامل به دست آوردن خير و نيكی بوده و آدمی را از شر و بدی باز می‌دارند، همانگونه كه جهالت و نادانی آدمي را به همراهی با هوای نفس فرا می‌خوانند، هر چند كه همراهی با هوای نفس معصيتی ضرر دهنده برای صاحبش باشد. 22 - بر بنده لازم است كه در آسايش و تنگنا خدا را بندگی كند. يوسف - عليه السلام - همواره به سوی خدا دعوت می‌كرد و هنگامی كه وارد زندان شد دعوت خويش را ادامه داد و آن دو جوان را به توحيد و يگانه پرستی فرا خواند و آنها را از شرک نهی كرد. و از زيركی و هوشياری او اين بود هنگامي كه دريافت آن دو شايستگی پذيرفتن دعوت او را دارند چرا كه نسبت به او گمان نيک بردند و به او گفتند: {إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ} و پيش يوسف آمدند تا خواب‌هایشان را برای آنان تعبير نمايد، يوسف احساس كرد كه آنان بسيار علاقه‌مندند كه خواب‌شان تعبير شود. يوسف اين فرصت را غنيمت شمرد و قبل از اينكه خواب‌شان را تعبير نمايد آنهارا به سوی خدا دعوت كرد تا بهتر به هدفش برسد و خواسته‌اش حاصل شد. پس نخست برای آنها بيان كرد عاملی كه او را به اين عمل و كمالات رسانده است ايمان و توحيد و ترک آیین كسی است كه به خدا و روز قيامت ايمان نمی‌آورد. و اين دعوت و فراخوانی باز بان بی‌زباني بود. سپس آنها را به صراحت دعوت نمود و به تبيين فساد و شرک پرداخت و برای فاسد بودن آن دليل آوردو حقيقت توحيد را نيز با دليل بيان نمود. 23- بايد از «اهم و مهمتر» آغاز كرد و هرگاه از مفتی سوال شد ولی پرسش كننده به اموری ديگر نيازمندتر بود، مناسب است كه مفتی قبل از اينكه پرسش را پاسخ بدهد آنچه را كه بدان نياز دارد بيان كند و به او بياموزد، و اين نشانه خير خواهی و زيركی معلم است. زيرا وقتی كه آن دو جوان از یوسف در مورد خواب‌شان پرسيدند، او پيش از آنكه خواب‌هایشان را تعبير نمايد آنها را به سوی خدای يگانه و بی شريک دعوت نمود. 24 - هر كس كه به امری ناگوار گرفتار شود اشكالی ندارد كه از كسی كه می‌تواند او را نجات دهد كمک بخواهد و يا ديگران را از حال خويش مطلع كند و اين شكايت بردن به نزد مخلوق نيست، زيرا اين يک امر عادی است و معمولاً مردم از يكديگر كمک مي طلبند. بنابراين يوسف - عليه السلام - به آن جوان كه می‌دانست نجات می‌يابد، گفت: {اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ} «مرا نزد سرورت ياد كن». 25 - شايسته است كه معلم در امر تعليم اخلاص داشته و تعليم خود را وسيله‌ای برای نيل به مال يا مقام قرار ندهد. و نبايد در هيچ شرايطی از تعليم امتناع ورزد. و يا چنانچه طالب علم تكاليف معلم را انجام نداد او را نصيحت نكند، زيرا يوسف - عليه السلام - يكی از دو جوان را سفارش نمود كه او را پيش سرورش ياد كند، اما او يوسف را ياد نكرد و فراموش نمود، و هنگامی كه به يوسف نياز پيدا كرد آن جوان را به سوی يوسف فرستادند و از يوسف درباره تعبير آن خواب سوال كرد و يوسف او را به خاطر نسيانی كه دچار شده بود سرزنش نكرد، بلكه به طور كامل سوالش را پاسخ داد. 26- فردی كه مورد سوال واقع می‌شود بايد پرسشگر را به كاری راهنمايي نمايد كه به او فايده می‌رساند و بايد او را به راهی هدايت كند كه از دين و دنيای خويش بهره‌مند