Translation of the Meanings of the Noble Qur'an - Persian Translation - Tafsir Al-Saadi * - Translations’ Index


Translation of the meanings Ayah: (82) Surah: Al-Kahf
وَاَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلٰمَیْنِ یَتِیْمَیْنِ فِی الْمَدِیْنَةِ وَكَانَ تَحْتَهٗ كَنْزٌ لَّهُمَا وَكَانَ اَبُوْهُمَا صَالِحًا ۚ— فَاَرَادَ رَبُّكَ اَنْ یَّبْلُغَاۤ اَشُدَّهُمَا وَیَسْتَخْرِجَا كَنْزَهُمَا ۖۗ— رَحْمَةً مِّنْ رَّبِّكَ ۚ— وَمَا فَعَلْتُهٗ عَنْ اَمْرِیْ ؕ— ذٰلِكَ تَاْوِیْلُ مَا لَمْ تَسْطِعْ عَّلَیْهِ صَبْرًا ۟ؕ۠
﴿وَأَمَّا ٱلۡجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَٰمَيۡنِ يَتِيمَيۡنِ فِي ٱلۡمَدِينَةِ وَكَانَ تَحۡتَهُۥ كَنزٞ لَّهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَٰلِحٗا﴾ و اما آن دیوار که آن را بدون مزد برپا داشتم، از آنِ دو کودک یتیم در شهر بود، و زیرِ دیوار، گنجی وجود داشت که مالِ ایشان بود، و پدرشان مرد صالح و نیکوکاری بود، و از آنجا که کوچک بودند و پدر نداشتند و پدرشان پارسا و نیکوکار بود، می‌بایست نسبت به آنان مهربانی و دلسوزی می‌نمودیم. ﴿فَأَرَادَ رَبُّكَ أَن يَبۡلُغَآ أَشُدَّهُمَا وَيَسۡتَخۡرِجَا كَنزَهُمَا﴾ و پروردگارت خواست آن دو کودک به نهایت رشدشان برسند، و گنج خود را بیرون بیاورند؛ یعنی بدین خاطر بود که دیوار را خراب کردم، و گنج آنها را بیرون آورده، و دیوار را بدون مزد، بازسازی نمودم. ﴿رَحۡمَةٗ مِّن رَّبِّكَ﴾ کاری که انجام دادم، رحمتی از جانب خداوند بود که به بنده‌اش خضر داده است. ﴿وَمَا فَعَلۡتُهُۥ عَنۡ أَمۡرِي﴾ و هیچ‌کاری را، از سوی خودم و بر مبنای خواست و ارادۀ خودم، انجام نداده‌ام، بلکه این، از رحمت خداوند، و به دستور وی می‌باشد. ﴿ذَٰلِكَ﴾ آنچه برایت بیان و تفسیر نمودم، ﴿تَأۡوِيلُ مَا لَمۡ تَسۡطِع عَّلَيۡهِ صَبۡرٗا﴾ راز و رمز کارهایی بود که آنها را برنتابیدی. این داستان زیبا و مهم، فواید و احکام و قواعد زیادی را در بردارد که به یاری خداوند برخی از آنها را به آگاهی شما می‌رسانیم. 1- در این داستان، به فضیلت علم، و رخت سفر بر بستن برای طلب علم، واینکه علم از همۀ امور مهم‌تر است، اشاره شده است. موسی مسافتی طولانی را طی نمود و در پیِ کسب علم، مرارت‌ها چشید، و به ‌ماندن در نزد بنی‌اسرائیل، و تعلیم و راهنمایی آنها اکتفا نکرد، و به منظور افزودن بر دانش خود، راه سفر را در پیش گرفت. 2- ابتدا باید به چیزی پرداخت که مهم‌تر است؛ زیرا فزونی علم و دانش، مهم‌تر از آن است که انسان به تعلیم مشغول شود بدون آنکه توشه‌ای [وافر] از دانش داشته باشد، البته هردو کار را با هم انجام دادن، بهتر است. 3- می‌توان در سفر و حضر، برای انجام کارها و آسایش بیشتر، از خدمتگزار استفاده کرد، چنانکه موسی چنین نمود. 4- مسافری که برای طلب علم یا جهاد و امثال آن رخت سفر بربسته است اگر مصلحت ایجاب ‌کرد، می‌تواند هدف و مقصد خود را بیان