شود، پس اين نشأت گرفته از كمال خير خواهی و زيركی و حسن راهنمايی اوست، زيرا يوسف - عليه السلام - به تعبير كردن خواب اكتفا نكرد. بلكه آنها را به كشت زمين و ذخيره كردن فراوان در سالهای خرم و آباد راهنمایی نمود. 27 - انسان مسلمان بايد بكوشد تا تهمت را از خود دور كند و بی‌گناهی‌اش را ثابت نمايد، و اين يک امر ستوده و محبوب است. همانطور كه يوسف از بيرون آمدن از زندان امتناع ورزيد تا اينكه بی‌گناهی او در جريان تحقيق از زنانی كه دست‌هایشان را بريده بودند روشن گرديد. 28 - علم و دانش و دانستن احكام و شريعت و يادگيري تعبير خواب و علم تدبير و تربيت و مديريت و برنامه ريزی از فضيلت فراوانی برخوردار است و از داشتن صورت زيبا و چهره‌ای نيكو بهتر است، هر چند كه انسان در جمال و زيبایی ظاهری به پای يوسف نيز برسد، زيرا يوسف به خاطر زيبایی‌اش به آن مصيبت و زندان گرفتار آمد، اما در سايه علم و دانش خود به عزت و مقام بلند و قدرت و مكنت دست يافت و با علم و دانش می‌توان خير و خوبی دنيا و آخرت را به دست آورد. 29 - علم تعبير خواب يكي از علوم شرعي است و انسان به خاطر آموختن و ياد دادن آن به ديگران مأجور می‌شود و تعبير خواب يكی از شعب فتواست، زيرا يوسف به آن دو جوان گفت: {قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيَانِ} كاری كه در مورد آن جويا شديد قطعی و حتمی است و پادشاه گفت: {أَفْتُونِي فِي رُؤْيَايَ} «مرا درباره خوابم پاسخ دهيد». و جوان به يوسف گفت: {أَفْتِنَا فِي سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ} «ما را در مورد هفت گاو پاسخ بده». پس بدون علم جايز نيست كه به تعبير خواب اقدام نمود. 30- اشكالی ندارد كه انسان از صفات خوب و پسنديده خويش از قبيل علم يا تجربه‌ای كه دارد خبر دهد، البته به شرطی كه مصلحتی در كار بوده و منظور ريا و شهرت نباشد، زيرا يوسف گفت: {اجْعَلْنِي عَلَى خَزَآئِنِ الأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ} «مرا سرپرست خزاين زمين بگردان، بی‌گمان من نگهبان دانا هستم». همچنين حكومت و فرمانروایی قابل نكوهش نيست به شرطی كه فرد مسئول بتواند حقوق خدا و بندگان را به جای آورد. پس اگر فردی در پی فرمانروایی بوده و از دیگران كفايت بيشتری داشته باشد هيچ اشكال و ايرادی به كارش وارد نيست. آنچه كه قابل نكوهش است اين است كه انسان كفايت و شايستگی كاری را نداشته باشد (و آن را طلب نمايد)، و يا اين كه فردی ديگر همانند او و يا برتر از او (برای آن كار) وجود داشته باشد. و يا اينكه هدف انسان از طلب مسئوليت اقامه دستور خدا نباشد، پس در اين حالات با طلب مسئوليت خود را در معرض فتنه قرار داده و از اين عمل نهی می‌شود. 31 - خداوند دارای بخشش و بزرگواری گسترده می-باشد و خير دنيا و آخرت را به بنده عطا می‌كند. خير و ثواب آخرت مبتنی بر ايمان و پرهيزگاری است و ايمان و پرهيزگاری از پاداش دنيا و فرمانروایی آن بهتر است و شايسته است كه بنده اين دو عامل خوشبختی را از خدا درخواست كند و برای تحصيل آنها بكوشد؛ و نبايد برای زينت و زخارف دنيا و لذت‌های آن اندوهگين گردد. بلكه بايد به پاداش آخرت و فضل بزرگ خداوند دل ببندد. به دليل اينكه خداوند متعال فرموده است: {وَلَأَجْرُ الآخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ آمَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ} «و پاداش آخرت برای كسانی كه ايمان آوردند و پرهيزگاری كرند بهتر است». 