کند؛ زیرا این کار از مخفی داشتنِ آن بهتر است، چون وقتی او اظهار می‌دارد که به کجا و برای چه می‌رود، می‌تواند برای آن خود را آماده نماید، و کار را از روی بینش انجام دهد، و جایگاه این عبادت بزرگ را برای دیگران بیان کند. چنانکه موسی گفت: ﴿حَتَّىٰٓ أَبۡلُغَ مَجۡمَعَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ أَوۡ أَمۡضِيَ حُقُبٗا﴾ [من هرگز] از پای نمی‌نشینم تا اینکه به محل برخورد دو دریا برسم، هرچند که مدت زمانی طولانی حرکت کنم. پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز وقتی به جنگ تبوک رفت، اصحابش را خبر داد که به کجا می‌رود، با اینکه عادتش توریه و پنهان‌کاری بود، و این به مصلحت بستگی دارد. 5- شر، و اسباب آن را باید به شیطان نسبت داد؛ چرا که او ایجاد وسوسه می‌کند، و کارهای زشت را زیبا جلوه می‌دهد، گرچه همه چیز به تقدیر و قضای الهی انجام می‌شود؛ زیرا خدمتگزارِ موسی گفت: ﴿وَمَآ أَنسَىٰنِيهُ إِلَّا ٱلشَّيۡطَٰنُ أَنۡ أَذۡكُرَهُۥ﴾ و جز شیطان، [کسی] آن را از یاد من نبرد. 6- انسان می‌تواند از خستگی و گرسنگی یا تشنگی که طبیعتاً نفس دچار آ‌ن می‌شود، خبر دهد، به شرطی که در قالب اظهار نارضایتی از تقدیرِ الهی نبوده، بلکه بیان حقیقت باشد، به دلیل اینکه موسی گفت: ﴿لَقَدۡ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبٗا﴾ به راستی که ما در این سفر، رنج بسیار دیده‌ایم. 7- مستحب است که خدمتگزارِ، هوشیار و فهمیده و زیرک باشد تا کاری را که از او خواسته می‌شود، به‌طور کامل انجام دهد. 8- مستحب است انسان از خوراکی که خودش می‌خورد، به خدمتگزارش نیز بدهد، و با هم غذا بخورند؛ زیرا ظاهرِ گفتۀ موسی چنین است: ﴿ءَاتِنَا غَدَآءَنَا﴾ خوراکمان‌را بیاور؛ یعنی هر دو با هم می‌خوردند. 9- به اندازه‌ای که آدمی وظیفه‌اش را انجام دهد، به همان اندازه از سوی خدا یاری می‌شود؛ و کسی که طبق دستور خداوند کار کند، قطعاً از کمک و مساعدت الهی برخوردار می‌شود، به دلیل اینکه موسی فرمود: ﴿لَقَدۡ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبٗا﴾ به‌راستی که در این سفر بسیار خسته شدیم. ﴿هَٰذَا﴾ اشاره به مرحله‌ای از سفر است که طی آن از محل برخورد دو دریا گذشتند. و موسی از مرحلۀ اولِ سفر، با اینکه طولانی بود، شکایت نکرد؛ چون در حقیقت سفر، همان مرحلۀ اول بود، و اما در مرحلۀ دوم چنین به نظر می‌آید که بخشی از یک روز را در سفر بوده‌اند؛ چون آنها وقتی که در کنار صخره‌ای جای گرفتند، ماهی را گم کردند، و ظاهراً در کنارِ آن، شب را به سرآوردند و فردا حرکت کردند تا اینکه وقت ناهار رسید و موسی به خدمتگزارش گفت: ﴿ءَاتِنَا غَدَآءَنَا﴾ خوراکمان را بیاور. پس در این وقت، خدمتگزار به یاد آورد در جایی که مقصد آنها بوده است، آن را فراموش کرده است. 10- بنده‌ای که موسی و خدمتگزارش با او ملاقات کردند، پیامبر نبود، بلکه بنده‌ای صالح و نیکو کار بود؛ زیرا خداوند او را، به‌عنوان یک بنده ذکر نموده، و اینکه به او علم داده و مورد مرحمت قرار داده است؛ و خداوند رسالت ونبوت او را ذکر نکرده است؛ و اگر او پیامبر بود، خداوند پیامبر بودنش را بیان می‌داشت، همچنان‌که به پیامبر بودنِ غیرِ او، اشاره کرده است. و اما اینکه در آخر داستان گفته است: ﴿وَمَا فَعَلۡتُهُۥ عَنۡ أَمۡرِي﴾و آن را به دستور خودم انجام ندادم، بر این دلالت نمی‌کند که او پیامبر است، بلکه بر الهام و احساس قلبی که غیر از پیامبران نیز از آن برخوردارند، دلالت می‌نماید، چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰٓ أُمِّ مُوسَىٰٓ أَنۡ أَرۡضِعِيهِ﴾ و به مادر موسی الهام نمودیم که او را شیر بدهد. ﴿وَأَوۡحَىٰ رَبُّكَ إِلَى ٱلنَّحۡلِ أَنِ ٱتَّخِذِي مِنَ ٱلۡجِبَالِ بُيُوتٗا﴾ و به زنبور عسل الهام کردیم که در کوه‌ها برای خودش خانه بسازد. 11- از این داستان استنباط می‌شود دانش و علمی که خداوند به بندگانش می‌آموزد، دو نوع است؛ یکی علمی است که بنده با کوشش و تلاش خود به دست می‌آورد، و نوع دوم علم لَدنی است که خداوند به هرکس از بندگانش که بخواهد، می‌بخشد؛ زیرا خداوند متعال فرموده است: ﴿وَعَلَّمۡنَٰهُ مِن لَّدُنَّا عِلۡمٗا﴾ و به او از جانب خود، علمی آموختیم. 12- در مقابلِ معلم، باید ادب را رعایت کرد و با بهترین صورت وی را مورد خطاب قرار داد؛ زیرا موسی -علیه السلام- گفت: ﴿هَلۡ أَتَّبِعُكَ عَلَىٰٓ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمۡتَ رُشۡدٗا﴾ آیا از تو پیروی کنم، بدان شرط که از آنچه مایۀ رشد و صلاح است و به تو آموخته شده است، به من بیاموزی؟ موسی با مهربانی با او سخن گفت، و از ایشان اجازه خواست تا از وی بیاموزد، و اعتراف کرد که می‌خواهد از او یاد بگیرد، به‌خلاف اهل جفا و تکبر؛ کسانی که در مقابل معلم، اظهار نمی‌کنند که به علم او نیازمندند، بلکه ادعا می‌کنند که آنها با او همکاری می‌نمایند، و حتی گاهی یکی از آنان چنین گمان می‌برد که او معلم خود را تعلیم می‌دهد، در حالی که او بسیار نادان است؛ زیرا فروتنی در برابر معلم و اظهارِ نیاز به تعلیم او، مفیدترین چیز برای دانش آموز است. 13- فردی که می‌خواهد چیزی از کسی یاد بگیرد که مقامش از او پایین تر است، باید در مقابل او فروتن باشد، زیرا ـ بدون شک ـ موسی از خضر برتر بود. 14- عالم فاضلی که در بخشی از زمینه‌ها آگاهی لازم را ندارد، باید از کسی که در آن مهارت دارد، یاد بگیرد، هرچند که تا حد زیادی از نظر علم، از او پایین‌تر با شد. موسی ـ علیه السلام ـ از پیامبرانِ اولوالعزم بود، کسانی که خداوند به آنها علم و دانشی عطا فرموده که به دیگران نداده است. اما در این زمینۀ خاص، خضر چیزهایی می‌دانست که موسی فاقد آن بود، بنابراین موسی علاقه داشت از او یاد بگیرد. پس اگر فقیهِ محدث، در علمِ صرف یا نحو یا دیگر علوم کمبود داشت، باید از کسی که درآن زمینه‌ها ماهر است، یاد بگیرد، گرچه آن فرد، محدث و فقیه نباشد. 