32- انبار كردن و ذخيره نمودن روزی‌ها به شرطی كه مراد از آن ايجاد گشايش برای مردم باشد و ضرری به آنان نرسد اشكالی ندارد. به دليل اينكه يوسف آنها را دستور داده تا خوراكی‌ها را در سال‌های آباد ذخيره و انبار كنند تا در سال‌های خشک و قحطی از آن استفاده نمايند و اين با توكل تضادی ندارد، زيرا بنده بر خدا توكل می‌نمايد اما از اسبابی كه به دين و دنيايش فايده می‌رساند بهره می‌گيرد. 33 - يوسف كه مسئوليت خزانه داری محصولات زمين را به دست گرفت مديريت بسيار موفق و كارا داشت و چنان عمل كرد كه غلات آنها فراوان شد تا جايی كه اهل شهرها برای تهيه آذوقه زندگی خود به مصر می‌رفتند، چون می‌دانستند كه در آنجا آذوقه زياد است. يكی از مصاديق حسن مديريت وی اين بود كه به هر كس به مقدار نياز يا كمتر از آن می‌داد و هر كس را كه می‌آمد بيش از بار يک شتر نمی‌داد. 34 - يكی از نكات مهمی كه از اين داستان استنباط می‌شود، مشروعيت ترتيب دادن ضيافت و مهماني است و اينكه مهمان را بايداكرام كرد و اين امر يكی از سنت‌های پيامبران است، زيرا يوسف به برادرانش گفت: {أَلَا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَأَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ} «آيا نمی‌بينيد كه من پيمانه را به تمام و كمال می‌دهم و من بهترين ميزبانم؟». 35 - گمان بد ـ در صورت موجود بودن قرينه‌هايی كه بر آن دلالت نمايد ـ ممنوع و حرام نيست، زيرا بعد از اينكه حضرت يعقوب از فرستادن يوسف با برادرانش امتناع ورزيد، آنها به شدت با او گفتگو كردند و حيله نمودند و يوسف را با آنان فرستاد و توطئه شوم خود را در رابطه با وی عملي كردند، نزد يعقوب آمدند و به دروغ گفتند: گرگ يوسف را خورده است، يعقوب به آنها گفت: {بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا} «بلكه نفس شما كار زشتي را برايتان آراسته است».و در مورد برادر ديگرشان به آنها گفت: {هَلْ آَمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلَّا كَمَا أَمِنْتُكُمْ عَلَى أَخِيهِ مِنْ قَبْلُ} «آيا من دربارة او به شما اطمينان كنم همانگونه كه دربارة برادرش (يوسف) قبلاً به شما اطمينان كردم؟». سپس وقتي يوسف برادرش را نزد خود نگاه داشت، و برادرانش به سوی يعقوب برگشتند، يعقوب به آنها گفت: {بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا} بلكه نفس شما كار زشتي را برايتان آراسته است. پس آنها در مورد برادر اخير گرچه مقصر نبودند اما پيش تر كاری از آنان سر زده بود كه پدرشان به آنها چنين گفت. البته در اين زمينه گناه و حرجی بر يعقوب نبود. 36 - استفاده از اسباب و راهكارهايی كه چشم بد و ديگر ناگواری‌ها را دور نمايد جايز است، گرچه هيچ چيز جز با تقدير الهی صورت نمی‌گيرد، زيرا اسباب نيز از جمله قضا و تقدير الهي هستند. به دليل اينكه يعقوب به فرزندانش گفت: {لاَ تَدْخُلُواْ مِن بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُواْ مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ} «فرزندان من! ازيك در داخل نشويد، بلكه از درهاي گوناگون وارد شويد».37 - برای كسب حقوق و رسيدن به اهداف، جايز است به لطايف الحيل متوسل شد. و شناختن راه‌های ظريف و پوشيده‌ای كه آدمی را به مقصد می‌رساند، امری است كه انسان بر آن ستايش می-شود و كاری پسنديده است. آنچه ممنوع است حيله كردن برای ساقط نمودن امری واجب يا انجام دادن كاری حرام است. 38- چنانچه كسی دوست نداشت ديگران را از انجام دادن كاری مطلع كند، و خواست گمان انجام دادن غير آن كار را برايشان ايجاد نمايد، بايد از كنايه‌های فعلی و قولی استفاده كند، تا دچار دروغ گفتن نشود. همانگونه كه يوسف چنين كرد و پيمانه را در بار برادرش انداخت سپس آن را از بار او بيرون آورد تا آنها چنين بپندارند كه وی دزد است. و در اين كار يوسف هيچ بدی وجود ندارد، جز اينكه برادرش را دچار اشتباه و توهم نمود. سپس گفت: {قَالَ مَعَاذَ اللّهِ أَن نَّأْخُذَ إِلاَّ مَن وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِندَهُ إِنَّا إِذاً لَّظَالِمُونَ} «پناه به خدا از اينكه غير از كسی را كه كالای خود را نزد او يافته‌ايم بازداشت كنيم». نگفت: «غير از كسی كه كالای ما را دزدیده است»، و نگفت: «ما كالای خود را نزد وی يافته‌ايم»، بلكه سخنی فراگير آورد كه او و ديگران را شامل می‌شد و اين ايرادی ندارد، زيرا می-خواست آنها را در شک بياندازد كه او دزد است تا هدف حاصل شود و برادرش پيش او باقی بماند. و اين شک و گمان پس از اينكه حوادث روشن گرديد از وی دور شد. 39 - برای انسان جايز نيست گواهی دهد مگر به آنچه كه بدان واقف است و با چشمان خود آن را ديده و يا كسی كه به وی اعتماد دارد آن را برايش بازگو كرده است، به دليل اينكه آنها گفتند: {وَمَا شَهِدْنَا إِلَّا بِمَا عَلِمْنَا} «ما گواهی نداده‌ايم جز به آنچه دانسته‌ايم». 40 - خداوند پيامبر برگزيده‌اش يعقوب - عليه السلام - را با اين رنج بزرگ آزموده و به جدايی بين او و فرزندش يوسف كه طاقت يک لحظه دوری از او را نداشت حكم نمود و مدتی طولاني قريب به سی سال ميان او و يوسف جدايی انداخت و در اين مدت غم و اندوه از دل يعقوب بيرون نيامد، {وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ} «و چشم‌های يعقوب از غم و اندوه نابينا شد و قلبش سرشار از اندوه گشت». سپس وقتی فرزند دومش كه از مادر يوسف بود از او جدا شد اندوه وی سخت‌تر و بيشتر شد و يعقوب همچنان در برابر دستور خدا صبر نمود و از خداوند چشمداشت پاداش داشت و با خود عهد بسته بود كه صبر نيک پيشه نمايد و بدون شک او به عهد خود وفا نمود.و اين با گفته او تضادي ندارد كه گفت: {إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللّهِ} «من شكايت پريشانی و اندوه خود را به نزد خدا می‌برم». زيرا شكايت بردن به نزد خداوند با صبر و شيكبايی منافی و متضاد نيست، بلكه آنچه با صبر در تضاد است شكايت بردن به نزد مخلوق و مردم است. 41 - بعد از رنج و سختی، شادمانی و آسانی خواهد آمد، زيرا وقتی اندوه يعقوب طولانی شد و بسيار غمگين گرديد و خانواده‌اش درمانده و فقير شدند دراين هنگام خداوند راحتی و گشايش را به وی ارزانی داشت و در سخت‌ترين شرايط يوسف را به آنان بازگرداند و پاداش به طور كامل به آنها رسيد و شاد گشتند؛ و اين بيانگر آن است كه خداوند دوستانش را با شيوه‌های مختلف می‌آزمايد تا بردباری و صبر و شكر آنها را امتحان كند و بر ايمان و يقين و شناخت آنها بيافزايد. 