15- علم و دیگر فضائل را باید به خدا نسبت داد؛ و باید اعتراف کرد که خداوند آن را داده است، و شکر خداوند را برآن به ‌جای آورد؛ زیرا موسی گفت: ﴿تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمۡتَ﴾ مرا بیاموزی از آنچه که خداوند به تو آموخته است. 16- علم مفید، علمی است که انسان را به سوی خیر و خوبی راهنمایی کند. پس هر علم و دانشی که آدمی را به راه خیر هدایت کند و از راه بد باز بدارد، یا وسیله‌ای برای رسیدن به خیر، و دور شدن از زیان باشد، مفید است، و غیر از این، هرچه باشد، یا مضر است و یا [حداقل] فایده‌ای در آن نیست، به دلیل اینکه فرمود: ﴿أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمۡتَ رُشۡدٗا﴾ از آنچه که مایۀ رشد و صلاح است و به تو آموخته شده، به من بیاموزی. 17- کسی که توانایی همراهی با عالم را نداشته باشد و براین کار ثابت قدم نباشد، شایستگی فراگیری علم را ندارد؛ زیرا هرکس که صبر و شکیبایی نداشته باشد، بسیاری از مسایل علمی را از دست می‌دهد؛ و هر کس که اهل صبر و شکیبایی باشد، هر کاری که برای آن کوشش نماید، به‌دست خواهد آورد؛ به دلیل اینکه خضر ضمن بیان مانعی که موسی به سبب آن نمی‌توانست از وی یاد بگیرد، از همراهی با او معذرت خواست، و آن مانع این بود که او نمی‌توانست بر همراهی‌اش شکیبایی ورزد. 18- بزرگ‌ترین عامل صبر و شکیبایی بر کاری که انسان به انجام آن دستور داده شده است، آگاه بودن از جزئیات آن است؛ زیرا کسی که نسبت به کاری آگاهی ندارد، و هدف و نتیجۀ آن را نمی‌داند، و از فایده و ثمرۀ آن بی‌خبر است، انگیزه‌ای برای شکیبایی ورزیدن در او وجود نخواهد داشت: ﴿وَكَيۡفَ تَصۡبِرُ عَلَىٰ مَا لَمۡ تُحِطۡ بِهِۦ خُبۡرٗا﴾ و چگونه بر چیزی شکیبایی می‌ورزی که به آن آگاه نیستی؟! پس عدم شکیبایی‌اش، نتیجۀ عدم آگاهی کامل او به قضیه بود. 19- باید در انجام کارها تأمل نمود، و تحقیق کرد، و نباید بلافاصله قضاوت و داوری نمود؛ بلکه باید هدف از آن کار را بداند، و منظور از آن را بفهمد. 20- کارهایی را که بنده در آینده می‌خواهد انجام دهد، باید آنها را به خواست خداوند معلّق سازد؛ و نگوید فلان کار را فردا انجام می‌دهم مگر اینکه بگوید: ﴿إِن شَآءَ ٱللَّهُ﴾ اگر خداوند بخواهد. 21- تصمیم گرفتن به انجام کاری، به منزلۀ انجام دادن آن کار نیست؛ زیرا موسی گفت: ﴿سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ صَابِرٗا﴾ با خواستِ خدا مرا شکیبا خواهی یافت. پس خودش را برای شکیبایی ورزیدن آماده کرد، اما نتوانست آن را عملی سازد. 22- اگر معلم، صلاحِ دانش آموز را درآن دید که از برخی چیزها از وی سوال نکند، تا خودش او را ازآن آگاه سازد، مصلحت است که دانش آموز پیروی کند. نیز چنانکه فهمِ دانش‌آموز قاصر باشد؛ یا اگر معلم دانش آموز را از پرسیدن از چیزهای ریز و کم ارزش منع کرد که برای وی اولویتی ندارند، و سؤالات دیگر برای وی اهمیت بیشتری دارند؛ یا اینکه دانش آموز را از مطرح کردن سؤال‌های بی‌ربط با موضوعِ درس، نهی کرد؛ در تمامی این موارد، باید به سخنِ معلم گوش کند و از وی اطاعت نماید. 23- جایز بودن سفر دریایی، در حالتی که از آن ترسی نباشد. 24- فردی که فراموشکار است، به خاطر فراموشکاری‌اش مورد مؤاخذه قرار نمی‌گیرد؛ نه در حق خداوند و نه درحق بندگان؛ زیرا فرمود: ﴿لَا تُؤَاخِذۡنِي بِمَا نَسِيتُ﴾ به سبب آنچه که فراموش کرده‌ام، مرا مؤاخذه مکن. 25- انسان باید در رفتار با مردم، گذشت را پیشه نماید و بر آنان سخت نگیرد؛ و شایسته نیست که آنها را به انجام چیزی مکلف کند، که توان آن را ندارند، یا بر آنها دشوار است؛ زیرا چنین کاری، باعث نفرت و خسته شدن می‌گردد. بلکه آنچه را که آسان است، پیشه کند تا کار آسان شود. 26- احکام، بر ظاهر امور صادر می‌شود؛ و احکام دنیوی در رابطه با مال‌ها و خون‌ها و غیر از آن، به ظاهر این امور بستگی دارد؛ زیرا موسی -علیه السلام- بر خضر اعتراض کرد که چرا کشتی را سوراخ نمودی، و نیز به کشتن کودک اعتراض کرد، و این کارها به ظاهر، منکر هستند. و چنانچه موسی در جایی این مسایل را می‌دید، نمی‌توانست سکوت کند، بنابراین بلافاصله حکم نمود، وبه این موضوع که او با خضر همراه است و باید شکیبایی ورزد و اعتراض نکند، توجه نکرد. 27- از جمله چیزهایی که از این داستان ثابت می‌شود، قاعدۀ مهم و بزرگی است، و آن این است که «شر بزرگ با شر کوچک دفع می‌شود» و از میان دو مصلحت، هر کدام که بزرگ‌تر است، باید لحاظ ‌شود؛ و آنکه مهم‌تر است، باید رعایت گردد. کشتن کودک، شر است؛ اما زنده ماندن وی که ‌سبب منحرف گرداندن پدر ومادرش از دینشان می‌شود، شر بزرگ‌تری است؛ و زنده ماندن کودک و نکشتن او، گرچه کار خوبی به‌نظر می‌آید، اما اینکه دین پدر ومادرش مصون بماند، از آن بهتر است؛ پس بدین خاطر، خضر او را کشت. فروع بی‌شمار دیگری نیز تحت این قاعده وجود دارد. پس براین اساس، باید مصلحت‌ها و مفاسد را از هم تشخیص داد. 28- نیز قاعدۀ بزرگ دیگری از این داستان آموخته می‌شود، و آن این است که تصرف انسان در مال دیگری، اگر در قالب مصلحت و دورکردن ضرر و زیان باشد، جایز است، اگر چه بدون اجازه باشد؛ و گرچه به سبب عمل او، برخی از این مال تلف شود؛ همچنان‌که خضر، کشتی را سوراخ کرد تا معیوب شود، تا پادشاه ستمگر آن را غصب نکند. بنابراین اگر خانه یا مالِ انسانی دچار حریق شد، یا در معرض غرق شدن قرار گرفت؛ و تلف کردن بخشی از مال، یا خراب کردن قسمتی از خانه، باعث سلامتیِ بخشی از آن می‌شد، برای انسان جایز است که چنین کند؛ بلکه باید چنین کند تا مال محفوظ بماند. همچنین اگر ستمگری خواست مال را به زور بگیرد، و خیرخواهی بخشی از مال را به او داد تا بقیه نجات یابد، جایز است، گرچه بدون اجازۀ مالک باشد. 29- کار در دریا جایز است، همان‌طور که در خشکی جایزاست، به دلیل اینکه فرمود: ﴿يَعۡمَلُونَ فِي ٱلۡبَحۡرِ﴾ در دریا کار می‌کنند، و کار آنان را ناپسند ندانست. 30- مستمند، گاهی اوقات دارای مالی می‌باشد که او را کفایت نمی‌کند؛ و با داشتن این مال، از مستمندی بیرون نمی‌آید؛ زیرا خداوند خبر از مستمندانی داده است که کشتی داشتند. 31- کشتن انسان، یکی از بزرگ‌ترین گناهان است؛ زیرا در مورد کشتن کودک فرمود: ﴿لَّقَدۡ جِئۡتَ شَيۡ‍ٔٗا نُّكۡرٗا﴾ به راستی که کار زشتی انجام دادی. 32- کشتن از روی قصاص، کار زشت و ناپسندی نیست؛ زیرا خداوند می‌فرماید: ﴿بِغَيۡرِ نَفۡسٖ﴾ . 33- خداوند، بندۀ صالح و فرزندانش را محافظت می‌نماید. 34- خدمت کردن به نیکوکاران و بستگانشان، از خدمت به دیگران بهتر است؛ زیرا علت بیرون آوردن گنج، و تعمیر کردن دیوار، این بود که پدر آن دو یتیم، مرد صالح و پارسایی بود. 35- در به‌کار بردن کلمات، ادب الهی را باید رعایت نمود؛ زیرا خضر، معیوب و سوراخ کردن کشتی را به خودش نسبت داد و گفت: خواستم آن‌را معیوب سازم؛ ولی خوبی را به خداوند نسبت داد و گفت: ﴿فَأَرَادَ رَبُّكَ أَن يَبۡلُغَآ أَشُدَّهُمَا وَيَسۡتَخۡرِجَا كَنزَهُمَا رَحۡمَةٗ مِّن رَّبِّكَ﴾ و پروردگارت خواست آن دو کودک، به نهایت رشدشان برسند و گنج خود را بیرون بیاورند، و این مرحمت پروردگارت بود. چنانکه ابراهیم -علیه السلام- گفت: ﴿وَإِذَا مَرِضۡتُ فَهُوَ يَشۡفِينِ﴾ و هرگاه بیمار شوم، او مرا شفا می‌دهد. و جن‌ها گفتند: ﴿وَأَنَّا لَا نَدۡرِيٓ أَشَرٌّ أُرِيدَ بِمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ أَمۡ أَرَادَ بِهِمۡ رَبُّهُمۡ رَشَدٗا﴾ و ما نمی‌دانیم که برای اهل زمین شری خواسته شده، یا پروردگارشان صلاح آنها را خواسته است؟ با اینکه هر کاری با تقدیر و قضای الهی انجام می‌شود، اما در تمام این موارد، بدی به خداوند نسبت داده نشده است. 36- همسفر نباید به هیچ وجه از همراهش جدا شود، و او را رها کند؛ و هر وقت خواست از او جدا شود، باید از همراهی‌اش عذر بخواهد، آن طور که خضر با موسی چنین کرد. 37- موافقت با دوست، و همسویی با او، در غیر از امور ممنوع، چیزی است مطلوب، و سبب بقای دوستی و همسفری و محکم شدن آن می‌گردد، همان‌طور که عدم موافقت، سبب قطع شدن رفاقت و همراهی می‌شود. 38- همانا قضایایی را که خضر اجرا نمود، تقدیرات محض خداوند بود که خداوند آنها را اجرا نمود و بردست این بندۀ صالح عملی کرد تا بندگان بدینوسیله در هر کار و قضیه‌ای بر الطاف او استدلال کنند، و اینکه بدانند خداوند کارهایی را بر بنده مقدر می‌کند که جداً آنها را ناپسند می‌دارد، اما خیر و صلاح دین او در آنهاست؛ همچنان‌که در قضیۀ پسر بچه چنین بود؛ و یا خیر و صلاح دنیای او در آن است، همچنان‌که در قضیۀ کشتی روی داد. پس خداوند نمونه‌هایی از لطف و کرم خود را بر آنان نشان داد تا هدف از تقدیرات ناگوار خدا را بشناسند، و به آن خشنود گردند.
Arabic explanations of the Qur’an:
 
Translation of the meanings Ayah: (82) Surah: Al-Kahf
Surahs’ Index Page Number
 
Translation of the Meanings of the Noble Qur'an - Persian Translation - Tafsir Al-Saadi - Translations’ Index

Translation of Tafsir Al-Saadi into Persian

close