42 - جايز است كه انسان از بيماری یا فقری كه بدان مبتلا است خبر دهد به شرطی كه در قالب ابراز ناراحتي و ناخشنودي از تقدير خداوند نباشد. به دليل اينكه برادران يوسف گفتند: {يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ} «ای عزيز! به ما و خانواده ما سختی رسيده است و يوسف به خاطر اين سخنشان بر آنها اعتراض نكرد». - از اين داستان بر می‌آيد كه فضيلت پرهيزگاری و صبر بسيار زياد است و اينكه در نتيجه صبر و پرهيزگاری آدمی در دنيا و آخرت از هر خيري برخوردار می‌گردد؛ و پرهيزگاران و بردباران بهترين سرانجام و سرنوشت را دارند. به دليل {قَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَيِصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ} «خداوند بر ما منت گذارده است، و هركس تقوا پيشه نمايد و بردباری كند بی‌گمان خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمی‌كند». 44 - شايسته است كسي كه بعد از سختی و فقر و بدحالی به نعمتی دست می‌يابد به نعمت خدا اعتراف نمايد و همواره حالت فقر و تنگدستی خود را به ياد آورد تا يادآوری آن حالت بيشتر او را به تشكر و تقدير وادارد. به دليل اينكه يوسف - عليه السلام - گفت: {وَقَدْ أَحْسَنَ بَي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَاء بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ} «و به راستی خداوند در حق من نيكی نمود آنگاه كه از زندان رهايم ساخت و شما را از صحرا آورد». 45 - اين لطف بزرگ خدا در حق يوسف كه او را در به اين حالت‌ها گرفتار نمود و سختی و مصيبت‌ها را به او رساند تا بدين وسيله او را به بالاترين مقام‌ها برساند. 46 - بنده بايد از خداوند بطلبند كه همواره ايمانش را مستحكم بگرداند و اسباب اين كار را نيز فراهم نمايد و نعمت‌هاي خدا را خواستار گردد و عاقبت به خيری را ازاو طلب كند. به دليل اينكه يوسف - عليه السلام - گفت: {رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنتَ وَلِيِّي فِي الدُّنُيَا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ} «پروردگارا! تو را سپاس می‌گويم كه بهره‌ای از فرمانروايی به من داده و معني سخنان كتاب‌های آسمانی و تعبير خوا‌ب‌ها را به من آموخته‌ای. ای پديد آورنده آسمان‌ها و زمين! تو در دنيا و آخرت سرپرست و كارساز من هستی، مرا مسلمان بميران و به صالحان ملحق بگردان». پس اين فوايد و درس های اين داستان مبارک بود و كسی كه در اين تدبر نمايد بيشتر از اين نيز حاصلش می‌گردد. علم مفيد و عمل پذيرفته شده را از خداوند می‌خواهيم و او بخشنده و بزرگوار است.] پايان تفسير سوره يوسف و پدر و برادرانش - عليهم السلام – والحمد لله رب العالمین.
التفاسير العربية:
 
ترجمة معاني آية: (111) سورة: يوسف
فهرس السور رقم الصفحة
 
ترجمة معاني القرآن الكريم - الترجمة الفارسية - تفسير السعدي - فهرس التراجم

ترجمة تفسير السعدي إلى اللغة الفارسية.

إغلاق